ایران، تخریب ضروری – بخش 2
نوشتۀ ژان میشل ورنوشه
ترجمه توسط حمید محوی
ایران، تخریب ضروری – بخش اول
پیشگفتار
11 ژوئیۀ 2012، روزنامۀ صدای روسیه گزارش داد که رهبر معنوی و روحانی انقلاب ایران، آیت الله علی خامنه ای تمام ملت را فراخوانده است تا برای جنگ آخر زمان و بازگشت امام غائب، مهدی آماده شوند. برای مسلمانان شیعه، مهدی فردی است که می بایستی روز داوری نهائی برای نجات بشریت و باززائی و گسترش ایمان بازگردد. شیعۀ دواز ده امامی (شاخۀ اکثرت در این نوع اسلام هترودوکس) بر این باور است که دوازدهمین امام به سال 873 ناپدید شده و بازگشت و ظهور او سرنوشت عدالت را رقم خواهد زد، ولی چنین امری تنها پس از قتل عام بی ایمانان و گناهکاران که خونشان سطح تمام زمین را آغشته خواهد کرد تحقق خواهد یافت.
در چنین چشم اندازی، آیت الله علی خامنه ای اعلام کرده است که ایرانیان وظیفه دارند تا ظهور قریب الوقوع «فرماندۀ بزرگ» در انتظار باقی بمانند، برای آن که : «تحت هدایت پروردگار و با مدد پنهائی او، ما باید به شکلی رفتار کنیم که تمدن اسلامی در جهان پیروز گردد، این است سرنوشت ما»! به همین مناسبت از چند هفتۀ گذشته، مقامات نظامی نوشته ای را تحت عنوان «شش ماه آخر» بین یگان ها پخش کرده اند، و هدف از چنین کاری آماده سازی آنها برای ظهور قریب الوقوع امام و رویاروئی نهائی علیه غرب بوده است.
در اینجا اضافه کنیم که رئیس جمهور محمود احمدی نژاد و نزدیکان او به انجمن حجتیۀ مهدویه تعلق دارند. این انجمن به سال 1953 در متارکه با افکار و نظریات اکثریت ایجاد شد و در جریان آغاز انقلاب اسلامی 1978 دوباره به میدان آمد. این انجمن «برادرانه»، مانند کلیساهای انجیلی (اوانژلیست) و فرقه های «یهودی–مسیحی» در آمریکا، به بازگشت مهدی باور دارند – مشخصا مانند مسیح _ و باید فعالانه بازگشت او را فراهم آورند و حتی به یمن خود مؤمنان و به همچنین برپا ساختن رویدادهای آخر زمانی (آپوکالیپس) باز گشت او را تسریع سازند. در ایالات متحده، تقریبا نود و چهار میلیون کلوینیست و یهودی کمابیش به جهانبینی فرجام شناسی (یا آینده شناسی) مشابه به آن چه نزد راز و رمز مداران ایرانی می بینیم باور دارند، یعنی در انتظار جنگ خیر و شر و آخر زمان و نشانه های بازگشت و ظهور مسیح هستند.(1)
پی نوشت مترجم :
1)احمدی نژاد در سخنرانی هایش در سازمان ملل متحد از بازگشت امام زمان به همراهی عیسی مسیح یاد کرده است.
جایگاه ایران
در «نظام جهانی»
و
جغرافیای استراتژی امپریالیست های
انگلیس– و – آمریکا
ایران باید تخریب شود! چنانکه می دانیم. نه تنها برای جلوگیری از دسترسی احتمالی و کاملا فرضی این کشور به سلاح هسته ای. احتمالا، در چشم انداز استقلال کشور _ بلکه با دستیابی به قدرت آتش اتمی می تواند امنیت سرزمینش را تضمین کند _ و علاوه بر این ایران را قادر خواهد ساخت تا برتری اسرائیل را در منطقه که خط اوّل جبهۀ غرب در خاورمیانه تلقی می شود و یا به شکلی که برخی می گویند، جایگاه این کشور را به عنوان پنجاه و یکمین ایالت از ایالات متحدۀ آمریکا و بیست و هشتمین عضو اتحادیۀ اروپا زیر علامت سؤال ببرد و یا منتفی سازد. در اختیار داشتن و انحصار سلاح اتمی در منطقه _ البته اسرائیل _ به ویژه _ به داشتن سلاح ممنوعه اعتراف نکرده ولی به شکل خیلی هوشمندانه ای در اختیار داشتن آن را به شکل سرّی به اطلاع همگان رسانده است _ یعنی قدرتی که باید به هر قیمتی آن را دست نخورده حفظ کند(2).
