.بمب ساعتی خصوصیسازی در ایران
احمد سيف
منتشر شده در نقد اقتصاد سياسي
روزنامهی شرق در شمارهی سهشنبه 19 شهریورماه سرمقالهای با عنوان بمب ساعتی صندوقهای بازنشستگی منتشر کرد که در آن به مصوبهی مورخ سیزدهم شهریور 1392 مجلس شورای اسلامی اشاره داشت که بر اساس آن سازمان تامین اجتماعی مکلف است به افرادی که حداقل 10 سال حق بیمه پرداخت کردهاند و به سن 60 سال برای مردان و 55 سال برای زنان رسیدهاند، یا به هر دلیلی به تشخیص کمیسیونهای موضوع ماده 91 قانون تامین اجتماعی مصوب 3/4/1354 و اصلاحات بعدی آن در سنین کمتر از موارد فوق ازکارافتاده شدهاند ولی از حق مستمری برخوردار نمیشوند، متناسب با سنوات پرداخت حق بیمه، حقوق بازنشستگی پرداخت نماید. (تأکید از ماست) به زبان ساده براساس مصوبهی مجلس افرادی که حداقل 10 سال حق بیمه پرداخت کردهاند و از کار افتادهاند یا به سن 60 سال (در مورد مردان) و 55 سال (درمورد زنان) رسیدهاند، متناسب با سنوات از حق مستمری برخوردارند. از آنجا که سنوات حق بیمه در ایران 30 سال است، یعنی افراد از کارافتاده و ناتوان میتوانند از کسری حدود یکسوم مستمری حقوق بازنشستگی امروز برخوردار شوند. از آنجا که حداقل حقوق مستمری بگیران سازمان تأمین اجتماعی با 30 سال سابقه یا بیشتر در سال جاری ماهانه مبلغ هفتصد هزار تومان است. در چنین حالتی، این مستمریبگیران جدید از کارافتاده که حداقل 10 سال سابقه کار داشته باشند دستکم براساس 10 سال موردنظر، ماهانه مبلغ 270 هزار تومان دریافت میکنند. این در حالی است که براساس بررسی کانونعالی انجمنهای صنفی کارگری خط فقر در ایران امروز مبلغ یک میلیون و 800 هزار تومان است. اما نویسندهی یادداشت فوق مینویسد: «اینجانب به ضرسقاطع عرض میکنم… مصوبه مجلس نمیتواند قانونی تلقی شود» به عبارت دیگر، پرداخت مبلغ 270 هزار تومان، یعنی حدود 15 درصد از درآمد زیر خطر فقر، به خانوادهی ازکارافتادگان بهعنوان مستمری بازنشستگی، غیرقانونی است.
در سرمقالهی سرشار از تناقض شرق، با اشاره به کسری منابع صندوق تأمین اجتماعی نسبت به مصارف آن، بهدرستی بر تغییر ساختار صندوقهای بازنشستگی اشاره میشود، اما در ادامه تغییر ساختار با خصوصیکردن مالکیت و مدیریت صندوقها و منفککردن صندوقها از دولت یکسان انگاشته میشود. از آنجا که توصیهی اصلی این یادداشت خصوصیسازی صندوقهای تأمین اجتماعی و بازنشستگی است بهاختصار تجربهی خصوصیسازی این صندوقهای در کشورهای مختلف جهان را بازگو میکنیم،[1] تا خواننده از تجربهی فلاکتبار خصوصیسازی صندوقهای بازنشستگی در کشورهای مختلف جهان آگاه شود و دریابد که توصیهی سیاستهایی از این دست چه سرنوشت دردناکی برای طبقات فرودست جامعه رقم خواهد زد.
کشورهای متعددی تحت فشار صندوق بین المللی پول و بانکهای طلبکارشان نظام بازنشستگیشان را خصوصی کردند؛ هرچند به نظر میرسد در ایران طمع سیریناپذیر بورژوازی نوخاستهی دو دههی اخیر ریشهی تلاش برای خصوصیسازی تأمین اجتماعی و حقوق بازنشستگی مردم است. شیلی الگوی دیگر کشورها بود: هم با خصوصیکردن نظام بازنشستگی در 1981 و هم با شکست چشمگیر خصوصیسازی دردرازمدت به شکلی که اکنون همگان در آن کشور خواهان اصلاحات جدی در نظام بازنشستگی هستند.
