در پشت پرده «با مبارزه آگاهانه و متشکل خود به خشونت علیه زنان پایان دهیم!» چه نهفته است آیا واقعا آزادی زنان و یا تشدید سرکوب زنان!
خانم لیلا پرنیان مقاله پر اطلاعی را در مجله هفته ارائه داده اند که من بعنوان پدر دو فرزند، – خوشبختانه یک دختر ویک پسر، عضو یک جامعه در ناف مدنیت اروپا، در زندگی روزانه خود، جهت مبارزه علیه دوگانگی رفتار مردم عادی تا موسسات آموزشیِ دولتیِ کشور آلمان غربی و اکنون کشور آلمان( من از موسسات مذهبی که در اروپا تقریبا دولتی میباشند (بودجه دولت و مرام عقب گرای مسیحی۲۰۰۰ ساله) و در ضدیت بر علیه زنان دست مذهب های مرسوم در آسیا را از پشت بسته اند سخن نمیگویم) من از مهد کودک، تا دانشگاهی که خوشبختانه تاکنون، دولتی مانده اند و در اروپا ی مرکزی مکان دارند، نسبت به دخترها و پسرها، سخن میگویم.
اکثرا این حقیر را، بعنوان شخصی کنجکاو، این سوال که چرا چنین است، بخود مشغول میساخت. در کودکستان (با بودجه دولت و با ابتکار والدین در انتخاب مربی وشیوه تربیت)، که همان سنگ اولیه بنای طرز تفکر در کودکان گذاشته میشود، ما(مادر و پدر) با آرمانهای خود علیه سرکوب های بیولوژیک اجتماعی(زن باید چنین باشد، مرد باید چنان باشد) که پشت سرداشتیم، با کوششی سخت، دست به تربیتی برابر برای دختر و پسرمان زدیم و از در مبارزه وارد کودکستان شدیم، تا فرزندانمان را از گزند نابرابری جنسی دور بداریم: «در نزدیکی ما کسی حق گفتن کلماتی چون زنانه که برای مفهوم هایی ماننند نفهم، کم ارزش، بد قواره… ایکه منسوب به زنانگی استdämlich، ضعیف- خانگی Weib … که روزانه چندین بار در حضور کودکان بکار میرود را نداشت و سپس لغت دیگری بدان اضافه شد که کسی حق گفتن کلمه «آقایانه» که صفتِ هوای خوب بهاری، غذای لذیذ، باشکوه، ثروتمند، خدای گانه…herrlich، و یا خانم کوچولو که در سنین جوانی معنی باکره را داشت Fräulein، نداشت.
این پیمان را ما بعد از تحقیقاتی چند در بخش روانشانی در مورد کودکان(آنهم نه آنچه مرسوم بود و هست، بلکه مخالف جریانِ مسلط)، و برداشت و ایمان عمیق بر: «برابری زن و مرد، بدون مبارزه با افکار قرون وسطایی، چه نوع کلیسایی و چه نوع مدرنیته ی سرمایه داریِ آن، امکان پذیر نیست» بستیم.(keine Gleichberechtigung ohne Emanzipation) !
بعد از مدتی اول از همه، همپیمان من که باهم، پس از صرف انرژی تحقیقی زیادی این پیمان را قبلا شرط زندگی مشترکی کرده بودیم، معترض شد که: ای «آقا- همانیکه بالای منبره و همیشه ناصح، ولی این بار استثنا خود بدان عمل هم میکرد» – این که نشد زندگی ما همیشه در حال جدال، با مردم هستیم و دیگر حاضر نشد این عهدِ خود را رعایت کند!(البته و صد البته، بعداز ازدواج)! باید بگویم که این اختلاف به همین دولغت ختم نمیشد، بلکه بخیلی از سریال های تلویزیونی و بخصوص فیلم های سرگرم کننده که من، نام بنجل بدانان میدادم و میدهم، از «زِزام اشتراسه» گرفته تا به «لیندن اشتراسه» و گروه فیلم های «عشق ممنوعه فربوتنه لیبه» تا خرید عروسکهای « باربی» برای دخترمان و اسلحه های اسباب بازی برای پسرمان و عضویت در کلوب هایی که کودکان را آگاهانه غالب اجتماعی و سپس سیاسی میدهند …!
ما را سرزنش میکردند که چرا دخترمان را رنگ صورتی لباس بتن نمیکنیم و پسرمان را آبی، جواب همیشه افشاگری بود… در اواخر مدرسه ابتدایی، سرود «زیرا من یک دختر هستم» که چیزی جز فهم کالایی و برتری جنسی از نوجوانانِ دختر نسبت به نوجوانانِ پسر، نبود)، بدان اضافه شده و دایما مسایل حادتر میشد! از سنین بلوغ رد میشویم که خود در اروپا، مصیبتی است!
