در ضرورت نگاهی نو به تاریخ زندان

20130826-100721.jpg

منصور تبریزی
رفیق عزیزم وزیر از من خواسته که چند جمله ای به عنوان مقدمه برای کتابش بنویسم. وقتی او به من زنگ زد، بدون لحظه ای تردید درخواست او را قبول کردم تا شاید پیمان خود را درپیوند با آرمان مشترک با تمامی رفقا و دوستان زندانی ئی که امروزه دیگر در میان ما نیستند واگاهانه (یا ندانسته) در زندانهای جمهوری اسلامی و در نبردی نابرابر جان خود را ازدست داده اند، تکرار کرده باشم. وخوشحالم از اینکه چند صباحی است، که مهر سکوت در مقابله با روایت مقاومت در زندان های اوین وگوهردشت بعد از کشتارهای سال شصت وهفت شکسته شده، و رفقایی که بعد از کشتار آن سال خود همچنان به مقاومت درزندان ادامه داده اند، اکنون واقعیت های آن زمان را بازگو کرده و میکنند، تا شاید تحریف کنندگان تاریخ مقاومت قبل و بعد از کشتارها (مثل ایرج مصداقی ومهدی اصلانی) واداده گان سیاسی آنزمان وپروژه بگیران ِ «ایران تریبونالی » ِ این زمان ؛ بار دیگر خود مورد قضاوت تاریخ و دیگران قرار بگیرند .
وزیر از بچه های خط شریعتی بود که در رابطه با مجاهدین و به اتهام مجاهد دستگیر وتا آخرین لحظه دست از مبارزه وهمراهی وهمیاری با دیگرزندانیان با هر گرایش سیاسی نکشید.
نگاه وزیر با هر دیدگاه سیاسی که او دارد، با نگاه تا کنونی ا ین واداده گان سیاسی در رابطه با تاریخ مقاومت درزندان های اوین، گوهردشت، ویا قزل حصار در دهه شصت، فرق اساسی داشته و دارد و بر عکس (افراد نامبرده) آنان که به کمک رسانه های سرمایه داری، تاریخ زندان را تاریخ شکست، یاس، حرمان و به زمین افتادن رستم ها و یا بر باد رفتن آرمان ها و یا با سوار شدن بر اتوبوس آزادی، به نفی وتحریف واقعیت های مبارزه و مقاومت در زندان خصوصاً زندانیان چپ و کمونیست پرداخته اند ؛ تاریخ زندان را به تصویر می کشد، وگفتمان مقاومت و ایستادگی و آرمان خواهی جای گفتمان تسلیم و واداده گی را میگیرد و امید است که دیگران هم وارد این گفتمان شده جایگاه خود در تاریخ مقاومت در زندان را بدست آورند.
من اگر بخواهم در رابطه با مقاومت وآرمان خواهی بگویم؛ می گویم مقاومت وآرمان خواهی یعنی رضا قریشی، یعنی محمدعلی پرتوی، جعفر بیات، هیبت معینی، خسرو رحیم زادگان، یعنی منصور قماشی، خلیفه مردانی، قدرت ارجمندی، محمدرضا حاجی زاده، حمید حیدری، حاجت محمد پور، وعلیرضا زمردیان، کسرا کردستانی و رفقا و عزیزانی که سال ها در سلول های جمهوری اسلامی بودند و دختر و پسرهای دانش آموز و هزاران نفری که در حین پخش اعلامیه و یا در تظاهرات ها دستگیر شدند وبه جلادن جهل و سرمایه «نه!» گفتند و جان خود را باختند، ولی هیچ جا اسمی از آنها نیست، رفقا ودوستانی که در« تابوت ها» و« قیامت» ها «نه!» گفته و وا ندادند و مرگ و تابوت و قیامت و خود جمهوری اسلامی را به تمسخر گرفتند و انسان های آزاده ای که در بیرون از زندان هم اجازه نمی دهند شخصیت انسانی آنها در زیر سیطره سرمایه به بازی گرفته شود! و خلاصه حتی (امیر انتظام ها)یی که در مقابل زندانبان نه گفتند و در زندان ها ماندند. ممکن است پرسیده شود اسم این افراد چه ربطی به عمل مقاومت و آرمان خواهی دارد، در حالیکه بایستی گفت: دقیقا همین عمل آنها عین مقاومت است، و امروزه نمی توان از مقاومت صحبت کرد