سیروس کار
مقدمه
در جنگهای کلونیالیستی بین انگلیس و کشورهای مستعمره یک ضرب المثل وجود دارد که میگوید “من مسلسل دارم ولی مخالفین من همین یکی را ندارند” به این ترتیب حاکمین میتوانستند با برتری نظامی برمستعمرات خود حکومت کنند. آنها هیچگاه نخواستند در قلب توده های تحت استعمار خود نفوذی داشته باشند، زیرا یک چیز برتر از آن در دست داشتند و آن اسلحه بود. آنها ضرورتی نمیدیدند که برای اعمال حاکمیت خود، یک چیزاخلاقی از خود بر جای بگذارند، چیزی که بعدها مردم اینکشورها از آن به نیکی یاد کنند. آنها آمده بودند که فقط چپاول کنند، آنهم در کوتاه مدت.
سوال این است که آیا امروزه نیز، از همین پرنسیپ از طرف امپریالیستها و ج اسلامی و اساسا سرمایه داری این عصر که هر دو به گونه ای در چپاول نقش دارند, پیروی نمیشود؟ برای درک این موضوع میتوان با نگاهی کوتاه به تاریخ ج. اسلامی و تغییرو تحولات جهان دقت بیشتری کرد.
کشورهای اروپایی در اوایل قرن نوزده و با رشد تولید صنعتی انبوه نیاز بیشتری برای مواد خام و قبل از همه به نیروی تولیدی پیدا کردند. طبیعی بود که تامین مواد خام و نیروهای تولیدی در بین کشورهای اروپایی به اندازه کافی در دسترس نبود. به همین ترتیب نیز موانع بسیار زیادی برای تامین بازار فروش جود داشت. تامین نیروهای تولیدی برای صنایع ابتدا از میان دهقانان بی زمین، حاشیه نشین شهرها و کارگران همان مناطق و سپس از کارگران کشورهای فقیرتر اروپایی ممکن بود. مثلا بسیاری از کارگران ایرلندی برای کار در صنایع ریسندگی انگلیس اجیر شدند. نیاز صنایع ریسندگی به نیروی تولیدی ارزان و مواد خام ایرلندی به حدی بود که انگلستان مجبور میگردد ایرلند را به مستعمرات خود اضافه کند.
پیشرفت در صنایع و تولید انبوه، نیاز به مواد خام و بازار جدید برای فروش محصولات، بسیاری از کشورهای اروپایی را در مقابل این ضرورت قرار میداد که برای غارت منابع تولیدی به کشورهای غیر اروپایی لشکر کشی کنند. اما در اینجا یک مشکل وجود داشت، و آن هم جود رقیبهای اروپایی بود. هر کدام از کشورهای اروپایی برای بدست آوردن منابع خام و تسخیر بازار بیشتر مجبور بود دیگری را به کنار زند. باید تصور کنیم که در آندوران هنوز ارگانها وابزارهای مشترک، برای تقسیم جهان مانند بازار مشترک، اروپای متحد، ارتش متحد، پیمانهای مختلف نظامی و اقتصادی وجود نداشت. نبود چنین ارگانهایی که بایستی شرایط را برای تقسیم ثروتهای مستعمرات در بین کشورهای اروپایی تسهیل کند کم کم تبدیل به فاجعه میشد. یکی از بزرگترین فجایع در طی کمتر از دو دهه “جنگ جهانی 1914/18 اول ودوم 45/1941 بود”. در طی دو دوره جنگ و پس از آن، کشورهای اروپایی توانستند به توافقاتی مبنی بر تقسیم منابع جهانی برسند.
اما پس از جنگ جهانی دوم وبا ایجاد قوانین تعیین و تثبیت شده و قراردادهای بین المللی هنوز ما شاهد درگیریها و تقسیم جهان توسط سیاست جنگی هستیم. هنوز فاکتور سیاست جنگی ، و دخالت نظامی جود دارد، فقط با این تفاوت که اینبار جنگها بیشتر در خارج از مرزهای اروپایی و آمریکایی قرار دارند.
پس از جنگ جهانی دوم تا کنون بیش از صدو پنجاه هجوم نظامی و جنگهای منطقه ای انجام شد که در راس آن آمریکا و اکثر کشورهای اروپایی قرارداشتند. شدت این تهاجمات پس از انحلال شوروی و کشورهای عضوپیمان سنتو بیشتر شده.
مردم کشورهای اروپایی سالهاست که بلایای و صدمات دو جنگ جهانی تقریبا از اعصابشان پاک شده و به فراموشی سپرده شده. آنها امروزه تصور زیادی از ویرانی و جنگ ندارند و به این ترتیب به احزاب جنگ طلب رای میدهند .در ضمن سیاستهای جنگ طلبانه کشورهای اروپایی بر مردم اینکشورها به طور مستقیم آسیب نمیرساند، بلکه آسیب آن متوجه مردم خاورمیانه و سایر کشورها خواهد بود.
اما ببینیم راهکارها، تئوریها و خصوصا، نقش میدیا در خدمت به جنگ چگونه عمل میکنند، علایم جنگ و مشخصات آن چیست ؟
برای روشن شدن اینموضوع میتوان به جنگی که توسط میدیای وابسته به امپریالیستها در مورد سوریه اعمال میشود، اشاره کرد.
نشان دادن تصاوير کشته شدگان، و هرج و مرج٬ در مورد رژيمى که به مردم خودش رحم نميکند٬ براى متقاعد نمودن افکار عمومى غرب جهت قبول دخالت نظامى “بشردوستانه” و يا حداقل شکلى از آن در میدیای غرب بسیار معمول گردیده.
همچنين منابع اطلاعاتى مردم سوريه و در نتيجه افکار عمومى سوريه ايها بشدت کنترل میشود. اخبار کاذب از قبيل٬اينکه “شورشيان” قدرت را در یک شهر بدست گرفته اند و يا اينکه در ميان ارتش اختلافى روى داده مکررا پخش میشود.
در ضمن مافیای پولی با در اختیار گرفتن میدیای جهانی به یکی از مؤثرترین و همه گیرترین ابزارهای تحمیق توده ای و شستشوی مغزی اجتماعی تبدیل شده اند. در اخبار و گزارشات ارسالی همیشه بخشی از واقعیات منعکس میشود و نه همه آن.هنوز میلیاردها دلار در میدیای جهانی سرمایه گذاری میشود که بتوان از آن برای تحمیق مردم جهان استفاده کرد. در کنار آن نیز از بسیاری ابزارهای مختلف برای تاثیر گذاری و تحمیق استفاده مردم جهان میشود. بسیاری از دانشمندان جهان با ارائه نظریات مخرب جهت ادامه سیاستهای امپریالیستی از گردانندگان چنین سیستمهایی به شمار میروند.