با چنین رفتای و جدیت از طرف ما(بیشتر از طرفِ من)، دخترم در مبارزه با پیش کسوتی مردان درخانوادهِ مادری (آلمانی) و پیشکسوتان مردِ سازمان صلح شهرکی که خود آنرا با اصرارش، توانسته بود با کمک معلم فیزیکش در مدرسه سامان دهد، که سپس به کل شهر مربوط گردید(۱۱ ساله بود)، بسیار پر سلیقه و با ابتکار بود. (برعلیه الفاظی چون دخترکِ دست نخورده Fräulein، جواب میداد«چی می خواهی مردک Männlein…» مرد کوچولوی دست نخورده)
من بعنوان پدری که او را تا سرحد پرستش دوست میداشت و دارم! همیشه بوی پند میدادم که دخترم مردی را بعنوان شریک برگزین که یک سر کوچکتر از خودت باشد و از خودت کمتر درس خوانده باشد و بخصوص کمتر درآمد داشته باشد و از تمام همکلاسی ها و دوستان آینده ات، همین را بخواه، تا شما زنان هم از نظر جسمی و از نظر توان مالی و توان تجزیه و تحلیل اجتماع، بالاتر از مردهای خود شوید و حرف آخر را شما بزنید. تا در آینده همه مناسبات برعلیه زنان، بعکس خود تبدیل شوند! زیرا برادرت و من هم بعنوان پدر و جنس مرد، امکانش بوجود می آید که خیلی سیال تر و راحت تر بدون چالش زندگی کنیم! حال چه شد و به کجا رسید، انسانها کم و بیش، اسیر داده های مادی- معنوی، بخصوص مادری و دوستانِ خود که وابسته به محیط هستند، بماند برای بعد.
(زندگی ما مردان عادی که در روند تولیدیِ بخش کار و نه سرمایه شرکت داریم، خود بسی آسان تر و روان تر و بدون دردسرتر خواهد بود، اگر هر دو جنس آزاد از هرگونه برتری باشند – چه در خانه و کار خانگی و چه در شغل دایمی! بعنوان مثال مردان، صده های زیادی و شاید هزاره هایی چند باشد که از لذت شرکتِ آگاهانه و فعال در پدر شدنشان، با فشار ادیان، دست برداشته اند) و… که برگشت از آنرا مدیون حکومت شوراها هستیم.
بعداز روی سر کار آمدن خانم« مارگارت سچر» همان خانم آهنین که مردان سرمایه دار و قدرتمندان انگلیس و آمریکا، بخصوص فمینیستها بدست بوسش میرفتند، من شاهد بدتر شدن وضع مالی و بخصوص اجتماعی زنان در جامعه انگلستان و بریدن رگ حیاتی تکامل آنان یعنی شغل و آمورشِ دلخواهشان، حتی در همان اوان حکومتش، گردیدم! و خود را با آن مشغول کردم که چرا؟ این دیگر چگونه پدیده ایست؟!
پس از آنکه خانم «ریتا زوسموت» رئیس پارلمان آلمان غربی و قبلا وزیر خانواده در کشور آلمان غربی – او هم، پس از وزیر شدن، بهمین منوال عمل نمود. برای من دنیا دیگر قابل فهم نبود! خیلی در مورد خانم زوسموت و پارلمان آلمان، که تحقیقش برایم آسانتر بود، تحقیق کردم و به یکی از وزرای این پارلمان، یعنی خانم «یوتا فون دیت فورد» خانمی وزیر و سپس خانم «کلارا سِتکین» رییس رایشتاک(۱)، برخوردم. که همزمان در راس یک سازمان زنان قرارداشتند و صاحب کتابهایی هم در مورد زنان هستند. در آنجا بود که برای اولین بار پی به چگونکی این شامورتی با واقعیاتی که شما صفحات زیادی را برایش سیاه کرده اید و آنها را از عملکرد جامعه بیرون کشیده اید، پی بردم و مانند شخصی نزدیک بین که برای اولین بار صاحب عینک میشود، مسایل برایم شفاف شد و در تحقیقات در باره این شخصیتِ آخری، با تاریخ (جنبش زنان طبقات بالاbürgerliche Frauen Bewegung Feminismus)، که شریک من و خودم لااقل از نظر فرهنگی وابسته بدان بودیم، شدم.
این جنبشِ زنانِ ازدواج کرده با سرمایه داران مردِ آلمانی تا زمان هیتلر بعداز بقدرت رسیدن هیتلر، مانند خیلی از ارگان های سیاسی فعال کلیسای کاتولیک آلمان، بخصوص سازمان جوانان کاتولیک چه دختر و چه پسر، خود را جمعا منحل و به سازمان های هیتلری پیوستند،(خود زنان سرمایه دارِ آن زمان، مانند مردان در امر موقعیت زنان، همیشه کلیسا و خدا را مانند خانم مارگرت سچر مطرح میساختند و از آن نشات میکرفتند) که بر کسی پوشیده نیست که زن ستیز ترین نظام جهانی بوده است که تاکنون وجود داشته است.
