بگذار شعر پچ پچ ساده ی کودکان باشد
به هنگام ترس از دیدن
در بازی قایم موشک کوچه های گرسنه
من پنهان شده ام
قدم های نزدیک شدنت را می شمارم
نگاهت بر پنهانی ام می افتد
هردو می دانیم,تقصیر از دیوار است
که نور در آغوشش جای نمی گیرد
هردو کودکانی بزرگ هستیم
اگر دیوار به قامت دنیا هم باشد
باز لبخند ما در این مرزها
که بر لبانش سیم ها چیده اند
پیداست.
بگذار شعر
بزرگی یک کودک باشد
هنگامی که می خندد
هنگامی که دیواری نیست.
“علی رسولی“