ایران، تخریب ضروری بخش ١١

20130615-234034.jpg
گاهنامۀ هنر و مبارزه
15 ژوئن 2013
http://g-honar-v-mobarze.blogfa.com/post/434

نوشتۀ ژان میشل ورنوشه
ترجمه توسط حمید محوی
بخش 11

چرخ جغرافیای انرژی
چرخ جغرافیای انرژی، انرژی فسیلی است _ نفت، خون زمین، گاز، کربن، تورب، هیدرات متان و فلزات سوخت هسته ای، اورانیوم و توریوم _ که به تنهائی نظام جهانی را تشکیل می دهد، به این علت که تمام وجوه زندگی روی کرۀ زمین به آن بستگی دارد، و پیش از همه زندگی اقتصادی. امروز تمام اشکال زندگی، از پیشرفته ترین جوامع تا عقب افتاده ترین مناطق به همین چرخ انرژی بستگی دارد. حتی یانوهامی های آمازونی مرکزی امروز از ابزارهای فولادی استفاده می کنند که با انرژی فسیلی ساخته شده و از طریق شبکه های تجارتی به قلب آمازونی راه یافته است. احتمالا تنها بومیان جزیرۀ آندامان در خلیج بنگال هستند که از این قاعده مستثنی می باشند (اگر چه امروز سرزمینشان در خطر تهاجم قرار گرفته است).
انرژی اتمی مطمئنا جایگاه پر اهمیتی دارد، ولی احتمالا پس از فاجعۀ فوکوشیما به نقش ثانوی تنزل یافت. این وضعیت _ برای انرژی هسته ای _ تا زمانی که در فنون هسته ای پیشرفتی حاصل نیاید ادامه خواهد داشت. در نتیجه تا مدتها انرژی فسیلی جایگزین نخواهد داشت. می توانیم حدس بزنیم که به پایان رسیدن منابع فسیلی بدون خشونت و هرج و مرج نخواهد بود. جنگ های عراق و افغانستان (فضای عبور و مرور) روشن است که به جرگۀ جنگ هائی تعلق دارند که هدف آن تصاحب انرژی بوده و بیش از پیش برای زندگی آیندۀ مردم جهان در ابعاد حیاتی مطرح می باشد. موضوع انرژی بارزترین اشکال منازعات بین ملت ها را تشکیل می دهد که برای تضمین ادامۀ حیات و حتی در فراسوی آن برای حفظ برتری خود تلاش می کنند. در این مرحله از تحلیلهایمان، می توانیم بگوییم که این دو وجهه از مسئله، یعنی تضمین ادامۀ حیات و برتری، در یکدیگر ادغام می شود.
چنین مبارزاتی برای دسترسی به منابع انرژی اولیه _ در شرایطی که در کوتاه مدت و میان مدت به انرژی های آلترناتیو نمی توانیم امیدوار باشیم _ ادامه خواهد یافت و در نتیجه موضوع منازعات حتمی آینده خواهد بود : کافی است که به نقشۀ منابع انرژی و صد البته منابع آب نگاهی بیاندازیم تا نقشۀ جغرافیائی مناطق جنگی در آینده نزدیک و دور را نیز ببینیم. به راحتی می توانیم حرص و طمعی که متوجه ایران شده است را درک کنیم، زیرا ایران دومین ذخیرۀ گاز جهان را در اختیار دارد که در آینده جایگزین هیدروکربور خواهد شد(54)
مادر تاریخ به شکل تغییر ناپذیری در آتش و خون کودکانش را به دنیا می آورد _ بر این اساس ژرژ سورل نظریاتش را در باب خشونت طی 1908 مطرح کرده است. به همین علت ایران یا باید تسلیم شود و یا در انتظار تخریب کشورش باشد (55).
