امپریالیسم و «پروژۀ اسلام اعتدالی»
منبع: sendika.org
برگردان: ع. سهند
تارنگاشت عدالت
مصاحبۀ اُزی قزتیپ با پرفسور پرابهات پاتنایک دربارۀ رویدادها در ترکیه
١- شورش عمومی علیه ترور بیرحمانه حکومتی، بویژه توسط برخی روزنامههای اروپایی بعنوان «بهار ترکی» تعبیر میشود. آیا تشبیه روندی که در خاورمیانه تجربه شد و «بهار عربی» خوانده میشود با رویدادهایی که در ترکیه اتفاق میافتد را تأیید میکنید؟ کدام جوانب شبیه و کدام متفاوتند؟ در این چهارچوب شما رویدادها در ترکیه را، بویژه در مقایسه با مصر، چگونه ارزیابی میکنید؟ مردم ملتهای خاورمیانه شورش در ترکیه را چگونه ارزیابی میکنند؟ آیا میتوانیم بگوییم که اسلام اعتدالی پس از رویدادها در ترکیه و مصر به پایان میرسد؟
رسانهها در کشورهای پیشرفته کلمه «بهار» را به هر قیام مردم میچسبانند تا آنرا به شیوهای مشخص، بمثابه مبارزه برای یک رژیم بورژوا لیبرال ترسیم کنند، و خشم علیه نابرابری، محرومیت، بیکاری و گرسنگی ناشی از دنبال کردن سیاستهای نئولیبرالی که موجب این قیامها میشود را پنهان نمایند. قیام تونس که بهاصطلاح «بهار عربی» را آغاز کرد، بعنوان مثال، با خودسوزی محمد که علیه گرسنگی و بیکاری اعتراض میکرد، جرقه زد. چون ترسیم یک رویداد به یک شیوه مشخص به معنی مداخله در آن نیز هست، توصیف روزنامههای غربی از این قیامها بعنوان «بهار عربی» یا «بهار ترکی»، با محتوای لیبرال بورژوایی که این توصیف در بردارد، چیزی است که من کاملاً رد میکنم.
بین قیامهای عربی علیه بنعلی یا مبارک و قیام ترکی تفاوت وجود دارد. اولی علیه دیکتاتوریهای فاسدی بود که بر اساس انتخابات آزاد قرار نداشتند و تقاضای آنها برای حقوق اساسی دموکراتیک بود؛ دومی علیه رژیمی است که ظاهراً بطور دموکراتیک انتخاب شده است، و از درجهای از حمایت مردمی، البته براساس کشش مذهبی، برخوردار است اما سیاستهایی را دنبال میکند که برای مردم مضرند. نتیجتاً، دومی بسیار دشوارتراست؛ این قیام باید وظیفه منصرف کردن مردم از حمایت از رژیم، از طريق مطرح کردن تقاضاهای مادی و سکولار آنها- کاری که اسلامگرایانی که در حال حاضر از حمایت آنها برخوردارند هرگز نمیکنند- در مقابل خود قرار دهد. از اینرو، قیام باید بسیار سازمان یافتهتر باشد و باید یک برنامه مشخص بدیل را در مقابل مردم قرار دهد. در مورد ترکیه این کافی نیست که علیه ددمنشی رژیم تظاهرات برپا شود. آنچه علیه مبارک یا بنعلی کار کرد علیه یک اردوغان کار نخواهد کرد.
