اقتصاد سیاسی مسلحانه ( سودای جهانسالاری امپریالیسم آمریکا ) چهارم

 20130831-132815

رضا خسروی

اقتصاد سیاسی مسلحانه ( سودای جهانسالاری امپریالیسم آمریکا ) اول

اقتصاد سیاسی مسلحانه ( سودای جهانسالاری امپریالیسم آمریکا ) دوم

اقتصاد سیاسی مسلحانه ( سودای جهانسالاری امپریالیسم آمریکا ) سوم

منشاء مادی

سودای جهانسالاری امپریالیسم آمریکا با تمرکز سرمایه تنزیلی، اعتبارات حدس و گمانی، محاسبات ارزی و مالی و تجاری جهان در یک جغرافیای معلوم سیاسی، در یک کشور واحد، گسترش فزآینده معاملات فرضی و محرمانه، حساب های بادکنکی، جعلی و بدون پشتوانهبا تسلط انحصاری دلار بر تولید و بازرگانی جهان بستگی تام دارد. سخن برسر یک گرایش پولی – تروریستی بسود الیگارشی مالی است که بدنبال سقوط اقتصادی، بی اعتباری سیاسی، ایضا شکست نظامی اروپای نازی در جنگ دوم جهانی رقم خورد، در آستانه انتقال مرکز ثقل توطئه های بین المللی از اروپای غربی به آمریکای شمالی شکل گرفت. نوعی اقتصاد سیاسی مسلحانه برای سیادت بر تمام منابع طبیعی، همه ذخائر مواد خام و انرژی جهت کنترل انحصاری تولید و بازرگانی جهان، که حضور خود را با قتل عام و کشتار جمعی، صدور مرگ و نیستی، با ریختن بمب های تازه ساز اتمی برسر صدها هزار غیر نظامی در دو شهر پر جمعیت هیروشیما و ناکازاکی برخ کشید. گواینکه ارتش پادشاهی ژاپن تسلیم شده بود

سیادت سرمایه مالی

حق با لنین بود. جنگ اول جهانی، 1918/1914 میلادی، با تمرکز تولید و بازرگانی، برآمد نسبتا نیرومند انحصار، با ادغام سرمایه های مالی و صنعتی بسود بانک های بزرگدر جهان سرمایه داری بستگی تام داشت. کشمکش خانگی میان سرمایه های منفرد و فامیلی جای خود را به رقابت غول های انحصاری برسر کنترل منابع طبیعی، ذخائر مواد خام و انرژی در تمام مناطق داد. حرکت آزاد سرمایه در بستر مالکیت خصوصی کارتلیسم زائید، بازآفرینی نظام کارمزدی در عرصه ملی را بکلی مختل کردجغرافیای سیاسی جهان در شرف تغییرات خشونتبار قرار گذفت.

امپریالیسم آلمان تازه نفس، بعد از مدت ها بنجل فروشی، کلی پیشرفت کرد، در پناه حمایت آشکار دولت « ملی »! عقب ماندگی های فنی و تولیدی را جبران کرد، صنایع سنگین براه انداختدر بسیاری موارد، قدیمی ها، لردیسم و بناپارتیسم را پشت سر گذاشت. بدنبال الزامات سرمایه های خودی، کارتل های مالی و صنعتی، بیش از پیش، محتاج بازار فروش، منابع طبیعی، ذخائر مواد خام و انرژی در مناطق دور و نزدیک شد.

در آستانه جنگ اول جهانی آرایش نیروهای بین الماللی با وزن مخصوص اقتصادی کشورهای سرمایه داری رقیب، انگلستان و فرانسه و آلمان در اروپا + آمریکای شمالی و ژاپن در آسیا تناسب نداشتشواهدی هست مبنی براینکه پراتیک سرمایه داری در بستر مالکیت خصوصی داده های مادی را بسود سرمایه مالی بکلی عوض کرد، پای لزوم تسلط زوری و انحصاری بر تولید و بازرگانی جهان، فرمانروائی سرمایه مالی و تنزیلی بر زیست جمعی انسان ها را بمیان کشید.

رویدادهای « جانبی »!