شیلی
مصیبت شیلی را به صورت چند آمار میتوان خلاصه کرد.
– فقط 20% از نیروی کار حقوق بازنشستگی شان از حداقلی که دولت میپرداخت ـ 110 دلار در ماه ـ بیشتر است.
– در حدود 25% از حقوق بازنشستگی کارگران را مدیران صندوق بازنشستگی به عنوان «کارمزد» بر میدارند.
– درطول 1997 تا 2004 متوسط نرخ سود صندوق بازنشستگی 50% بود و 94% این صندوقها در مالکیت بانکهای خارجی هستند.
– از 1982 تا 2004 متوسط نرخ بازده حسابهای فردی درصندوق بازنشستگی 5.1% بود.
– اگر دو کارگر با مزد برابر در 1981 را در نظر بگیرید. یکی در نظام دولتی میماند و دیگری وارد این برنامه بازنشستگی خصوصیشده می شود. امروز کارگری که به نظام خصوصیشده وارد شده است میران حقوق بازنشستگی اش از نصف آنچه کارگر بخش دولتی میگیرد کمتر است.
در کشورهای دیگری که بازنشستگی را به بخش خصوصی واگذار کردهاند میلیاردها دلار از اموال کارگران در این صندوقهاست که صرف کمک مالی به بانکهای خارجی شده است. برای نمونه در پرو کارگرانی که وارد نظام خصوصی بازنشستگی شدهاند مجبورند 11.2% ازحقوقشان را بابت حق بازنشستگی بپردازند و مدیران صندوق خصوصی بازنشستگی هم 28.7% از پولی که پرداخت میشود را به عنوان «حق کمیسیون» برمیدارند. متوسط نرخ سود صندوق مدیریت بازنشستگی خصوصیشده در مه 2004 68% بود.
مکزیک
در 1992 دولت مکزیک کوشید نظام بازنشستگی را به بخش خصوصی واگذار کند اما تلاش دولت شکست خورد ولی در 1997 یک برنامهی مفصلتر خصوصیسازی را در پیش گرفت. نظام پیشین که کارگران و کارمندان مقداری از درآمد را میپرداختند ولی بخش عمدهاش را کارفرماها پرداخت میکردند توانست مازاد هنگفتی ایجاد کند. ولی دولت از این مازاد اغلب برای سرمایهگذاری در پروژههای عمومی استفاده میکرد. نظام خصوصیشده که اصطلاحاً به آن افورس می گویند شبیه الگویی است که در شیلی پیاده شده است.
افورس در حدود 30 تا 40 میلیارددلار حق بازنشستگی 12 میلیون کارگری را که قبلاً در نظام دولتی بودند مدیریت میکند. این صندوقها در 1997 ایجاد شدند و سهم دولت درتامین منابع مالی آن از 0.425% به 2.425% افزایش یافت و سهم کارفرماها هم از 9.5% درتحت نظام قبلی به 12.9% در نظام خصوصیشده افزایش یافت. در نتیجه:
– در تحت نظام جدید هزینههای دولت مکزیک افزایش یافت و براساس برآورد در 1999 از 0.4% تولید ناخالص داخلی در2004 به 0.8% در 2025 خواهد رسید. همانند شیلی در مکزیک هم دولت ناچار است یک حداقل میزان بازنشستگی را برای میلیونها کارگری که در تحت نظام خصوصیشده به آن حداقل نمیرسند تضمین کند.
– این حداقل از40% میزان متوسط مزد به 35% کاهش یافت.
– بانکهای خارجی ـ بانکو سانتاندر، بانامکس، بانک نوا اسکوتیا، بانکو بیلبائو ویزکایا مکزیک ـ درحال حاضر مالکان این نظام خصوصیشدهی بازنشستگی هستند.
