منبع: صدای سوسیالیستی، نشریه حزب کمونیست ایرلند
تارنگاشت عدالت
سپتامبر ٢٠١٣
در درون مارکسیسم جهانی در حال حاضر دو تئوری اصلی بحران اقتصادی وجود دارد. یک تئوری بحران را از نقطه نظر قانون کاهش نرخ سود، که در «سرمایه» جلد ٣ آمده است، میبیند. تئوری رقیب در ارتباط با مکتب «مانتلی ریویو» است که قوياً تحت نفوذ مایکل کالچکی اقتصاددان قرار دارد
برخلاف هواداران تئوری بحران کاهش نرخ سود، مکتب «مانتلی ریویو» موضوع انحصار و تقاضای پولی مؤثر را در ریشه توضیح آن از بحران و رکود سرمایهداری میبیند. جان بلامی فاستر در یک مقاله اخیر «مانتلی ریویو» به نام «مارکس، کالچکی، و استراتژی سوسیالیستی» میگوید که نظرات کالچکی کاملاً با نظرات مارکس همخوان است. تعجبآور نیست که با توجه به ادامه بحران جهانی سرمایهداری، بحث در این عرصه رونق دارد.
با این وصف، در پی یک مقاله بحثانگیز بهقلم مایکل هاینریش در یکی از شماره های اخیر «مانتلی ریویو»، بحث شکل سختتری بهخود گرفته است. هاینریش یکی از مُبلغین چیزی است که به «قرائت آلمانی جدید از مارکس» معروف شده، و تئوری ارزش را که مارکس در «سرمایه» نشان میدهد تفسیر میکند. «قرائت جدید» او از مارکس بر مطالعۀ مارکس در دانشگاههای آلمان غالب است.
به علت محدویت جا، چکیده استدلالات مطرح شده توسط هاینریش در شمارۀ بعد در اختیار خوانندگان «صدای سوسیالیستی» قرار خواهد گرفت. در شمارههای پس از آن، استدلالات مخالف آن که توسط مدافعان تئوری کاهش نرخ سود مطرح شده منتشر خواهد شد، به این امید که خوانندگان بتوانند از مباحث معاصر در تئوری مارکسیستی بحران اطلاع کامل بدست آورند. شرح این بحث، متأسفانه، به مقداری شناخت از تئوریهای بنیادی مارکسیستی پیرامون ارزش اضافی و ترکیب ارگانیک سرمایه نیاز دارد.
هاینریش سعی دارد نشان دهد که شناخت مارکس از بحران هرگز کامل نشد، و اینکه یک تئوری قطعی مارکسیستی از بحران وجود ندارد. طبق این، مارکس متعاقب انقلاب در دهه ١۸۵٠ از یک شناخت سادهانگارانه، تصادفی از بحران به شناختی رسید که مستقیماً بر مفاهیم یک «سقوط اقتصادی نهایی» قرار نداشت.
هاینریش اذعان دارد که جامعترین بررسی بحران با تز گرایش به کاهش نرخ سود در «سرمایه» یافت میشود: مارکس، گرچه نخستین کسی نبود که این ایده را مطرح کرد، اما همانطور که خود گفت نخستین کسی بود که یک توضیح منسجم را برای آن کشف نمود.
هاینریش چیزی را که او طیفی از مشکلات این تز مینامد مشخص میکند. نخست، به نظر میرسد از نظر تجربی غیرقابلانکار و نتیجتاً بطور موثق علمی نباشد. بعنوان مثال، بعلت گرایشاتی که تأثیر متقابل دارند، اگر شخص کاهش در نرخ سود در گذشته را در نظر بگیرد، این چیزی را اثبات نمیکند، زیرا قانون به تحول آتی مربوط است. بالعکس، اگر نرخ سود در گذشته بالا رفته باشد، این آنرا «رد نمیکند»، زیرا قانون نه یک کاهش همیشگی بلکه یک کاهش «گرایشی» را که میتواند در آینده رخ دهد، در نظر دارد. هاینریش میگوید گفته می شود مارکس فرض میکند که کاهش در نرخ سود در بلند مدت همه عوامل دارای تأثیر متقابل را خنثی خواهد کرد، اما دلیلی برای این منطق داده نشده است.