در تحقیقات بعدی خود بدین نتیجه رسیدم، همانطور هم که شما هم فرموده اید« سیستم مردسالار سرمایه داری»، البته بدون مرد سالاری آن، زیرا سرمایه مرد و زن را نمیشناسد، سرمایه خود آنجا روان است که سود بیشتری را استحاله نماید و اضافه ارزش بیشتری را تولید کند چه در روند تولیدی و چه در روند بازتولید نیروهای تولیدی ! آیا این سرمایه متعلق به یک زن است و یا یک مرد، ویا کسی که تولید ارزش اضافه مینماید مرد است، یا کودک و یا زن، اصلا اهمینی ندارد و اصولا نمیتواند اهمیتی بر آن روا دارد، زیرا مکانیسمی برای تفکیک آن، در این روند تولیدی موجود نیست! آنچه که مسلم است در نظام های سرمایه داری زنان طبقه کارگر و زنان طبقات متحد طبقه کارگر در یک روند استثماری مضاعف قرار دارند. در مورد زنان سرمایه دار و فرمانده های اجتماعی و ارتشی زن در مقامات رهبری، درست عکس آنست. چه زیبا و پربهاست: چکمه لیسی افرادی مانند آقایان تومی بلر و ریگان، تا جرج دبلیو بوش، از خانم مارگرت سچر و رهبرانِ محافظه کاران (کنزرواتیو ها) و سوسیال دموکراتهای آلمان از خانم آنجلا مرکل! کور شود هرکه نبیند!)
سرمایه هرگز بصورت داوطلبانه این امتیاز را(که رگ حیاتیش برای تامین تثبیت ازدیاد نرخ سود میباشد) از دست نخواهد داد، چه سر نخ مانند زمان سچر و یا مرکل در دست یک زن و یا یک مرد، مانند بلر و هلموت کهل باشد. خوشبختانه با ورود زنان در صحنه سیاست و در پارلمان ها و در کابینه های وزیران، روز بروز بر این عمل کرد نظام، با وجود جنین زنانِ زمامدار، روشنتر میشود و زنانِ متشکل در سازمان های فعال برای حقوق زنانِ کارگر و زنان متحد آنان، همانگونه بر علیه خانم مرکل مبارزه میکنند که جوانان مبارز پسر!
در جنبش بلوکوپای(جنبش ضد بانکهای وال استریتOCCUPY) در آلمان بگونه ای شفاف قابل دید است.
باز ناگفته نماند که سازمانهای زنان دست راستی زیادی که خود را فمینیست مینامند، اکنون در اروپا وجود دارند که خانم «یوتا فون دیت فورد»، خانم وزیری از سبزهای گذشته آلمان، بشدت با آنان مبارزه مینمود و آنانرا خائن به حقوق زنان میدانست.
در بحث های بعدی در تظاهرات خیابانی با این خانم وزیر گذشته کابینه ی کشور آلمان، که او هم در این تضاهرات شرکت میکرد- بود، که من فهمیدم، مساله مبارزه بر علیه استثمار مضاعف زنان در کشورهای سرمایه داری «بیولوژیک» نبوده، بلکه مبارزه ای اجتماعی میباشد که بدون تشکُل هر دو جنس، نه تنها این مبارزه ممکن نیست، بلکه حتی مبارزه بر علیه خود نظام سرمایه داری هم ممکن نمیباشد.
در کشور آلمان مانند اکثر کشورهای سرمایه داری زمان حاضر، فمینیست های طرفدار نظام سرمایه داری، مانند خانم «الیس شوارتزر Alice Schwarzer» دارنده مدال بوندس کریتس (Bundeskreutz (۲ ازدست هلموت کهل، بجای درخواست امن کردنِ اجتماع از طریق از بین بردن علت ها و مبارزه برعلیه زور و جنایت در جامعه(۳)، دست به مبارزه بر علیه« پی آمد» ها (معلول) زدند. مانند:
آنها شغل زنان را بعنوان جنس ضعیف از ساعت ۱۰ شب ببعد ممنوع کردند، (ای دروغگوهای بزدل، – برای زنان کارگر، هرگز مرزی قایل نشده اند،- بُردل و نایت کلوب ها تا بوغ صبح هنوز بازند،)! در کنسرن ها و مکان های عمومی،- مکان پارک خودرو برای خانمها بوجود آوردند که نزدیک ترین راه تا دفتر را داراست(۴) وبا چراغهای پرنور تری حفاظت میشود و از این طریق بر هر بیننده ای این ابهام بوجود می آید که زنان از تافته دیگری بوده و واقعا مستحق کمک در مقابل مردان که زورگو و یا زورگیر، میباشند و تازه این اعمالِ زن ستیز را حاصل مبارزه خود جا میزدند و میزنند(گرامیشان باد). این زورگیری که آنان بر علیهش مبارزه میکردند، تا بدانجا مورد دقت صنایع کالای جنسی، جهت افزونیِ نرخ سودِ بانکها، قرار گرفته است که به براداران و پدرانِ همان کالای جنسی هم حتی در تلویزیون های عمومی رحم نمیشود(حتی آنرا ترویج مینمایند). در شهر «درتموند آلمان» سالیان درازی یک پرونده دادگاهی بر سر ساختن یک مرکز تن فروشی Erocenter وجود داشت، با شرکت کلیسا و دولتِ نرد وست فالی، که هرکدام میخواست بر دیگری برای ساختن آن با اجاره ای بالای پانصد صد مارک برای هر متر مربع سبقت گیرد، زیرا زمین موجود در مرکز شهر متعلق به کلیسا بود ولی امتیاز ساختن مرکز تن فروشی متعلق به شهردار و بر سر تقسیم سهم سودی که نجومی بود، با یکدیکر دعوا داشتند. این موسسات اکثرا همانهایی میباشند که سازنده همین خانه های ایمنی برای زنان میباشند که شما بیان کرده اید… … «در کشورهای پیشرفته برای مقابله کردن با مردان ضرب و شتم گر، خانه های امن برای حفاظت از زنانی که مورد خشونت قرار گرفته و از خانه های شان فرار می کنند، سازماندهی کرده اند…» که مورد استقبال فمینیستها قرار گرفته، و حتی شما برپایی این خانه ها را به فمینیست هانسبت میدهید. سخن کوتاه، این همان سیاست کهنِ استعمار کهنه میباشد، «اختلاف بیانداز، در حین دعوا موضعت را مستحکم نما» و جنایت جدیدی را خالق شو!
