نوشتۀ ژان میشل ورنوشه
ترجمه توسط حمید محوی
ایران_دین سالار نیز باید تخریب شود، نه به این علت که نظام دولتی آن دین سالار است، زیرا مگر نه این است که خود ایالات متحدۀ آمریکا _ به نوعی _ دین سالار پارلمانی بوده و با افتخار بر سر لوحۀ بت مورد پرستش، بر خدایگان دلار شعار «ما به خدا اعتقاد داریم»(5) حک کرده است؟
اسرائیل نیز به همین گونه، آیا دین سالار نیست، به این دلیل بارز که تورات، کتاب مقدس عبری در جایگاه قانون اساسی بوده و یکی از مراجع الهام بخش قانون مدنی اسرائیل است، یعنی کشوری که تنها کشیش یهودی واجد صلاحیت قانونی برای اعلام طلاق می باشد. از سوی دیگر، ایران انقلابی، ولی «دموکراتیک» آیا دائما به شکل انتخابات پارلمانی عمل نمی کند؟
با این وجود همانگونه که پیش از این گفتیم، ایران باید تخریب شود زیرا بخودی خود در تقاطع قدرت های بزرگ واقع شده که برای در اختیار گرفتن منابع انرژی فسیلی یا دست کم تضمین نظارت خود بر آن در تضاد با یکدیگرند. از بخت بد، ایران به عنوان تولید کنندۀ نفت، دومین ذخیرۀ گاز جهان را نیز در اختیار دارد، یعنی همان انرژی که برای تضمین عبور از نفت به انرژی های آینده فراخوانده شده است (مثل باطری با سوخت یا شبکۀ توریوم که هند خود را برای استفاده از آن آماده می کند). ساده بودن حمل گاز پس از تبدیل آن به مایع مطمئنا از این پس با پایان رسیدن ذخائر هیدروکربور جایگزین خواهد شد و ضامن تداوم منابع خواهد بود. این جایگزینی وقتی تحقق خواهد یافت که عرضۀ تولید نفت از درخواست فزاینده و بالا روندۀ کشورهای نوظهور به سطح نازلتری برسد. و شاید که از هم اکنون به این پیچش تاریخی رسیده باشیم.
ما از روی احساسات حرف نمی زنیم، از «دموکراسی»، حقوق بشر و وضعیت زنان، و تمام شیوه های بیانی که تنها می تواند از طریق کلمات برای ایجاد فضائی مه آلود کاربرد داشته باشد، احساسات خوب و نیت پارسایانه حرف نمی زنیم، زیرا واقعیات جغرافیای سیاسی خیلی بی پیرایه تر از چنین بذل توجهاتی است. یعنی گفتار رسانه ای که به شکل طنز آمیزی چشم انداز جامعه شناختی جوامع اسلامی را به شکل عام و جامعۀ ایرانی را به شکل خاص با رنگ لعاب دیگری ترسیم می کند. از دید اروپا، مسلمانان غالبا متحجر بنظر می رسند، در حالی که واقعیت چیزی دیگری است و به ویژه کمتر با چنین قالب ها و پیشداوری هائی که در غرب رایج می باشد، تطابق پیدا می کند.
