ناظمی
در بخشهای اول و دوم این نوشتار بعد از بررسی بخشی از واقعیت ها و توهمات در باره ی «کشورهای نوظهور» به تشریح موقعیت ویژه ی چین به عنوان مقتدر ترین کشور نوظهور اقتصادی درجنوب پرداختیم. در این نوشتار (بخش سوم) به تشریح ویژگی های تاریخی هندوستان کنونی به عنوان دومین کشور مقتدر نوظهور می پردازیم. در بخش چهارم (وپایانی) این نوشتار بعد از تشریح ویژگی های برزیل و دیگر کشورهای نوطهور در جنوب به چند و چون بروز و رشد ابتکارات استقلال طلبانه و خواهان گسست از محور نظام جهانی سرمایه درراه گذار طولانی به سوسیالیسم قرن بیست و یکم درجنوب (نه از سوی دولتهای نو ظهوربلکه از سوی چالشگران جدی ضد نظام) خواهیم پرداخت.
ویژگی های هندوستان
1 – هندوستان با یک میلیارد و صد میلیون جمعیت و با در صد رشد اقتصادی فزون تر از خیلی از کشورهای پیرامونی یکی از قوی ترین کشورهای نوظهور اقتصادی در درون نظام جهانی محسوب می شود. ولی علی رغم این رشد عظیم و موقعیت چشم گیر به عنوان عضو کشورهای «بریکس» (برزیل، روسیه، چین و آفریقای جنوبی) دولت هندوستان نتوانسته است کوچکترین حرکتی قوی در جهت جلو گیری از پروسه فلاکت بار پولاریزاسیون (تعمیق شکاف بین فقر و ثروت) بردارد. علت اصلی این امر این است که هندوستان بعد از کسب استقلال در سال 1947 هیچ وقت قادر نگشت خودرا از زنجیر های اسارت بار دوران «سرمایه داری استعماری» رها سازد. انگلیس ها بعد از استعمار هندوستان در قرن نوزدهم آن کشور را اساساً به یک کشور سرمایه داری کشاورزی وابسته به مرکز مسلط (انگلستان) تبدیل کردند. انگلیس ها برای رسیدن به این هدف شکل های مالکیت ارضی کشاورزی را به طور سیستماتیک بوجود آورده و اکثریت وسیعی از دهقانان را از زمین های خود کنده و آنها را به شهرهای مومبای، کلکته و… پرتاب کردند. این مدل سرمایه داری که به طور سیستماتیک و مداوم ادامه یافت، کشور هندوستان را به بزرگترین کشور زاغه نشین (حتی در بخش بزرگی از کشورهای جهان سوم) تبدیل نمود.
2 – ارثیه ی شوم استعمار به موازات نظام کاستی که همیشه مورد حمایت استعمار گران بود به بزرگترین مانع پیشرفت هندوستان به سوی ترقی و تعالی درآمد و این امر هنوز هم به قوت خود باقی است. کاست های فرودست که امروز به اسم دالیت معروفند همراه با ایلات و عشایر مجموعاً یک چهارم جمعیت هندوستان (250 میلیون نفر) را تشکیل می دهند. این جمعیت که از حقوق اولیه خود منجمله از داشتن زمین محروم هستند به توده های «نیمه برده» و «ملک دسته جمعی» صاحبان کلان ثروت و قدرت که کمتر از حتی یک درصد جمعیت هندوستان می باشند، تبدیل شده اند.
3 – در دوره ی اول استقلال هندوستان که بعد ها توسط مورخین تاریخ معاصر به «عهد نهرو» (1964 – 1950) معروف گشت، دولت هندوستان تحت رهبری حزب کنگره و تحت تأثیر جنبشهای رهائی بخش ملی و «کنفرانس باندونگ» ارجحیت ممتاز و مؤثری را به صنعتی کردن کشور داد که قابل توجه بود. ولی هندوستان مستقل برخلاف چین توده یی نتوانست بر ارثیه های شوم دوران استعمار فایق آمده و پروسه ی دمکراسی را بعد از تلفیق و تنید ن آن با تجدد طلبی در خدمت پیشبرد برنامه های رفاهی در جهت توسعه ی عدالت اجتماعی، به پیش ببرد.