خانم لیلا پرنیان در سراسر مقاله سعی بر این اثبات دارند که منشاء تمام این استثمار مضاعف «بیولوژیک (مربوط به جنسیت)» میباشد و اگر طبیعت همان را میکرد که خیلی از این فمینیست ها بصورت لطیفه بین خود رد و بدل میکنند « کراواتش را از پایین قیچی کن و بگردنش بینداز(6)»، یا اصولا طبیعت، بشر را مانند همافرودیت ها دوجنسی آفرینش میداد، بایستی این نوع فمینیستها بسیار راضی بوده و بقیه مبارزات برای آزادی همافرودیت های کارگر برایشان بی تفاوت باشد.
نه خانم لیلا پرنیان، زنان در سالهای ماقبل ۱۹۱۷ همانند دوران قرون وسطایی همراه با انکویزاتسیون خوفناک و جادوگر زدایی را، در روسیه طی میکردند، چندی نگذشت که بعد از انقلاب عرصه ترقی برای بشریت آنهم برای اولین بار در تاریخ مکتوب، برای همه برابر گردید، و آنچه مسلم است، تمام ریش و قیچی در مورد سرنوشت و تکامل زنان، در دست خود زنان قرارداشت. خود هم نویسنده سناریو و هم اجرا کننده آن بودند و از پشتیبانی کامل حکومت سوسیالیستی کشور شوروی برخوردار بودند.
نتیجه آن بود که زنان در بسیاری از پهنه های علم و هنر و فنون پیچیده ی هوانوردی، دریانوردی، پزشکی، کارهای سنگینی که تاکنون متعلق به مردان بود، پل سازی، راندن منجنیق های بلند، ساختن برجهای بلند… پسران را عقب گذاشتند، در صورتیکه در همین کشور شوراها، با اینکه سالیان درازی سرمایه داری بعداز خروشچف وجود داشت و سی سال خرابکاری اش ادامه یافت، بمحض اینکه یلتسین حکومت را رسما سرمایه داری و مالکیت خصوصی را مقدس اعلام نمود، از امروز بفردا بود که هزاران زنان فضا نورد و رهبران فنی و اقتصادی را از کار بیرون کرده و بکار نظافت در خانه واداشتند(این ننگ سزمایه داری را در تلویزیون کانال یک و دوی آلمان مکررا نشان دادند). آیا در زمان استالین مرد وجود نداشت که زنان این چنین نمونه هایی را آفریدند، آیا در زمان استالین مرد وجود نداشت که زنی از ایام گذشته تن فروش، که با توهین کردن به کلکتیو دهقانی، او را بدان راه نمیدادند به استالین از عدم اجازه ورودش به کلکتیو شکایت کرد؟ (تاریخ حزب بلشویک شوروی را مطالعه فرمایید!« توانا بود هرکه دانا بود»)؛ آیا علت اخراج زنان از کارهای پر ارزش در زمان یلتسین، بیولوژیک بود؟ و یا با تعویض رسمی از سوسیالیسمی که از زمان خروشچف قبرش را کنده بودند با سرمایه داری کنونی روسیه، از امروز بفردا انجام شد؟ آیا کلیساها در زمان یلتسین ابتدا از مردان پر شد و یا از همان مشابه های ثارالله های وطنی خودمان؟
نه خانم لیلا پرنیان مبارزه بر علیه نظام «سیستم مرد سالار سرمایه داری» مارا، یعنی نه تنها زنان را، بلکه مردان را هم به آزادی و عدم استثمار رهنما نیست، بلکه باشد که شدت استثمار را هم بالاتر برده و بیشتر زنان را از حقوق انسانی خود محروم سازد،(۷) فقط و فقط با مبارزه مشترک زنان و مردان است که میتوانیم هردو به آزادی و برابری و یا بهتر بگویم جامعه ای بدون استثمار فرد از فرد، دست یابیم.