– افورس از همان ابتدا 8 تا 10% از آنچه کارگران، کارفرماها و دولت می پرداختند را به عنوان کارمزد برمیداشت. برآورد میشود که درحال حاضر افورس 30% می گیرد که با هرمعیاری که بهکار بگیرید رسواییآور است. کمیسیون بیمههای اجتماعی کنگرهی مکزیک درخواست کرده است که «هزینههای مالی» افورس مورد بررسی قرار بگیرد.
– همانند الگوی خصوصیسازی در شیلی از یکم ژانویهی 2005 ممکن است افورس 20% از منابع خود را در بازار سهام و 15% را در بازارهای خارحی سرمایهگذاری کند. این خواسته خوزه پینهرا از مؤسسهی کیتو و ایدئولوگهای دیگر است که وقتی در 1981 درشیلی وزیر کار بود نظام بازنشستگی را خصوصی کرده بود. این حضرات با این که صندوق باز نشستگی مکزیک منابعاش را در اوراق قرضهی دولت فدرال و شهرداریها سرمایه گذاری کند مخالف بودند.
آرژانتین
خصوصیسازی نیمهکارهی نظام بیمه های اجتماعی آرژانتین در 1994 یکی از عوامل اساسی بحران انفجاری بدهی، ورشکستگی و سقوط اقتصادی در دسامبر 2001 بود.
– گذشته از غارتی که از طریق وامهای عظیم و غیرمشروع خارجی صورت گرفت خصوصیسازی 1994 بخش هنگفتی از درآمدهای مالیاتی دولت را به حسابهای بخش خصوصی تحت عنوان AFJP هدایت کرد. برای جبران کمبودی که پیش آمده بود دولت ناچار شد از بازارهای خارجی با نرخ بهرهی بالا وام بگیرد و شروط ریاضت اقتصادی تحمیلشده از سوی صندوق بین المللی پول را بپذیرد. وقتی به 2001 میرسیم براساس برآورد 2002 مرکز پژوهشهای اقتصاد و سیاستپردازی در واشنگتن، این کمبودی که با ازدست رفتن درآمدها ایجاد شد معادل 3% تولید ناخالص داخلی بود.
– دردسامبر 2001 ورشکستگی نادرستی ادعای تحلیلکنندگان را نشان داد که میگفتند 75 سال طول خواهد کشید برای این که آرژانتین این «هزینه های انتقالی» را بپردازد.
– در سپتامبر 2001 ـ سه ماه قبل از ورشکستگی به خاطر بدهی از جمله شروطی که گذاشته می شود، صندوق بینالمللی پول دولت آرژانتین را مجبور کرد تا از بیمههای اجتماعی پرداختی در تحت نظام پیشین 13% بکاهد. در این موقع نظام عمومی هنوز در کنار نظام خصوصیشده فعالیت میکرد. نظام پیشین خیلی دست و دل باز بود و علاوه بر بازنشستگی حق معلولیت هم میپرداخت.
– وقتی به سالهای پایانی دههی 1990 میرسیم 48% از منابع AFJP دراوراق قرضهی دولتی سرمایهگذاری شده بود که دولت در دسامبر 2001 نکول کرد.
کشورهای دیگر منطقهی امریکای لاتین که نظام بازنشستگی خود را به بخش خصوصی واگذار کردهاند عبارتند از پرو (1993)، کلمبیا، کستاریکا، اکوادور، اوروگوئه (1994) بولیوی (1997) السالوادور (1998) و پاناما (1991).