به نظر من «پروژۀ اسلام اعتدالی» نام بیمسامی است. ما باید نه از نقطه نظر اسلام، بلکه از نقطه نظر امپریالیسم به آن نگاه کنیم. امپریالیسم مدتی است سعی کرده است با عناصر اسلامگرا به یک تفاهم برسد. امپریالیسم هنوز در ایران موفق نشده است، اما ترکیه نخستین داستان موفقیت آن است و امپریالیسم دوست دارد آن «الگو» را به دیگر کشورهایی که اسلامگرایان در قدرت هستند، گسترش دهد. سقوط رژیم مرسی در مصر، که به نظر بعضیها یک شکست برای «پروژۀ اسلام اعتدالی» به نظر میرسد، ابداً یک عقبگرد برای امپریالیسم نیست، این ارتش و برخی از مبارکیستهای قدیم را به قدرت باز میگرداند. امپریالیسم اکنون مجبور نیست با هیج اسلامگرایی مذاکره کند. نتیجتاً، اگر «پروژۀ اسلام اعتدالی» بمثابه بخشی از استراتژی امپریالیسم در نظر گرفته شود، این در بعضی کشورها غیرضروری خواهد شد زیرا سقوط اسلامگرایان هنوز برای امپریالیسم یک پیروزی بشمار میآید.
٢- همانطور که مطلع هستید، شورش در ترکیه زمانی شروع شد که پلیس به گروهی از مردم که سعی داشتند مانع قطع درختان در «پارک قزی» (در میدان تقسیم) شوند و جلوی تبدیل شدن پارک به یک مرکز تجاری و پادگان توپخانه را بگیرند، ددمنشانه حمله کرد. آیا این رویداد که باعث شروع شورش شد میتواند بمثابه نشانگر این فاکت ارزیابی شود که مبارزه برای طبیعت هرگز مستقل از مبارزه علیه امپریالیسم نیست؟ بعبارت دیگر، چگونه میتوان این شورش را در چهارچوب یک چشمانداز انقلابی سوسیالیستی ارزیابی نمود؟
قیام ترکیه چیزهای پرشور بسیاری دارد، و تلفیق مبارزه علیه آلودگی طبیعت با مبارزه برای تغییر اجتماعی یکی از آن عناصر پرشور است. با این وصف، در عینحال باید با محدودیتهای آن نیز مواجه شد. گرچه تقاضاهایی که مطرح میکند اهمیت زیادی دارند، اما مادامکه آن تقاضاها در یک منشور کلی از تقاضاها، در یک برنامه کلی که بدنبال متحد کردن تودههای گستره مردم باشد تنیده نشود، اساساً یک اعتراض شهری، عمدتاً طبقه متوسط باقی خواهد ماند. سکوت آن پیرامون موضوع امپریالیسم، بویژه فقدان فرمولبندی آن برای یک راه اقتصادی بدیل در مقابل برنامه نئولیبرالی که سرمایه مالی بینالمللی تحمیل کرده است، و سکوت آن پیرامون درماندگی جمعیت روستایی، که در همه جا تحت رژیم نئولیبرالی افزایش یافته است، کمبودهای عمده آن است. و ضعف قیام که از ماهیت نامتجانس، بینظم آن ناشی میشود به نظر من در پیوند نزدیک با این سکوت است. ماهیت خودبخودی شهری آن که موجب سکوتهای فوقالذکر میشود، آنرا از هرگونه ظرفیت برای فراتر رفتن از نظام تهی میکند. سوسیالیستهای انقلابی، در حالیکه در آن شرکت میکنند، باید پیش بردن آنرا هدف قرار دهند. آنها باید در این حرکت از واگذاردن استقلال خود، از غرق شدن در آن و نتیجتاً از خلعسلاح تئوریک و ایدئولوژیک خود احتراز نمایند.