مشکل دوم با تز کاهش نرخ سود که هاینریش نشان میدهد در ارتباط با ترکیب ارزشی سرمایه است:
اگر ترکیب ارزشی سرمایه و همچنین نرخ ارزش اصافی افزایش یابد، در اینصورت هم صورت و هم خرج افزایش خواهد یافت. وقتی مارکس مدعی کاهش نرخ سود است، باید نشان دهد که در بلند مدت مخرج سریعتر از صورت رشد میکند. به گفتۀ هاینریش هیج مدرکی برای چنین مقایسهای در سرعت رشد وجود ندارد.
سود=P
سرمایه متغیر=V
سرمایه ثابت=C
ارزش اصافی=S
تلاشهای مارکس برای اثبات کردن این تز بر حول این ایده میچرخید که کاهش در نرخ سود میتواند در موردی رخ دهد که ارزش اضافی افزایش مییاید. اگر تعداد کارگران همچنان کاهش یاید، در آنصورت در نقطهای، برغم نرخ ارزش اضافی تولیده شده، ارزش اضافی که آنها تولید میکنند تنزل خواهد نمود. بهعنوان مثال، ٢۴ کارگر که هر یک ٢ ساعت کار اضافی میدهند مجموعاً ۴۸ ساعت کار اضافی میدهند. اما فرض کنیم افزایش در بهره وری رخ میدهد و فقط ٢ کارگر لازم است؛ این ٢ میتوانند فقط ۴۸ ساعت کار اضافی بدهند اگر هر کدام به مدت ٢۴ ساعت کار کند و دستمزدی دریافت نکند. اما، همانطور که مارکس گفت، چون عواملی که نرخ ارزش اضافی را افزایش میدهند (حتا طولانی کردن ساعت کار یکی از نتایج صنعت در مقیاس بزرگ است) گرایش به کاهش نیروی کار استخدام شده توسط یک سرمایه مشخص دارند، نتیجتاً همان عوامل نرخ سود را کاهش داده و این کاهش [در نیروی کار استخدام شده] را کُند میکنند.
اما، به نظر هاینریش «ما نمیتوانیم امکان این را که سرمایۀ بکار گرفته شده برای استخدام دو کارگر کوچکتر از سرمایه لازم برای استخدام بیستو چهار کارگر است، نادیده بگیریم.» هاینریش میگوید در فرمول نرخ سود صورت (ارزش اضافی) ممکن است به این علت که سرمایه متغیری که ارزش میآفریند کمتر شده است کاهش یابد، اما سرمایه متغیر در مخرج نیر کاهش مییابد. سرمایه ثابت ممکن است بهعلت ماشینی شدن افزایش یافته باشد، اما نرخ سود فقط زمانی کاهش مییابد که افزایش در سرمایه ثابت بیشتر از کاهش در سرمایه متغیر باشد. این بستگی به این دارد که «کدامیک از دو مقدار سریعتر تغییر خواهد کرد- و ما این را نمیدانیم.»
هاینریش در نیمه دوم مقاله خود میگوید مارکس افکار بیشتری پیرامون تئوری بحران داشت و بهنظر میرسید به مشکلات تز اولیه خود پی برده است. او اشاره میکند که مارکس تضاد بنیادی بین گرایش بهسمت تولید نامحدود ارزش اضافی و گرایش بهسمت تحقق محدود آنرا نشان میدهد.
