سرتیتر Published on ژوئیه 31, 2013 «دختران سربی» written by مجله هفته به روزها بنویسیم به روزهای مرگ لبخند به بازی های خاکی ی کوچک کوچک کوچک,همچون یک راز کودکانه همچون,پچ پچی بی گناه در گوش یک هم بازی. بنویسیم به بی معنی کردن پرواز ها به بی مفهومی ی عصیان بال ها. به کودکان, که سرود گندم را بلد نبودند به اوج گرفتن,که در حصارهای کوچک بازی اسیر می ماند به بیزاری ازآفتاب و دست های زخمی به روئیاهای محبوس بر دیوارهای گلی به نقاشی های آرام,بر پیکر زندگی ی سیاه. به دختران باروتی که آرزوها را به دودکش های بزرگ می گفتند و واژه های معصوم اولین روئیا بی مقاومت سیاه می شدند زانو می زدند و می مردند لبان نازک هرسرود,چه ساده به دودکش ها اعتماد می کرد لبان دختران باروتی دختران دوردست دختران سربی. آری بنویسیم کلماتی از آواز,برای هر هم بازی از سرود نان و گندم از پرواز از اوج و رهایی از آفتاب و خانه های بلورین از رقصی نشسته برلبان هرکودک از روئیا از آرزو از آرزوهای سفید,سفید سفید سفید رنگی ی رنگی. روزهای روئیایی من وتو برهمین زمین وکوچه های سربی ست آرزوهای رنگین من و توست مرگ دودکش ها ست سرود جاری بر لبان هر کودک است روزهای روئیایی من وتو سرود زیبای رهایی ست سرود رنگین رهایی ست. «علی رسولی» http://www.facebook.com/ali1917 اشتراک گذاریبیشترClick to share on Facebook (در پنجرۀ تازه باز میشود)برای به اشتراک گذاشتن در توییتر کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)برای چاپ کردن کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)برای رایانامه کردن این به دوستان کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)Click to share on Telegram (در پنجرۀ تازه باز میشود)Click to share on WhatsApp (در پنجرۀ تازه باز میشود)کلیک نمایید تا روی Pocket اشتراک گذاشته شود (در پنجرۀ تازه باز میشود)دوستداشتن:دوست داشتن در حال بارگذاری...