ایران، تخریب ضروری بخش 8

20130611-223115.jpg
گاهنامۀ هنر و مبارزه
11 ژوئن 2013

نوشتۀ ژان میشل ورنوشه
ترجمه توسط حمید محوی

بحران : فرصت مناسب یا
آغاز فروپاشی؟
اکنون، این پرسش مطرح می گردد که تا کجا بحران در تحولات عظیمی که در شرف تکوین است شرکت نخواهد داشت، که خروج از آن تشکل مگا تمرکز اقتصادی قدرت مالی، سیاسی، صنعتی و غیره _ می تواند باشد _ خواهد بود _ که با ایجاد مدیریت بیش از پیش مجازی، غیر متمرکز و انتزاعی و اختناق گرتر از دولت های کلاسیک تحقق می پذیرد. در این مورد، میلتون فریدمن، نظریه پرداز نظم نوین جهانی(30)، در مقدمۀ کتابش تحت عنوان «سرمایه داری و آزادی» می نویسد : «تنها بحران می تواند به ایجاد تحول بیانجامد. از دیدگاه من، کارکرد واقعی ما چنین است : جستجوی راه حل برای جانشین ساختن آن در سیاست های موجود و رسیدگی و حفظ آن تا جائی که آنچه از دیدگاه سیاسی ناممکن بنظر می رسید به سیاستی اجتناب ناپذیر تبدیل شود».
در این چشم انداز است که باید بحران مالی را نه به عنوان پدیده ای جزئی و یدکی، و نه حتی یک نتیجۀ تصادفی که حاصل انحراف مرتبط به آزادی بیش از حد بازار بوده تلقی کنیم که به سادگی می تواند احتمالا بر اساس اتخاذ تصمیم سیاسی ترمیم گردد. البته چند دولت می تواند از پرداخت قرضهائی که غیر قانونی تلقی کرده امتناع کند (ایسلاند 2010، اکوادور 2007، پاراگوئه 2005، آرژانتین 2001) و بر این اساس اقتصاد خود را تقویت نماید. با این وجود باید اکیدا یادآوری کنیم که هیچ ابتکار عمل فردی نظام را زیر علامت سؤال نخواهد برد و در سیر تحولی آنرا متوقف نخواهد کرد.
در واقع بحران به عنوان کلیتی منسجم مطرح می باشد که صفت «سیستمیک» برای آن مناسبت پیدا می کند. انقباض قابل پیشبینی به عنوان جزء لاینفک خود نظام لیبرالیست است که حباب های آن بیش از پیش و به شکل دائمی تر و با شدت فزاینده تر منفجر می شود. سیستمی که داعیۀ ویرانگر آن عبارت است از معرفی خود به عنوان علم، در حالی که چیزی نیست بجز نمایندۀ ایدئولوژیک برای قانونی جلوه دادن تصاحب ثروت ملت ها و بهره برداری جنون آسا از منابع طبیعی و انسانی به نفع مشتی انحصارات. یعنی واقعیتی که بیان آن در صلاحیت زبان محفلی و تهی از مفهوم چند مخالف جهانی سازی نیست، بلکه با مشاهدات مقدماتی و آمار انکار ناپذیر قابل درک می باشد : تقلیل ذخائر دریائی و ماهی گیری در سطح جهانی، یا تسریع روند ناپدید شدن جنگل های مناطق استوائی از آمازونی تا اندونزی _ با عبور از مالزی _ و اختلال در بادهای موسمی آسیا، خطر تغییرات آب و هوائی کرۀ زمین، از انبوه مواردی هستند که فورا قابل درک می باشد.
بر این اساس، بحران پیغام آور تحول نظام یا بر عکس فروپاشی آن است؟ از سوی دیگر بحران مشابه آنچه در سالهای 80 روی داد، ولی به شکل نامرئی تر در پشت پردۀ آهنی در بخش غربی وقتی که علائم و نشانه های فروپاشی سوسیالیسم شوروی روی هم انباشت می شد. یعنی نظامی که در عین حال برای توجیه تمرکز قدرت سیاسی و اقتصادی در دستهای قدرت مطلق پیرسالار و اقلیت برگزیدۀ حزب کمونیست ابزاری بیش نبود. بحرانی که، در نتیجه، می تواند نخستین عارضۀ فروپاشی آمریکای جهانی و نظام جهانی باشد که تحت سیطرۀ ایدئولوژی هرج و مرج و آنارشی- سرمایه داری مدیریت و ساخته و پرداخته شده است.