هرنوع یک طرفه کردن و هرنوع جنسیت را والاتر و یا پَست دانستن ،خود با دست خود، استثمار هر دو جنس را پی ریزی کرده ایم. فقط با از بین رفتن خانواده کنونی و مالکیت بر بچه هایی که هم اکنون عملا متعلق به اجتماعند، میتوان به فهم عمومی این مهم دست یافت. (خواهند گفت: استغفراالله این کمونیستهای بی خانواده – به تبلیغات سرمایه علیه اعلامیه حزب کمونیست از ۱۵۰ سال پیش تا کنون رجوع کنید)
خیلی از مردهای غرب زده و دست راستی عمال سرمایه، معتقدند که اکثر تربیت کننده گان این کودکانِ جنس مرد، همانا مادران آنانند و عشق مادر- پسری و حرف شنوی ما مردان، حتی در سنین بالا از مادرانمان، در همه فرهنگها طنین دارد! این خانمها خود مسولند، که این «مردان کوچک» را از همان اوان بدرستی تربیت نمی نمایند! زهی حماقت و شارلاتانی! همانطور که شما هم با انتخاب مثال هایتان از کتابهای فمینیستی، بدرستی یاد کرده اید این نظام اجتماعی است که آنان را میسازد!
بیخود نیست که در اکثر سازمانهای فمینیستی چه با اعضای راهبردی مرد و یا زن، به انگلس ناروا گفته شده و او را «زن ستیز» مینامند! زیرا وی در کتاب « منشاء خانواده دولت و مالکیت خصوصی»، وابستگی این استثمار را در تاریخ های متفاوت یعنی مابین جوامع سرخپیوستان و یونان باستان که بدست مورگان نامی در آمریکا و…X نامی در یونان تحقیق کرده بودند، تا صد سال گذشه، را مورد دقت قرار داده است و چگونگی گذار از جامعه مادر شاهی به پدر شاهی و چرای ناگزیری نابودی این پدرشاهی را در آنجا ثابت میکند. این دریافت باعث سرشکستگی و سرکوفت خوردن دانشمندان آکادمی سلطنتی انگلیس شد که سالها بطول انجامید! و این به مذاق مدافعینِ فمینیستِ طرفدار نظام سرمایه داری خوش آیند نبوده، زیرا پته آنان را رو میکند.
من این جمله شمارا در اینجا می آورم که از قلب و ذهن من سخن گفته اید: «چرا حتی اگر یک زن درجهان مورد خشونت قرار گیرد حکم باطل بودن این نظام را نشان می دهد؟ و چرا نگرشی که می خواهد خشونت علیه زنان را کم و یا تعدیل کند، ذینفع در حفظ این نظام است؟» و من تجارب خود را، این چنین بدان اضافه میکنم تا کامل گردد، زیرا این خود نصف روند استثمار را بیان و مبارزه را هم نیم بند، مینماید:
«چرا حتی اگر یک انسان درجهان مورد خشونت قرار گیرد حکم باطل بودن این نظام را نشان می دهد؟ و چرا نگرشی که می خواهد خشونت علیه زنان که مضاعف مورد خشونتند و مردان را که خیلی از آنان، مضاعف مورد خشونت نیستند، کم و یا تعدیل کند، ذینفع در حفظ این نظام است؟»
نظام استثمار سرمایه داری، ضعیف کشی را بر سرلوحه خود نوشته است. این ضعیف کشی فقط به زنان ختم نمیشود. این ضعیف کشی برای اینکه در جامعه بعنوان خصلتی که از انسانهاست که بر انسانهاست(البته منظور آنان انسان مافوق طبقاتی میباشد که وجودی خارجی ندارند) بصورت بسیارپنهانی پرورش داده میشود. معلولین دومین گروهی میباشند که همیشه در خطرند، اقلیت های مذهبی و اقلیت های اجتماعی مانند هم جنس بازان اعم از زن و یا مرد(۵)، حتی کودکان(خشونت در مدارس اروپایی بیداد میکند). منتها همیشه مذاهب، زن را بعنوانِ اولین گروهی انتخاب کرده است که بعنوان ضعیف، بایستی در موردش اجحاف کرد، زیرا علم هنوز قادر به توضیح ساختمان بدنِ (بیولوژیک) زن و مرد، در زمان یهودا نبود و یهودا از روی عدم فهم طبیعت و شاید هم بعلت جوانی پدرشاهی و مرد سالاری آنزمان، آنرا آزاری آسمانی، برای زنان دانسته و تاکنون از این عدم آگاهی جوامع اولیه انسانی، مذاهب حد اکثر سوء استفاده را نموده و مینمایند.(در تمام ادیان چنین است، در نزد یهودیان که سرچشمه ادیان کنونی که خود از خدایان مصری عاریت گرفته شده، از همه قوی تر دیده میشود، درنزد مسیحیان، بیرون کردن شیطان از جسم دختران که باعث مرگ سالانه دختران زیادی میشود، حتی در همین آلمان غربی و اکنون بخشی از کل کشور آلمان است در گدشته ای که هنوز گرم است، در تلویزیون سال گذشته از چنین جنایات کلیسا مانند تجاوزهای جنسی بر دختران و پسران حتی سنین کودکی خبر میدادند وجود داشت وشاید هم هنوز وجود داشته باشد؟.)