“کورت لوین” یکی از مهاجرین آلمانی تبار با گرایشات فاشیستی در آمریکا میباشد و با تئوریهای مخرب خود سالهاست که در خدمت سازمان سیا قرار دارد. او در اثر خود تحت عنوان «چشم انداز زمان و اخلاق» که به عقیده محققان غربی «راهنمای عمل برای در هم کوبیدن روحیه ملت و رهبران آن است»، می نویسد: «یکی از روشهای اساسی در هم شکستن روحیه ملی بواسطه استراتژی ارعاب (ترور)، عبارت است از رعایت دقیق این تاکتیک: باید انسان را همواره در حالت بلاتکلیفی و بی اعتمادی به وضعیت فعلی وترس از آنچه که ممکن است در آینده در انتظار او باشد، نگه داشت. علاوه بر آن، اگر تزلزل جزئی بین تدابیر شدید انضباطی و وعده خوشرفتاری باهمدیگر همراه با نشر خبرهای ضد و نقیض، ساختار شناخت اوضاع را مبهم می سازد، در این صورت، انسان تصور خود را از این که هر برنامه مشخص، او را بسوی هدف مطلوب می برد یا برعکس، از آن دور می سازد، از دست می دهد. در چنین شرایطی حتی آن شخصی که بدنبال هدف مشخصی بوده و آماده است بخاطر آن خطر کند، در نتیجه تقابل نیروهای درونی مرتبط با انجام آن، افلیج می شود».
اگر به تاریخ همین دو دهه بنگریم، روشن خواهد شد که دقیقا همین تئوری در مورد کشورهای افغانستان، عراق، لیبی، تونس و سوریه اجرا میشود.
حماقت و کوتاه فکری طالبان ، اقدامات خشونتبار علیه مردم افغانستان، نابودی مجسمه “بودا” در افغانستان به بهانه “جنگ با سمبلهای کفار”از جمله این عکس العملها برای باقی ماندن در قدرت بود.
ناتوانی صدام در مقابل سیاست تحریم اقتصادی وفشار تبلیغاتی گسترده غرب، مبنی بر داشتن “بمب شیمیایی” او را فلج کرده بود و تواناییهای رژیم را در هم شکسته بود. حماقت او به حدی بود که به بمباران شیمیایی مردم کردستان و هجوم نظامی به کویت پرداخت، بدون آنکه به عواقب این کار فکر کند.
صدام خود را در مقابل خطر هجوم نظامی خارجی ناتوان میدید و آرام آرام فلج میشد. حداکثر توانائی او فقط در سرکوب داخلی بود و بس. رژیم صدام با شعار “محو اسرائیل” نه تنها نتوانست حمایت کشورهای مسلمان را به طرف خود جلب کند. ، بلکه حتی نتوانست یک گنجشک را در آسمان اسرائیل بزند. ولی عراق را به زیر وحشیانه ترین بمیارانهای جهان غرب کشید. ساختارهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی مردم عراق توسط جنگ برای مدت بیش از دو دهه و بیشتر از گذشته بمباران و نابود گشت.
تئوری” کورت لوین” همچنین در کشورهای متروپل برای درهم شکستن مقاومت مردم به کار برده میشود.
درمورد کشورهای غربی عملا از این شیوه روانی ، که صلاح میداند” حس حقارت را به جامعه تلقین کرده، توده ها را ارعاب کند و به قبول معیار جدید زندگی(در دوران بحران عمیق اقتصادی ) وادار سازد استفاده میشود. بدینشکل این جوامع خود را از بیرون و داخل مورد تهاجم میبیند.
به این ترتیب، برای اجرای “جنگ فرهنگها” به یک نیروی بسیار عظیم و باندازه کافی، پرخاشگر احتیاج بود که هیچ محدودیتی برای خود قائل نشود. به این منظور، “اسلام” به چنین وسیله و ابزاری تبدیل شد که حادثه تروریستی یازده سپتامبر دو هزار و یک، اسم رمز وعلامت آغاز یورش غرب به جهان سوم بود و تا کنون اهمیت خود را در خدمت به این امر حفط کرده. ابعاد این فاجعه به حدی برای آمریکائیان وحشتناک بود که تا امروز نیز ترس تکرار آن از خارج، مردم آمریکا را آذار میدهد. این در حالیست که بانکهای آمریکایی در طی این مدت به مراتب شدیدتر زندگی آمریکائیان را به جهنم تبدیل کردهاند.
در طی ماههای گذشته نیز با ساختن یک فیلم در مورد “محمد” بسیاری از کشورهای مسلمان عکسالعمل شدیدی به این موضوع نشان دادند. این پرووکاتسیون از طرف غرب، مبتنی بر “جنگ فرهنگها” انجام میشود و نیز عملا نیروهای عقب مانده و یا به گونه ای “تفکر مرده” را زنده کرده و برای مقابله به میدان میراند. این تفکر با این رسالت به میدان می آید تا قبل ازاینکه امپریالیسم و نقش مخرب آنها را در چپاول جهان هدف قرار دهد، ساختارهای مدرن جامعه را هدف قرار میدهد. همانگونه که ما در طی بیش از سی و سه سال در ایران شاهد آن هستیم.
برای اینکه بهتر به تاثیر مخرب چنین تئوریهایی پی ببریم، فقط کافی هست به تاریخ سی سال گذشته جهان نگاهی بیافکنیم تا تصور کنیم که چگونه اقوام مختلف با گویشها و مذاهب مختلف در طی یک پروسه کوتاه به دشمنان خونی یکدیگر تبدیل میشوند و جغرافیای جدیدی بوجود میآید .این اتفاق در قلب اروپا افتاد و نمونه آن یوگسلاوی سابق هست.
محاصره نظامی
سالهاست که خلیج فارس و اکثرهمسایه های ایران، مبدل به پایگاههای نظامی توسط آمریکا و متحدانش گشته اند . ایران در محاصره کامل قرار گرفته است. از قرار معلوم برای رژیم ایران مهم نیست که این کشور مورد محاصره قرار گرفته. اگر بخواهیم به روند تغییر و تحولات ایران در طی سی و سه سال گذشته توجه کنیم، درمیابیم که این محاصره نه فقط به دلیل تحت فشار قرار دادن رژیم برای گرفتن امتیاز بیشتر، بلکه بیشتر برای جلوگیری از احتمال فروپاشی رژیم اسلامی توسط مردم ایران میباشد. در ضمن، اگر تاکنون، شدت درگیریها بین ایران و غرب بیشتر میشد، این مردم ایران بودند که مجبور میشدند، تاوان اختلافات امپریالیستها و رژیم اسلامی را بدهند. فقط با نگاهی به تحریمهای اخیر در ماههای گذشته میبینیم که هر دو طرف ایران و غرب در چپاول مردم ایران وحشی تر شدند.
برای غرب قابل تصور نخواهد بود که در صورت یک دگرگونی، رژیمی دموکراتیک در ایران به قدرت برسد. غرب میخواهد همانگونه که خود متصور است، روند تحولات منطقه و ایران در جهت اهداف استراتژیکی آنها پیش برود. در همین رابطه میبینیم که بسیاری از کشورهای همسایه شمالی ایران که تاریخا جزئی از کشور ایران محسوب میشدند و قاعدتا بایستی پس ازحدود یک قرن جدایی به جغرافیای ایران الحاق شوند، توسط غرب و متحدینشان اشغال گردیده و تبدیال به پایگاههای نظامی ایجاد شده اند.هدف از پیشبرد محاصره ایران حتما با جنگ و دخالت نظامی مستقیم غرب نخواهد بود، اگر چه تاکنون میلیاردها دلار اسلحه به کشورهای منطقه فروخته شده.