23 ژوئیۀ 2012، آقای آتالی، مشاور قدیمی رئیس جمهور فرانسوآ میتران در وبلاگ خود که در مجلۀ اکسپرس نیز منتشر شد، مطالبی دربارۀ گردهمآئی محرمانه «در یکی از نقاط ایالات متحده بین کارشناسان بین المللی _ که تنها دو کارشناس اروپائی بین بزرگترین کارفرمایان، و نوآوران «درۀ سیلیکون»، بالاترین مقامات مسئول چند بنیاد سرمایه گذاری جهانی، چند نفر از بهترین اقتصاددانان آنگلو ساکسون، اساتید چینی در فلسفه و اقتصاد، چند دانشمند در زمینۀ علوم اعصاب، ژنومیک، انرژی، پزشکی، دیپلمات های آفریقائی و هندی.» از این مقاله ما تنها بخش نتیجه گیری آن را برای اثبات مطالبی که مطرح کردیم یادآور می شویم : «با خواندن چنین مطالبی، می توانیم دریابیم که جهان در آینده، نه با نویدهای بزرگ، نه توسط گروه کشورهای 8 و نه گروه کشورهای20 و نه گروه کشورهای 2 بین چین و ایالات متحده اداره خواهد شد، بلکه به طریق اولی توسط کشورهای 0 (صفر) که قدرت به شرکت های تجاری، رسانه ها، سازمان های غیر دولتی که وابسته به کارتل ها بوده، و غوطه ور در هرج و مرجی که هیچکس نمی تواند اطمینان دهد که به فاجعه منتهی نخواهد شد».
بحران سیستمیک که بحران روبنای ایدئولوژیک هست یا خواهد بود، مانند بحران پیشین در پایان کمونیسم شوروی قویا دگماتیسم مارکسیستی را متأثر ساخت.
بحران ایدئولوژیک که باید آن را به موازات سیستم اشتراکی ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک قرار دهیم که طی سی سال پیش از فروپاشی، آن را از محتوا تهی ساخت(31). زیرا در هر بحرانی، موضوع به ورشکستگی جریانی مرتبط می گردد که خود را خردگرا معرفی کرده و در پی توجیه تمامیت خواهی و تصاحب قدرت می باشد، در هر دو مورد با نتیجۀ یکسانی روبرو هستیم : گولگ یا در به دری و فقر . سرمایه داری تمامیت خواه جهانی گام به گام پیش می رود، ولی با خشونت کمتری نسبت به آنچه علیه مخالفان در بطن دیکتاتوری شوروی روا می داشتند، با این وجود در ایالات متحده لایحۀ میهن دوستی 1 و 2 به تصویب رسید (پاتریوت آکت) که موجب محدودیت آزادی شهروندان شد، و علاوه بر این نظارت «سر سرا بین» (پان اپتیک) و پلیسی بر جامعۀ مدنی برقرار گردید.
از یکسو، حزب فراگیر، از سوی دیگر دیکتاتوری بازار و قابل خرید و فروش سازی تمام روابط انسانی ، و موجه جلوه دادن هدایت و تصاحب تمام وجوه زندگی روزمرۀ توده ها. و توده ها به عنوان بازیگران غیر فعال _ سیاهی لشگر _ و حتی به عنوان ابزار یدکی در بازی بزرگ تجاری.
در اینجا ما به اقتصاد مجازی مراجعه می کنیم که امروز روی اقتصاد جهانی در رابطۀ 1 به 20 تسلط دارد : به طور کلی، اقتصاد واقعی، تولیدی در درجات مختلف سالانه 40000 میلیارد دلار، و اقتصاد مجازی در وضعیت الکترونیک ناب، حدود 700000 میلیارد دلار را در بر می گیرد.
آیا حالا نیازی هست تا کمی بیشتر روی خصوصیت لانۀ موریانه ها تأمل کنیم که تبدیل به جوامعی شده که مدیریت آن را دولت های اشتراکی به عهده دارد و یا تحت سیطرۀ دیکتاتوری لیبرالی بازارهایی به سر می برد که با استبداد در سازش و همآهنگ است؟
انفجار حباب ایدئولوژیک و فروپاشی رؤیای آمریکائی برای بسیاری از ساکنان اتحادیه که در دام بردگی قرض گرفتار آمدند _ بازگشت به واقعیت مصیبتبار _ ما را وادار ساختند که مسائل را در خشن ترین وجوه واقعیات مورد بررسی قرار دهیم، که از دیدگاه تجربی هم سوئی قابل بحث بین دو نظام را تأیید می کند، دولت اشتراکی از یکسو و آنارشی سرمایه داری از سوی دیگر.
