نویسنده: حمیدرضا یوسفی
پرسه زدن و پرسه زنی (flânerie) در خیابان های شهر با شکل گیری نخستین پاساژ ها در پاریس در میان سکونت گاه های شهری در قرن نوزدهم شکل تازه ای به خود گرفت. شهر در تجربه مدرن خود، به ویژه آن چه هوسمان در پاریس رغم زد، بلوار و خیابان های بسیط از مهم ترین عناصر شهری به حساب آمدند. خیابان محلی که از آن باید گذر کرد تا به مقصد رسید، خیابان جایی که در آن خانه ها و ساختمان ها در کنار یکدیگر چیده شده اند، پیاده روها در خیابان های شهر، قسمتی که در آن پرسه زن هر روز بالا و پایین می رود. پرسه زن (flâneur) نماد نوعی زیستن در درون تجربه شهری مدرن است. مرد بورژوای شیک پوش (فردی با کت سیاه بلند، کلاه بر سر، سیگار در دست، عصا و یا چتری در دست) در خیابان های شهر قدم می زند و فضا های اطراف خویش را ورانداز و منظره های شهر را مصرف و این گونه هر روز، روزمره خود را تکرار می کند. پرسه زن در مکان های مختلفی وارد می شود تا بتواند به تماشای دیگران بپردازد، او را می توان در خیابان ها، پارک، پاساژ، کافه و رستوران یافت، محلی که در آن می بیند و دیده می شود. بینایی (میدان بصری) پرسه زن به او اجازه می دهد که در شهر مدرن همه چیز را مشاهده کند؛ مشاهده ای (observation) که با دیدن (regarde) سایر افراد درون شهر تفاوت زیادی دارد. پرسه زن همه ی رویداد های کوچک، جزئی و زودگذر درون روزمرگی شهر را که مردم عادی از دیدن آن ها سر باز می زنند و یا ناتوان از دیدن آن ها هستند، از عناصر خیابان ها و پنجره های ساختمان تا ویترین مغازه ها، همه را می بیند؛ پرسه زن در شهر زندگی و در نقش خواننده ای مستمر، متن شهر را مرور می کند، خیابان های شهر، خانه پرسه زن است. او از راه رفتن در میان مردم، نگاه به ویترین مغازه ها، نشستن در کافه ها خسته نمی شود، بلکه با لذت به همه چیز خیره می شود، او در واقع خانه به دوش و ناظر شهر است.
با شکل گیری پاساژ ها که در ابتدا صرفاً همان انبار انباشت کالاهای تولید شده بودند، به مدد ماشینیسم شدن فرآیند تولید، تولید کالاها بیشتر و در نتیجه حجم انباشت آن ها نیز بیشتر می شد، مراکز تولید مشغول تکرار دائم تولید بودند مسئله اما کمبود مراکز فروش و عدم فروش کالاها بود، به همین دلیل پاساژ ها که خود مراکز انباشت کالا بودند، خود تبدیل به مراکز فروش کالا شدند، که این امر سبب تغیر ظاهری و آراسته تر شدن این مراکز شد. ساخت پاساژ ها از طریق مواد و مصالح هرکدام از نوع مرغوب آن، هم چون چوب، شیشه، سنگ و هم چنین استفاده از رنگ های جذاب و به کار گیری چراغ های بزرگ برای نورانی و درخشان تر شدن فضای پاساژ ها صورت گرفت (چراغ گاز برای نخستین بار_شیشه و آهن در معماری با هم جفت شدند_ کارکرد آهن به کارکرد ستون های دوران کلاسیک تبدیل شد). نخستین پاساژ ها زیر سقف شیشه ای محصور شدند و آن چه بر جذابیت پاساژ ها می افزود، در واقع بیرون بودگی و درون بودگی همزمان آن ها بود، خصوصیت بارز پاساژ ها، ویترین های خیره کننده پر از کالاهایی بود که پشت نمای شیشه ای قرار داشتند (این جا یک دروازه جادویی ست که از آن می توان به راز بت وارگی کالا راه یافت). حضور کالاهای تزئینی و به ظاهر لوکس در ویترین ها موجب ساخت تصاویر جادویی شد که جذابیت ویژه ای برای نگاه خیره پرسه زن داشت، ساخت زیبا جای آگاهی را در نگاه پرسه زن پر و پرسه زن را در بت وارگی کالا اسیر کرد. پاساژ ها هم چون بلوار ها و خیابان های شلوغ شهر، فضای تازه ای برای پرسه زن فراهم ساخت. نگاه او از شهر به کالا خیره شد؛ کالاهای لوکس زیر نور چراغ گازی. پرسه زنی که در ابتدا در شهر قدم می زد و شخصی اجتماعی بود، با شکل گیری پاشاژ ها و رفت و آمد در آن، به شخصی خصوصی بدل شد. تغیر چهره پرسه زن با کالایی شدن زندگی روزمره و مناسبات آن همراه بود. چشم اندازی از پاساژ ها در پیش چشم پرسه زن گشوده شد که خبر از زایش آرمان شهری غریب می داد که در آن پاساژ ها خود جایگزین شهر ها خواهند شد. در این میان به مدد فن عکاسی تصاویر جادویی از پاساژ ها خلق شد که در برانگیخته شدن میل پرسه زن برای