هنوز غرب و رژیم اسلامی اعتقاد دارند که میتوان بر سر میز مذاکره نشست. در هفته های گذشته میبینیم که احمدی نژاد در نشست سازمان ملل بار دیگر بر سر “نقش مشترک در مدیریت جهانی” پافشاری میکند. رژیم میخواهد در منطقه و جهان نقش خود را همچنان حفظ کند.
اما شدت درگیریهای غرب و رژیِم اسلامی هنگامی تشدید میشود که رژیم ازتضعیف موقعییت خود در میان مردم وحشت می افتد. این سیاست بارها از طرف رژِیم برای سوار شدن بر موج اعتراضات مردم و سرکوب آن اتخاذ شده. برای نمونه میتوان جنگ ایران و عراق را مثال زد، که تحت آن رژیِم وسیعترین سرکوبها را سازمان داد.
سرکوب داخلی، کشتار صدها نفر در زندانها و در عین حال معطوف کردن اذهان خارجی و داخلی، به نویسنده کتاب “آیات شیطانی” در دهه هشتاد ، قتلهای زنجیره ای وکشتار زندانیان ، و بلاخره سرکوب خواستهای مردم، با انحراف اذهان مردم و اکنون نیز طرح مسئله “انرژیِ اتمی” همیشه جزئی از سیاستهای ج اسلامی بود و هست.
محاصره اقتصادی
سالهاست که در مورد ایران اجرا میشود. این تحریم به گونه ای است که به ساختار قدرت رژیم اسلامی خدشه ای وارد نمیسازد و فقط توان مردم ایران در هجوم به حاکمیت اسلامی را محدود میکند.
در پی هر تحریمی توسط غرب، انواع و اقسام کالاهای ضروری مردم، توسط مافیای قاچاق خارجی و داخلی به ایران وارد گشته و به چندین برابر قیمت به مردم فروخته میشود. تعجب نکنیم که چرا سپاه پاسداران و سایر ارگانهای دولتی از مدتها قبل، کنترل بنادر ایران را در دست خود متمرکز کرده اند. این تمرکز با برنامه قبلی برای چپاول بیشتر و برای چنین روزهایی انجام شده.
از طرفی دیگر، محاصره اقتصادی در زمانی انجام میشود که انواع و اقسام سلاحهای کشتار جمعی و سیستمهای جاسوسی، از قبیل کنترل موبایلها و اینترنت توسط غرب در اختیار رژیم اسلامی قرار داده میشود. رژِیم اسلامی از سالها قبل برای مقابله با چنین روزهای بحرانی در مقابله با اعتراضات مردم ایران توسط غرب تجهیز شده.
در طی ماههای گذشته نیز مشاهده میکنیم که در پی تحریم ایران توسط غرب، بسیاری از مجلات و روزنامه های غیر دولتی به دلیل کمبود کاغذ و گران بودن آن در بازار آزاد، توانایی نشر ندارند. اما مطمئنن این محدودیت شامل روزنامه های وابسته به دولت نخواهد بود. امروزه دهها مجله و روزنامه منتقد دولت به دلیل بالا بودن قیمت کاغذ عملا تعطیل شده ا ند. همین مثال کوچک روشن میسازد که غرب و رژیِم اسلامی در محدود کردن نیروهای مترقی و سرکوب آزادیهای سیاسی همگام هستند.
رژیم اسلامی، تحت نظارت رئیس اتاق بازرگانی “عسگراولادی” همچنان به واردات کالاهای ضروری از “شیطان بزرگ” مشغول است. این کالاها به قیمت بسیار زیادی در اختیار مردم قرار میگیرد و سود حاصله از آن به جیب باندهای دولتی ریخته میشود.
به عنوان مثال روزنامه آمریکایی وال استریت ژورنال روز پنجشنبه، ۲۶ مردادماه، از «افزایش» صادرات کمپانیهای آمریکایی به ایران بهرغم وجود تحریمهای گسترده خبر داد. در این گزارش، رقم افزایش صادرات آمریکا در شش ماه نخست سال جاری ۷۰ درصد عنوان شده است.
به گزارش این روزنامه، میزان صادرات کمپانیهای آمریکایی به ایران که تماما نیز «قانونی» محسوب میشود در شش ماه نخست سال جاری میلادی با ۷۰ درصد افزایش نزدیک به ۱۶۰ میلیون دلار رسیده است.
افزایش اخیر صادرات آمریکاییها به ایران در حالی است که دولت این کشور علاوه بر تحریمهای سازمان ملل تحریمهای یکجانبهای را بر جمهوری اسلامی تحمیل کرده است که بهویژه در ماههای اخیر اثرات منفی بسیاری بر تجارت میان ایران و اروپا داشته است.
با توجه به نتایج تحریمها و آثار و شدت تخریب آن علیه مردم ایران، طرح تحریم اقتصادی توسط غرب در آینده شدت بیشتری خواهد داشت.
فروش تسلیحات جنگی و نظامی کردن منطقه وایجاد نا امنی.
به گزارش یک روزنامه غیر دولتی آلمانی ( یونگه ولت، شماره 285)به تاریخ پنج شنبه 8 دسامبر 2011 تولید وسائل نظامی وکشتار جمعی در آلمان افزایش بی سابقه ای کرده است و آمار آن فاجعه آمیز است .
ارزش صادرات اسلحه از آلمان در سال 2010، حدود 2،1 میلیارد یورو بوده است. این گزارش نشان می دهد که این افزایش درمقایسه با سال 2009 که حجم صادرات بالغ بر 1،3 میلیارد دلار بوده است یک رشد 58 درصدی داشته است . برطبق گزارش موسسه خدمات تحقیقاتی در امریکا در سال 2010 ، کشور آلمان بعد از امریکا و روسیه سومین صادر کننده تجهیزات نظامی در دنیا بوده است.
(اس ـ آی ـ پ ـ ار ـ آی )علامت اختصاری “انستیتوتحقیقاتی صلح استکهلم” میباشد،بر اساس گزارشی در تابستان امسال نشان داد که طی پنج سال گذشته آلمان به تنهایی معادل دو کشور فرانسه و انگلیس تجهیزات نظامی و اسلحه صادر کرده است .
افزایش تسلیحاتی از 52 میلیون یورو در سال 2009 به 108 میلیون یعنی دو برابر ارتقا یافته است . از این رقم تنها 65میلیون یوروبه پاکستان و 27،6 میلیون به عراق ارسال شده است .
مجموعا در سال 2010 صادرات تجهیزات نظامی بالغ بر 4،7 میلیارد یورو گزارش شده است.این رقم، 290 میلیون یورو از سال قبل کمتر میباشد. از این رقم صادراتی، 70 درصد شامل کشورهای اروپایی و ناتو و 365 میلیون یورو برای کشورهای درحال توسعه بوده است .
بزرگترین کشور غیر اروپایی وارد کننده سلاح و تجهیزات آلمانی در سال 2010 کره جنوبی بوده است که ارزش آن بالغ بر 270 میلیون یوروبوده است . امارات متحده عربی با خرید 262 میلیون یورو دومین وارد کننده اسلحه از آلمان میباشد. عربستان صعودی که در رده دهم دریافت کننده اسلحه از آلمان بوده است مبلغ 152 میلیون یورو تاکنون پرداخته است.