4 – این تفاوت اساسی بین مدل ملی هندوستان (صنعتی کردن و رشد دمکراسی منهای پیشرفت در گستره ی عدالت اجتماعی) با مدل سوسیالیستی چین «عهد مائو» (اشاعه ی تجدد طلبی در خدمت عدالت اجتماعی = کاهش شکاف بین فقر و ثروت) پی آمد های نمایانی در هندوستان به عنوان یک قدرت نوظهور اقتصادی به بار آورد که در آینده آن نقش مهّمی را ایفا کرد. درآن دوره (1964 – 1950) نه تنها در صد رشد در صنایع و کشاورزی هندوستان به طور قابل ملاحظه یی پائین تر از آن چین بود، بلکه رشد اقتصادی در چین توسعه ی فراگیروفزاینده یی را درسطح زندگی طبقات عظیم کاروزحمت آن کشور به وجود آورد که در اواسط دهه ی 1960 کشور چین را به یکی از برابر ترین کشورهای جهان تبدیل کرد. درصورتی که در هندوستان رشد اقتصادی دربست درخدمت «طبقه ی متوسط» (که درصد آن بعدها در دوره ی شکوفایی » بازار آزاد» نئولیبرالیستی گلوبالیزاسیون نزدیک به 15 درصد جمعیت را شامل گشت) و کلان سرمایه داران کمپرادور قرار گرفت. در مقابل این جناح هژمونیک (طبقه ی متوسط و کلان سرمایه داران) امروز در هندوستان طبقات فرودست هندوستان (کارگران، دهقانان، دالیت ها، ایلات و عشایرو زاغه نشینان) را داریم که تحقیقاً متجاوز از 80 درصد جمعیت هندوستان را تشکیل داده و پیوسته با فقر مادی– معیشتی وسیعتری دست و پنجه نرم می کنند.
5 – بر خلاف چین که مثل ژاپن، لهستان و…. یک کشور هوموژنیک است هندوستان (مثل ایران، پاکستان، آمریکا و…..) یک کشور به تمام معنی هتروژنیک و چند ملیتی است. در حالی که چینی های ماندارین تحقیقاً 85 درصد کل جمعیت چین را تشکیل می دهند درهندوستان ده ملیت بزرگ (هندی ها، بنگالی ها، پنجابی ها، تامیل ها، گوجاراتی ها و…) ملت– دولت کشور هندوستان را تشکیل می دهند. در دوران استعمار، انگلستان با استفاده از این تنوع ملی، موفق شد که با اعمال سیاست ویرانساز «تفرقه بیانداز و حکومت کن» تا سال 1947 بر شبه قاره هندوستان تسلط داشته باشد. یکی از موهبت های جنبش رهائی بخش ملی برای استقلال هندوستان عملاً ایجاد اتحاد و ادغام این ملیت های بزرگ و ملیت های کوچک دیگر دریک ملت– دولت مدرن بود که در مقام مقایسه با دیگرمستعمرات درآن دوره بی نظیر بود. هنوز هم بعد از 63 سال که از استقلال هندوستان می گذرد این احساس تعلق به یک ملت– دولت در هندوستان به قوت خود باقی است. علی رغم این موفقیت نباید فراموش کرد که سرکوب سیخ ها و مسئله ی کشمیر در سالهای اخیر و بروز رقابتهای شدید مذهبی محدودیت این موهبت را به روشنی نشان می دهد. ولی در تحلیل نهائی شیوه و راه حل وحدت فدرالی در هندوستان گام نهاده درراه سرمایه داری به یک واقعیت تحت نظام سرمایه داری کمپرادوری تبدیل گشته که دیگر کشورهای کثیرالمله و چند فرهنگی احتمال دارد که درآینده به سوی این مدل کشانده شوند.