٣- شورش در ترکیه، بجای آنکه موضوع مشخصی داشته باشد، عموماً بعنوان «قیام مردم» ارزیابی میشود، و میتوانیم بگوییم که یک ماهیت نیرومند «طبقه متوسط» دارد. اما، همین «طبقه متوسط» اکنون موضوع تحلیلهای بسیاری است که این رویدادها را در بستر «پرولتاریای نوین» «پرولتر شدن خرده بورژازی» و غیره ارزیابی میکند. با توجه به قیامها در خاورمیانه، در واشنگتن، در برزيل، در مصر، در ترکیه شما «نیروهای محرکه» این شورشها را چگونه ارزیابی میکنید؟
من با این نظر که طبقه متوسط اکنون نیرویی شده است که میتواند یک تغییر فراتر از نظام را رهبری کند موافق نیستم. بالعکس، آنچه در مصر اتفاق افتاد بروشنی محدویتهای این نیرو را نشان میدهد. دقیقاً به علت نداشتن تئوری انقلابی، نداشتن سازمان، نداشتن برنامه، و نداشتن هر گونه حس استراتژی و تاکتیک، قیام مصر به یک کودتای نظامی منتهی شد که بیرحمانه صدها انسان عادی را میکشد. محدویت طبقاتی «طبقه متوسط»، متشکل از صاحبان مشاغل حرفهای و جوانان تحیصلکرده، مانع آن شد که از یکسو یک آرمان مشترک با دهقانان و تولیدکنندگان کوچک داشته باشد، و از سوی دیگر ماهیت سرمایهداری معاصر را درک کند. بنابراین، «طبقه متوسط» در جایگاهی نیست که بتواند چیزی را که لنین «تقاضاهای انتقالی»* نامیده است برای پیش بردن مبارزه فرموله کند.
در هند، بعنوان مثال، اعتراضات عظیم طبقه متوسط علیه «فساد» وجود داشته است که در واقع خواهان یک «سرمایهداری آزاد از فساد» بوده اند.** چون یک «سرمایهداری آزادتر از فساد» غیرممکن است، این میتوانست اساس تقاضاهای انتقالی بسمت یک تغییر فراتر از نظام قرار گیرد. اما تقاضا برای «سرمایهداری آزاد از فساد» از طرف این جنبشهای تحت رهبری طبقه متوسط شکل تقاضا برای مؤسسات و قوانینی را بخود گرفته است که در نهایت فقط دولت بورژوایی را مستحکم میکنند.
من این ایده «پرولتاریای نوین» را از روزهای دانشجویی خودم در چهار دهه پیش شنیده ام؛ اما بهنظر من انتساب یک ماهیت بالقوه انقلابی سوسیالیسی- از نوعی که مارکس در پرولتاریا دیده است- به طبقه متوسط بمثابه یک طبقه، بدون محتوا است. این بدین معنی نیست که چپ نباید قیامهای تحت رهبری طبقه متوسط را جدی بگیرد. اما چپ باید، بدون حلشدن در آنها و با شناخت کامل از محدویتهایشان، درگیر شود.***
۴- دو رویکرد به ارزیابی از «انباشت اولیه» مارکس وجود دارد: در رویکرد نخست «انباشت اولیه» بعنوان انباشت موجودی که پیش از بنیانگذاری نظام سرمایهداری بدست آمده بود در نظر گرفته میشود. رویکرد دوم میگوید که انباشت اولیه یک عنصر ذاتی و پایدار در سرمایهداری است. فکر میکنید شورشیان در ترکیه و دیگر کشورها از شناخت دوم حمایت میکنند؟
به نظر من روند انباشت اولیه در سرتاسر تاریخ سرمایهداری با آن همراه است، نکتهای که روزا لوکزامبورگ مطرح کرد و هر کس که با تجریه جهان سوم آشنا باشد فوراً آنرا درک میکند. بعلاوه، این روند انباشت اولیه، که من در جای دیگری آنرا «انباشت از طريق دست اندازی» نامیده ام (برای اینکه طیف گستردهتری از پدیده مورد نظر مارکس را، مانند خصوصیسازی داراییهای بخش عمومی در برگیرد)، گرچه در سرتاسر تاریخ سرمایهداری همراه آن بوده است، اما در دوره کنونی جهانیسازی، در مقایسه با دوره پیشین، بهاصطلاح «دوره طلایی سرمایهداری» پس از جنگ جهانی دوم، بارزتر است.
