نزدیکتر بیا رفیق !
. . . . . .
نزدیکتر بیا رفیق !
نزدیکتر بیا !
بوی ِ مرگبار ِ نومیدی
همه را تارانده است !
غوغای ِ همه –واگیری ِ گریز
تشنج زاست !
و کنار دستی ات
دیری ست که به آن سوی گرائیده ست !
آن طرفی ست !
* * *
نزدیکتر بیا رفیق !
نزدیکتر بیا !
کولاک ِ سرماست !
بیداد ِ زمهریر !
و دیری ست که تمناّی شور و آتش ِ شوق
از این میانه و میدان
رخت بر بسته ست !
* * *
نزدیکتر بیا رفیق !
نزدیکتر بیا !
روز به روز کمتر می شویم !
انگشت شمارانی خسته ، کوفته ، دلشکسته و مجروح !
نزدیکتر بیا که کولاک ِ تنهایی
استخوان سوزاست !
* * *
نزدیکتر بیا رفیق !
نزدیکتر بیا !
شگفت اوضاعی ست !
غریب روزگاری !
گرمایی هم اگر در اینجا هست
گرمی ِ بازار ِ آرمانفروشان ِ بی شرم
و آدم فروشان ِ بی شرف است
این ! گرمای آتشِ محفل ِ دوستان
و آتش بر افروخته ی یاران به کوهستانها نیست !
اینجا نه جای خواب
نه جای بی خیالی ست !
پلک بر نهیم
دلالان ِ سرمایه
مارا فروختند !
* * *
نزدیکتر بیا رفیق !
نزدیکتر بیا !
هولناک گردنه ای ست !
دست ات را به من بده !
شانه هایت را به شانه هایم نزدیک تر کن !
بگذار از این گردنه
بسلامت بگذریم !
………………………………………………………….
رهیاب
45 سپتامبر2013 برابر با دوم مهرماه1392
هولناکگردنه ای است.
دستت را به من بده،
شانه هایت را به شانه هایم نزدیک تر کن،
بگذار از این گردنه
به سلامت بگذریم!
شعر فوق العاده زیبا، رئالیستی، ژرف و ضمنا و طبیعتا اندوه انگیزی است.
اما برغم همه ناملایمات و معضلات عینی و واقعا موجود، تجلی گاه غرورانگیز تنهائی طراز نوین است که در شرایط تاریخی دشوار، ضرورت مبرم دارد.
ضمنا دست ردی صریح و بی پرده بر سینه تئوری ارتجاعی تسلیم و تحمل و رضا ست.
فراخوانی به همبستگی است.
عمر رهیاب دراز باد و درخت امید قانونمندشان تنومندتر و رویاتر!