اگر بر حسب اتفاق ایران وارد باشگاه هسته ای شود، اسرائیل همزمان وارد منطق بازدارندگی متقابل خواهد شد که حتی تصور چنین وضعیتی نیز برای اسرائیل تحمل ناپذیر است. مضافا بر این که یک ایران مسلح به سلاح هسته ای الگوی بدی برای منطقه خواهد بود و به شکل بالقوه به همسایگان ترکیه، سعودی و مصر سرایت خواهد کرد. نگرانی دائمی در خصوص«گسترش سلاح هسته ای» نهایتا بیش از یک دلیل داشته، زیرا خطر عینی آن تمام منطقه و فراتر از آن را در بر می گیرد. بطور مختصر می توانیم بگوییم که تهران در حال سایه افکندن روی تل آویو است که از دوران پسا سقوط بغداد به تاریخ 12 آوریل 2003 به عنوان میکرو–ابر قدرت بی رقیب مطرح می باشد.
تخریب سازی ایران، یعنی از کار انداختن ساختارهای سیاسی و اجتماعی _ و آن هم _ به شکل دراز مدت و احتمالا فرو بردن ایران در هرج و مرج گسترده بر اساس الگوی جنگ داخلی در عراق، جنگ چریکی، ساز و کار پیچیده ای که عناصر بسیاری را به کار گرفته که تماما به سوی هدف نهائی خاصی گرایش داشته و سرانجام به شکل سر سختانه به سرنوشتی محتوم شباهت پیدا می کند.
در این مورد، بسیاری از منتقدان ثروت های معدنی ایران، مانند معادن غنی نفت و به ویژه گاز (سومین یا دومین در جهان) را مطرح می کنند، و شاید هم که اشتباه نکرده باشند. با این وجود، آیا اشتهای حریصانۀ مشتی هیولای نفتی چند ملیتی را باید به عنوان تنها علت حمله به ایران و تخریب تمام و کمال آن تلقی کنیم؟
تخریب، به شکلی که در زبان محاوره ای رایج می گویند، می خواهند ایران را به «دوران پارینه سنگی» بازگردانند، یعنی همان سرنوشتی که گریبانگیر تعدادی از دشمنان ایالات متحده شد و همان نظامی که ایالات متحده برای برخی از آنها ایجاد کرد. این همان سرنوشتی است که گریبانگیر افغانستان و عراق شد، و باز هم این همان سرنوشتی است که 67 سال پیش از این گریبانگیر آلمان شکست خورده شد.
سال 1944 ، به همان شکلی که مایکل لدین (3) از سال 2001 برای کشور میان رودان اکیدا توصیه می کرد، وزیر خزانه داری هانری مورگنتو در دولت رئیس جمهور روزولت که از وزاری مورد توجه و با نفوذ بود، می خواست آلمان را به نوعی به دوران قرون وسطی در دوران ماقبل صنعتی باز گرداند. مایکل لدین مبلغ [قرن نوین آمریکا] با گسترش چنین نظریاتی و تداوم تاریخی آن، به سخنگوی نظریۀ «هرج و مرج سازنده» کاربردی در خصوص عراق تبدیل شد. و واقعیات به خودی خود حرف می زند : طی دوازده سال جنگ داخلی – چریکی، درگیری و حرکات تروریستی بین قبیله ها هیچگاه واقعا متوقف نشد، به این دلیل آشکار که تابستان 2012، دوباره خشونت تروریستی به شکلی بالا گرفت که آغاز بازسازی قابل اطمینان برای تشکل ملت در هم شکستۀ عراق چیزی بیشتر از کور سوئی در دور دست ها بنظر نمی رسید. از این دیدگاه پرچم «هرج و مرج» به عنوان طرح نئو محافظه کاران به مرحلۀ موفقیت آمیز انکار ناپذیری دست یافت.
