« مرگ شقایق » (تقدیم به کودکان سوریه)

20130804-183342.jpg

هر سو, صدای شلیکی ست
هرسو,کودکانی در قصه ی باروت می میرند.
در بازی ی هفت سنگ
تمام سنگ ها را خونین می کنند.
خورشید زندانی ست
خاطره زندانی ست
هر خنده,در دست قصابان,اسیر.
آواز حکم مرگ است
و رقص,در دود انفجاری,جان می بازد.
گل سرخ روئیا را
تقدیم کدام کودک کنم؟
هیاهوی سفید خواب را چی؟
ضجه ی مادران را
در کدامین نت موسیقی معنی کنم؟
با هیچ عروسکی, خنده ای بر لب نمی روید .
با هیچ آوازی,کودکی نمی خوابد.
لبانشان خونی ست
و خواب در پستوی هر شلیک است.

هر سو مرگ شقایقی ست
هر سو,سلاخی ی پرنده ای ست
کودکان زمین سربی
آسان,مرگ را تقدیم حادثه می کنند
قامت زرد فراموشی,هر دم بر نگاه معصومشان می نشیند.
آه,آه,آه
گل سرخ روئیا را
تقدیم کدام دست شکسته کنم؟
رقص خونین کودکان را
در کدام جمله بگنجانم؟
کدام ترانه؟کدام شادی؟
بر پیکر مثله ی کودکان
رقصی می نشاند.
با کدام داستان
در خواب, گل های سفید بکارم؟
روئیای کشتزار سبز را
با کدام سرود آغاز کنم
کدام سرود غنچه های پرپر را شکوفه می کند؟
کدام واژه,شلیکی را نافرجام می کند؟
کدام واژه؟ کدام؟
واژه ای برای رقص گیسوان مرده نیست.

با هیچ عروسکی,خنده ای بر لب نمی روید
با هیچ آوازی,کودکی نمی خوابد
لبانشان خونی ست
وخواب در پستوی هر شلیک است.
گل سرخ روئیا را
تقدیم کدام کودک کنم؟
هیاهوی سفید خواب را چی؟

هر سو مرگ شقایقی ست
هر سو سلاخی ی پرنده ای ست
و خورشید زندانی.

“علی رسولی”