بر این اساس سرمایه گذاری های عظیم کوتاه و دراز مدت برای جستجو و بهره برداری از منابع انرژی فسیلی جدید در مکان های بیش از پیش مشکل (صخره و قیر شن، نفوذ در کف آبهای عمیق)، ساخت و سامان زیربنائی برای عملکرد جوامع صنعتی بر اساس نوع انرژی و در نتیجه وابستگی مطلق آنها به منابع انرژی موجب اینرسی فوق العاده در نظامی می گردد که محصور و زندانی انتخاب نوع انرژی بوده و در هر صورت متارکه با آن در کوتاه مدت ناممکن خواهد بود. انرژی فسیلی در نهایت تمام وجوه زندگی بشریت را مشروط به خود ساخته و نه تنها به زندگی اقتصادی بلکه بطور کلی و همه جانبه به زندگی بستگی دارد. در صورتی که اختلالی در جریان نفت پیش بیاید، تمام ماشین اجتماعی به دلیل وابستگی تمام و کمال به این نوع سوخت متوقف خواهد شد : تمام بخش های فعالیت تولیدی، تجاری، خدماتی به شکل تنگاتنگ کاملا به آن بستگی دارد. یک مثال در اینجا کافی خواهد بود : پایان نفت، یعنی فقدان مواد شیمیائی سنتتیک در کشاورزی و چنین امری به این معنا خواهد بود که تمام جهان دچار قحطی خواهد شد، و باید خیلی زود منتظر زمستان مواد غذائی و شورش گرسنگان در سراسر جهان باشیم.
بر این اساس، انرژی فسیلی عنصری تعیین کننده و مطلق برای تمام نظام جهانی است. آنچه که به راهکارهای دولتی مرتبط می باشد، ذخیره سازی و تدارکات انرژی مهمترین فعالیت حیاتی بحساب می آید : نظام جهانی از این دیدگاه، کاملا منطبق بر منطق ثابت (اینرسی) منابع انرژی عمل می کند. بر این اساس، همان گونه که به روشنی دریافتیم، روی فقدان جایگزین برای انرژی در کوتاه مدت باید تأکید کنیم. سرمایه گذاری های عظیم مالی، مادی و انسانی دراز مدت هر گونه تحول در تغییر این روند را متوقف ساخته و انحصارات کوبندۀ انرژی فسیلی و تداوم حیات آن را تا اتمام نهائی و کامل منابع فسیلی تضمین کرده است. به همین علت، نه چین و نه لهستان حاضر به رها کردن زغال سنگ نیستند، و آلمان نیز به بهره برداری از تورب (خزه تورب) پایان نخواهد داد. توقف تولید انرژی هسته ای در ژاپن، اتریش، یا آلمان از طریق انرژی های بازتولید شده در حال حاضر با بازدهی بسیار ناچیز، و به ویژه توربین های بادی تا دهه های آینده جبران نخواهد شد. انرژی های نوین با بازدهی نامشخص که باید در تداوم و تکمیل کنندۀ مراکز کلاسیک مازوت سنگین یا زغال سنگ شود. بر این اساس موضوع روشن است و انرژی فسیلی تا چندین دهه هنوز حضور خواهد داشت.
اینرسی سیستمیک فوق العاده که ناشی از نوع انرژی های رایج است و پیش از این مطرح کردیم به شکل اجتناب ناپذیری سومین «چرخ » را هدایت می کند و در رابطۀ مفصلی تنگاتنگ با آن می باشد. به این معنا که آنچه به رایگان بدست نمی آید و یا از دادن آن امتناع می شود، باید گرفته شود، حتی با اعمال زور. در اینجا ما با چرخ محاسبات جغرافیای استراتژی برای تصاحب و یا کنترل منابع انرژی سروکار داریم.
و البته دومین مورد، یعنی کنترل منابع در مقایسه با تصاحب منابع پیشی می گیرد، زیرا هدفش به حاشیه راندن دولت های رقیب می باشد : کسی که کنترل گاز ایران یا منابعی که سال 2010 در مدیترانۀ شرقی کشف شد را به عهده بگیرد به شکل جزئی اروپا را نیز در اختیار خواهد داشت. این موضوع پتانسیل منازعۀ منطقه ای و یکی از عناصر روشنگر بحران فعلی سوریه را توضیح می دهد.