در نتیجه، در این جمهوری اسلامی که غالبا مورد نکوهش قرار می گیرد، زنان جوان به همان اندازه مدرن بنظر می رسند که همکلاس هایشان در شهرهای بزرگ ترکیه. بیمارستانها به چشم تمسخر به شعارهای انسان دوستانه نگاه می کنند، زیرا اعضای پیمان آتلانتیک هستند که به وسیلۀ پهپادهای قاتل(6) بمباران می کنند _ و غالبا در اشکال کور روی اهداف اشتباه (که بعدا آن را خسارت جانبی نامیدند که خیلی خونبار بنظر نرسد و محکمه پسند باشد) _ و همین خاطیان به اصطلاح بی تقصیر هستند که وقتی قاچاقچیان مواد مخدر پس از محاکمه در دادگاه رسمی به اعدام محکوم می شوند خشمشان بجوش می آید _ یعنی فروشندگان سمّی که موجب مرگ تعداد بیشماری از جوانان اروپائی و باز هم تعداد بیشتری از جوانان روسیه می شود : هر ساله بین 30 تا 100000 نفر. حکمی که بربریت تلقی می شود (چونکه از سوی دادگاه های جمهوری اسلامی صادر شده)، با این وجود در اکثر ایالات آمریکا (33 روی 50 ایالت) همین نوع احکام اعدام صادر می شود و رایج است. حقیقت این است که ناتو به ویژه از دیدگاه مقامات روسیه به قاچاق مواد مخدر شهرت دارد. ناتو بین افغانستان و اروپا با عبور از سرزمین فدراسیون روسیه و کشورهای بالکان، کوزووو، به ویژه در مناطقی که بزرگترین پایگاه های نظامی آمریکا مستقر شده، پایگاه بوندستیل، در خارج از مرزهای ایالات متحده به قاچاق مواد مخدر اشتغال دارد. 5 آوریل 2012، الکساندر گروچکو، معاون وزیر امور خارجۀ روسیه، کشورش را به عنوان آماج جنگ تجاوزکارانه توسط قاچاقچیان مواد مخدر دانست، و رسما حمل هروئین از خاک روسیه را برای ناتو (پیمان آتلانتیک شمالی) ممنوع اعلام داشت.
اگر تمام دلایلی که در بالا برشمردیم _ طمع به منابع ایران، ارتقاء جمهوری اسلامی به عنوان قدرت در منطقه _ به عنوان دلایلی که برای توجیه سرنگون سازی رژیم ایران – راه تعویض رژیم _ و اگر چنین سیاستی با شکست مواجه شود، به گزینش های سنگین دیگر، و تخریب روشمندانۀ زیربناهای نظامی، صنعتی و دولتی ایران می انجامد، با این حساب که دلیل نهائی موضوع دیگری است. دلیل نهائی امّا، در نخستین گام، به ساز و کار بازی بزرگی باز می گردد که در قفقاز، روی بلندی های ایران و در دره های هندوکش برای تسلط بر «ریملاند»(7)، به عبارت دیگر برای تسلط _ مسدود ساختن/تسلط_ بر فضای قارۀ اروپا–آسیا (یا اورآسیا) توسط قدرت های دریا سالار (تالاسوکراتیک) و تاجر انگلیس و آمریکا، ایالات متحده، روسیه و چین را در تضاد با یکدیگر قرار می دهد. این ساخت و ساز فراسوی تضاد قدرت های دریائی علیه قدرت های قاره ای، در نظام جهانی قابل بررسی می باشد، یعنی در حوزۀ اقتصاد جهانی، بخش جغرافیای سیاسی شمال آتلانتیک، ایالات متحده/اروپا در مقابل اورآسیا روسیه/چین قرار می گیرد!
ایران، و به عبارت دیگر مردم ایران، در این ساعتی که در حال نوشتن می باشیم به شکل جزئی خارج از نظام جهانی به سر می برد _ در حاشیه واقع شده _، یعنی در حاشیۀ نظامی که توسط اقتصاد جزم اندیشانۀ اولترا لیبرالیسم آمریکائی اداره می شود، یعنی نئولیبرالیسمی که به سال 1962 در شیکاگو در فراسوی کتاب «سرمایه داری و آزادی» اثر اصلی برندۀ جایزۀ نوبل اقتصادی، میلتون فریدمن پا به عرصۀ وجود نهاد. میلتون فریدمن مبتکر اصلی برتری و حاکمیت «سرمایه داری وحشی» معاصر است، او در عین حال پدر ایدئولوژی «آنارکو– کاپیتالیسم» (آنارشیسم بازار) است که پسر خود او داوید فریدمن آن را گسترش داد، به نوعی معادل آن چه کارل مارکس نظریه پرداز روشن بین در «سرمایه» مطرح کرده است.