ولی نامی از آنها نبرد، هر چند خیلی از آنها را من از لحاظ سیاسی قبول نداشته و ندارم ولی نمی توانم این واقعیت را نادیده بگیرم، نمی توان از آرمانخواهی رضا قریشی از مرکزیت سازمان رزمندگان که دست در دست جعفر بیات از (بچه های) اعضاء کمیته شرق تهران که او هم از “اتحادیه کمونیستها” بود و هر دو با خواندن سرود انترناسیونال به (استقبال) پای چوبه دار رفتند و چوبه دار و جلادان بر پا کننده آنها و حافظان دین وسرمایه را به هیچ گرفتند ؛ یادی نکرد ! و کم نبودند و نیستند از این دست انسان های والای بی نام و نشان که هست و نیست خود را عاشقانه تقدیم آرمان خود نمودند. شاید در قرن بیست و یکم ما کمتر آرمان خواهانی مثل اکبر شالگونی و یا قریشی و یا دیگران را ببینم، ولی بجرأت میتوان گفت، در هر کجا که زور، شکنجه، زندان، دولت و اعدام وجود داشته باشند، مقاومت در مقابل واداده گی نیز جایگاه خاص خود را خواهد داشت.
طبیعتا باید گفت که مقاومت یک عمل نسبی است و در مورد انسان های متفاوت و درشر ایط تاریخی- سیاسی واجتماعی به شکل های گوناگونی نیز خود را بروز میدهد. بنظر میرسد که عمل مقاومت رفقای زندانی در قزل حصار در سال های زندانبانی حاج داود که گوش نکردن به خزعبلات آخوندها که از ویدیو پخش می شد، که برخی خود را به خواب میزدند، و یا با دیگر زندانیان شوخی و خنده می کرده اند، منجر به کتک خوردن و ساعت ها سر پا ایستادن می شد. که این همانقدر ارزش داشت، که درشرایط دیگر، ما در سالن شماره سه اوین در اعتراض به اعدامها، شکنجه، مطالبه لغو اعدام، خواستار دادگاه های علنی و امکانات صنفی شده و دست به اعتصاب می زدیم و یا در مواقعی تحریم غذا و ملاقات می کردیم و یا به عکس آن در ماه رمضان ما زندانیان چپ و کمونیست که برای «نهار» خواستار غذای گرم می شدیم و بجای آن از تحویل گرفتن سحری خوداری می نمودیم. و حتی به دلیل ِ آوردن ِ زندانیان ِعادی به داخل بند ِ ما و بردن تقریباً نیمی از افراد بند به انفرادی، یکماه تمام از گرفتن غذا و رفتن به ملاقات، بهداری، و حتا دادگاه، خود داری کرده وهمراه تمامی دوستان چندین بار هم کتک مفصلی را نوش جان کردیم و خیلی از مسائل دیگر که یادآوری خود آنها به تنهایی گزارش مفصل دیگری خواهد بود.
اما تفاوت این اعمال چیزی نبود، جز تفاوت شرایط روحی و نیاز به نوعی از مقاومت آن زمان ما در زندان، که در مقابل زندانبان بروز داده می شد. و من به نوبه خود با تمامی اختلافات سیاسی و حتا طبقاتی با دیگر زندانیان همبند، به مجموعه مقاومت مان در مقابل کلیت رژیم جمهوری اسلامی ارج می گذارم و از آن همه ایستاده گی چه در برابر زندانبان و همچنین در مقابل واداده گان سیاسی آن روزهای سخت و طاقت فرسا، و پروژه بگیران امروز دفاع می کنم و به نظر من وظیفه همه ماست تا از حیثیت سیاسی آنها نیز که متاسفانه دیگر در میان ما نیستند، دفاع نمائیم. نباید اجازه داد که چنین افراد نان به نرخ روز خوری با تحریفات وخزغبلات خود تخم یاس و دروغ را در جامعه تزریق کنند، وکاری را که شلاق و شکنجه واعدامها نتوانست بکند، اینها موفق به انجامش شوند. بله دقیقا باید گفت که مقاومت یک عمل نسبی است، اما در هر حال حساب هر گونه ای از مقاومت هم با هر نوعی از سر فرود آوردن و تن به سیاه کاری تاریخی دادن کاملا جداست.