در افغانستان، مسائل ساده تر و در عین حال روشن تر است : اکتبر 2001 وقتی عملیات «آزادی ابدی» به اجرا گذاشته شد، در افغانستان هدفی یا چیزی برای تخریب وجود نداشت، زیرا طی دو دهه رویاروئی غیر مستقیم بین شرق و غرب با میانجیگری طایفه های متخاصم و مردم بومی، از کشور تل ویرانه ای بیش باقی نمانده بود. به یاد داریم که بین سال های 1979 تا 1989، بسیاری از جهاد طلبان افغان و مبارزان القاعده که در جبهۀ جنگ علیه شوروی بسیج شده بودند توسط سرویس های ویژۀ آمریکا به استخدام در آمده و آموزش می دیدند و تجهیزات نظامی دریافت می کردند و سپس به مدیریت خدمات مشترک سرویس های اطلاعاتی پاکستان به جبهه گسیل می شدند. برخی از آنها بعد ها در جبهه های دیگر در جنگ های امپراتوری مانند بوسنی، کوزووو، عراق، لیبی و در حال حاضر سوریه دوباره به خدمت گرفته شدند. دربارۀ این موضوع، در ویژه نامۀ یورگن الساسر(روزنامه نگار آلمانی)(4) که طی 2006 منتشر شد می توانیم بخوانیم – با پیشگفتار ژان–پی یر شوونمان سوسیالست وزیر اسبق امور داخلی فرانسه (1997-2000) که بودجۀ دفاعی را نیز در اختیار داشت(1988-1991)، پستی که از آن به تاریخ 29 ژانویۀ 1991 به دلیل عملیات «طوفان صحرا» – آزاد سازی کویت – بخاطر مخالفت با سیاست بی قید شرط با پیمان آتلانتیک در خاورمیانه –کناره گرفت.
پس از تخریب عراق و استقرار هرج و مرج دائمی و دراز مدت، تهران بر آن شد تا با یک دیپلماسی هوشمندانه مانورهای ماهرانۀ وزارت امور خارجۀ دولت آمریکا را برای منزوی ساختن ایران در صحنۀ منطقه ای ناکارآمد و یا متوقف سازد _ به ویژه نزد رژیم های سلطنتی _ نفتی _ سنی مذهب در خلیج فارس. بر این اساس ایران موفق شد تا مدتی به عنوان جانشین بالقوۀ عراق بعثی، در چشم انداز رهبری منطقه جلوه کند. امروز، ساخت و ساز این دیپلماسی کاملا در مقابل دو رژیم سلطنت وهابی در اتحاد با ایالات متحده – عملا در مقابل اسرائیل – دچار ریزش شده است. با آگاهی به این امر که قطر و عربستان سعودی تقریبا آشکارا رویاروئی با ایران شیعه مذهب و تخریب آن را به عنوان قدرت نوظهور منطقه ای تدارک می بینند.
ایران، به طور کلی، به عنوان پشت جبهۀ و پشتیبان برای جوامع شیعه مذهب در شبهه جزیرۀ عربی و مقدما برای بحرین مطرح می باشد که زیر ضربات تحقیر آمیز و فشار اقلیت سنی به سر می برد. اقیلت سنی بی گمان از پشتیبانی فعال نیروهای نظامی همسایه اش عربستان سعودی برخوردار است. اضافه کنیم که اگر چه عراقی ها از دیدگاه قومی به اعراب تعلق دارند ولی از دیدگاه اعتقادات مذهبی شیعه هستند و مطمئنا بیشتر با برادران ایرانی هم مرام خود متحد هستند تا با وهابی هائی که آنها را خارج از دین دانسته در پی قتل آنها می باشند. در نتیجه ما با جنگ بی سر و صدائی سروکار داریم که رسما اعلام نشده ولی با این وجود منطقۀ جنگی آن پس از عراق، سوریه و به شکل یدکی لبنان، و بی آن که بحرین را فراموش کرده باشیم که از ژوئن 2012 عربستان سعودی ضمیمه سازی آن را به خاک خود تدارک دیده است.