و باز هم تکرار می کنیم که : توتالیتاریسم در جوهر هر یک از آنها نه تنها در انحرافاتشان بلکه در منطق درونی، شیوۀ عملکرد و هدف آنها نیز وجود دارد. به همین علت است که ایران تخریب خواهد شد زیرا تخریب آن در میراث ژنتیک نظام سرمایه داری جهانی به عنوان کاربست میکرو _ روبنای ایدئولوژیک و معرفت شناختی اولترالیبرال به ثبت رسیده، و از سوی دیگر تفاوت اندکی را با انترناسیونالیست های نئومارکسیست نشان می دهد، به استثناء راه و روش های مقدماتی.
در فرانسه، در نگاه اوّل، اتحادیۀ سوسیال-لیبرال را می بینیم که علیه «جبهۀ چپ» تشکل یافته است. در حقیقت، جملگی تخریب حاکمیت و مولد ملّی، ناپدید ساختن مرزها و شهروندی، مراودات بی حد ثروت و انسانها، حذف دولت به نفع ایجاد روبنای دولت جهانی _ سازمان ملل متحد که جبهۀ چپ مایل بود توان دفاع نظامی را به آن واگذار کند _ یا هیئت بروکسل، عنصر فراملی که تنها می تواند نمایندگی منافع و اهداف دراز مدت اپراتورهای بزرگ فراملی را به عهده داشته باشد، یعنی آنهائی که در ورودی بازارها را باز و بسته اعلام می کنند. نمونۀ سهل انگار این جریان فیلیپ پوتو(32) کاندیدای تروتسکیست در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در آن روزها مورد انتقاد نیشدار برخی روزنامه نگاران قرار گرفت : «ولی آقای پوتو،برنامۀ مراودات بین المللی آزاد که شما مطرح کرده اید، همان برنامۀ وال استریت است؟»
این زوج ایدئولوژیک نفرین شده، مارکسیست/اولترا لیبرالیسم، برای آنهائی که با دقت بیشتری به مسائل نگاه می کنند، از یک قالب بیرون آمدهاند. و نه قالبی که رویکرد یا درک واقعگرا و تجربی از واقعیت را شکل می بخشد. بر عکس. هر دو ایدئولوژی مکمل یکدیگر بنظر می رسد : ویرانگر، بر پا کنندۀ جنگ و هر یک به شکل خاص خود تمامیت خواه هستند. تخریب بافت اقتصادی، صنعتی و انسانی آیا خشونت اجتماعی نیست؟ یکی و دیگری محصول سمّی ساخت فکری توجیه کننده و نظامی است که تنها هدف ابتدائی آن تمرکز الیگارشی قدرت و ثروت در دست آنهائی می باشد که مدعی آرمان پرولتاریائی هستند _ تاریخ به ما آموخت که چنین فرمولی به چه کاری گرفته شده است.

پی نوشت
30)سال 1940 هربرت ژرژ ولز «نظم نوین جهانی» را منتشر کرد، ولی نظریۀ او تنها در 11 سپتامبر 1990 در گفتار رئیس جمهور ژرژ دابلیو بوش در مقابل کنگرۀ آمریکا بار عام می یابد.
31)احتمالا از سخنرانی محرمانۀ نیکیتا خروشچوف در بیستمین کنگرۀ حزب کمونیست به تاریخ 25 فوریه 1956، یعنی سخنرانی که طی آن دبیر اوّل حزب کمونیست از جنون مرگبار استالین پرده بر می دارد. لازم به یادآوری است که این سخنرانی، به فاصلۀ زمانی چهار ماه پیش از قیام پوزنان در لهستان واقع شده است. «ژوئن پوزنان»نخستین قیام مردم لهستان علیه رژیم کمونیست جمهوری خلق لهستان بود، یعنی هشت ماه پیش از آنکه طی 23 اکتبر در مجارستان شورش به پا شود. این شورش البته در 10 ماه نوامبر سرکوب شد.
Philippe Poutou (32