در مورد مناطق و راه های انتقال انرژی، فورا می بینیم که به اندازۀ خود منابع دارای اهمیت بسیار زیادی است. جنگ افغانستان به شکل دیگری قابل درک نیست. یعنی ضرورت گشودن راه های انتقال انرژی فسیلی از آسیای مرکزی به آبهای گرم اقیانوس هند.
با این حساب، دستیازی هر چه بیشتر روی منابع انرژی، تداوم انحصار دلار به عنوان یگانه واحد پول در مبادلات انرژی برای جهان آمریکائی ( یا برای نظم آمریکائی جهان) را تضمین می کند. آنهائی که گستاخی کردند و بر آن شدند که از طریق دیگری مبادلاتشان را به انجام رسانند، خیلی زود مصیبت گریبانشان را گرفت : عراق و لیبی تخریب شد _ همان گونه که ایران تخریب خواهد شد، مگر این که باد مساعدی در بادبان بورزد و حادثه ای فوق العاده موجب توقف روند فعلی شود _ زیرا این کشورها می خواستند معاملاتشان را با یورو و یا طلا انجام دهند(56).
کوتاه سخن، اینرسی خاص ساختار جغرافیای انرژی به شکلی است که حفظ و تداوم دسترسی و کنترل منابع انرژی بدون اعمال خشونت ممکن نیست، از این دیدگاه، کاربرد نیروی نظامی امری محتوم در سرشت موتور اقتصادی، تولید و تمدن سازی، در عرصۀ جغرافیائی انرژی خام است.
به همین علت ایران یا باید جذب شود و یا این که مورد تخریب واقع گردد، اگر در مقاومت پافشاری کند و به مسلک سنت معبود بازار نپیوندد، و خود را به قدیس حسود و خصومت جو تسلیم نکند.

سومین چرخ
سومین چرخ، شیوه های دیپلماتیک و نظامی _ دو چهره از یک واقعیت _ است که برای تحت کنترل گرفتن منابع انرژی و بازارها به کار برده می شود، چنین امری برای قدرت سلطه جو به این معنا است که توسعۀ دائمی منطقۀ نفوذ برای تحکیم «دفاع از منافعش» ضرورت حیاتی دارد. این چرخ سوم از طریق دیپلماسی _ غالبا به رأی فشار و باج گیری اقتصادی و مالی یا تهدید آشکار به جنگ مزین شده، و بر اساس شرایط این راهکار زیر چتر مداخلۀ بشر دوستانه یا دفاع از شهروندانی که مورد خشونت قرار گرفته اند قرار می گیرد _ به استثناء مواردی که نیاز فوری احساس می شود مانند موردی که در بیافرا بین سالهای 1967 و 1970 روی داد، در روآندا سال 1994 و مورد نزدیکتر در جمهوری دموکراتیک کنگو _ یا به بهانۀ دفاع حقوق زنان، و حمایت از اقلیت ها و ارتقاء دموکراسی. یعنی منطق سیستمیکی که از دوران پیروزی متفقین طی سال 1945 و با تحول فن آوری در زمینۀ تخریب در کوران جنگ دوم جهانی، شکل گرفته و تداوم یافته است.
دیپلماسی نظامی رایج در حال حاضر، همانند انواع و اقسام متعدد جنگ رسانه ای که انقلاب در ابزارهای ارتباطاتی امکان پذیر ساخته است، اشکال جنگ های تمام عیار نوین را تشکیل می دهد، با این وجهه مشخصه که چنین جنگهائی به انواع جنگهای چریکی و سرّی تعلق دارد که برای استتار حقیقت و نقاب زدن به چگونگی اصلی آن بی سر و صدا انجام می گیرد. سرانجام کار نتیجه یکی است : شمار بسیار زیادی قربانی از بین شهروندان غیر نظامی، 150000 در لیبی بر اساس گزارش شورای موقت ملی _ یعنی نتیجۀ جنگی ساختگی توسط ناتو _ . به موازات جنگ اقتصادی، در چهار چوب دیپلماسی فشار انواع و اقسام تحریکات و ابزارهای فشار بازدارنده وجود دارد که می توانیم نوع دیگری را به آن اضافه کنیم که آزمون خود را تحت عنوان «انقلاب رنگی» پس داده است(57).
