دختران بعد از "انقلاب"

20130606-222532.jpg
دختران بعد از «انقلاب»

شعری از هما وثوقی
سرچشمه:نوید نو
با ویرایشی از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

· به دنیا که قدم گذاشتیم جنگ بود،
· پدر ها در جبهه ها با مرگ می جنگیدند
· مادر ها در خانه ها با زندگی.

· گوش های ما نت های آژیر خطر را خوب می شناخت
· و ما با همین موسیقی توی کوچه ها لی لی می رقصیدیم

· مادران مان به جای ایستادن در پای آینه
· در صف های گوشت و برنج کوپنی می ایستادند

· و آغوش شان به جای عطرهای فرانسوی
· بوی غذای گرم می داد

· و سینه و باسن شان را
· حاملگی های چهار و پنج و شش باره ، پروتز می کرد.

· سرخی لب های مادران مان را «حرمت خون شهدا» سپید می کرد
· و سپیدی تن شان را
· سیاهی چادر ها پنهان.

· به دنیا که قدم گذاشتیم، «سیاه »،‌‌ رنگ زنانگی بود
· و «زشت»، وصف زنانگی
· و «اشک»، تبلور زنانگی

· ما با صدای آهنگران، اولین قدم های موزون زندگی مان را
· مردانه برداشتیم
· و در فشار مقنعه های چانه دار، اولین کلمات مان را «مردانه» ادا کردیم
· در صبحگاه های مدرسه هر روز با دستور «از جلو نظام» مردانه ایستادیم
· و با شعار «‌مرگ بر…»، مردانه فریاد زدیم

· در انشاهای مدرسه
· قرار بود همه مان دکتر و مهندس و معلم شویم، تا به جامعه خدمت کنیم
· اما قرار نبود، همسر باشیم، مادر باشیم و به خانواده هم خدمت کنیم

· ما با حنا در مزرعه کار کردیم و زحمت کشیدن را آموختیم
· با آنت برای خواهر و برادر کوچکترمان مادری کردیم
· با زنان کوچکی که مثل خیلی از ما پدرشان به جنگ رفته بود،
· برای سیر کردن شکم مان کار کردیم
· با پروین از بی خانمانی تا با خانمانی کوچ کردیم
· ما دختران کار بودیم.

· ما دختران عروسک های گمشده در زیر آوار خانه های موشکخورده ایم
· ما دختران گوش های تشنه برای «دوستت دارمهای پدر به مادر» ایم
· ما دختران چشمان تشنه برای دیدن بوسه های پدر روی لب، نه، روی گونه های مادر ایم
· ما دختران دخترکی های ممنوعه ایم.

· ما همان دخترانی هستیم که به پر پشتی موهای پشت لب مان بالیدیم و مهر «نجابت» و «عفت» خوردیم
· ما همان دخترانی هستیم که برای ابروهای نامرتب و اصلاح نشده مان، «محبوب» و «‌معصوم» شناخته شدیم و در انضباط بیست گرفتیم

· ما دختران «جوجه اردک زشت» ایم ، که تا شب عروسی برای زیبا شدن صبر کردیم!
· ما همان دخترانی هستیم که همیشه برای «مردانه حرف زدن»، «مردانه راه رفتن» و « مردانه کار کردن مان» آفرین گرفتیم
· و با اینهمه مردانگی، از آتش جهنم گریختیم!
· آتش!
· یادش به خیر!

· چه شب ها که از ترس آویزان شدن از یک تار موی شعله ور در جهنم، خواب بر کودکی ها ی مان حرام شد!
· چه روزها که از ترس ماشین های کمیته، نفس «زن بودن» در گلوی مان حبس شد و کوچه های بلوغ را تند تند دویدیم

· ما نسل ترس ایم
· زاده ی ترس ایم
· هم خواب ترس ایم

· ترس، تعریف تمام آنچه بود که از «زن بودن» مان می دانستیم
· و آتش، پاسخ تمام سؤال هایی که جرات نکردیم، بپرسیم
·
· چقـــــــــــــــــدر آرزو داشتیم، پسر باشیم، تا ما هم با دوچرخه به مدرسه برویم
· تا ما هم کلاه سرمان کنیم

· تا حق داشته باشیم، بخندیم با صدای بلند
· بدویم و بازی کنیم بی آنکه مانتوی بلندمان در دست و پای مان بپیچد و زمین بخوریم
·
· تا حق داشته باشیم کفش سفید بپوشیم
· لباس های رنگی به تن کنیم

· تا حق داشته باشیم کودکی کنیم

· ما بزرگ شدیم
· خیلی زود بزرگ شدیم
· زودتر از آنکه وقتش باشد.