ایران تا حدود زیادی با این حوزۀ معرفت شناختی نئولیبرالیسم مخالف است. فراموش نکنیم که حقوق اسلامی بهرۀ پولی را منع می کند _ حتی اگر به نوعی با شیطان بند و بستی صورت بگیرد _ و مشخصا سرمایه داری مدرن اساسا روی قرض و به ویژه قرض با بهرۀ متغییر و ربا خواری بنیانگذاری شده است. علاوه بر این اضافه کنیم که ایران فکر بدی به ذهنش خطور کرد و می خواست «نفت خام» را با پول اروپا یورو یا طلا مبادله کند. پاسخ به چنین راهکاری به طول نیانجامید و محاصرۀ نفتی روی فروش هیدروکربور ایرانی طی اول ژوئیۀ 2012 وارد مرحلۀ اجرائی شد.
روشن است که قابل تحمل نبود که دولتی بتواند الگوی ناپسندی را باب روز سازد و از فرامین و قانونی که بازار دیکته کرده است تبعیت نکند، یعنی مقروض نشدن تا حد غیر قابل تحمل همانگونه که می دانیم دموکراسی غربی با حاکمیت اصل ارسطوئی «اموال عمومی» با کمال میل انجام می دهند، و چنین موردی به نظام الیگارشی انحصاری می انجامد که بخوبی می شناسیم، یعنی گروهی اندک که در مقابل جنایت سازماندهی شده در میدان های بورس توسط کارتل های مالی و مافیاها در تمام انواع و اقسام، یعنی آنهائی که سرنوشت باران و آفتاب را رقم می زنند، و سازماندهندۀ غارت ملت ها و باج گیری از مردم هستند و سیارۀ زمین را به بد بختی دچار کرده که به زودی در اثر گسترش صنایع سنگین به بیابان برهوت و بتون تبدیل خواهد شد، و و اقیانوس ها نیز بیش از پیش به قاره هائی از زباله و زباله های پلاستیکی شباهت پیدا خواهد کرد که با جریان آب و بلهوسی های آب و هوائی به دور جهان به حرکت درمی آیند، همین گروه اندک هستند که «توده های» ناشناس را به حالت انفعال تنزل داده اند. مطمئنا جملاتی که در بالا نوشته شده می توانست در شرایط عادی و آرام اغراق آمیز بنظر رسد، ولی به شکل ناباورانه ای رسوائی های پی در پی که جهان مالی را متأثر ساخته _ بارکلیز، اچ اس بی سی، لیبور (لیبورگیت)، و غیره و غیره _ مشخصا چشم اندازی را که ما ترسیم کردیم تأیید می کند(8).
بنابراین، «نظم نوین بین المللی» که ایران برای پیوستن به آن به شکل مصرانه ای دعوت شده است، قواعد بازی آن کاملا از پیش توسط ایالات متحده تعریف شده و هدایت می شود. قواعد همواره جهت گیری یکسانی دارد، و عبارت است از متوقف ساختن دفاع، از جمله دفاع طبیعی و فرهنگی ملت ها برای هضم آنها در دیگ بزرگ جهانی گرا، و چنین امری پس از «عصبانی کردن آنها» به مفهومی که در تکیه کلام قدیمی فرانسوی شنیده می شود، یعنی پس از بی حس کردن و از زندگی تهی ساختن آنها، و باز هم یعنی پس از خنثی سازی آنها از دیدگاه جسمی و روحی و روانی.
چند روز پیش از حملۀ آمریکا، آیا صدام حسین در مقابل چشمان دیدبانان سازمان ملل متحد، تمام موشک های برد کوتاه خود را از بین نبرد تا حسن نیت خود را عملا ثابت کند؟ اول مارس 2003، عراق زیر نظر جامعۀ بین الملل، مبنی بر توافقات خلع سلاح پس از شکست عراق طی 28 فوریه 1991، به تخریب موشکهای ال–سمود 2 اقدام کرد که برد آن فراتر از 150 کیلومتر بود. بیست روز بعد، 20 مارس، انگلستان و آمریکا عملیات «آزادی عراق» را آغاز کردند، با نتایجی که می دانیم، دواز ده سال زغال آخته برای آزاد شدگان از چنگ دیکتاتور اسبق بعثی.