دولت آلمان همچنین در تابستان امسال حدود 200 لیوپارد مدل 2 به کشورهای عربی صادر کرده است . عربستان سعودی قصد دارد 70 تانک از یک شرکت آلمانی بنام “کرواس مافی ـ وگمن” خریداری کند . این خبر مورد تائید ژنرال “عبدالله ال صالح” وزیر دفاع عربستان و نیزمسئول روابط عمومی کنسولگری آلمان در ریاض قرار گرفته است .
تنشهای سیاسی در بین کشورهای منطقه، تا حد دخالت نظامی
در هفته های گذشته در پی گروگانگیری چهل و هشت تن از شهروندان ایرانی و کشته شدن سه تن از آنها توسط مزدوران القاعده در سوریه، سخنگوی کمیسیون امنیت ملی مجلس اسلامی، ترکیه را مسئول جان اتباع ایرانی دانسته. در این رابطه رئیس ستاد نیروهای مسلح ایران، حملات تندی به قطر و عریستان میکند. همزمان با این بحران، ج . اسلامی کنفرانسی برای حمایت از بشار اسد را سازماندهی میکند.
شواهد زیادی مبنی بر این است که در سوریه ، تمامی جهان در آغاز یک جنگ فراگیر میباشد وجود دارد. فقط زمان میتواند وسعت این جنگ را نشان دهد.
با نگاهی منتقدانه به تغییر و تحولات منطقه، میتوان دریافت که خاورمیانه به یک جنگ بزرگ طولانی مدت نزدیکتر میشود. این جنگ ابتدا توسط رسانه ها با تبلیغات گسترده دامن زده میشود.
دولت سوریه مدعی میباشد که علیه تروریستهای القاعده میجنگد. این ادعا، بارها توسط رسانه های رسمی و مراکز خبری که رابطه نزديکی با دولت آمريکا دارند به عنوان “تبليغات غلط” رد ميشد. اما اکنون غرب با کمرویی اقرار ميکنند که نه تنها سازمان القاعده در سوريه فعال ميباشد بلکه مورد حمايت نيز قرار ميگيرد .
در هفته های گذشته تمامی فرستنده های بزرگ آمريکايی گزارشهايی در باره حضور القاعده در سوريه منتشر نمودند. در ماه گذشته نيويورک تايمز گزارش داد که القاعده در “قلب انقلاب “سوريه بوسيله سه گرو ه فعال ميباشد:النصر “جبهه ملل شرق مديترانه”،گردان “عبد الله اعظم” و و گردان شهيد “البارا ابن مالک.”
بنا به جديدترين ارزيابی رسانه ها، جنگجويان اسلامی از مسافتهای دوری مانند چچن از طريق مرزها ی ترکيه به سوريه وارد ميشوند همچنین از عراق ، ليبی ، عربستان سعودی ، يمن ، اردن وديگر کشورهای اسلامی گروههای زیادی به سوریه گسیل میشوند.
در این میان جنگجويان القاعده، که از تعصب مذهبی ، تجربه جنگی از عراق و همچنین از سمپاتی کشورهای سنی های اطراف خليج فارس برخوردار هستند، مشهورند.
در ضمن کشور آلمان با در اختیار قرار دادن تسلیحات نظامی به اسرائیل و کمک به نیروهای مخالف سوریه در مرزهای ترکیه به این درگیریها دامن میزند.
همانگونه که شاهد هستیم تغییر و تحولات منطقه تنشهای زیادی بین احزاب و دولتهای این کشورها بوجود آورده است . این تنشها گاهی به شکل یک درگیری نظامی خود را نشان میدهد.
درپی یکی از این تنشها خبر گزاری فرانسه اعلام کرد”در روز یکشنبه حدود نوزده تن از نیروهای پ ک ک در یورش ارتش ترکیه به مرزهای جنوب شرقی ترکیه و شمال عراق کشته شدند “.
در تاریخ ۹ مرداد، “احمد داود اغلو”، وزیر امور خارجه ترکیه اظهار نموده که ۳ موضوع میتواند دلایل دخالت نظامی ترکیه در سوریه را توجیه کند:
۱- قدرت گیری پ.ک.ک، حزب کارگران کردستان در منطقهی مرزی ترکیه و سوریه
۲- به وجود آمدن مراکز حاکمیت پراکنده در نتیجه ی شرایط بحرانی سوریه و تجزیه ی این کشور
۳- سواستفاده پ.ی.د (حزب اتّحاد دمکرات کردستان) از شرایط فعلی سوریه و عدم وجود اقتدار در شهر حلب و حمله به پناهجویانی که در حال فرار به ترکیه هستند.
حکومت ترکیه در دومین نشست کنفرانس “دوستان سوریه” که در فروردین همین سال در استانبول تشکیل شده بود، موضع خود را در مقابل بحران در سوریه و منطقه تعیین کرده بود.
دامنه این تنشها حتی تاثیر خود را بر روابط دو کشور ایران و ترکیه میگذارد. بطوریکه “بولنت آرینچ” معاون نخست وزیر ترکیه، در بهمن ماه از ایران نیز انتقاد کرده و گفت: ” دولتهایی که در مقابل کشتار مردم سکوت میکنند باید کلمهی اسلام را از روی اسم خود بردارند”.
در این راستا نیز روابط دولت ترکیه و عراق نیز تیره شد.
دولت “مالکی” که اکثریت شیعه را در عراق نمایندگی میکند، نزدیکی زیادی به سیاست ایران نشان میدهد. نمونه های این نزدیکی، تحت فشار قرار دادن مجاهدین در خاک عراق میباشد.
“مالکی”، سفیران خود را به خاطر نقض حاکمیت عراق از آنکارا بیرون آورد. این اعتراض، عکسالعملی بود در مقابل قراردادهای نفتی بین کردها و دولت ترکیه.
دولت عراق ، قراردادهای حکومت اقلیم کردستان با ترکیه، در اکتبر سال ۲۰۱۱ با شرکت آمریکایی «اکسانموبیل» برای در دست گرفتن صادرات نفت به ترکیه را غیرقانونی میداند.
در این رابطه مسعود بارزانی رهبر حکومت خودمختار کردستان عراق، در مصاحبهای که متن آن روز یکشنبه هشتم مرداد در وبسایت الجزیره منتشر شد گفت «ما کم کردن بودجه منطقه توسط بغداد را به منزله جنگ و اعلان جنگ تلقی خواهیم کرد و بغداد مسئول تبعات این کار خواهد بود.»
نوری المالکی همچنین در روزهای اخیر حکومت اقلیم کردستان را متهم به «قاچاق نفت» کردهاست. درجلسه هیات وزرای عراق، وزیر نفت این کشور با اظهار اینکه فروش جداگانه نفت توسط حکومت اقلیم کردستان «شکافی هشت میلیارد دلاری» در بودجه عراق بهجا گذاشته خواهان کاهش بودجه اختصاصیافته به کردستان به همین میزان شد.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، نوری المالکی، نخستوزیر عراق، گفته است که امضای این قراردادها توسط حکومت محلی مستقر در اربیل کردستان، «اقداماتی بسیار خطرناک هستند که ممکن است به وقوع جنگ و شکستن اتحاد عراق بینجامد.»