نکته ی دیگر اما این است که مقاومت و مبارزه عرصه ایست که بخشی از آن در زندان هایی مثل اوین و گوهردشت و عادل آباد شیراز و یا….. اتفاق می افتد، اما بخش مهم و اصلی آن در زندان بزرگی مثل جامعه ایران، و یا جامعه ای مثل آلمان و امریکا که مناسبات سرمایه داری هست و نیست انسان ها را نابود و آنها را از خود و طبیعت و اجتماع خود بیگانه کرده است، اتفاق می افتد. حال اگر ما خود را نه با عنوان چپ بلکه کمونیسم تعریف می کنیم، باید موضع خود را با مسئله زندان بطور کل، دولت، شکنجه و اعدام مشخص نمائیم و باید یکبار دیگر به خود و دیگران توضیح بدهیم که موضع کمونیستها در مقابل نابودی فیزیکی و اعدام اعم از قانونی وغیر قانونی با دادگاه، و یا بدون دادگاه چیست؟ آیا باید زندان ها و شرایط اجتماعی پدیداری آن و زمینه هر گونه ای از «جُرم»ی رانابود کرد و یا زندان های جدید دیگری را بجای آنها بوجود آورد؟ می خواهیم «زندگی» و «زندگی کردن» را دنبال کنیم و مبارزه و تلاش هایمان را در این راستا سازمان دهیم، و یا تنها به شعارهایی اکتفا کنیم که در آنها تنها خواهش های تاریخی- انسانی مصرفی روزانه و سیاسی می رسند؟ (می خواهیم هویداها و رحیمی های دیگری رابه زندان وبه اعدام محکوم کنیم و یا از حق زنده ماندن انسان ها و از حقوق انسانی آنها دفاع کنیم؟) آیا می خواهیم بگونه ای بنیادی و طبقاتی به سروقت ریشه ی مسائل و واقعیت هایی که تاریخی و اجتماعی بوجود آمده اند برویم، و یا با سطحی نگری های ضد استبدادی و دموکراسی طلبی می خواهیم تنها راه خود را در سیاست باز کنیم و کماکان در عرصه جامعه و در شرایطی که پیش آید، دوباره راه انداز همه ی آن چیزهایی گردیم که تا پیش از آن علیه شان شعارهای زیبا و دلفریب داده بودیم!
به این ترتیب کتاب هر مقاومتی برای ما هیچ معنایی ندارد جز اینکه همچنان بر این نکته پافشاری کنیم که : تا زمانیکه مناسبات سرمایه داری وجود دارد، زندان و شکنجه، اعدام و خلاصه دستگاه سرکوب طبقاتی از بین نخواهد رفت و برای از میان بردن چنین سیستمی باید مقاومت کرد و بر مبارزه ای وسیع و اجتماعی- طبقاتی پای فشرد، و با گرفتن پروژه از آنان، زندانبانان ِ فردا تنها دست خود را رو می کنند! و از این منظر چه نگاه حقیری است وقتی کسانی با تعویض جمهوری اسلامی قصد دارند تنها دولت به اصطلاح اصلاح طلب ویا یک دولت لائیک وغیر اسلامی و محترم! خودشان را با زندان های خودی، شکنجه واعدام ِ دوباره ی غیر خودی های شان ایجاد کنند!؟
بدینگونه بود که در روسیه شوروی، پاسدارن سرمایه داری دولتی، پس از «کسب قدرت سیاسی» به نفع «حزب» خود، دوباره زندان، شکنجه، و اعدام و سرکوب های اجتماعی به تمام معنا را براه انداختند و با ادامه نوین استثمار انسان ها، مناسبات غیر انسانی سرمایه داری را با فرم دولتی همچنان ادامه دادند. آیا آنها خود در زندان تزار نبودند و بر علیه او و زندان هایش شعار نداده بودند؟
و اینک مگر بخشی از سردامدارن جمهوری اسلامی خود زندانی رژیم پهلوی نبوده اند، که اکنون خود سکان ِ دولت، زندان و شکنجه را در دست گرفته اند؟
پس این مشکل نه مختص دولت پهلوی و یا ساخته و پرداخته صرفاً جمهوری اسلامی یا دولت تحت حکومت لنین ویا استالین می باشد، و تنها زندان و شکنجه و اعدام تحت هر یک از حکومت ها ویژه گی خود را دارد و نفس زندان، شکنجه، و اعدام ارتباط مستقیمی با وجود دولت و سرمایه داری در هر شکل وهیئتی دارد.