· سرهای زنانگی مان زیر سنگینی چادر ها خم شد
· و برجستگی هامان در قوز پشت مان پنهان

· ترس، گناه، آتش، ابلیس
· چقدر «زن بودن» پرمعنا بود برای مان!
· هر چه زنانگی ما زشت تر، مردانگی مردها جذاب تر
·
· زن معنای نباید ها و نا ممکن ها و نا هنجارها
· و مرد معنای باید ها و ممکن ها و هنجار ها

· ما دختران زنانگی های ممنوعه ایم
· ما وزن حجاب را خوب می فهمیم
· ما کف زدن های دو انگشتی را خوب یادمان هست
· و جشن تکلیف هایی که همیشه روی دوش مان سنگینی می کرد.

· اسطوره ی زندگی ما اوشین سانسور شده ی زحمتکش بود
· و هانیکویی که با چتری های روی پیشانی اش، همیشه از پدرش ـ کوجیرو ـ می ترسید.

· ما بزرگ شدیم
· جنگ تمام شد
· پدرهایی که زنده ماندند، به جنگ زندگی رفتند
· مادر ها از پدر ها مردتر شدند.
·
· گوگوش و هایده از ویدئو های ممنوعه بیرون آمدند
· و ما هنوز منتظر بودیم، صاعقه ای بزند و خشک شان کند!

· اما خیلی زود فهمیدیم صاعقه، زنانگی ما را خشک کرده!

· وقتی روی تخت عروسی نشستیم، در حالی که هنوز گمان می کردیم، فقط باید غذا های خوشمزه بپزیم،
· و خانه تمیز کنیم و از کودکانی که خدا در شکم مان بار می زند، نگهداری کنیم،
· وقتی ازشوهرمان وحشت کردیم و خجالت کشیدیم از تمام آنچه به زن بودن مان معنا می داد،
· وقتی برای خوابیدن کنار شوهرمان هم از خدا طلب مغفرت کردیم و گمان کردیم، به هویت مان توهین می کند،
· وقتی تمام آن ترس ها ، نباید ها و ناهنجاری ها را با خود به رختخواب زناشویی مان بردیم،
· صاعقه خشک مان کرد.

· ما زن هایی بودیم که مرد و مرد هایی بودیم که زن.
· به ما فقط آموختند، چگونه شکم مردان مان را سیر کنیم

· کسی نگفت:
· «چشمان شان هم گرسنه است
· و شهوت شان تشنه»

· ما باختیم،
· روزهای عشقبازی مان را باختیم
· طراوت جوانی مان را باختیم

· ما نسل زنان خسته ایم
· خسته از تکلیف هایی که روی دوش مان سنگینی می کند
· خسته از محارمی که هرگز محرم رازهای دل مان نشدند
· خسته از نامحرمانی که بارها به خاطرشان از پدرها و برادرها و شوهرها کتک خوردیم
· خسته از ترس هایی که با ما زاده شدند،
· در ما ریشه دواندند
· در باورهای مان جوانه زدند
· و آنقدر شاخ و برگ گرفتند که سایه شان تمام زنانگی مان را پوشاند

· ما خسته ایم
· و با تمام خستگی مان
· حالا
· در آستانه ی سی سالگی
· به دنبال شعله ی خاموش زنانگی هایی می گردیم که کم آوردیم شان.
·
· دماغ عمل میکنیم
· ایمپلنت می کاریم
· پروتز می کنیم
· کلاس رقص می رویم
· تا با داف های توی خیابان و خواننده های ماهواره رقابت کنیم
· تا شوهرمان را نگیرند از ما، با سلاح زنانگی هایی که کم آوردیم شان

· و هنوز گیجیم که
· چطور هم آشپز خوبی باشیم
· هم خانه دار خوبی
· هم مادر نمونه
· هم کمک خرج زندگی برای چرخ زندگی ئی که مرد مان به تنهایی نمی تواند بچرخاند.
·
· هم به جامعه خدمت کنیم
· هم فرزند تربیت کنیم
· هم زیبا و خوش اندام و شاداب باشیم و مرد مان را سیراب کنیم از زنانگی مان

· و ما
· هنوز لبخند می زنیم
· نجیب می مانیم
· به مرد مان وفا می کنیم
· مادرمی شویم
· برای فرزندمان مادری می کنیم
· خانه مان را گرم و پر مهر می کنیم
· و برای زناشویی مان سنگ تمام می گذاریم

· درس می خوانیم
· کار می کنیم
· به جامعه خدمت می کنیم
· خرجی می آوریم
· صبوری می کنیم
· برای سختی ها سینه سپر می کنیم
· ظلم ها و تبعیض ها را طاقت می آوریم

· در راهرو های دادگاه دنبال حقوق نداشته مان می دویم
· و با اینهمه فقط
· گاهی در تنهایی مان اشک می ریزیم
· گاهی پای سجاده مان به خدا شکایت می کنیم
· گاهی گوشه ی امامزاده ای، مسجدی می خزیم و بغض های مان را
· لای چادر های رنگی می تکانیم
·
· گاهی می خندیم به عکس شش سالگی مان با مقنعه ی چانه دار توی مهد کودک.
· گاهی افسوس می خوریم
· برای زنانگی هایی که سنگسار شدند
· و هنوز زن می مانیم
· و به زن بودنمان می بالیم.
پایان