محاصره _ در واقع خفه کردن تدریجی _ از سال 1979 با مصادرۀ دارائی های مالی ایران پس از تسخیر سفارت آمریکا در تهران توسط دانشجویان اسلامگرا راه اندازی شد، دو دهه بعد طی 8 اوت 1996 پارلمان آمریکا این موازین تلافی جویانۀ مالی را تشدید کرد و برای ایران محاصرۀ اقتصادی اعلام نمود و سپس قانون «آماتو – کندی» را به اجرا گذاشت که برای «کشورهای اوباش» به دلیل پشتیبانی از جریان های تروریستی و یا گسترش سلاح های کشتار جمعی مجازات هائی را در نظر می گیرد.
در نتیجه جمهوری اسلامی ایران به اتهام دولت اخلال گر و عضو جرگۀ نخبه گرای محور شرارت بسته بندی شد _ یعنی جایگاهی که از آن جا خارج نخواهد شد _ و این موضوع به دورانی بازمی گردد که هنوز هیچکس به افشای برنامۀ هسته ای ایران فکر نمی کرد. باید دانست که این برنامه مرتبط است به استقلال انرژی که آمریکا و آلمان در مراحل اولیه در آن شرکت داشتند، و سپس از سال 1979 به همکاری روسیه ادامه یافت _ که در آن دوران هنوز اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بود. مجازات های مالی اساسا به هدف منصرف ساختن ایران از بلند پروازی هسته ای اعلام شده و اروپا نیز بر حسب روند تبعیت و وابستگی اش به واشینگتن از آن پیروی کرد و بر آن شد تا ایران را با محاصرۀ اقتصادی خفه کند. ابتدا بانک ملی، نخستین بانک ایران را مسدود کرد و سپس راهکار تحریم نفت را به کار بستند. هدف این بود که جریان پول، سرمایه گذاری ها و مبادلات خارجی ایران خاتمه یابد، و ایران از دیدگاه اقتصادی و اجتماعی کاملا فلج شود. از پایان تابستان 2009 مسئله متوقف ساختن واردات ایران در زمینۀ محصولات نفتی تصفیه شده نیز بود (40 درصد از مصرف داخلی بنزین) و سپس صادرات نفت خام ایران. سرانجام محاصره از تاریخ 1 ژوئیه 2012 وارد مرحلۀ اجرائی شد ولی چین و هند آن را رعایت نکردند.
اتحادیۀ اروپا بر این اساس خرید و انتقال نفت ایران را ممنوع اعلام کرد و در نتیجه هیچ یک از بیمه کننده های اروپائی که 90 در صد عبور و مرور نفت جهان را از طریق دریا در اختیار دارند، نفت ایران را بیمه نخواهند کرد. به موازات این ممنوعیت، ایالات متحده از برخی خریداران آسیائی امتیاز خاصی قائل شد _ هند، کرۀ جنوبی و ژاپن _ و از آنها خواست که خرید نفت خام ایران را محدود کنند تا مشمول مجازات های مالی و تجاری نشوند که از این پس برای شرکت هائی که با ایران معامله می کنند در نظر گرفته شده است. به گفتۀ آژانس بین المللی انرژی، محاصرۀ اعلام شده در ماه ژانویه موجب 30 درصد کاهش صادرات نفت خام ایران شده است. در واقع، کشورهای اتحادیۀ اروپا که به نفت ایران وابسته هستند، یونان 30 درصد و ایتالیا 13 درصد ، به خرید نفت خام ایران ادامه می دهند، یعنی تقریبا 200000 تا 300000 بشکه در روز به مقصد اتحادیۀ اروپا صادر می شود. اواخر سال 2011 تعداد بشکه ها 600000 بوده است.