کانادا
با ایجاد طرح باز نشستگی کانادا نظام بیمههای اجتماعی قدیمی کانادا در 1999 خصوصی شد. در 1997 دولت چره تیان ـ که پاول مارتین وزیر داراییاش بود ـ میزان بیمههای پرداختی را بهشدت افزایش داد یعنی آن چه به عنوان مالیات بازنشستگی پرداخت میشد از 5.8% به 9.9% افزایش یافت. ناگفته روشن است که از 1998 میزان قابلتوجهی مازاد فراهم آمد ـ 74 میلیارددلار و برآورد شده بود که تا 2015 میزان مازاد حتی بیشتر خواهد شد. براساس قانونی که در 1999 تصویب شد این مازاد در اختیار هیئت سرمایهگذاری طرح بازنشستگی کانادا قرار گرفت. مدیر وقت این طرح درهمان موقع ادعا کرد که این ارقام واقعی نیست و دولت هم او را اخراج کرد. هیئت سرمایهگذاری طرح بازنشستگی کانادا دربارهی خود میگوید «ما یک بنگاه سرمایهگذاری هستیم که مستقل از طرح بازنشستگی کانادا بهوسیلهی کارشناسان سرمایهگذاری که از بخش خصوصی آمدهاند مدیریت میشود» . مدیرعامل در طول سالهای 1999 تا 2004 جان مک نوتون بود که قبلا رییس مشاوران سرمایهگذاری نزبیت برن ـ یک مؤسسهی سرمایهگذاری وابسته به بانک مونترال ـ بود.
– درطول ریاست مک نوتون هیئت سرمایهگذاری طرح بازنشستگی کانادا درسال 2002 زیان داشت. یعنی 18.4 میلیارددلار از اموال طرح بازنشستگی کانادا سرمایهگذاری شد و میزان زیان هم 3 میلیارد دلار بود یعنی نرخ بازده منفی 15.9% بود ولی در سال 2004 نرخ بازده سرمایهگذاری فقط 4% بود.
– مک نوتون و هیئت مدیرهاش از طرح بازنشستگی کانادا به عنوان صندوقی برای کمک به شرکتهای نوپا و شرکتهای بخش انرژی مثل بنگاه انرژی تالیسمن که درسودان سرمایهگذاریهای مشکوک انجام داده است استفاده میکنند. مکنوتون در یک سخنرانی در ژانویهی 2000 گفت: «ما سرمایهگذاران درازمدتایم. ما میتوانیم حوصله کنیم و میتوانیم از بنگاهها در زمانهای دشوار، اگر هیئت مدیرهی قوی داشته باشند حمایت کنیم». در سال 2003 هیئت سرمایهگذاری طرح بازنشستگی کانادا 50 میلیون دلار در یک شرکت سرمایهگذاری که در بنگاههای نرمافزاری مشارکت دارد سرمایهگذاری کرد.
– در 2003 صندوق ذخیرهی رفاهی 90روزهی طرح بازنشستگی کانادا جمع شد و همهی مازاد آن درحال حاضر درحسابهای هیئت سرمایه گذاری طرح بازنشستگی کانادا است.
سوئد
در 1998 نظام رفاه اجتماعی سوئد هم به «بازار» باز شد. از درآمد کارگران سوئدی 2.5% (یعنی درحدود یکهفتم آنچه برای بازنشستگی میپردازند) به حسابهای خصوصی که صندوقها برای سرمایهگذاری دربازار سهام مدیریت میکنند واریز شد. تبلیغات وسیعی هم در تلویزیون انجام میشد تا سوئدیها را متقاعد کنند که با اینکار همهشان میلیونر میشوند. اگرچه اکثریت سوئدیها با خصوصیسازی مخالف بودند ولی این کار انجام گرفت. دراکتبر 2004 یک گزارش مستند تلویزیونی افشا کرد که همهی ادعاهایی که در 1998 میشد بیپایه و دروغ بود؛ از جمله این که منابع بازنشستگی سوئدیها که در اوراق قرضهی دولتی سرمایهگذاری شده بودند بهزودی زیان خواهد دید. همچنین در 1998 چهار صندوق عمومی بزرگ که 16% بقیهی منابع پرداختی بابت بازنشستگی را مدیریت میکردند ناگهان تصمیم گرفتند که میزان سرمایهگذاری را از 30% به 70% افزایش بدهند. دولت هم «وام گرفتن» از مازاد این صندوقها را برای تأمین مخارج معمولی خود آغاز کرد. سیاستی شبیه به سیاستی که جورج بوش درامریکا با پیشنگری درآمد زیاد این صندوق ها درپیش گرفته بود.