طولی نکشید که کارتلیسم بدام افتاد، زیر سایه سرمایه مالیبا بحران روبرو شد. میزان نفوذ سرمایه مالی و تنزیلی در کشورهای قدیمی و تازه نفس سرمایه داری، فعلا مورد بحث نیست. اما فراموش نکنیم که جنگ های جهانی – امپریالیستی، خصلت قانون گریز و تولید ستیز سرمایه مالی و تنزیلی را در خود نهان دارند. بنظر من، لازم و ملزوم یکدیگرند. بطوریکه دولت های « مدرن »! تابع الزامات سرمایه مالی و تنزیلی، برای بازآفرینی خویشتن خویش – بنام « آزادی »! سیاست راهزنی و چپاول در ملا عام، سرقت مسلحانه در مناطق دور و نزدیک، غارت دارائی و اموال دیگران در شرایط اضطراری در پیش گرفتند، بدنبال تسلط زوری بر هستی و هستنده ها بودند. بقول هیلفردینگ: سرمایه مالی طالب سیادت است نه آزادی

پس برای سیادت سرمایه مالی و تنزیلی بر هستی و هستنده ها بود که دولت های « مدرن »! به جنگ متوسل شدند. اما جنگ تضادهای طبقاتی را تشدید کردبیخود نبود که تزاریسم گرفتار یک انقلاب همگانی شد، در جنگی تن به تن در برابر کارگران و دهقان خودی از پا در آمد – فوریه سال 1917 میلادی. دو ماه بعد از این رویداد بود که امپریالیسم منزوی آمریکا، آشنا با توافق محرمانه میان لردیسم و بناپارتیسم برسر تجزیه ترکیهتصمیم قطعی خود را گرفت و بسود جبهه « مظلومان »! وارد جنگ شد. چون پای غنائم جنگ، سرقت مسلحانه در مناطق دور دست، پای حضور بعدی کارتل های آمریکائی در منطقه نفت خیز خاورمیانه در میان بود

قرار داد « صلح ورسای »!

دعوای بانکداران و صاحبان صنایع آلمان برسر چگونگی شروع جنگ، بحث دیگری دارد. اما کارتل های آلمانی، زیر سایه سرمایه مالی و تنزیلی، تاکتیک یک پیروزی برق آسای نظامی را بکار گرفتند. اما جنگ، بدلائل مختلف، بدرازا کشید. بطوریکه امپریالیسم آلمان، سوای کلی دشواری برای بسیج نیروبا کم بود محصولات مصرفی، خاصه مواد خام لازم برای صنایع نظامی روبرو شد. بعد از حضور امپریالیسم آمریکا در جنگ، شریک بازرگانی، تامین کننده مواد خام صنعتی آلمان، بسود لردیسم و بناپارتیسم، بیش از پیش، در تنگنا قرار گرفت. تا اینکه سرانجام شکست خورد.

امپریالیسم آلمان تسلیم شد، مغلوب و سرخورده، سوای غرامت سنگین جنگ، محرومیت از ارثیه گل و گشاد امپراتوری عثمانی در شرق، بالکان و آسیای صغیر و خاور میانهاز خلیج فارس گرفته تا سواحل دریای مدیترانه، ناچار دعاوی بین المللی خود را کنار گذاشتبا پذیرش نوعی « استقلال، اقتصاد فرمایشی »! غرور خود را فرو بلعید و تا فرصت بعدی به درون خزید. از شما چه پنهان که این مدعی « پیروزی برق آسا »! دست از پا دراز تر، موضوع توافقات مقدماتی کنفرانس پاریس را برسمیت شناخت، قرار داد « صلح ورسای »! سند حقارت آشکار و تمام عیار رایش را امضا کرد. قرار دادی که فسخ آن جنگ جهانی دیگری را می طبید

گذار انقلابی از سرمایه داری

با پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر در روسیه، 1917 میلادی، استقرار دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا در یک جغرافیای معلوم سیاسی، با این گذار انقلابی از سرمایه داری به کمونیسم بود که ورق برگشت، برای اولین بار، آرایش نیروهای بین المللی بسود نیروی مولد و مترقی در تمام کشورها تغییر کرد. از شما چه پنهان که خصلت طبقاتی جنگ برجسته شداز ترس نفوذ بلشویسم در میان خلق های خاور، برآمد جنبش مستقل کارگری، پرولتاریای صنعتی و کمونیسم در باختر، بروز انقلابی مشابه در جهان سرمایه داری، نیمه کاره رها شد.

دول امپریالیستی غالب و مغلوب در دوران « صلح مسلح »! انگلیس و فرانسه و آمریکا + امپریالیسم آلمان، اروپای غربی و آمریکای شمالی، با هم کنار آمدند، استراتژی واحدی در پیش گرفتند. درهم کوبیدن دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را دستور کار گذاشتند. دوشیدن طبقه مولد و مترقی در سرزمین پایگاه، چاپیدن خلق ها در مناطق دور و نزدیک، متوقف نشد، اما تا اطلاع ثانوی تحت الشعاع کمونیسم ستیزی در سطح ملی و بین المللی قرار گرفت. امپریالیسم مغلوب آلمان، با توافق دول غالب، سنگ تمام گذاشت، دوشیدن کارگران در سرزمین پایگاه را تشدید کرد تا غرامت سنگین جنگ را تامین کند. بقول یورگین کوزینسکی: بانی اشغال یک منطقه کامل، استان استراتژیک، Ruhrgebiet، یعنی مرکز صنایع سنگین آلمان در آن دوران، توسط امپریالیسم فرانسه شد تا بتواند به بهانه « اشغال »! مزد کارگران خودی را هرچه بیشتر کاهش دهد

بیچاره کائوتسکی « نادان »!