سرانجام، در اینجا برای درک مطلب مفید خواهد بود که از اردوی قتل های زنجیره ای که کارشناسان و متخصصان و دانشمندان عراقی را هدف گرفت تا نخبگان کشور را از بین ببرد _ این حذف فیزیکی در سال 2004 تا 310 نفر تخمین زده شد _ (57) _ و قتل کارشناسان اتمی ایران یاد کنیم. به همین گونه، اردوی سوء قصد و ترور زیر پرچم دروغی در عراق به روشنی «استراتژی تنش» را بر ملا می سازد که به دقت طراحی شده و توسط گروه های عملیاتی با عناوین مختلف به اجرا گذاشته شده است، سلفی مسلکان، وهابی ها، ارتش مهدی، پلیس یا ارتش عراق، کوماندوی ناشناس، گروه های تبهکار، تمام این موارد به قتل هائی که امروز در ایران توطئه چینی می شود شباهت دارد.
«با وجود ایجاد دولت قانونی و مجلس ملی در عراق، تلاشهای مخفیانه ای صورت می گیرد که هدف آن ایجاد ناامنی و تعمیق شکاف در جامعۀ عراقی بوده تا به جنگ داخلی دامن بزند»، این گزارش توسط رئیس جمهور ایران احمدی نژاد در شصتمین گردهمآئی عمومی در سازمان ملل متحد به تاریخ 23 سپتامبر 2006 ایراد شد که مواردی را بر ملا می ساخت که افکار عمومی غرب از آن بی اطلاع بودند، ولی برای درک وضعیت جنگ دائمی که عراق را متأثر ساخته بود اهمیت بنیادی داشت، یعنی همان وضعیتی که با اندک تفاوتی هم اکنون در سوریه جریان دارد. یک مثال این موضوع را برای شما روشنتر خواهد ساخت، عملیات تروریستی علیه مسجد سامره طی فوریه 2006 و ژوئن 2007، مسجدی که آرامگاه امام دهم و یازدهم، از نوادگان مستقیم پیغمبر اسلام، در نتیجه مکانی مقدس برای شیعیان و در عین حال برای اهل سنت(58). اقداماتی تصور ناپذیر خارج از اقدامات طراحی شده برای بر پا کردن جنگ یا تنش [مابین قومی] که شباهت زیادی به عملیات تروریستی 28 می 2009 و 16 ژوئیۀ 2010 در زاهدان، جنوب شرقی ایران دارد که توسط جندالله _ سنی مذهب _ بازشناسی شده. در مورد جندالله باید دانست که این گروه تروریستی از لندن هدایت می شود. یعنی همان هدف تشویش و برخورد میان قومی و همان راهکار.
اشکال متنوع جنگ غیر مستقیم، محاصره، مجازات، ابلیس نمائی، تحریف شورش و اعتراض اجتماعی، با هدف گیری تبلیغاتی روی اقلیت های قومی که ملت را تشکیل می دهد، تروریسم، سوء قصد، قتل و حملۀ الکترونیک توسط ویروس هائی که بنیادهای دولت را مین گذاری می کند، بی اعتبار سازی رهبران، ایجاد شکاف بین جامعۀ مدنی و نخبگانش، تحریک کردن مردم علیه نمایندگانش، منزوی ساختن کشور در عرصۀ بین المللی، بریدن بالهای کشور، آماده سازی افکار عمومی در سطح بین المللی به هدف حملۀ هوائی احتمالی و ویرانگر، و حتی حملۀ اتمی، هدایت مذاکرات بر اساس روابط پیچیده یا دستکاری شده توسط بنگاه های بین المللی که به ابزار کار توطئه تبدیل شده اند مانند آژانس بین المللی انرژی اتمی در رابطه با ایران و صندوق ملل متحد برای کودکان سوریه، جملگی راهکارها و ابزارهائی را تشکیل می دهد که هدفش پنهان ساختن «جنگی است که هنوز نامیده نشده با این وجود به تخریب و ویرانی و کشتار مردم دامن می زند »، و حتی تهدید دائمی و تکراری برای حملۀ قریب الوقوع و تمرکز سنگین وزن نیروی دریائی در خلیج فارس و دریای عمان !