6 – یکی دیگر از تجارب ارزنده هندوستان کنونی تفوق دمکراسی در تقابل با بی بهره گی مدیریت اتوکراتیک دولتی است. این دمکراسی علی رغم محدودیت هایش منجمله طبقاتی بودن آن (دمکراسی بورژوائی ـ فئودالی) هنوز هم یکی از دستاوردهای جنبش رهائی بخش و ضد استعماری تاریخ معاصر و از واقعیتهای چشمگیر تجربه ی هندوستان در شصت و سه سال گذشته محسوب می شود.
7 – فروپاشی جنبش رهائی بخش و ضد استعماری و دولت برآمده از آن درهندوستان مثل دیگر کشورهای جهان سوم (جنوب) به خاطر محدودیتها و تضادهای موجود درآن کشور اجتناب ناپذیر بود. این ریزش که از اواسط دهه ی 1960 شروع گشت همراه با شکلگیری و رشد یک خلاء سیاسی منبعث از آن شرایط را برای عروج و تهاجم اندیشه و جنبش بنیادگرای «هندوتوا» در جامعه ی هندوستان، آماده ساخت. واژه و انگاشت «هندوتوا» نیز مثل دیگر بنیادگرائی های دینی و مذهبی برآن است که هندوستان سرزمینی است که ساکنین آن به دین هندوستان تعلق دارند. هندوستانی کسی است که هویت «هندو» داشته باشد. نتیجتاً هندوتوا که در تضاد با انگاشت «بهاراتوا» (ملت– دولت) است، معتقد است که مسلمانان هندوستان ( که درحال حاضر نزدیک به 15 درصد ازیک میلیارد و صد میلیون نفری هندوستان را تشکیل می دهند) همراه با پیروان دیگر ادیان– مسیحی ها، بودائی ها و …- هندوستانی نیستند. در صورتیکه انگاشت و سیاست بهاراتوا که در دوره های جنبش رهائی بخش ضد استعماری و دولتهای برآمده از آن در هندوستان توسط حزب کنگره و دیگر احزاب سکولار ضد امپریالیست (منجمله احزاب سوسیالیست و کمونیست) ترویج و تبلیغ می گشت برآن است که تمام ساکنین کشور هندوستان بدون در نظر گرفتن هویت ملی، اتنیکی، دینی، مذهبی به ملت– دولت مدرن هندوستان تعلق دارند و هندوستانی هستند.
8 – طرفداران و ایده ئولوگهای هندوتوا ارثیه های عهد استعمار هندوستان (نوع مالکیت خصوصی بر زمین و نظام هیرارشی کاستی و…) را می پذیرند. هندوتوا نیز با تبلیغ امت گرائی دینی و پذیرش بی قید و شرط حق مالکیت خصوصی (حتی برمنابع طبیعی و زمینی) به طور عینی در خدمت گسترش مقررات «بازار آزاد» و نئولیبرالیستی قدرت های امپریالیستی و کمپرادورهای محلی قرار گرفته اند. هندوتوا ( که به عنوان یک جنبش بنیادگرایی در هندوستان کنونی رواج یافته است) یک هدف خاص دارد: ممانعت جدی از عروج امواج خروشان رهائی ملهم از خواسته های مبارزاتی نیروهای دمکراتیک، سکولار و ضد امپریالیست در هندوستان.
9 – علی رغم این عقب گردها و گسترش اندیشه های امت گرائی هندوتوا، ما امروز شاهد رادیکالیزه گشتن مجدد مبارزات اجتماعی در هندوستان هستیم. فراز مبارزات تدافعی بقایای جنبش «ناکزال باری ها» در ایالت بنگال و ورود دالیت ها به صحنه ی مبارزاتی در نقاط مختلف آن کشور نشانه های مناسبی از رادیکالیزه شدن سطح و بعُد تلاقی ها و مبارزات در هندوستان قرن بیست و یکم است. تعهد اجتماعی اکثریت قابل توجهی از روشنفکران، هنرمندان و نویسندگان و بخشی از اقشار درون طبقه ی متوسط در هندوستان به دمکراسی، سکولاریسم و تجدد طلبی همراه با رادیکالیزه گشتن اقشار متعددی در درون طبفات تهیدست (کارگران، دهقانان، دالیت ها، ایلات و عشایر و زاغه نشینان) نقش قابل ملاحظه ای در تضعیف نیروهای درون حاکمیت فعلی دولت هندوستان ایفا می کنند. به کلامی دیگر حضور نسبتاً فعال این نیروها در صحنه ی سیاسی، نیروهای راست به ویژه جناح های افراطی– ارتجاعی درون آنها را علی رغم اخته گشتن رهبران حزب کنگره (که روزگاری در گذشته های نه چندان دور رهبری سراسری جنبش رهائی بخش ضد استعماری و دولت های برآمده از آن را در سالهای 1964 -1949 رهبری می کردند) از تسخیر کلیت دولت و حکومت محروم ساخته است.