خطر جنگ هر لحظه بیشتر میشود. در تاریخ 20.08.2012 دولت ترکیه برای سیادت نقش خود در منطقه، کاروانی متشکل از ۲۰ خودروی ارتشی به مناطق مرزی سوریه گسیل کرده است. به نقل از خبرگزاری آنادولو، سربازان ترکیه همراه با تانک و پدافند موشکی به استانهای کیلیس و هاتای اعزام شدهاند. سوریه و ترکیه مرزی به طول ۹۱۱ کیلومتر دارند و این اولین بار نیست که ارتش ترکیه به اعزام نیرو به این نوار مرزی اقدام میکند.
در طرح جدید نظامی ترکیه علیه رژیم بشار اسد، ارتش ترکیه مخالفین رژیم سوریه را به سلاح ضد موشک “سینگ”
مجهز میکند. استفاده از پرتاب این موشکها نیز فقط بر عهده افسران ترکیه میباشد.
اکنون سازمان مجاهدین نیز که مخالف رژیم ایران هست و در طی چند دهه بارها تلاش کرد با دریافت کمک از صدام و غرب با رژیم ایران مقابله کند به این مجموعه اضافه گشته.
در تاریخ 25 تا 27 ژوئیه جلسه ای در کردستان با حضور افسران آمریکائی و ترکیه ای و پیشمرگان وابسته به مسعود بارزانی و چند نفر از سازمان مجاهدین برگزار گردید و تصمیم گرفته شد که اعضای مجاهدین خلق را به جبهه داخلی سوریه بفرستند. دولت ترکیه و شخص اردوغان نیز متعهد شده که تحت هیچ شرایطی آنان را به ایران تحویل ندهند. مسعود بارزانی نیز متعهد شد تا امکانات لجستیکی ، پایگاه ، و دفتر کار در اربیل در اختیار مجاهدین قرار دهد. از این پس پایگاه اصلی مجاهدین در اربیل کردستان خواهد بود.
دولت آمریکا و ترکیه به مجاهدین تضمین دادند که دولت قطر و عربستان مشترکا مخارج سازمان مجاهدین را بعهده بگیرند و در ابتدا 250 میلیون دلار در اختیار آنان قرار داده و از زمان شروع شرکت در جنگ نیز ماهانه مبلغ 100 میلیون دلار در اختیار آنان قرار دهند.
تصمیم دولت آمریکا مبنی بر انتقال مجاهدین به اربیل برای دولت مالکی غیر منتظره بود زیرا دولت عراق نیز بتازگی مجاهدین را به کمپ لیبرتی منتقل کرده بود تا ترتیب خروج کامل آنها از عراق را بدهد.
رادیو آلمان در تاریخ دوشنبه 20 آگوست 2012 به نقل از مقامات اردنی اظهار کرد “چهار موشک توسط ارتش سوریه به مناطق شمالی اردن در شهر مرزی “تورا” شلیک شد و منجر به زخمی وکشته شدن چندین شهروند اردنی گشت. در پی این عمل اردن، سفیر سوریه را احضار کرده و کتبا اعتراض خود را اعلام نمود.
بنا بر گزارش خبرگزاری فرانسه در تاریخ 20 آگوست، اسرائیل درنزد یکی مرزهای سوریه به بهانه حمله موشکی گروههای اسلامگرا از مصر یک سامانه موشکی مستقر کرد. این حمله موشکی احیانا توسط گروههای اسلامگرای مصر، از صحرای سینا به شهرهای مرزی “ایلات” شلیک شده بود. اما روشن نیست که آن کدام یک از گروههای اسلامگرا در مصرمیباشد.
با توجه به مستندات بالا میبینیم که سوریه و کل منطقه خاورمیانه درگیر یک جنگ بزرگ منطقه ای خواهند شد.مطمئنن این جنگها هیچگاه در جهت منافع مردم این کشورها نخواهد بود و همچنان ساختارهای دموکراتیک و توان انقلابی مردم این کشورها را تضعیف و نهایتا تخریب خواهد کرد.
اما ببینیم نقش رژیم اسلامی در این تغییر و تحولات چیست و چرا رژیم خود را در خطر تهاجم میبیند.
آیا تاریخ مصرف ج اسلامی به پایان رسیده است ؟. به نظرم اینطور نیست . این رژیم تا پایان ویرانی و جنگ در منطقه و نابودی ساختارهای سیاسی اقتصادی و اجتماعی در ایران و منطقه خواهد ماند.
اما ببینیم که چرا رژیم اسلامی از فروپاشی خود وحشت دارد؟.
جنگ صليبی غرب که در سوریه تحت نام” دمکراسی و حقوق بشر” درجریان است، قبل از همه ، جنگ کثيفی است که باخشونت بی رحمانه علیه مردم سوریه همراه میباشد. غرب تلاش میکند رژيمی را تضعیف کند که رابطه ديرينی با تهران دارد.این جنگ با توجه به کمکهای گسترده ای که به آن میشود، قرار نیست در کوتاه مدت به نتیجه مطلوبی برسد.این جنگ فقط برای تزلزل و ویرانی در منطقه بوجود آمده.
اسرائیل و غرب نیز همچنان تلاش میکنند “حزباللاه لبنان و گروههای فلسطینی و سایر گروههای اسلامی متمایل به ایران را تضعیف کنند. رژیم اسلامی با آگاهی از این قواعد بازی و در دست داشتن کارت بازی تلاش میکند، همچنان بر رل خود، مبنی بر داشتن نقش خود در منطقه “همگامی با مدیریت جهانی” در میدان باقی بماند.
ايران بوسيله فرستاده خود “سعيد جليلی” که به دمشق سفر کرده بود ، اعلام کرد که آگاهی پيدا کرده است که “آنچه که در سوريه اتفاق ميافتد ، تنها مساله سوريه نيست ، بلکه بين محور مقاومت ودشمنان در منطقه وجهان است “.
نيويورک تايمز نیز به اين موضوع اعتراف کرد که چنين تشخيصی تا حد زيادی درست ميباشد و “غافلگير کننده هم نيست که تهران جنگ داخلی در سوريه را بخشی از يک جنگ بين المللی گسترده ميبيند، که کارت های برنده یکی پس از دیگری از دست ایران خارج میشود.
اگر نگاهی به نقشه بياندازيم . ايران از سال هزار ونهصد وهفتاد ونه، بطور مداوم از يک شبکه از پايگاههای نظامی آمريکايی در کشورهای همسایه محاصره شده است
بدون شک خاورمیانه کانون جنگهای بزرگ و کوچک خواهد بود که برنده اصلی آن غرب خواهد بود. غرب سالهاست که در تسلیحات نظامی سرمایه گذاری کرده و انتظار فروش سلاحهای خود را در آینده ای نه چندان دور دارد. بدون شک این “بازی جنگ” بدون رژیم اسلامی نمیتواند به فاز دلخواه امپریالستها برسد.
اما ببینیم که چرا این تنشها و جنگ درازمدت و چند طرفه خواهد بود.