حباب مالی بازارسهام ترکید زیانهای صندوق های عمومی به احتمال زیاد باعث میشود که سن بازنشستگی درسوئد از 65 سال به 69 سال افزایش یابد. شاغلان منفرد هم زیان میبینند. در 2003 بیش از 87% از سرمایهگذاران خصوصی در این صندوقهای بازنشستگی ـ در 654 صندوق بازنشستگی که وجود داشتند ـ ضرر میکردند و میزان متوسط زیان سالانه هم بین 10 تا 20% متغیر بود. درحال حاضر کسانی که در سوئد کار میکنند بهواقع میترسند پاکت های سرخ رنگی را که حاوی چک حق بازنشستگی و وضع حسابهای آنهاست باز کنند
انگلستان
دراواسط ژانویهی 2005 موضوع دیگری که در مطبوعات امریکایی از آن بحث میشد فاجعهی دیگر خصوصیسازی ولی اینبار در انگلستان و در زمان مارگارت تاچر بود. اصل گزارش رسواکننده در تایمز مالی چاپ شد و بعد اغلب رسانهها درامریکا آن را گزارش کردند. این گزارش که تحت عنوان «اغتشاش بزرگ» منتشرشد دربارهی خصوصیسازی بازنشستگی در 20 سال پیش به هنگام نخستوزیری تاچر بود. در این گزارش آمده است که «این بزرگترین رسوایی مالی درانگلستان بود». تنها برنامهی خصوصیسازی که از این هم سابقهدارتر و هم رسواییآورتر است نمونهی فاشیستها در شیلی بود.
این گزارش، تصویری به دست میدهد از فاجعه و رسوایی بزرگ ناشی از قوانینی که دولت مارگارت تاچر در طول سالهای 1984 تا 1988 برای خصوصیکردن نیمهکارهی نظام قدیمی بازنشستگی انگلستان تصویب و اجرا کرد. نظام پیشین که بعد از جنگ جهانی دوم ایجاد شده بود به نظام رفاه اجتماعی امریکا چه از نظر پرداختها و چه از نظر منابع مالی بسیار شبیه بود. ولی طرح خصوصیسازی تاچر باعث رونق بازار سهام و اوراق قرضه پس از سال 1988 شد. ولی اغلب کارگران انگلیسی که وارد این الگوی بازنشستگی خصوصیشده بودند آن چنان ضرر کرده بودند و سرشان کلاه رفته بود که دولت بعدی ـ دولت تونی بلر ـ ناچار شد به آنان 12 میلیارد پوند غرامت بپردازد.
دولت اول تاچر درست مانند کاری که بوش درامریکا کرد ازپرداختیهایی که در نظام قبلی میشد کاست ـ به جای این که میزان پرداختی با تغییرات در مزد تعدیل شود معیار تعدیل را میزان تورم قرارداد. دولت دوم تاچر به رشوه دادن ـ به صورت معافیتهای سخاوتمندانهی مالیاتی از کیسهی اموال عمومی ـ دست زد و در کنارش تبلیغات وسیعی هم انجام گرفت و در نهایت 3/4 میلیون انگلیسی را تا 1991 متقاعد کردند که از سیستم دولتی بازنشستگی خارج شده وارد بازنشستگی خصوصیشده بشوند. به اواخر سالهای دههی 1990 که میرسیم کاملاً روشن شد که این 4.3 میلیون نفر اگر در همان نظام قبلی باقی میماندند با وجود کاستن از حقوق بازنشستگی عمومی که پرداخت میشد وضع بازنشستگیشان بهمراتب رضایتبخشتر بود. درگزارش میخوانیم که «بهطور متوسط هزینهها و دیگر کسریها باعث شد که میزان کل در زمان بازنشستگی 30% کاهش یافت».