این اولین بار نبود که بورژوآزی « میهن پرست »! خودی ها، طبقه مولد و مترقی در سرزمین پایگاه را فدای منافع طبقاتی خود می کردناگفته نماند که دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا، سوای بانک ها، نهادهای مالی و کارچاق کنی، واحدهای تولید و بازرگانی خرد و کلان، وسائل حمل و نقل، ایاب و ذهاب موتوری + دارائی و املاک اشراف فراری، صنایع استخراجی وبازاری بوسعت 21 میلیون کیلو متر مربع، با میلیون ها خریدار، ایضا کلی منابع طبیعی، ذخائر مواد خام و انرژی را مصادره، از چنگ مالکان و اربابان و سرمایه داران خودی و غیر خودی، از چنگ بورژوآزی و امپریالیسم خارج کرده و با این کارهای « زشت و افراطی و بیرحمانه »! بدون افتادن در دام ماجراجوئی های برون مرزیامنیت سرمایه های رقیب، اروپای غربی و آمریکای شمالی در مناطق « آزاد »! حتی در سرزمین پایگاه شان را به خطر انداخت. چون حضور دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا در دل دنیای « آزاد »! بخودی خود، جهان سرمایه داری را آزار می داد – علت استراتژی واحد دول امپریالیستی غالب و مغلوب.

پیروزی های سیاسی و نظامی بلشویسم « ماجراجو »! نظامی در قبال توطئه های داخلی و تجاوزات آشکار امپریالیستی، خاصه اینکه موفقیت های عظیم دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا در عرصه تولید، اقتصادی و اجتماعی در سال های 20 و 30 سده بیستم میلادی، موجب شد که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، یک شخصیت حقوقی قابل قبول و قابل احترام در افکار عمومی بین المللی پیدا کند. حال آنکه بورژوآزی و در همین فاصله زمانی کوتاه، از بحرانی به بحران دیگر می غلتید و با قربانی کردن میلیون ها کارگر، بینوایان شهری و روستائی در هر بحران، بیش از پیش وجهه و اعتبار خود را از دست می داد. جنگ اول جهانیسرخوردگی امپریالیسم آلمان که هیچ، لردیسم و بناپارتیسم را هم از تب و تاب انداخت، اصلا اروپای غربی را بسود آمریکای شمالی به حاشیه راند، حضور امپریالیسم آمریکا در بازار های غیر خودی را چند برابر کرد.

سوسیال دمکراسی « متوهم »!

برآمد فوردیسم در آمریکای شمالی و شکوفائی موقت آن در عرصه صنایع مدرناین توهم را در رهبران سرخورده سوسیال دمکراسی اروپای غربی بوجود آورد که گویا سرمایه داری « راه » خود را بازیافته و می رود تا با تمام « قدرت »! اعتبار روز افزون دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا را درهم شکند. همین امید واهی و احمقانه، هیستری ضد کمونیستی، دریوزگی حضرات در بارگاه بورژوآزی و امپریالیسم را تکمیل کرد. بطوریکه کارشان از مخالفت های نظری با بلشویسم « ماجراجو »! با انقلاب سوسیالیستی اکتبر به بهانه های خررنگ کندر گذشت. بیشرمانه – بنام « مارکسی تراشیده و ساده لوح و بی آزار »! سرنگونی دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را فراخوان دادند

تا اینکه « نا گهان »! کارتلیسم از نفس افتاد، اینبار با سیادت تمام عیار سرمایه مالی و تنزیلی، به بن بست رسید، وال استریت ورشکست شد. میلیارها دلار از پس انداز جهان، بسلامتی محافل مالی و امپریالیستی، ظرف چند ساعت دود شد و بهوا رفت. بدنبال افتضاح سال 1929 میلادی بود که فوردیسم از پا درآمد. باعث شد که تتمه اعتبار رهبران سوسیال دمکراسی، مداحان نوعی « مارکسیسم »! ارتجاعی و سرمایه خواه به لجن کشیده شودسقوط ایدولوژیک سوسیال دمکراسی باختری، از تنایج جانبی سقوط فوردیسم در آمریکای شمالی، زمینه را برای دامن زدن به جنبش فاشیستی، ظهور نازیسمسرخ ستیزی آشکار در جهان سرمایه داری را فرآهم کرد. گرایشی که اردوی امپراتوری حماقت و در اوج بحران، نیازمند آن