هنوز چندی نیست که در هنگام ازدواج در همین آلمان غربی ناف اروپا از زنان پرسیده میشد که آیا حاضری مادم العمر خدمت این مرد را بنمایی«برده این مرد بمانی» تا مرگ شمارا از هم جدا سازد، برعکس از مردان پرسیده میشد که آیا حاضرید این زن را تا آخر عمر دوست بدارید…( برگردان آن در سوره نساء بسیار گویاست)! زنان در این خراب شده تا چندی پیش، پس از طلاق اجازه داشتن نام خانوادگی خود را نداشتند و میبایستی نام خوانوادگی شوهر مطلقه خود را همچنان حفظ میکردند!
تا همین دو دهه ی پیش زنان در کشور سویس در ایالت کانتون حق انتخاب کردن و شدن را نداشتند!!
ولی پارلمان کشور شوروی با شرکت صد در صدی، و بدون چون و چرا ی زنان و انتخاب شدن در صد بالایی از آنان، انتخاب میگردید و از اکتبر۱۹۱۷ برای همه زنان این امر قانونی بود و مورد حمایت و کمک دولت قرار داشت، تازه بعد از جنگ پس از گذشتِ حدود سی و چندی سال، سرمایه داران انگلیس به رهبری چرچیل، تن بدین کار دادند(در ویکی پی دیا از جنگ جهانی اول صحبت شده است)!
در ایران، قبل از انقلاب شکوهمند بهمن ۵۷، زنان طبقات غیر کارگری فقط در بهترین حالت عروسک های پرقیمتی بودند و در امور اداره مملکتی نقشی نداشتند، این انقلاب بهمن بود که زنان را به اوجی از ترقی نه تنها در علم و صنعت، بلکه حضور فعال و مایشاء شان در اجتماع و بخش های راهبردی صنعتی و مملکتی، بکوری چشم بزرگ عمامه داران کور دل و جبهه ملی سرمایه دار طرفدار مدرنیته ، بجلو سوق داد!
جنبش زنان در جهان، بطریق اولی اروپا، فقط در رابطه با بسیج زنان کارگرو متحدانش، توسط احزاب کمونیست، ابتدا در اعلامیه «مانیفست» کمونیست و بخصوص در تحقیقاتِ انگلس و مارکس«منشاء خوانواده و کاپیتال) و شکل عملی آن در کمون پاریس۱۸۷۱ وسپس سراسر اروپای مرکزی(آگوست ببل«زن و سوسیالیسم») و بعد از آن انقلاب کبیر اکتبر، که همه این تجارب را در عمل «پراتیک» که در کشور شوروی انجام پذیرفت۱۹۱۷ و سپس کشورهای شرقی بخصوص آلمان شرقی «جمهوری دمکراتیک آلمان دِ. دِ. ار.»۱۹۴۸، شکل یافت.
موازی با آن، سازمانهای زنان طبقات مرفه را سرمایه، در جهان، شکل وسازمان داد که از اساس برنامه اسارت زن را بر سرلوحه خود نوشته بود«۳ کلمه» که با حرف کاف شروع میشود«Kinder – Küche – Kirche بچه، آشپزخانه، کلیسا». که این خود در مورد کارگران زن، باوجود احتیاج مبرم به بازتولید نیروی کار، هرگز رعایت نمیشد و نمیشود، بلکه برعکس بشدت و آگانه این بازتولید را با پخش انواع مواد مخدر در مدارس و فقر و بی خانمانی خوانواده های کارگری و خرده بورژوازی(۸)، و غارتِ نیروی کار جوان از کشورهای «عقب نگه داشته شده»، تامین مینمایند!( دزدی فرزندان خردسالمان(۹) و اعضای بدن زحمتکشان این کشورها را بدان اضافه کنید)
هرگز سرمایه داری تاکنون یک قدم برعلیه این نابرابری، تا زمانیکه نیروهای مترقی اورا مجبور نکرده اند، انجام نداده است.
برعکس مقدار زیادی از تبلیغات که برای زنان از آمریکا و دیگر کشورهای پیشرفته سرمایه داری در این رابطه عرضه میشود، برای کور و بی خبر نگه داشتن زنان، بوده که مقلدین خودی هم، بلادرنگ همچون« تربت اعلا مال کربلا» آنرا سجده کرده و تبلیغ میکنند. این تبلیغات اکثرا در جهت کالایی کردن زنان میباشد! تمام برنامه های بی بی سی و ویس آو آمریکا، پر از چنین تبلیغات زن ستیز، اعم از فمینیست ها و یا مبلغین اجتماعی مسیحی میباشد.
اینان چندی است، اعم از مردهای متخصص و یا زنان «سارالهی معکوس» در ایران با تبلیغ: « مِهریه ی خود را باجرا بگذارید و یا با مردان خود نزدیکی نکنید، تا بعنوان متجاوز بتوانید از آنان شکایت کنید، نان پر روغنی را برای دادگاه های ایران،(خرده بورژوا ها خوب خود را در کثافت سرمایه داری زیرورو میکنند) درست کرده اند.