موارد مکرر سقوط بازار سهام از سالهای پایانی دههی 1990 به این سو وضعیت را از آن چه که بود بسیار ناگوارتر کرده است. براساس گزارش وزارتخانهی کار و بازنشستگی تنها در 2004 بیش از 500 هزار نفر بازنشستگی خصوصیشده را رها کرده و به نظام بازنشستگی دولتی بازگشتند.
در سال 2004 سازمان بیمهگران انگلستان به همهی شرکتهای عضو خود هشدار داد که از پذیرش تعهدات تازه پرهیز کنند و به آنها که هنوز در نظام بازنشستگی خصوصیشده هستند اطلاع بدهند که احتمالاً برای بازنشستگی خود «انتخاب خوبی نکردهاند.»
[1]دادهها و اطلاعات این بخش برگرفته است از شمارهی ژانویه 2005 پژوهشهایی که درExecutive Intelligence Review منتشر شد.
P { margin-bottom: 2.12mm; }A:link { }
P { margin-bottom: 2.12mm; }A:link { }
ماهی را هر موقع از آب بگیرید، تازه است!
از این جواب علمی خود، که بر زمینه های چپاول صندوق های بازنشستگی کارگران ودیگر شاغلین،- انجام شده در دهه های گذشته، در کشور های متعددی از قاره آمریکا، توانسته است بخوبی بما کارگران ودیگر شاغلین کشور که حق بازنشستگی میپردازند، نـــه تنها نوع و طریقه ی دزدی سرمایه داران خصوصی را نشان دهید بلکه ابزار مطمئنی هم برای روشنگری، در اختیار ما، گذاشته اید.
دوستان عزیز، آقایان سیف، خوب صورت مساله را در مقاله ی «نقایص مقاله ی طراحی بحران مالی به سبک ایرانی» را فهمیده بودند.
من بابت آن بسیار سپاس گذارم!
چیزیکه من هنوز در آن نمیبینم، همانا سازماندهی این عناصر سرمایه داران ِ خصوصی در یک بنگاه مالی «کلوب جعلق ها»، توسط چه سازمان و یا بنگاه، صورت میپذیرد. که سر نخ همه ی این شامورتی ها را در دست دارد!
شرکتهایی که «همان اچ فوند» بدانان گفته میشود، این وظایف را بعهده گرفته اند و چنین سرمایه دارانی را گرد آورده تا یک بسته ی «پی پی پی» و یا دیگر کارهای ِ مالی، خدماتی… را بیکدیگر پیوند داده و همیشه از دولتهای کشور های مربوطه، حق دایمی و یا سی ساله گرفته تا مانند «جعلق» ها یک پهنه اقتصادی را لخت و ورشکسته کنند.
این اچ فوند ها که بزرگترین آنها همان «سنگ حجرلاسود «Blak Rok» که همتای آن در مکه *) در گذشته چیزی شبیه همین عمل کرد را داشته است، میباشد که متعلق به گلد من ساکس و نیویورک تایمز… و برعکس ِ آن! میباشد. اکنون فقط ۱۹۴ سرمایه دار مستقل در جهان وجود دارند! که این تعداد شدیدا به تکامل بلاک رک دارد.
در واقع سر نخ ِ تمام ِ خصوصی سازی های آب و نان دار، که میتوان میان سرمایه داران «جعلق» تقسیم کرد توسط این نوع بنگاه های مالی که خدمات بانکی میدهند ولی بدون باجه و بدون برخوردی مستقیم با مشتری میباشد، انجام میپذیرد.
این گروه مالی «بلاک رک»، که صاحب دویچه بانک آلمان و در نتیچه صاحب تمام بنگاه های تولیدی در آلمان میباشد( به کتاب «wem gehört die Republik» رجوع شود)، توانسته است تا کنون مامورین سابق خود را در تمام بنگاه های مالی اروپا هم بتپاند(EBZ ESM…) بطوریکه اکثر نزدیک به تمام قوانین اقتصادی آلمان توسط این بانک وضع شده و در صندوق نامه«پست» نمایندگان گذاشته میشود و فردایش هم بدون استثنا بتصویب میرسد.(من اینرا در مورد آلمان باندازه ی کافی توسط داده های «مستر داکس یعنی دیرک مولر»، میتوانم باثبات برسانم) در مورد انگلستان، فرانسه، اسپانیا، پرتقال و ایتالیا هم وضع بهمین روال است ولی من سندی از آنها تا کنون ندارم(بعلت زبان خارجی محدود من)
این ابر قدرت بین المللی، که گردانندگان اصلی بانک جهانی و صندوق پول بین المللی را تعیین میکند، همان دستی است که بر سفره زحمتکشان ایرانی از طریق این دو بانک دراز است و مسببین اصلی بحران مسکن در ایران، بودند و میباشند.