چالشهای بزرگ در مقابل نیروهای پیشرو و عکس العمل هیئت حاکمه
نیروهای پیشرو برای اینکه به هدف خود که مسلماً ایجاد یک آلترناتیو دمکراتیک تر و پیشروتر نظم موجود است، برسند ضروری است که بتوانند در آینده نزد یک به چهار چالش (مسأله ی) بزرگ که امروز در جامعه ی هندوستان با آنها روبرو هستند، راه حل های مؤثر توده ای ارائه دهند:
1 – مسأله ی اول: ارائه یک راه حل رادیکال به مسأله ی دهقانان در چها چوب حق دسترسی آنان به زمین در عادلانه ترین شرایط ممکن. لازمه ی این امر لغو نظام کاستی و نابودی ایده ئولوژی که بقای آنرا توجیه می کند، می باشد. به عبارت دیگر هندوستان محتاج یک دگردیسی رادیکال رو به جلو دراین زمینه است.
2 – مسأله ی دوم: ایجاد یک جبهه متحد کار که وظیفه اصلی اش ادغام طبقات کار و زحمت که به طور نسبی تثبیت یافته اند با آنهائی که در زاغه ها و گتوهای روز افزون ساکن هستند. این مشکل (وچالش) محدود به هندوستان نبوده و تمام کشورهای جهان امروز (به ویژه تمام کشورهای در بند پیرامونی نظام) که در فاز فعلی گلوبالیزاسیون با تشدید روند محروم سازی جدید دست به گریبان هستند، را در بر می گیرد.
3 – مسأله ی سوم: ابقاء و تأمین وحدت شبه قاره ی هندوستان و تجدید و بسط ادامه ی همکاریها و همبستگی ها بین ملیت های متنو.ع ساکن هندوستان بر اساس اتحاد داوطلبانه ی دمکراتیک. اتخاذ این وحدت، استراتژی های امپریالیسم را که مثل همیشه هدفش تجزیه ملت– دولت های بزرگ (قدرتهای نوظهور اقتصادی) است، را با نا کامی روبرو می سازد. روشن است که در شرایط متلاطم جهانی کشورهائی که بزرگ هستند عموماً بیشتر از ملت– دولت های کوچک در مقابل تهاجمات امپریالیستی قادر به ایستادگی هستند.
4 – مسأله ی چهام: هندوستان به عنوان یک کشور نوظهور مقتدر باید در ساختمان «جبهه ی خلق های جنوب» (همبستگی خلقهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین) نقش مؤثر ایفا کند. این نقش باید مؤثر تر از دوره ای باشد که هندوستان تازه استقلال یافته در ایجاد «جنبش کشورهای غیر متعهد» در دوره «عهد باندونگ» (1975 -1955 ) ایفاء کرد. به عبارت دیگر این دفعه هدف اصلی از ایجاد «جبهه ی خلقهای جنوب» باید نا کام ساختن رأس نظام (آمریکا) که هدفش کنترل نظامی کره خاکی است، باشد. برای کسب موفقیت دراین راه هندوستان نباید به دام مانورهای فریبنده ی سیاسی آمریکا (که خواستش جلو گیری از یک اتحاد جدی بین هندوستان، چین و روسیه است) بیافتد.