به خوبی میدانیم که دولت ترکیه، قبل از اشغال نظامی عراق توسط آمریکا به شدت فعال بود. ترکیه با آمریکا در سال دو هزار و یک بر سر “تشکیل دولت مرکزی عراق” و موضوع نفت کرکوک در نزدیکی مرزهای جنوب شرقی ترکیه و “تعدیل استقلال کردهای” این منطقه موافقت نموده بود. ارتش ترکیه به عنوان ژاندارم منطقه، بارها کردهای شمال عراق و جنوب شرقی ترکیه را مورد بمباران هوایی قرار داد.
دولت مرکزی عراق نیز به خاطر نفع مشترک با ترکها و تضعیف کردهای عراق و تثبیت دولت مرکزی عراق فقط به یک انتقاد کوچک بسنده میکرد.
از طرفی دیگر رژیم اسلامی نیز در وحشت از استقلال کردستان ایران در همین دوران، بارها نیروهای نظامی “پ ک ک” را مورد هجوم قرار میداد.
در ضمن ایران با قطر و عربستان سعودی، بر سر مسئله سوریه درگیر است.
اسرائیل ، مصر ، اردن و شیعیان جنوب لبنان، بخشی از گروههای فلسطینی و بسیاری دیگر درگیر یک جنگ فراگیر خواهند شد. مطمئنن این جنگ هیچ طرف پیروزمند نخواهد داشت، بلکه بیشتر یک جنگ تخریبی خواهد بود.
استفاده ابزاری از فرقه های اسلامی توسط امپریالیسم.
جرج دبليو بوش٬ در نطق خود براى آمریکائیان از مفهوم “افراط گرايان شيعه” استفاده میکرد. انتخاب این عبارت نشاندهنده سیاست خارجی آمریکا در مورد بخش مرکزى خاورميانه بود. مسئله بر سر شيوه کلاسيک امپرياليسم مبنی بر متلاشى نمودن وغارت سرمایه ملی کشورها در منطقه است . اين سیاست با دامن زدن به اختلافات فرقه اى (قومى-مذهبى) امکانپذير ميشود.
دستگاه ادارى بوش جهت مبارزه با “افراطيون شيعه مذهب” و حامى نيرومند آنها ايران با اشتياق فراوان از گروههايى استفاده ميکند که در گذشته با آنها مبارزه ميکرد.
شاخه هاى تندرو در ميان اسلام سنى٬ مانند سلفيسم (مومنان) يا وهابيها (شاخه اى از سلفيستها) ،از جمله جرياناتى هستند که از “افراطيون شيعه” و در مجموع مسلمانان شيعه متنفرند.
اساس سیاست آمریکائیان بر اساس تئوری اتاقهای فکر کلیدی غرب “تاویستوک” میباشد که معتقد است ” استفاده از ترور دولتی و یا گروهی، انسان را به کودکی تبدیل میکند که تفکر عقلانی ، انتقادی را از او میگیرد و واکنش احساسی او در مقابل حوادث از قبل، قابل پیش بینی میگردد. این عمل به سود کسانی تمام میشود که با این سیاست به هدف خود میرسند. بنا بر این،با نظارت بر میزان اضطراب شخص و گروه، به طرف مخالف،اجازه داده میشود، تا گروه بزرگ اجتماعی را به زیر کنترل خود درآورند.”
بر پایه این تئوری و با استفاده از ابزارهای متناسب با آن، آمريکا مانند سالهای گذشته تلاش میکند به تضادهاى فرقه اى ميان مسلمانان شيعه و سنى دامن بزند. نمونه های آن در شرق ایران در نواحی مرزی ایران، پاکستان توسط “جنداللاه” بود. جنداللاه با عملیات بمبگذاری تعداد زیادی از سران نظامی ج اسلامی را کشت. شدت این حمله چنان زیاد بود که رژیم وحشیانه به بلوچهای ایرانی مخالف حمله میکرد و اعدامهای خیابانی هر چه شدیدتر داو کرده بود.
آمريکا همچنين در عملياتى محرمانه بر عليه ايران و متحد او سوريه شرکت نموده است.از جمله این فعالیتها، تقويت گروههاى سنى مذهبى بوده است که نگاهى شبه نظامى به اسلام دارند و با آمريکا دشمن و با القاعده همدردى مينمايند.
در اين ميان نقش عربستان سعودى تعيين کننده است. در حاليکه بخشهاى بزرگى از مردم سعودى در شرايط اسفبارى زندگى ميکنند٬ خانواده سلطنتى حاکم بر کشور در پولهاى نفت غوطه ور است. در ضمن عربستان سعودى کشور وهابيهاست و به همين دليل پيوند ميان جنبشهاى متعصب سنى مذهب در سراسر جهان اينچنين محکم است.
هرش در مارس ٢٠٠٧ مينويسد که” آمريکا پذيرفته است که به عربستان سعودى کمک مالى و تدارکاتى براى کار، جهت تضعيف پرزيدنت بشار العسد ارائه نمايد.”
حتى درهمانزمان متحدان آمريکا در لبنان به آمريکا خاطر نشان نمودند که “اخوان المسلمين”همان جنبش مخالف سوريست که آمريکا ميبايست بر روى آن سرمايه گذارى ميمنود.
در حال حاظر میتوان به خوبی نقش اخوان المسلمین را در راس شورای ملی سوریه مشاهده کرد.
در واشنگتن پست اشاره میشود که چگونه دولتهاى حوزه خليج فارس با حمایت مالی ازمخالفین سوری حمایت میکنند، و آمريکا چگونه پشتيبانى و تحويل سلاح را به مخالفان مسلح سازماندهى مينمايد.
اگر به تحولات گذشته بنگریم خواهیم دید که چگونه در سال ٢٠٠٧ در کشور همسايه لبنان يک زورآزمايى آشکار رخ داد. دولت ناتوان هوادار آمريکا و عربستان سعودى در لبنان و شخص ” حريرى” توسط جنبشهاى داخلى به رهبرى حزب الله شيعه مذهب بشدت تحت فشار قرار گرفت. در همین دوران “حریری” توسط انفجار بمب کشته شده و گناه کشتن او به گردن سوریه و ایران گذاشته شده بود. پس از این انفجار درگیریهای درونی در لبنان شدت پیدا کرد، به گونه ای که همه احزاب متفق القول به خاطر وحشت ازخطر جنگ ، مانند جنگ داخلی دهه هفتاد، مجبور به تشکیل جبهه آشتی نمودند. از قرار معلوم همه احزاب لبنانی به این موضوع پی برده بودند که عمل انفجاری توسط احزاب مخالف نبوده ، بلکه دستهای سرویسهای جاسوسی خارجی اسرائیل و غرب در آن دخالت داشته است.
اما همیشه برای غرب و متحدین داخلی اش در لبنان این سوال مطرح میشد که چگونه ميبايست با حزب الله مبارزه نموده و ابتکار عمل را بدست آورد؟ راه حلى که پيدا شد انتشار پول و تحويل سلاح به جنبشهاى متعصب سنى مذهب٬ در ميان آنها گروهى به نام “فتح الاسلام”٬ بود. هر دو٬ روزنامه هاى آمريکايى و انگليسى در آنزمان گزارش دادند که “آمريکا ٦٠ مليون دلار به برنامه اى محرمانه جهت تقويت گروههاى مخالف با حزب الله اختصاص داده است.”