محور تأملات دیگر : ترکیه، با این وجود دشمن سنتی فارس، اگر چه برای مدتی همان گونه که از قرارداد سه جانبه با تهران و برازیلیا به تاریخ ژوئیۀ 2012 گمان می رفت که به همسایۀ شیعه مذهب خود نزدیک شده است، معاهدۀ مرتبط به غنی سازی و ساخت و پرداخت مواد اتمی ضروری برای برنامۀ هسته ای ایران در خارج از مرزها، و با تأسف برای وزارت امور خارجه که شاهد ظهور غیرقابل پیشبینی بازیگران جهان چند قطبی بود، خیلی زود تحولات به نظم اولیه و جهان «تک قطبی» بازگشت. [به ضمیمۀ شمارۀ 1 مراجعه کنید].
به همین منوال، آنکارا _ با بدخلقی _ در رابطه با هم پیمان استراتژیک خود، اسرائیل از سر ناسازگاری درآمد، و طی «بحران کشتی بشردوستانه» برای غزه که ناگهان نیروی دریائی اسرائیل آن را متوقف کرد (31 می 2010)، ولی این حادثه ای گذرا و ناچیز بود. عنصر دائمی در واقع چیز دیگری است : ترکیه ستون شرقی سازمان پیمان آتلانتیک شمالی و قدرت تعیین کنندۀ بخش جنوب و شرق اروپا هست و خواهد بود. همانگونه که در مورد تونس دیدیم که چگونه آنکارا جنبش رنسانس یعنی حزب اسلامی النهضه را برای کسب قدرت همراهی کرد _ برای اینکه نگوییم نقش پدرخوانده را به عهده گرفت _ با آگاهی به این امر که در پشت پرده از حمایت واشینگتن برخوردار بود و تشویق می شد. باید دانست که ترکیه ادامه دهندۀ سیاست واشینگتن در سواحل دریای مدیترانه است و علی رغم اختلافات مختصر و کاملا محدود با اسرائیل که به شکل ماهرانه ای در صحنه کارگردانی شده و برای تغذیۀ فانتسم های بلند پروازانۀ نئو–عثمانی به خدمت گرفته می شود، یعنی امید واهی به بازگشت خلیفه به عنوان ضامن وحدت جامعۀ مؤمنین.
پی نوشت :مطالبی که مرتبط به گزارشات مترجم می شود مشخص شده و بقیه به متن اصلی تعلق دارد
2) مترجم : بر اساس پرونده ای در یوتوب، اسرائیل بین 200 تا 400 موشک اتمی پیشرفته و به روز شده با فن آوری های اولترا مدرن _ بمب نوترونی، بمب هیدروژنی با توان تخریب استحکامامات زیر زمینی، موشک های هداینده شونده با قدرت تخریب در سطح شهرهای بزرگ _ در اختیار دارد. اسرائیل با نقض منشور منع گسترش سلاح اتمی، بمب اتمی در اختیار دارد و این بمب اتمی نیز از طریق مناسبات جاسوسی توسط فرانسه (چهارمین جمهوری) به اسرائیل داده شده است (در اطراف 1956 – 1958 ، بطوری که حتی شارل دوگل نیز هنگام بازگشتش به قدرت نتوانست مانع چنین جریانی شود). در اساس این طرح دو سیاستمدار فرانسوی دیده می شوند : موریس بورگس–مونوری وزیر دفاع و گی موله رئیس شورا. و باید دانست که چنین طرحی برای انتقال سلاح اتمی اسرائیل بدون کسب توافق مجلس انجام گرفت. (مراجعه شور به لینک زیر در یوتوب)
http://www.youtube.com/watch?v=Ha0FbY25pg8