چند سالی پیش در همین شهر کلن، فیلمی از شکنجه شدگانِ زن و مردِ جوان رژیمِ کنونی ایران را که در کشور های مختلفی سکنی داشتند، نشان دادند که خاطرات خود را بیان میداشتند و در خاتمه از آنان سوال میشد که اگر شما بر مسند قدرت باشید با شکنجه گر خود چه خواهید کرد؟ جوابها در مفهوم همگی یکی بود: «من شکنجه را برای ابد در جهان ممنوع خواهم کرد». احترام بر همه شما باد، ای آزادگانِ مبارز!
بَردگانِ رُمی پس از آزاد کردن خود، دو برده دار را، شمشیر بدست داده و آنانرا بجنگ برای زنده ماندن همانند بازی های گلادیاتوری مجبور کرده بودند که رهبر آنان اسپارتاکوس، با نهایت تاکید خواست که هرگز انسانی اجازه ندارد با انسانی دیگر برای خوشی برده داران و استحکام برده داری، دیگری را بقتل برساند!
چرا این مردان و زنان بزرگ تاریخ همه دارای یک اندیشه واحد بوده اند و خواهند بود، زیرا برایشان یقین کامل وجود داشت و دارد: « یک شکنجه یعنی ابزاری موجود در دست طبقه حاکمه، یعنی همیشه امکان شکنجه»؛
زیرا حتی « یک نمایش مبارزات گلادیاتوری یعنی حفظ و موجودیت نظام برده داری!»
هم اکنون قابل گفتن است که رژیم درحاشیه پیروزی تیم ملی فوتبال ایران ممانعت ازحضور زنان در استادیوم صد هزارنفری را سامان داده است.
بر اساس گزارش، در این مراسم تنها آقایان میتوانند حضور داشته باشند و از بانوان علاقمند به تیم ملی درخواست شده است از آمدن به ورزشگاه آزادی خودداری کنند. زهی وقاحت و بیشرمی!
انتخابات مهندسی شده یازدهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی حرفی جز»تعامل با غرب» و کسب مشروعیت از رای مردم برای چانه زنی با امپریالیسم برای گفتن نداشت. نه از حداقل حقوق انسانی زنان سخنی رفت و نه ازحقوق کارگران. حتا ازحق حضور زنان در استادیوم ورزشی فوتبال نیز سخن نرفت. همگی بر اصل ارتجاعی و زن ستیزانه قانون اساسی و تفکیک جنسیتی(بخوانید آپارتاید جنسی) هم نظر بودند. فوتبال که استخوانی درگلوی جمهوری اسلامیست برنده و بازنده بودنش برای او مشکل زاست. حضور میلیونی جشن پیروزی فوتبال درخیابانها و هجوم آنها برای استقبال از قهرمانان فوتبال در استادیوم ورزشی صد هزارنفری فرصت مناسبی برای فشار به زن ستیزان حاکم است. حضور زنان در استادیوهای ورزشی حق ابتدایی و مسلم زنان است.
آری سرکار خانم لیلا پرنیان،
بطوریکه ملا حضه میکنید شاهد از غیب رسید، چگونه نطامهای سرمایه داری، در سراسر دنیا یکجور عمل کرده و همگی فقط و فقط در فکر حفظ نظام خود، بخرج آنانی که نظام میتواند بحقشان تجاوز کنند، میباشند.
بامید پیروزی مشترک زنان ومردان ایران، در مبارزه علیه سرمایه داری چه نوع عمامه ای آن و چه فکل کراواتی آن یعنی جبهه ملی که رژیم از ابتدا تا کنون با پای آنان راه میرود!
۱) («شور ثروتمندان، بوندس تاگDiet of the Realm or National Diet or Imperial Diet» نام همان پارلمان توانمندان تا شکست آلمان هیتلری، بود. بعد از جنگ برای فریب مردم غرب نام آنرا مجبور بودند که به بوندس تاگ «شور روزانه» که همان مجلس خودمان باشد عوض کنند که با آمدن نئولیبرالیست ها دوباره به نام شور ثروتمندان همانند زمان هیتلر برگردانیده شد.
۲) (در آنزمان باند اوباش کله تیغی های هلموت کهل و لباس شخصی های دولتی اش V“ Beamten“ متشکل در حزب پارلمانی NPD، روزانه قتل های زیادی در آلمان غربی و سپس بعد از فروپاشی آلمان شرق در آنجا با شدت بیشتری شروع گردید. عملیات NSU که هم اکنون باصطلاح در مونیخ دادگاهی میشوند، (برغم خرجی ملیاردی که هلموت کهل و باند او جهت زنده کردن فاشیسم در شرق کردند) که قربانیان آنان اکثرا خارجی ها، معلولین، زنان (قتل خانم دکتر مصری در دادگاه رسمی) و انسانهای بدون مسکن بودند Obdachlosen) پس از سوزاند ۷ زن و نوجوان زن در زولینگن، که حتی ریگان به پدر آنان تسلیت گفت ولی هلموت کهل جمله بیهوده توهینی بدانان روا داشت.