به گفته هاینریش مارکس مُبلغ تئوری مصرفگرایی کم (under-consumptionist) نیست، زیرا او همچنین «انگیزه برای گسترش سرمایه» را بخشی از قدرت مصرف جامعه میداند. اما، محدویتهای انگیزه برای انباشت توسط مارکس بسط نیافته است: هاینریش میگوید برای این ضروری میبود که نظام اعتباری در این مشاهدات گنجانده شود. بهنظر هاینریش، از اینرو یک برخورد سیستماتیک به تئوری بحران را نمیتوان مستقیماً از «قانون گرایش نرخ سود به کاهش» نتیجه گرفت، بلکه این فقط پس از طرح مقولاتی مانند سرمایه نزولخوار و اعتبار شدنی است. آنطور که هاینریش میگوید: موضع تئوریکی که برای بحران توسط ویراستاری انگلس پیشنهاد شد کاملاً نادرست است، اما این پیشنهاد شدیداً تأثیرگذار بوده است: رویکردهای مارکسیستی بسیاری به بحران تئوری بطور کامل روابط اعتباری را نادیده میگیرند و علل ریشهای بحران را پدیدهای میدانند که هیچگونه ارتباطی با پول و اعتبار ندارد.
پاسخ انتقادی اقتصاددانان مارکسیست جهان به کار هاینریش در شمارۀ بعد ارایه خواهد شد.
● رجوع کنید به: مایکل هاینریش، «تئوری بحران، قانون گرایش سود به کاهش، و مطالعات مارکس در سالهای ١۸۷٠»، «مانتلی ریویو»، جلد ۶۴، شمارۀ ١١، آوریل ٢٠١٣
http://monthlyreview.org/2013/04/01/crisis-theory-the-law-of-the-tendency-of-the-profit-rate-to-fall-and-marxs-studies-in-the-1870s
● همچنین نگاه کنید به: «سرمایه بهطور عام و ساختار «سرمایه» مارکس» ، مایکل هاینریش، ترجمه حسن آزاد، «مجله هفته» ١۶ آوریل ٢٠١٣.
http://www.hafteh.de/?p=41516
«چگونگی کاهش نرخ سود (آموزش)»، سهراب. ن، «افق روشن»، سهشنبه ١١ بهمن ماه ١٣٩٠.
http://www.ofros.com/maghale/sohrabn_chksod1.htm
HTML Online Editor Sample
P { margin-bottom: 2.12mm; }A:link { }
چه خوش گفت ربابه ی خوشگو،
چقدر خوب است که ما از تمام نکات شمرده ی شما فقط در یک مورد، نظر دیگری را دنبال میکنیم. خرده بورژوازی همیشه در غرب معتقد است«چه خوب که سلیقه ها متفاوتند، …!؟».
من در گفتار بالا د کا پ فعلی منظورم نبود، بلکه دکاپ یی که هانتس هلتس با آن، همیشه تا به آخر، همچون زهرا واگن کنشت که بهترین شاگرد وی محسوب میشد، جدال داشت، بود!
در دکاپ هم همانند حزب بزرگ برادر، دیگر حنای «زندگی مسالمت آمیز، رقابت مسالمت آمیز و مبارزه ی مسالمت آمیز بر علیه «جنگ طلبان، منجمله کشوری انقلاب کننده و یا در آن قیام شده» و حزب تمام خلقی، بیش از بیست سال است که دیگر رنگی ندارد. ولی هنوز بعضی از این رفقای آلمانی دست از این گذشته نشسته اند. بخش دیگری با بقیه همکاری تنگاتنگی دارند و بخصوص رفقایی که در وِردی و ایگ متال میباشند. هم اکنون من از جلسه مشترکی با کمونیست های گوناگون در برلین که آدرس وزمان آنرا در پایین می آورم، مطلع شدم و همه ی رفقا را به شرکت در آن دعوت مینمایم.
رفقای دکاپ در آنجا بخشی از آنرا «رفرمیسم و رویزیونیسم در سندیکاها» را هدایت و نظارت میکنند و روشنگری تماما دردست آنان است.
من این مقدم را بسیار نیکو میدانم و امید است که سرنشینان این قایق، در قرن بیست ویکم قادر برسیدن ساحل ِ جامعه ی آزاد از- هر نوع استثمار انسان از انسان، شود.
رفیق عزیز، این اتحاد ابژکتیو میباشد. زمانی بود که حتی سوبیکتیو آن هم قابل تصور نبود!