گردش در پاساژ ها موثر بود. ویترین های نقاشی شده توسط کالا های جذاب، شوک بیشتری در پرسه زن وارد می کردند. سکون کالا های خدایگون شده در ویترین مغازه ها، تکانه ای در فرد ایجاد می کردند که موجب توقف ناگهانی، ایستادن و خیره شدن، لحظه ای توقف و سپس حرکت اما باز تکانه ای دیگر و ایستادن و خیره شدن مجدد (باز تکرار پرستیدن). چیدمان در پی هم قرار گرفتن مغازه ها در پاساژ ها، تکانه ها را یکی پس از دیگری در پرسه زن وارد می کردند؛ دیالکتیک کالا_فرد (نگاه خیره فرد به کالا) در جامعه نمایش بر خلاف جامعه مصرف، اغلب به مالکیت به میانجی خرید کالا ختم نمی شد و صرف به نمایش گذاشته شدن کالا و درخشش در نگاه پرسه زن، ارضا آنی را به دنبال داشت که همین برای پرسه زن کافی بود (خدا_بنده_پرستش مدام و پیوسته باز به رستگاری ختم نمی شد). جدایی مدام فرد از کالا مشخصه اصلی جامعه نمایش بود چرا که در آن فرد تصویر شیء را به خود آن شیء، نمود و بازنمود آن را به بود آن ترجیح می داد. اسارت در پرستش کالا به عنوان خدای شهر سرمایه به موجب ساخت پاساژ ها مشخص و مکانمند شد، و بیگانگی به عنوان محصول جامعه سرمایه داری به واسطه ی گسست بیشتر فرد با کالا، در درون پاساژ ها بازتولید شد.
پرسه زنی در پاساژ، محصول پیشرفت اقتصادی و پرسه زن حامی نیرومند سرمایه داری شد. توسعه سرمایه داری و تغیر مناسبات تجاری، پرسه زن را از خیابان به پاساژ و سپس به درون فروشگاه بزرگ برد. پرسه زنی که در خیابان ها می گذشت و از جلو مغازه ها عبور و کالا های درون ویترین را نگاه می کرد، بدون خرید و مصرف کالا از نگاه کردن لذت می برد، تبدیل به خریداری در شهر مدرن شد که باید کالا را می خرید و سپس از داشتن و لمس کردن آن لذت می برد. فضای کالایی شده به واسطه حجم افزایش تولید، رابطه ی پرسه زن با شهر را تغییر داد، پرسه زن اگرچه به درون پاساژ جذب شد، ولی بدون درگیر شدن با خرید کالا، با نگاه خویش به راه خود ادامه می داد و از کالا ها می گذشت، ولی با شکل گیری فروشگاه های بزرگ، میل خرید کالا در پرسه زن برانگیخته شد. پرسه زنی که در خیابان آزادانه رفت و آمد می کرد، و آگاهانه و با خواست خود مناظر شهری را نگاه می کرد، از ماهیت اجتماعی شهر خارج و در فروشگاه های بزرگ محصور و فقط به دیدن کالا ها و خرید آن ها مشغول شد و نگاه خیره و کنجکاوانه خود را به شهر و جزئیات آن از دست داد. پرسه زن در تجربه شهری مدرن، خریدار و سپس به مصرف کننده صرف تقلیل پیدا کرد، پرسه زن تبدیل به بخشی از مراکز و فروشگاه های بزرگ خرید شد و نتوانست فاصله خود را با کالا حفظ کند. استفاده از پول برای خرید کالا و بیرون رفتن از اجتماع شهری، خلاقیت پرسه زن را از بین برد و او را در بیگانگی بیشتر فرو برد. جدایی از شهر و تبعید در مکانی بسته، تماس با امر اجتماعی و لمس آن را به تمامه قطع کرد. نفی عرصه عمومی و حذف فرد از خیابان های شهر و پرتاب فرد به عرصه خصوصی، جشن ها و کارناوال های خیابانی را تقلیل به لذت آنی در خرید کالا و لمس آن کرد. وضعیت کالایی شده مدرن، افزایش حجم تولید کالا و افزایش ساخت مراکز فروش، در کنار افزایش سریع جمعیت، امر خرید کالا را تبدیل به امر مصرف کالا کرد. با گسترش مراکز فروش و جذب سوژه به درون خود، سوژه تنها با خرید یک کالای خاص که گویی قرار است به یک نیاز خاص پاسخ بگوید، رها نمی شود بلکه با برداشتن هر گام در مراکز خرید، و برخورد با کالا هایی که در ویترین ها خودنمایی می کنند، تردیدی را در سوژه برای نیاز داشتن به آن کالا ایجاد می کند، که فرجام آن چیزی جزء تصاحب آن کالا و اضافه کردن آن به سبد خرید نیست. تولید انبوه کالا در مراکز تولیدی، به نمایش درآمدن کالا در پاساژ ها، به فروش رسیدن و سرانجام مصرف آن، فرم زندگی روزمره را به گونه ای ترسیم کرده است که در آن پرسه زن خلاق_ناظر تبدیل به سوژه ای منزوی_محصور شده است که رابطه و نگاه آن، تنها در شیء خلاصه شده است، اسارت سوژه در شیء تنها زمانی به رهایی ختم می شود که شوژه مجدداً از سوی خیابان های شهر مورد خطاب واقع شود و به درون آن ها بازگردد.