نگرش خوشبینانه سیاست آمریکا به القاعده مانند دهه هشتاد، به آنها اجازه ميدهد که به حمایت از “فتح الاسلام” بپردازند.
اما استفاده از نیروهای مذهبی مرتجع برای پیش بردن سیاست برون مرزی غرب، همیشه مثبت نبود و گاها مخرب نیز بود. دراین مورد جاسوسان انگلیس به آمریکا در مورد استفاده از نیروهای القاعده در خاک لبنان هشدار میدادند
پس از گذشت دو ماه و نيم سیاست حمایت از “القاعده” صحت و سقم این نگرش غیر واقعبینانه آمریکا ثابت شد.
افراطيون مذهبی القاعده فراتر از آنچه که متصور میشد رفتند.
در اواسط ماه مای گروه فتح السلام در نزدیکی اردوگاه فلیسطینی نزدیک مرزهای لینان سنگر گرفته وفلسطینیان را مجبور به پیروی از یک تفسیر از شریعت وادار کردند. آنها که تعدادشان بیش از سیصد نفر بود از بسیاری از کشورهای مسلمان منطقه آمده بودند. آنها با سلاح سنگين به اردوگاه شليک کرده و. ٣٠٠٠٠ فلسطينى ساکن شهر ناگزير به فرار شدند. اگر چه شمار افراد فتح الاسلام بيش از چند صد نفر نبود٬ اما با اينحال براى ارتش لبنان پيروزى در اين جنگ سه ماه بطول انجاميد. ادامه غیر قابل کنترل این نوع سیاست، طبیعتا با سیاست غرب در منطقه همخوانی نداشت و تنشهایی ایجاد میکرد که نمیتوان آینده آن را به روشنی ترسیم کرد.
در جولاى سال ٢٠٠۸ سيمون هرش مقاله اى تکميلى را در مورد عمليات محرمانه آمريکا در ايران به رشته تحرير درآورد. بر اساس اظهارات منابع هرش ٤٠٠ ميليون دلار بر روى گروههاى تروريستى دشمنان رژيم سرمايه گذارى شده بود.
يکى از آنها سازمان سنى مذهب تحت نفوذ القاعده جندالله بود. در اکتبر ٢٠٠۹ اين گروه جنجاليترين حمله خود را بر عليه نشستى ميان رهبران طايفه هاى شيعه و سنى در شرق ايران٬ در نزديکى مرز پاکستان٬ به اجرا گذاشت. در اين حمله ٤٢ تن٬ در ميان آنها افسران سپاه پاسداران ايران٬ کشته شدند.
هدف آمریکا در حمایت از چنین نیروهایی وارد کردن ” شوک روانی” و ایجاد نا امنی مبنی بر ناتوان بودن رژیم ایران در کنترل بر اوضاع داخلی بود. رژیم ایران با دریافت این شکست، با عکسالعمل هر چه وحشیانه تر، بسیاری از نیروهای مخالف قومی و مخالفین خود را در ایران اعدام کرد.در حقیقت آمریکائیان رژیم اسلامی را جریحتر کرده و نتیجه این سیاست کشتار مردم ایران بود.
در سوریه نیز برای تقویت جنگ داخلی، از افراطیون سلفیست در کشتار مسیحیان و علویهای شیعه استفاده میشود.
جنگ و اغتشاشات کنونی در سوریه و بسیاری از کشورهای منطقه را کشورهای امپریالیستی و در رأس آنها امپریالیسم آمریکا برای مستعمره سازی سوریه آغاز کرده و ادامه می دهند. دراین جنگ بجای ارتشهای منظم، گروهها و سازمانهای مزدور و تروریستی بخدمت گرفته شده اند.
واقعییت آشکار این است که استفاده از نیروهای مزدورو تروریست در سوریه ، تحولات نیروهای مدافع دموکراسی در این کشورها را به حاشیه میراند.
به همان مقدار که جنگ در سوریه شدت میگیرد، به همان مقدار نیز این تنشها در احزاب کشورهای منطقه و دولتها یشان شدت میگیرد.
حزب الله لبنان، “حسن نصرالله ” اشکارا “میشل سلیمان” را مورد تهاجم قرار داد. او در مراسم افطار دیشب حزب الله، به تندی و صراحت ، رئیس جمهوری- مورد حمله قرار داد و حزب رقیب خود جنبش 14 مارس را متهم کرد که می خواهد سلاح های “جنبش مقاومت” را به آمریکائی ها تحویل دهد.
میشل سلیمان تاکید کرده بود که “امنیت کشور، تمامیت ارضی لبنان و استفاده از قدرت نظامی ، بطور انحصاری در حوزه اختیارات ارتش لبنان است.
ژنرال میشل اعون رهبر بزرگترین حزب مارونی های مسیحی لبنان نیز از حزب الله فاصله گرفت و تاکید کرد که لبنان نباید به مناقشاتی که به منافع ملی لبنان مربوط نیست کشیده شود.
در رابطه با طرح “خاورمیانه بزرگ” نیز، ترکیه و اسرائیل تلاش میکنند که نقش خود را در منطقه تقویت کنند.
در حقیقت جنگ “حلب” در سوریه، در درجه اول جنگ ترکیه و اسرائیل است.
هدف اصلی ترکیه و اسرائیل از جنگ “حلب” آن است تا بتوانند سوریه را تقسیم کرده، حکومتی تحت الحمایه در شمال و حکومتی پوشالی نیز در دمشق ایجاد کنند تا بدینوسیله بتوانند پرونده های بلندیهای جولان و مسئله لاینحل مانده استان اسکندرون را برای همیشه ببندند و حزب الله را در لبنان در محاصره و منزوی قرار دهند.
در ضمن اسرائیل هنوز از وحشت بیش از یک چهارم میلیون موشک های حزب الله و سوریه جرات تکان خوردن ندارد.
در مورد ترکیه باید گفت که این کشور از درون روزگار سختی را میگذراند، وحشت اسلامیون ترکیه “حزب رفاه” از این است که ژنرال ها در فرصتی مناسب اتاترکیسم را به ترکیه بازگردانند.
دولت ترکیه برای جلوگیری از قدرت نظامیان اتاتورکیسم، تعداد بیش از هزار و پانصد نفر از سران نطامی ارتش ترکیه را دستگیر کرده . همه اینها با سکوت غرب انجام شد.
در مورد کشمکشهای ترکیه و سوریه باید گفت که این جنگ بخشی از یک مبارزه تاریخی میان ترکیه و روسیه نیزمیباشد.
اگر ترکیه بخواهد از طرف جنوب وارد فضای حیاتی روسیه گردد، روسیه طبیعتا عکسالعمل نشان خواهد داد. در ضمن در طی بیش از سه قرن تاکنون اتفاق نیفتاده که ترکیه بتواند در جنگ های بزرگ و کوچک فراوانی که میان او و کشورهای پیرامونی بوقوع پیوسته پیروز شود.