4., 5. und 6. Oktober 2013 in Berlin
Programm:
Freitag, 4.10.13, 20 Uhr
Klates Büffet
Begrüßung, Ziele des Seminars, Diskussionsrunde
Samstag und Sonntag ab 8:30 Uhr Frühstücksbüffet
Samstag, 5.10.13, 9:30-12 Uhr
1. Die Ideologie des Revisionismus:
Woher kommt sie? Ideen fallen nicht vom Himmel. Welche materiellen Interessen vertreten sie in der sozialistischen Gesellschaft? Welche Ursachen haben sie in den materiellen Verhältnissen? Ideologie welcher Klasse?
Referenten von KPD und “Arbeit Zukunft”
12-13:30 Uhr: Mittagessen
13:30-16 Uhr:
2. Revisionismus politisch betrachtet:
Wer hat die Macht, wenn Revisionisten die Macht ergreifen? Was wird aus der Diktatur des Proletariats?
Referenten von KI Gera 2010 und Arbeit Zukunft
16:30-19 Uhr:
3. Revisionismus und seine Auswirkungen auf die Ökonomie?
Welche ökonomischen Konsequenzen hat der Revisionismus? Wie wirkt sich das auf die Gesellschaft aus? Wer hat die ökonomische Macht?
Referenten: Klaus Hesse, DKP Leipzig und von Arbeit Zukunft
Sonntag, 6.10.13, 9:30-11 Uhr:
Reformismus und Revisionismus in den Gewerkschaften
Referent: Rainer Perschewski, DKP Berlin
11-13 Uhr:
Zusammenfassung und Schlußfolgerungen für die weitere Arbeit
Anmeldung wegen begrenzter Platzzahl unbedingt erforderlich!
Teilnahme ohne Übernachtung mit Verpflegung: 30 Euro, ermäßigt 15 Euro. Übernachtung bitte selbst organisieren. Bei Bedarf können wir eine günstige Übernachtungsmöglichkeit in einem nahe gelegenen Hostel im Mehrbettzimmer mitteilen. Wir haben dort einige Plätze reserviert.
Anmeldung bei: Verlag AZ, Postfach 401051, 70410 Stuttgart, info@arbeit-zukunft, spätestens bis 26.9.13
Arbeit-Zukunft
Herausgegeben von der Organisation für den Aufbau einer kommunistischen Arbeiterpartei Deutschlands
http://www.arbeit-zukunft.de
کامنت سیاهه خوداندیش، ضمن داشتن نکات بسیار ارزشمند که بیشک نتیجه زحمات پژوهشی ایشان اند، حاوی ایرادات نظری و اسلوبی چشمگیر است:
نظرات ایشان راجع به کل اندیش پرولتاریا ـ هانس هاینتس هولتس ـ و حزب کمونیست آلمان از ریشه نادرست اند.
در آثار هانس هاینتس هولتس که بخشا در مجله هفته و عمدتا در دایرة المعارف روشنگری ترجمه و منتشر شده، درست خلاف استنباط سیاهه با صراحتی بروشنی خورشید تجلی می یابد.
بیوگرافی حزب کمونیست آلمان نیز حکایتی بکلی دیگر دارد.
ایراد اسلوبی سیاهه در داشتن متد بینشی (اسلوب) سوبژکتیویستی است.
شرایط سوبژکتیف در تحلیل ایشان نقش تعیین کننده کسب می کنند.
این ایراد اسلوبی گریبانگیر چپ ایران بطور کلی است.
با پوزش
چه خوش گفت ربابه ی پاک نظر،
تمام گفته های رفیق ربابه کاملا با مارکسیسم لنینیسم، باستثنای سطر اول، تطابق کامل دارد.