5 – نیروهای سیاسی و اجتماعی که امروز از حرکت هندوستان به جلو در جهت حل مناسب این مشکلات جلوگیری می کنند در درون جناحی قرار دارند که بورژوازی مالی، صنعتی و تجاری و ملاکین بزرگ آن کشور را در بر می گیرد. این «جناح هژمونیک» مجموعاً 15 درصد جمعیت هندوستان (نزدیک به 180 میلیون نفر) را نمایندگی می کند. اجزاء متعلق به رده های بالای این جناح موفق شدند در دوره ی شکوفایی فاز فعلی گلوبالیزاسیون (بازار آزاد نئولیبرالی) در سالهای 2005 – 1985 با محروم سازی بیشتر اکثریت عظیم توده های مردم (که درجه ی سبعیت و ویژگی های ابراستثماری آن درتاریخ 63 سال استقلال هندوستان بی نظیر بوده است) خودرا به صاحبان اصلی ثروت و قدرت در حاکمیت تبدیل سازند. بدون تردید این جناح در حال حاضر در پرتو بحران ساختاری نظام سرمایه داری جهانی در سراشیب ریزش و سقوط قرار گرفته است. هم اکنون درصد بیکاری دربین جوانان از یک سو و افزایش سرسام آور تعداد کودکان خیابانی، خانواده های بی خانمان و ساکنین زاغه ها و گتوها از سوی دیگر شرایط عینی را برای دگردیسی دراین کشور نوظهور مقتدر اقتصادی آماده ساخته است. این وضع به نیروهای چپ بویژه رادیکال در هندوستان ( که برخلاف چپ های درون اکثر کشورهای پیرامونی دربند از تهاجمات انهدامی و خونین درامان مانده اند) فرصت می دهد که با انتخاب تاکتیکهای مناسب در تضعیف بیشتر این جناح هژمونیک کمپرادور نقش فعال ایفا کنند.
6 – این جناح هژمونیک که درواقع «یک درصدیهای» هندوستان را تشکیل می دهد از یک سو قادر نیست که با استفاده از دمکراسی سیاسی جاری به باز تولید «مصالحه تاریخی» (که در دهه های 50 و 60 میلادی در اروپای غربی برای مدتی به وقوع پیوست)، دست یابد. از سوی دیگر اجزاء مختلف و متعدد درون این جناح عموماً ظرفیت لازم سیاسی و افق آینده نگری را ندارند که به درک و پیاده کردن ایجاد یک جبهه ی بزرگ جهانی با چین، روسیه و دیگر کشورهای نوظهور مقتدر اقتصادی موفق گردند. هنوز هم بعد از دهه ها سردرگمی و گیجی هیئت حاکمه هندوستان ارجحیت سیاسی خودرا در «تلاقی» با چین و پاکستان ارزیابی کرده و آنها را بالقوه دشمنان خود و هندوستان مجسوب می دارد. این انگاشت و باور به قدری در اذهان و رفتار طبقه ی حاکمه هندوستان رخنه کرده که بخش عمده ای از آن معتقد است که می تواند بر سر این جریان حتی با آمریکا به «تفاهم» رسیده و به «متحد اصلی» آن در آسیا علیه چین و پاکستان تبدیل گردد.
منابع و مآخذ
1 – ویجای پراشاد، «مسأله ی وابستگی هندوستان به روایت آمریکا،» در مجله «مانثلی ریویو» سال 63 ، شماره 5 (اکتبر 2011 ).
2 – جی آتی قوش، «ارزش کار زنان در هندوستان«، دهلی جدید، 2009 .
3 – تامس مک شیواین (Sheoin)، «گذرگاه به بیشتر از هندوستان،» سال 64 ، شماره 2 (ژوئن 2012 ).
4 – سمیرامین، «جنوب جهانی گرائی را به چالش می طلبد،» در نشریه «پمبازوکا«، 12 آوریل 2012 .
5 – میرانادا، «بازار خدا: چگونه گلوبالیزاسیون هندوستان را به یک کشور هندوتر تبدیل می کند،» نیویورک 2012 .