گزینش مداخلۀ نظامی وقتی مطرح می گردد که تمام راه حل های دیگر برای تغییر رژیم با شکست مواجه شود. از این دیدگاه، ایران با وجود انتخابات ریاست جمهوری آمریکا چند ماه مهلت دارد، جنگ هوائی به یمن هواشناسی مناسب می تواند تا بهار 2013 ایران را به آتش بکشد، مگر این که تا آن وقت انقلاب داخلی موجب شود که گروه دیگری هدایت کشور را بدست گیرند و با خوشبینی بیشتر «دموکراسی آسمانی» را بپذیرند که آمریکا آن را به همه می فروشد و یا تحمیل می کند.
در این مدت، سوریه شاید به مثابه میوۀ رسیده ای به دامن جامعۀ بین المللی بیافتد که همواره نگران رعایت دقیق حقوق بشر و اخلاق است، البته اگر به وزیر امور خارجۀ فرانسه لوران فبیوس باور داشته باشیم، ولی وقتی موضوع به کشورهائی مثل لبنان و غزه مربوط می شود، فابیوس ها از دقت کمتری برخوردار هستند زیرا ساحل آنها در کنار لویاتان، دهانۀ گاز فوق العاده ای واقع شده که تمام هیولاهای منطقه برای تصاحب آن دندان تیز کرده اند.

پی نوشت : یادداشت های مترجم مشخص شده و از متن اصلی قابل تفکیک است.
54)با این وجود ذخائر زغال سنگ ایالات متحده و چین باقی خواهد ماند، ذخائر جهان تقریبا به 470 میلیارد تن معادل نفت تخمین زده شده است، به این شرط که بتوان از آن انرژی تمیز بدست آورد، یعنی موضوعی که امروز ممکن نیست. به ویژه چین در رابطه با این موضوع با مشکل مواجه می باشد. منبع انرژی که اتمام آن برای 2158 تخمین زده شده، یعنی یک قرن و نیم با آهنگ مصرف امروز که تقریبا 2 میلیارد تن معادل نفت در سال تخمین زده شده است ( بر اساس آمار بریتیش پترولیوم در مجلۀ جهان انرژی در سال 2007)
55)مترجم : ژان میشل ورنوشه پیش از این نمونۀ عراق و لیبی و سوریه را مطرح کرده بود که با وجود تمام همکاری ها و همسوئی هایشان با غرب (بخوانیم با اتخاذ سیاست تسلیم) از تخریب نجات پیدا نکردند. علاوه بر این نویسنده دائما به ساخت و ساز نظام جهانی در «هرج و مرج سازنده» و تخریب سازنده و جنگ سازنده و کشتار سازندۀ مردم بی دفاع و چپاول سازندۀ منابع کشورها، به عنوان راهکار برای برون رفت از مشکلات و بحران ها اشاره دارد. در نتیجه وقتی ورنوشه می گوید : « به همین علت ایران یا باید تسلیم شود و یا در انتظار تخریب کشورش باشد» اندکی تناقض آمیز بنظر می رسد، زیرا نظریۀ «هرج و مرج و تخریب سازنده» به اعتبار نمونه های ذکر شده در بالا حتی جای مذاکره برای تسلیم باقی نمی گذارد.
56) مترجم : اخیرا در یکی از نشریات انترنتی طیف اپوزیسیون، از رفسنجانی به عنوان نامزد دورۀ یازدهم ریاست جمهوری نقل قول هائی آورده بود و رئیس جمهور قدیمی که دوباره نامزد ریاست جمهوری دورۀ یازدهم شده، مطالبی دربارۀ معاملات نفتی با هند و چین مطرح می کند (حالا این موضوع تا چه اندازه صحت داشته باشد نمی دانیم) : «چین می گوید که ما پول نمی دهیم بلکه کالا می دهیم، و کالاها را نیز خودمان انتخاب می کنیم…و هند نیز حتی با روپیه هم نمی خواهد پول نفت را بپردازد».