سطر اول هم اگر از «اُکولوژی» چنین فهمیده باشد، سرعت کنونی چرخه های تولیدی و عدم وجود زمان جهت باز سازی طبیعت و مسمومیت محیط زیست و محدودیت ذخایر طبیعی … که خود باعث سر ریز تولید بیشتر وبیشتر و کالاهای فروش نرفته و در نتیجه افت نرخ سود، میباشد، میتوان تا اندازه ای او را فهمید. تازه مساله علت و معلول خود یکی از تعیین کننده های علم مارکسیسم لنینیسم و فراتر از آن علم ماتریالیسم دیالکتیک میباشد، که خود زاده ی آنست. نرخ سود صعودی خود میتواند تا چندی (حتی تا مدت یک یا چند چرخه ی تولیدی، در این دوران) هم بصورت افقی و یا با افت باشد(ضرر و دمپینگ). ولی دارای نیروی انفجاری در جامعه نبوده و سرمایه دار و یا یک بنگاه تولیدی و حتی تولید کشوری که نرخ سودش برای مدتی افت مینماید، هنوز انفجاری نیست. هنوز امپریالیسم میتواند، با ایجاد جو پشت جبحه ی جنگی، یعنی دموکراسی خونین بورژوازی و جیره بندی مانند رژیم ایران، هنوز قاچ زین اسب را رها نکند. بخصوص که وجودِ موسسات مالی با منوپل دستگاه چاپ رنگی و طلا، میتوانند سالیان درازی بحران را بدرازا بکشانند که کشانده اند! اکنون دیگر دریوات های ترکان بسر حد خود رسیده اند و صندوق های باز نشستگی و بیکاری چپاول گردیده و هیچ راهی جز تولید ارزش اضافه ی جدید موجود نیست تا این چرخه ی تولیدی از نو، بحرکت در آید. اینچاست آن نیروی انفجاری که با، «بازاثر گذاری» این سرریز تولید بر روی کارگران ِ مولد ارزش اضافی، چه کار خود را ازدست داده باشند و چه هنوز زیر قرارداد رسمی قرار داشته باشند، آنان را به بمبی بس انفجار زا تبدیل مینماید و روح انقلابی این طبقه با تئوری انقلابی آن، بشکل علمی در خدمت انقلاب، و در نتیجه تمام اقشار غیر کارگری جامعه را هم فرا خواهد گرفت.
سرمایه داران بخوبی، صورت مساله را فهمیده اند و بدین خاطر است که بپای جنگ بهر قیمتی رفته اند. شروع ِ این جنگ میتواند برای مدتی کوتاه با تبانی ابر قدرتها عقب رود ولی هیچ راهی جز انقلاب سوسیالیستی برای حل آن موجود نیست!
در ضمن «هانس هلتس»، هر گز موفق به بریدن از رویزیونیسم خروشچفی تا زمان مرگش، نشد. او تمام ارادتش به لنین و استالین، جهت کم رنگ کردن ِ ضررات وارده از رویزیونیسم خروشچفی به جنبش کمونیستی بود. چند فرزند خلفی از خود بجای گذاشت که یکی بیشتر از دیگری آبروی استاد را از بین بردند و از عناصر چکمه لیس سرمایه از آب در آمدند و هنوز همان لجن ِ «دِ کا پِ» را دست نخورده تر از گذشته با انتقاداتی از فلسفه ی لنینی (رفیق استالین که جای خود دارد)، در سمینار های «دِ کا پِ» و یا در حزب چپ ها بخورد شنوندگان میدهند. ننگشان باد!
ولی در مورد خود مقاله: مقاله تفاله های پس داده ی یک شخص بی سروپای ترتسکیست را که خود را کارل کائوتسکی (دوران ارتداد) میداند، بخورد خواننده میدهد که از هفت خان سرمایه گذشته است و تئوریش را با بوق و کرنا در دانشگاه آزاد برلین پروفسوری مینماید، او بیسوادی(نفهمی) مارکس را بخورد دانشجویان آنهم با مهر و امضای اداره ی امنیت، میدهد. و بعدش هم با اداعای اینکه برای فهم این مطلب بایستی از پیش چیز هایی دانست، شروع به بیهوده گویی در مورد مارکس و چاپ فرمول ترکیب سرمایه مینماید تا گویی که چیزی سرش میشود!
پرواضح است که نویسنده خود فعلا مانند خیلی دیگر از نویسندگان ضد لنینی، چیزی در چنته ندارد و فقط از هاینریش ها برایمان اراجیف ترجمه میکند. چه کسی بشما حق زحمه میدهد حضرت آقا؟ احتمالا چیز چشم گیری نمیباشد. زیرا تخمی که گذاشته اید خیلی طلایی بنظر سرمایه داران، نمی آید.