خصوصی سازی (همانطور که شما هم در چند کشور در مورد صندوق های بازنشستگی بخوبی نمایش داده اید)، و اصل۴۴ متمم قانون اساسی ایران و عضویت در این دو بانک(تجارت جهانی و صندوق بین المللی پول) بدست رسماجانی و دیگر سرمایه های تجاری جهت دست یابی به بازار ِ خارج از ایران، جهت استحاله ی ارزش اضافه از کارگران دیگر کشورها، صورت گرفت که اثر کردش از مستعمره کردن ایران برای زحمتکشان ایران بد تر است وخواهد بود!**)
در همان سال ۸۸ که موج سونامی بحران ِ مسکن در آمریکا یعنی (آباکوس) به ایران، با تاخیر چند ماه، اثر گذاشت و در میزگرد های تلویزیونی، نماینده دولت(برخلاف یک استاد اقتصاد دانشگاه تهران که او هم شرکت داشت و نظرش چیز دیگری بود)، معتقد به تکامل پله ای بازار مستقلات بود که هر چند یکبار بهای مستقلات مدتی راکد میماند و سپس دوباره سعودی میشود! و چنین بخورد مردم می داد که چیزی عادی میباشد! و مرغش هم همیشه یک پا داشت!
اینهمه حماقت فقط میتواند در سرمایه دار سودجو و ربا خوار(تجاری) وجود داشته باشد.
دوستان عزیز سیف اگر شما بتوانید با امکاناتی که در اختیار دارید این مطلب را بصورت گرافیکی و نوشتنی(عامه فهم)، همانطور که در این مقاله توانسته اید، گویا بیان دارید، تا در اختیار خوانندگان قرار گیرد، کار بزرگی را برای روشنگری در باره این شامورتی اتحاد نامیمون رفسنجانی، طبسی… و در یک کلام، سرمایه تجاری ایران که در تضاد با سرمایه صنعتی در ایران میباشد، برداشته اید. (همچنین وظیفه ای از گرده من برداشته اید) سرمایه صنعتی بشدت از این عضویت ایران در این دوبانک و خصوصی سازی رنج میبرد و باعث بی خانمانی بسیاری از کارگران گردیده است(نیشکر هفت تپه… این لیست سر درازی دارد )
در خاتمه باز هم سپاس از زحمات شما و برای هر نوع همکاری برای اینکار نیکو، چنانچه لازم آید در خدمت شما میباشم.
*) سنگ حجرالسود همان بت طایفه ی عبدلمطلب، در مکه که در آنزمان مرکز تجارت عربها بود که محمد برای بیعت گرفتن از عبدل مطلب، پذیرفت که هر مسلمانی با ورود به مکه باید قبل از هر عملی این خدای عبدل مطلبان را ببوسد.(واجبات حج)
**) سرمایه تجاری کور ایران «یابو را دید ولی کدو را ندید – مولوی». جهت چنین دست درازی احتیاج به نیروی نظامی مانند پنتاگن میباشد. آمریکا و بنگاه های مالی کشورهای دیگر که همگی از همان طریق بالا به این «بلاک رک» مربوطند، میتوانند به این کار دست زنند که پنتاگون را پشت سر داشته باشند. در غیر اینصورت، مثل کشور چین بایستی روی دلار های بیلیونی خود حالا حالا ها بخوابند و یا از طریق نیروی نظامی پنتاگون را از حیز انتفاع بیندازد!
سپیده