نهایت آنکه مقاومت در جامعه همانطور که وزیر در نوشته خود به طور مکرر مطرح می کند، از اولین روز به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی هم، به صورت مقاومت در زندان ها با درجات مختلف وجود و تجلی داشته، و کشتارهای دهه شصت تا سال های شصت و هفت هم نتوانست آنرا از بین ببرد.
وجود بند ده گوهردشت، که تعدادی از زندانیان مذهبی وغیر مذهبی آن اکنون در بیرون از ایران روزگار سپری می کنند، و آن هفتاد نفری که ماندن در زندان را بر سوار شدن به اصطلاح در «اتوبوس آزادی» و رفتن به تالار وحدت و بیعت با خمینی را ترجیح دادند، خود گویای این مقاومت و تاریخ است . ایرج مصداقی که از همه زندان های تهران خبر میدهد، این مسئله را به شکل وقیحانه ای در کتاب خود تحریف کرده ومی نویسد: « تعدادی از بچه های چپ که در دوتا(!) سلول جای می گرفتند، به تالار وحدت نرفتند». توجه کنید در دوتا سلول ده یا چهار نفر جای می گیرد ونه بیشتر، این اوج تحریف و وقاحت می باشد. فعلاً نمی خواهم به دروغ های این جناب محترم بپردازم و یا مهدی اصلانی که با وقاحت تمام می نویسد: « به هشت نفر سالن ده چند نفردیگر اضافه شدند وهر چقدر به آنها گفتیم قبول نکردند و راه دیگری را انتخاب کردند و ما آزادی را»! مصداقی لااقل مقاومت ومبارزه این افراد را تائید میکند، اگرچه آنرا فقط مختص به مجاهدین می داند، اصلانی اما با به کار گیری عبارت ِ «امّا ما آزادی را»! ؛ نه تنها هنوز هم خود را از تک و تا نمی اندازد، که گویا آنان که سوار بر اتوبوس نشدند، کار ناشایست دفاع از نا آزادی را کردند، و نه مقاومت همچنان در مقابل جلادان! زهی….!
من به سهم خود از وزیر، وحید صمدی، زنده یاد اکبر شالگونی، نیما پرورش و رفقای دیگری که واقعیت و تاریخ مقاومت بعد از کشتار شصت وهفت را به صورت وسیع مطرح کردند و مانند هزاران زندانی دیگر که تن به مرگ سپردند و رفتند، تشکر می کنم، و این نوشته خود را با یادی از سیامک امینی از حزب توده وعباس غلام زادگان از سازمان پیکار به پایان میبرم، هر دو اینها «هئیت مرگ» را به مسخره گرفتند، ولی بعلت اینکه پدر هر دو توده ای بودند و مرتد ملی شناخته شده بودند، جان سالم بدر بردند و با ما هم به اصطلاح آقای مصداقی، در آن «دوتا»! سلول کذائی ماندند و بعد مثل ملی کش ها اتوبوس سوار نشده وبا همدیگر به سلول انفرادی منتقل شدیم. آنها هم مثل بقیه رفقای اتوبوس ندیده، سالها بعد ازشصت وهفت در زندان بودند.
به همه ی رفقای آن روزگار ِ رنج و ایستاده گی ؛ آنها که هم اکنون در میان ما هستند و آنهایی که در دهه ی شصت رفتند و شصت و هفتی شدند ، درود میفرستم .
اشاره : متن ِ حاضر ، مقدمه ایست که منصور تبریزی برای کتاب «آرمانخواهان» اثر وزیر فتحی نوشته است که در اینجا مستقلاً نیز در اختیار خوانندگان گرامی قرار میگیرد
لینک ها برای دانلودکتاب :كليك كنيد