در خاتمه هر کس که تکامل سرمایه داری به امپریالیسم را حتی در قرن بیست ویکم نادیده می انگارد و هنوز در سرمایه داری با رقابت آزاد دور خود میچرخد و بدنبال دلایل بحران میگردد، بدرد همان خدمت گذاری و کفش جفت کنی پاپ اعظم، میخورد!
این خانم ربابه به نظر میرسد فقط «دائره المعارف روشنگری» را میخواند و خارج از درک خود از مطالب آن، دنیا را یک حفره سیاه عظیم میبیند!
هولتس در فصل ششم کتاب «کمونیستها امروز» اجزا و ویژگیهای بحران عمومی سرمایهداری را چنین برمیشمارد و بررسی میکند:
– بحران اقتصادی؛
– بحران سیاسی دموکراسی، تا حد شکلهای فاشیسم؛
– بحران سیاسی روابط اجتماعی، تا حد جنگ؛
– بحران اجتماعی؛
– بحران جهتگیری؛
– بحران آموزشی و فرهنگی؛
– بحران منافع فنآوری؛
– بحران محیطزیستی.
مقاله حاضر در «مجله هفته» دو تئوری اصلی در بارۀ بحران اقتصادی، یعنی در بارۀ یکی از جوانب تئوری بحران عمومی را بطور علمی، همانطور که شیوه هولتس بود بررسی میکند، و هیچ تناقصی با آن ندارد بلکه عنصر اصلی تئوری بحران عمومی مورد نظر هولتس را شرح میدهد.
خوب است خانم ربابه قبل از اظهار نظر در پای مقالات دیگران کمی بیشتر فکر کنند، و به دور از عصبیت خودبزرگ بینانه در مناظرات عمومی شرکت کنند.
اظهارات خانم ربابه استدلالات پیروان «ولایت»های فقیه سکولار را تداعی میکند!
اگر ایشان واقعاً با نظرات و افکار امثال هانس هاینتس هولتس آشنا بودند، و دغدغۀ چپ را داشتند این حرفها را نمیزدند! و با این شروع نمیکردند که «بحران کنونی نه بحران اقتصادی بلکه بحران عمومی- ئوکولوژیکی (زیست محطیی) است» جلالخالق.
خوب است ایشان به علم و انقلاب خدمت کنند و نقل قولی از هولتس در رد دو تئوری اقتصادی مارکسیستی از بحران ذکر نمایند!
بحران کنونی نه بحران اقتصادی، بلکه بحران عمومی ـ ئوکولوژیکی (زیستمحیطی) است.
بحران یونیورسال و فراگیر است.
بحرانی است که از اواخر قرن نوزدهم شروع شده، تعمیق یافته و شدت گرفته است.
بورژوازی برای خروج از همین بحران عمومی دو جنگ جهانی مهیب برافروخته و سومی را تدارک می بیند و علنا در رسانه ها می گوید که این سودا را در سر دارد.
آنچه در خاور نزدیک و میانه می گذرد، به مقدمات همین جنگ جهانی سوم مربوط می شود.
جنگی که شاید بشریت را به عهد حجر برگرداند.
تا به قول اینشتین جنگ جهانی چهارم را با چوب و چماق انجام دهد.
در این زمینه در مجله هفته مطالب مفصلی از هانس هاینتس هولتس و دیگر فلاسفه و علمای طبقه کارگر منتشر شده است.
بحران عمومی را تئوریسین های بورژوازی واپسین و معاصر عوام فریبانه بحران اقتصادی جا می زنند.
ولی از این خبرها نیست.
خودشان هم می دانند که از این خبرها نیست.
این بحران ذره ذره ارگانیسم جامعه بشری را تسخیر کرده است.
از این رو، برای خروج واقعی و قطعی و رادیکال از این بحران فقط یک راه وجود دارد و آن گذار به سوسیالیسم است.
برای سوسیالیسم بدیلی وجود ندارد.
این حقیقت امر را باید هم عوام تحصیلکرده بدانند، هم عوامفریبان تحصیلکرده و هم طوایف مختلف رفرمیست وطنی و بین المللی.