با در نظر گرفتن حقایق بالا ترجیحا باید گفت که جنگ حلب، در حقیقت جنگی خواهد بود میان ترکیه و تل آویو و هم پیمانان آندو یعنی صاحبان مخازن مالی و رسانه ها و دستگاه های عریض و طویل تبلیغاتی آنان و سوریه و روسیه از سوی دیگر، در اینجا این ترکیه هست که در محاصره میباشد و نه سوریه. ترکیه در حقیقت توسط دوستان روسیه و از هر طرف در محاصره قرار دارد.
غیر از دمشق و مسکو و رابطه تنگاتنگ آنان، ایران، ارمنستان، یونان، بلغارستان و سایر کشورهای پاره پاره شده ی بالکان، هیچکدام از دوستان ترکیه نیستند و بلکه روابطشان برعکس است.
غیر از همه آنچه که گفته شد در داخل مرز های ترکیه بیست میلیون کرد، علوی و تقریبا بیست ملیت دیگر زندگی میکنند.در ضمن کردهای سه کشور ایران، عراق و ترکیه نیز با دولت ترکیه در تقابل جدی قرار دارند.
در مورد اسرائیل باید گفت در پرتو پیش بینی های که از جنگ حلب بدست میاید و بر اساس طرح خاورمیانه بزرگ، این کشوررل خود را به عنوان کشوری مهم در منطقه از دست خواهد داد.
نتیجه گیری
با توجه به تغییر و تحولات منطقه و جهان بایستی بدانیم که نیروهای ترقیخواه چه اهدافی را میتوانند دنبال کنند. طبیعی است که برای رسیدن به دموکراسی و حاکمیت مردم، نمیتوان از سیاست ارتجاع منطقه و یا تکه های جدا شده از آن و یا نیروهای امپریالیستی غربی پیروی کرد. دریافت هرگونه کمک مالی، تبلیغی و یا پیروی از سیاست خارجی هر کشوری، یعنی نادیده گرفتن منافع مردم اینکشورهاست. بایستی تاثیر و نتایج سیاستهای اعمال شده توسط ارتجاع منطقه و غرب را عمیقا مورد بازبینی قرار داده و به روشنی به تصویر کشید.
در میان نیروهای سیاسی مخالف رژیم این تصور هست، که درکشورهای امپریالیستی دموکراسی موجود است و این نوع دموکراسی تبلیغ میشود و گاها نیز تحت همین عنوان به استفاده ابزاری از بنگاههای وابسته به غرب پرداخته میشود. این در حالیست که وحشیانه ترین رژیمهای منطقه در سایه حمایت آشکار و پنهان غرب به کشتار و نابودی منابع انسانی و طبیعی مردم مشغول میباشند.
هنوز پس از گذشت سی و سه سال ، هر بار که یکی از متحدین قبلی رژیم به بیرون پرتاب میشود بلافاصله نیروهای مخالف رژیم در تردید قرار میگیرند که اتفاق جالبی افتاده و به دنبال آن مانند پدیده “اصلاح طلبان” روان میشوند. هنوز بخشی از اپوزیسیون هنگامیکه غرب رژیم ایران را مورد تحریم قرار میدهد هورا میکشد و تحسین میکند. هیچکس علاقه ا ی ندارد که توضیح دهد ، تحریم اقتصادی غرب علیه ایران، در حقیقت توانایی مردم را در درهم شکستن رژیِم اسلامی محدودتر کرده. معامله رژیم ایران با “شیطان بزرگ” فقط درهمین سال نسبت به سالهای گذشته بیشتر بوده. در سایه جنگ طلبی رژیم اسلامی و یا به قول خودشان برای گرفتن امتیاز بیشتر در چانه زنی با غرب تحت عنوان “مشارکت در مدیریت جهانی”، فرآورده های تسلیحاتی غرب به مقدار بسیار زیادی در منطقه به فروش رسیده است.
هنوز بخشی از مخالفین رژیم هنگامیکه بمباران کشور توسط بنگاههای غربی تبلیغ و تشدید میشود نه تنها حمایت میکند ، بلکه خود را به عنوان نیروی پیاده نظام ارتشهای کشورهای غربی کاندید میکند. هنوز درک درستی از حاکمیت و نیروهای مخالف آن وجود ندارد.هنوز صف انقلاب از ضد انقلاب به روشنی ترسیم نمیشود. هنوز روشن نیست که پرداختن به کار سندیکالیستی قرار است رژیم اسلامی را از پای در آورد ، یا سازماندهی همه نیروهای مترقی و استفاده از همه ابزارها، از جمله سازماندهی مبارزه مسلحانه توده ای.
سازمانهای سیاسی هنوز این پا آن پا میکنند تا با بخشی از درون رژیم و یا مخالفین نابکار رژیم به وحدت برسند. هدف این اتحادها نه تنها سازماندهی مردم برای انقلاب نیست، بلکه وحدت بین چند نفر برای بدست گرفتن قدرت در آینده میباشد.
در پایان بایستی گفت که در آینده ،احتمال جنگ در ایران کم نیست . ولی تا آنزمان این رژیم مناسب ترین رژیم برای جهان امپریالیستی در سرکوب خواستهای توده های مردم و در یک کلام به عقب راندن انقلاب مردم منطقه خواهد بود.غرب بدون رژیم اسلامی قادر به معماری و اجرای اهداف سیاسی ، اقتصادی خود نیست. هدف از اعمال این سیاستها ، سرکوب آزادیهای اجتماعی، جلوگیری از رشد و پیشرفت و تحمیق توده های منطقه میباشد. برای این که به تاثیر مخرب سیاستهای رژیم اسلامی پی ببریم ، کافی است که به تحولات منطقه و جهان نگاه کنیم. در بسیاری از کشورهای به پا خاسته از یوگوسلاوی سابق گرفته تا عراق ، افغانستان، مصر، لیبی، سودان، تونس،رد پای رژیم اسلامی موجود هست . اما از طرفی همه به خوبی میدانیم که رژیم اسلامی با توجه به قیامهای متعدد شهری در سالهای گذشته دوام زیادی نخواهد داشت . طبیعی خواهد بود که امپریالیستها منتظر نخواهند ماند که انقلاب در ایران روند طبیعی خود را طی کند و تلاش خواهند کرد که رویدادها متناسب با سیاستهای آنها پیش برود. بنابر این پاسخ ما در مقابل احتمال هجوم نظامی از خارج برای به کنترل درآوردن اوضاع و هجوم گسترده رژیم در داخل به معیشت مردم ایران چه خواهد بود؟
بسیاری از نیروهای سیاسی هنوز به اهمیت تشکیل جبهه ضد جنگ ،ضد دخالت نظامی خارجی و حمایت سازماندهی شده از نیروهای مخالف رژیم و انقلاب مردم ایران بهای کافی نداده اند. هنوز این موضوع حساس، که چگونه میتوان علیه رژِیم با همه ابزارهای موجود عمل نمود و در عین حال شیوه مقابله با خطر جنگ امپریالیستی چه میتواند باشد، پاسخ روشنی نداده اند. هنوز بر ضرورت جبهه مدافعین انقلاب که میتواند پایه همکاریهای سوسیالیستی باشد پرداخته نمیشود.
سپتامبر 2012
skmra@gmx.de