۳) ( بوندس کریتس صلیبی است که فقط به کسانی داده میشود که خدمات مهمی به نظامِ سرمایه داری آلمان غربی و اکنون آلمان فدرال کرده باشند که اکثرا، دارندگان آن، رجل سیاسی میباشند)
۴) (در مورد کارگران زن تحقیق شود که آیا آنان هم از این مزایا برخوردارند؟ یا این که اینجا هم جرِ طبقاتی زده اند)
(۵)، البته درست زمانیکه مساله سود و نرخ سود برای سرمایه داران مطرح میشود، تلویزیونها در شبها پر از فیلم های همجنس بازی میشود و برای سرمایه داران و فمینست ها، بطور رسمی به چیزی« مقدس، خدادادی و خانواده گی» تبدیل میگردد!!
۶) حیوان مبتلا به این عارضه از نظر جنسـی آشـفته بوده و به علت ناهنجاری های مختلف دسـتگاه تناسلی، جنس آن نامعلوم است.
ضایعه مزبور یکی از اشکال هرمافرودیت است که می تواند به دو فرم هرمافرودیت حقیقی یا کاذب باشد که در حالت اول تخمدان و بیضه به سـه شـکل دوطرفـی، ترکیبی از بیضه و تخمدان… به سایت تحقیقاتی در مورد سلاخ خانه اهواز و نتایج زدن هرمونهای مختلف به حیوانات رجوع نمایید www.sid.ir/fa/VEWSSID/J_pdf/5601384DP14.pdf
(7)همانطور که با ساختن پارکینگ برای زنان و ممنوعیت کار شبانه زنان، نتنها وضع آنان بهتر نشده است بلکه تبدیل بکالا کردن آنان و بخصوص جنایات سرمایه ای« Kapital Verberechen-Crime Capital» که بر آنان روا میشود سرعت نجومی بخود گرفته است!
(۸) خرده بورژوازی، اعم از مهندس و آکادمیکر ها و فنیون« تکنیکرهای ِ» عمدا بیکار نگه داشته شده، تا بتوانند آنانرا بکارهایی بس کم حقوق مانند زمین شویی، دربان توالت های عمومی، تاکسی رانی روزمزدی، کارهای کشاورزی فصلی… بخصوص حقوق یک یوریی در ساعت، روی آور شوند(این خانم و آقایان آکادمیکر نامبرده حتی در اجتماع حق استفاده از نام کارگر را ندارند و بدانان نیروی کمکی کارگری لقب داده اند «Hilfsarbeiter» و از مزایای حقوقی و اجتماعی کارگر بودن هم محرومند. یعنی محروم ترین گروه کار غیر دایمی)! بیسوادی نوجوانان- آری بیسوادی در قلب اروپا، در آمریکای ابر قدرت که وضع خیلی بدتر است! زیرا برای سرمایه بس ارزانتر و برای حفظ نظام سرمایه داری پربها تر و اجتناب ناپذیر تر شده است که خرده بورژوازی کور، ساعی، درغگو، حیله کار(دریک کلام شبه ترتسکیست و منصورحکمتی، مبارزه کنندگان با اسلام سیاسی، نادمین اسلامی مسیحی شده که محو لذت نظام سرمایه داری شده اند) ، که بی توجه به چگونگی روند مکیده شدنِ جوانی خود، پیر و فرسوده بصورت تفاله پس فرستاده میشوند. تازه این خرده بورژوازی کور هر چه رسانه های غربی، اینجا و یا در کشورهایشان، بخوردشان میدهند در کشورهای خودی با افتخار این ویروس غرب زدگی را پخش میکنند(به سرنوشت دختر نوجوان، خانم ساتراپی در فیلم پرسپولیس رجوع نمایید)
۹) جالب توجه است که خیلی از این زنان محترم فمینیستِ طرفدار سرمایه داری آلمان، کودکان خارجی را به بچه خواندگی میپذیرند(شاید خرید آنان در کشورهایی مانند پاکستان، هند،…خیلی ارزان تر باشد) و از مادر شدن حذر مینمایند.
آدرس مقاله نامبرده در مجله هفته سی ام خرداد ماه: http://www.hafteh.de/?p=44495
سپیده سرخ
من منحیث یکی از علاقمندان مجله هفته از افغانستان، از شنیدن این خبر خیلی متاسف شدم، چراغ مجله هفته در…
با تشکر از همه ی مقالات و زحمات شما، دوباره خواهش میکنم، لینک های مستقیم مقالات رو در انتهای اونها…
با درود، گمان دارم مستقیم و متمرکز باید به پدیده تحریم یا تحریم های آمریکا پرداخت و بدون عمیق شدن…
مقاله بسیار جالب و خواندنی بود. با تشکر از رفیق شیری و ترجمه دقیق و حرفه ای ایشان و سپاس…
دوست گرامی من عضوی از نویسندگان و مترجمان مجله هفته نیستم اما از همکاران آن هستم و گاهی مطالبی را…