به همین منوال، قذافی رهبر لیبی طی سال 2004 از برنامۀ هسته ای خود قطع نظر کرد و هم زمان درهای کشورش را به روی شرکت های آنگلو ساکسون گشود، و در سال 2007 پرستاران بلغارستانی را آزاد کرد _ به اتهام فانتزیست _ که طی هشت سال در خاک لیبی نگهداشته شده بودند. به تصور این که مورد عنایت های غرب قرار خواهد گرفت، ولی همین دوستان جدید او، آقایان کامرون و سرکوزی هستند که پوست او را تحت پوشش مأموریت «بشردوستانه» با تیغ ناتو می کنند. تنها کسانی را که خلع سلاح نکرده اند، کرۀ شمالی ها هستند که واشینگتن از تحریک نامحتاطانۀ آنها خود داری می کند، و به سادگی می توانیم بدانیم که چرا!
پی نوشت
In God we trust5)
6)در ژوئن 2009، نیروی هوائی ایالات متحده رسما 195 فروند پهپاد «پرداتور/ریپر» در اختیار داشت، و نیروی زمینی به سهم خود مدل مرگبارتری به نام «ریپر» (متجاوز)، «اسکای واریور» (پرداتور ب) را در خدمت داشت. آخرین نسخۀ پرداتور «آوانجر» از دسامبر 2011 عملیاتی شد : به طول سیزده و نیم متر، با عرض 22 متر، این پهپاد می تواند 720 کیلومتر در ساعت و در ارتفاع 20000 متری پرواز کند و 20 ساعت استقلال دارد. این هواپیما می تواند 1300 کیلوگرم مهمات حمل کند (موشکهای هیل فایر، جی بی یو 24 پاووی 3، جی بی یو 31 ، و جی بی یو 38 جی دی آ ام). از سال 2007، پرواز ربات صد ها خلبان را در مراکز مختلف آریزونا، تگزاس، داکوتا و کالیفرنیای شمالی استخدام کرد. این خلبانان برای هدایت پهپاد از طریق ماهواره به خدمت گرفته شدند. این ماشیناسیون ماهواره ای– جنگ هوائی ربات–پایه در عملیات عراق، افغانستان، پاکستان و سومالی و ایران شرکت داشته است. ایران یکی از این هواپیما را به سال 2011 سرنگون کرد. در خود ایالات متحده 30000 پهپاد برای حراست داخلی به خدمت گرفته شده است.
Rimland7)
ریملاند، مفهومی است که توسط نیکلا اسپیکمن شاگرد جغرافیای سیاسی شناس انگلیسی مک_کیندر، مطرح شد. به معنای پل قاره ای یا راه ابریشم نوین، یعنی نوار میانجی که از مدیترانۀ شرقی تا خلیج بنگال را بر می گیرد و منزوی ساختن تودۀ آسیائی قاره را ممکن می سازد (مفهومی که خیلی مورد توجه و علاقۀ مشاور رؤسای جمهور آمریکا کارتر و اوباما، زیبیگنیو برژینسکی بود). فرمول «چه کسی اروپای شرقی را در دست دارد، قلب جهان (هارتلند) را در دست دارد، چه کسی بر قلب جهان تسلط دارد بر جزیرۀ جهانی تسلط دارد، چه کسی بر جزیرۀ جهان تسلط می یابد بر جهان تسلط می یابد» را به جان مک_کیندر نسبت داده اند، که پی نوشتی است بر شعار دریانورد مشهور والتر ریلیگ : «چه کسی دریا را در اختیار دارد تجارت جهانی را در اختیار دارد، چه کسی تجارت را در اختیار دارد ثروت جهان را دراختیار خود دارد». بر این اساس، نیکلا اسپیکمن آمریکائی نظریۀ «ریملاند» را گسترش می دهد : «چه کسی بر ریملاند تسلط دارد، بر اورآسیا حکومت خواهد کرد، چه کسی بر اورآسیا حکومت می کند سرنوشت جهان را رقم می زند».
8) مراجعه شود به. لوران ژوفرن در نوول ابسرواتور 18 ژوئیه 2012: «امور مالی یعنی دزدی…اگر بزهکاری مالی نه یک امر غیر عادی در جهان، بلکه یکی از عناصر تشکیل دهندۀ آن باشد؟»