این روند انباشت از طريق دست اندازی، دو جنبه دارد. یک جنبه «جریان» است، یعنی گرفتن جریانی مازاد از قربانیان آن انباشت (مانند آنچه که نظام مالیاتی استعماری انجام میداد)؛ و دیگری جنبه «موجودی»، یعنی مصادرۀ آشکار دارایی غیرسرمایهداری توسط سرمایهداران. البته جنبه اول زمنیه را برای جنبه دوم آماده میکند؛ بعنوان مثال، دهقانانی که آنقدر تحت فشار قرار میگیرند که کشاورزی دیگر سودی ندارد ممکن است مجبور شوند «در ازای یک ترانه» با زمین خود وداع کنند.
قربانیان اصلی «انباشت از طريق دست اندازی» دهقانان و تولیدکنندگان کوچک در جهان سوم هستند، گرچه بر دیگر بخشهای جمعیت زحمتکش نیز تأثیر میگذارد. مشکل با قیامهای تحت رهبری طبقه متوسط که من در بالا به آن اشاره کردم این است که آنها همه بخشهای متأثر از این «انباشت اولیه»، بویژه دهقانان و تولید کنندگان کوچک را متحد نمیکنند، و اغلب آنها را برای بسیج در اختیار اسلامگراها قرار میدهند.
۵- ترکیه برای مدت زمان طولانی تحت نام «پروژۀ اسلام اعتدالی» بمثابه الگویی برای کشورهای جهان سوم معرفی میشد. نظر شما در اینمورد، با توجه به شورش در ترکیه و مصر چیست؟ فکر میکنید «اسلام اعتدالی» تعریف درستی باشد؟
من در بالا این موضوع را بررسی کردم اما مایلم چند جمله دیگر اضافه کنم. ما باید بیاد آوریم کشورهایی که امروز شاهد جنبشهای اسلامگرای بزرگ هستند زمانی در صف مقدم مبارزات چپ و ملیگرای سکولار قرار داشتند. امپریالیسم از اسلام علیه «تهدید» کمونیست و ناسیونالیست سکولار استفاده کرد؛ و حتا زمانی که این را مستقیماً انجام نمیداد، اسلامگراها بعلت کشتار عناصر مترقی توسط امپریالیسم تنها نیروی اپوزیسیون باقی ماندند. اندونزی که سومین حزب کمونیست بزرگ جهان را داشت زمانی که رژیم سوهارتو با پشتیبانی امپریالیستی بهقدرت رسید شاهد قتلعام کمونیستها بود. در ایران، دولت مصدق با کمک اسلامگرایان سرنگون شد، و همهکشی ضدکمونیستی رژیم دست نشاندۀ شاه چنان بیرحمانه بود که تنها نیروی سیاسی مخالف باقیمانده در کشور بنیادگرایی اسلامی بود. همینطور در سودان، عراق و افغانستان، نیروهای چپ و ملیگرای سکولار بطور سیستماتیک توسط امپریالیسم قتلعام شدند. اسلامگرایی که امپریالیسم اینگونه برای آن فضا ایجاد نمود، بعداً بمثابه هیولای فرانکشتاین که خود امپریالیسم را تهدید میکند ظهور کرد.
«پروژۀ اسلام اعتدالی» تلاشی است برای رام کردن اسلامگرایی به مبدلشدن به دنبالهرو اردوگاه امپریالیسم، و در اینمورد ترکیه «داستان موفقیت» بوده است. اپوزیسیون مترقی در مقابل اسلامگرایی باید شکل احیای پروژۀ ملیگرایی سکولار و ایجاد یک اتحاد طبقاتی وسیع برای این مقصود را از طريق متحد کردن قربانیان «جهانیسازی» بخود گیرد. بحران سرمایهداری جهانی که در قطار خود «ریاضت» به هزینه مردم را آورده است، فرصتی برای این بدست میدهد. جنبشهای تحت رهبری طبقه متوسط ناتوان از انجام این هستند، اما چپ باید در این جنبشها برای سوق دادن آنها بسمت این هدف مداخله نماید.