البته متأسفانه ما ایرانیان خارج از کشور به دلیل حضور کمابیش مطلق اپوزیسیون ها در رسانه ها از واقعیات امور ایران بی اطلاع هستیم، و از سوی دیگر دولت جمهوری اسلامی ایرانی نیز گویا که مردم ایران را آدمهای بالغی نمی داند و نیازی نمی بیند که مردم حتما از مسائل کشور آگاه سازد. این نام دیگری بجز جنگ در عرصۀ رسانه ای ندارد که به شکل رسانه دروغ تجلی می کند و سرانجام با بی اعتبار شدن رسانه ها، هیچ گزارشی حتی اگر درست باشد اعتباری نخواهد داشت، چون که تحت چنین شرایطی اعتمادی که باید بین توده ها و رسانه ها وجود داشته باشد از بین رفته است (من بین خودم و توده ها میانبر زدم – تا محک تجربه آیدبه میان). در هر صورت اگر چنین مواردی صحت داشته باشد، می توانیم نتیجه بگیریم که چین و هند نیز در اتحاد با دلار حرکت می کنند، زیرا که خودشان با رفتارشان راه معامله با پولهای دیگر را بسته اند. و نه این که بخواهیم نتیجه بگیریم که بازار دلار دزد بازار نیست، البته که دزد اصلی است ولی در اشکال دیگر. در زمان پهلوی نفت را می خریدند، گران هم می خریدند ولی بجای آن ایران حتما باید سلاح های بنجل آمریکائی خریداری می کرد.
57) انقلابهای رنگی با «بهار پراگ» در سال 1968 آغاز شد، و در چکوسلاواکی به «انقلاب مخملی» در سال 1989 انجامید که نتیجۀ مستقیم آن است. پیش از این «انقلاب گل میخک» در پرتغال طی سال 1974 به عنوان آزمایشگاهی عمل کرد که تمام انقلابهائی که از همین نوع بودند از آن بیرون آمدند. عموما از این دیدگاه است که جنبش های خیابانی 5 اکتبر سال 2000 را در صربستان نگاه می کنیم که به سقوط رئیس جمهور میلوسویچ انجامید، و این نخستین انقلابهای «صلح آمیز» را رقم می زند که به شکل گسترده بر اساس ابتکارات نوین در فن آوری تصاحب قدرت تحقق یافته که بر اساس بسیج عمومی از طریق وسایل ارتباط جمعی در تمام شبکه های موجود ممکن گردید (شبکه های انترنت پیش از پیدایش توئیتر یا فیس بوک، تلفن سلولی و غیره). تمام تمهیدات و تدارکات و پشتیبانی های مالی، لوژیستیک و سازماندهی از خارج و از طریق بنیادهای مختلف برای دموکراسی تأمین می شد، مانند : انستیتوی جامعۀ باز متعلق به سرمایه دار آمریکائی جرجس وروس یا «خانۀ آزادی، بنیاد ملی برای دموکراسی، که در عین حال روی هدایت افکار عمومی و ابزار سازی آن در راستای اهداف سیاسی شورشگر تلاش می کردند. جنگ سیاسی که فدراسیون روسیه را مجبور ساخت که برای پیشگیری به تاریخ 7 ژوئن 2012 قانون محدودیت تجمعات عمومی را به تصویب رساند. نمونه های تازه تر «انقلاب گل رز» سال 2003 در گرجستان، و سپس «انقلاب نارنجی» در اوکرائین. سال 2005 «انقلاب گل لاله» در قرقیزستان که نتیجۀ مطلوبی نداشت، سال 2009 در مولداوی نیز طرفداران روسیه برکنار نشدند. سال 2005 قتل تاجر و معامله گر بزرگ، رفیق حریری که بسیاری از ناظران آن را به انقلاب رنگی نسبت می دهند، و این بار «انقلاب سدر» که به پانزده سال حضور نظامی سوریه با توافق غربی ها سال 1990 بر اساس معاهدۀ طایف پایان داد. به دقت می توانیم تصور کنیم که در همین جریان انقلابهای رنگی، جنبش های مختلف در تبت، برمه یا سین کیانگ از همین پدر خواندگی خارجی و پشتیبانی های سازمانی و لوژیستیک برخوردار بوده اند.
58)مترجم : یک پروندۀ سمعی بصری در یوتوب شمار افراد به قتل رسیده را تا 520 نفر اعلام کرده است.
59)ژان میشل ورنوشه : «کالبد شکافی جنایت علیه صلح»
http://www.lecourrier.ch/autopsie_d_un_crime_contre_la_paix