3)بر اساس «طرح مورگنتو» : 1944، آلمان می بایستی ویران شود و از هر گونه صنعتی محروم شود و مجبور باشد به دوران ماقبل صنعتی و اقتصاد کشاورزی باز گردد.10 می 1945، رئیس جمهور ترومن قرارداد اشغال را امضا کرد و طی دو سال آن را به کار بست. به نیروهای اشغالگر آمریکائی دستور داده بودند که «هیچ اقدامی برای باز سازی اقتصادی آلمان انجام ندهید». نخست وزیر بریتانیا چرچیل و رئیس جمهور روزولت در این مورد طی ملاقاتی در شهر کبک پرونده ای سرّی با توافق یکدیگر برای روستا نشین سازی آلمان تنظیم کرده بودند، سیاستی که نتایج آن کشور شکست خورده را به گرسنگی و تقلیل جمعیتش محکوم کرده بود. جنگ سرد ضروریات خاص خود را تحمیل کرد و باز سازی آلمان آغاز شد. در مورد نظریۀ معاصر «هرج و مرج سازنده» _ استفاده جغرافیای سیاسی با برداشت انحرافی از «تخریب سازنده» که جوزف شومپتر اقتصاد دان اتریشی از آن دفاع می کرد _ توسط مایکل لدین مدیر روزنامۀ نئو کنسرواتور «مجلۀ ملی» در فردای سقوط دو برج چنین نوشت : «ما تنها کشور واقعا انقلابی در جهان هستیم، به همان شکلی که طی بیش از دو قرن نشان دادیم. [ما ثبات نمی خواهیم]. تخریب خلاقانه در طبیعت ثانوی ما موج می زند»
(Cf. « Creative destruction.How to wage a revolutionary war », In : National review Online, 20/9/2001.
باز هم می توانیم به میکائل لدین مراجعه کنیم
The War Against terror Masters : Why It Happened.Where We Are Now.How We’ll Win, New York, 2002)
یعنی موضوعی که وزیر امور خارجه کاندولیزا رایس نیز دائما مطرح می کرد و برای ایجاد دموکراسی در دولت های عرب که طعمۀ استبداد عهد قدیم بود روی «هرج و مرج سازنده» قسم می خورد. مایکل لدین یکی از مشاوران امور بین المللی نزد کارل روو، مشاور مخفی تا سال 2007 دوران ریاست جمهوری جرج دابلیو بوش، و در عین حال «کرسی آزادی» در بطن اتاق فکری «آمریکن اینترپرایز انتستیتو» را نیز در اختیار داشت و در کنار ریچارد پرل کار می کرد. همکار قدیمی سرویس های اطلاعاتی آمریکا، اسرائیل و ایتالیا، نام او ضمیمۀ پروندۀ عملیات تروریستی در بولوین (در ایتالیا) به سال 1980 است که به مرگ 85 نفر انجامید، و در شرایطی که «استراتژی تنش» فراخوانده شده بود و در آن دوران می کوشیدند تا جلوی حزب کمونیست ایتالیا را سد کنند. در نتیجه، نظریۀ «هرج و مرج سازنده» تازگی ندارد از یک طرح به دیگری، طرح تجزیۀ ملت عراق به سه بخش قومی–اعتقادی که پنهان نیز نشده بود زیر پوشش طرح خاورمیانۀ بزرگ به اجرا گذاشته شد – نتایج اشغال نیز تشابهات چشمگیری را با طرح مورگنتو نشان می دهد که به محض آتش بس و تسلیم بی قید و شرط طرف شکست خورده به شکل جزئی به اجرا گذاشته شد.
4)
Jürgen Elsässer
من منحیث یکی از علاقمندان مجله هفته از افغانستان، از شنیدن این خبر خیلی متاسف شدم، چراغ مجله هفته در…
با تشکر از همه ی مقالات و زحمات شما، دوباره خواهش میکنم، لینک های مستقیم مقالات رو در انتهای اونها…
با درود، گمان دارم مستقیم و متمرکز باید به پدیده تحریم یا تحریم های آمریکا پرداخت و بدون عمیق شدن…
مقاله بسیار جالب و خواندنی بود. با تشکر از رفیق شیری و ترجمه دقیق و حرفه ای ایشان و سپاس…
دوست گرامی من عضوی از نویسندگان و مترجمان مجله هفته نیستم اما از همکاران آن هستم و گاهی مطالبی را…