1
هوگو چاوز نمرده است او بذر امید کاشت، ما همه چاوز هستیم!
میشل کولن
MICHEL COLLON
http://www.michelcollon.info/Dossier-Hugo-Chavez.html
از تمام رهبران سیاسی که تا کنون با آنها ملاقات داشته ام، هوگو چاوز بیش از همه در من تأثیر گذاشته است.البته با جهان بینی بسیار قوی و مسئولیتی که در رابطه با مردم خود و آمریکای لاتین احساس می کرد. و باز هم البته با ابراز همبستگی با تمام ملت هائی که در مبارزه به سر می برند (به ویژه در رابطه با فلسطینی ها). با خواستی که برای ایجاد جبهۀ بین المللی داشت تا سرانجام بشریت از فقر و بی نوائی رهائی یابد. به همین گونه بخاطر خصوصیات انسانی اش.
وقتی با او حرف می زنیم، با دقت خیلی زیادی گوش می دهد، با وجود تمام برنامۀ سنگینی که داشت، زمانی را که باید اختصاص می داد بی آن که بخواهد از روی مسائل به اختصار عبور کند. بی هیچ داعیه ای، ولی برعکس با فروتنی تمام، خواست بسیار قوی برای درک و آموختن از هر یک، در هر درجه از سواد و معلومات و مقام اجتماعی، و خواست شرکت دادن همه و اعطای نقش مهم به همه. به یمن چنین خصوصیاتی بود که او موفق شد تمامی یک ملت را بسیج کند و امپراتوری را با شکست مواجه سازد. چاوز نمرده است، او بذر امید کاشت، او امید را به تمام آمریکای لاتین بازگرداند، و بی گمان اثر آفرینشگرانۀ او منشأ الهاماتی چند برای افریقا، جهان عرب و اروپا خواهد بود.
پروندۀ چاوز را من به همکاری مریم لاریبی و ونسان لاپی یر آماده کردم. این پرونده به شما اجازه می دهد که پی ببرید چرا این رهبر یکی از بزرگترین های قرن است، و چرا رسانه ها در پی ابلیس نمائی او بوده اند، و چرا ایالات متحده سعی دارد انقلاب را سرنگون کند.
چاوز ستون هویت ونزوئلای معاصر است
مریم لاریبی Meriem Laribi
6 مارس 2013
ترجمه توسط حمید محوی
http://www.michelcollon.info/Chavez-est-un-pilier-de-l-identite.html
مصاحبه با رومن میگس، جامعه شناس فرانسوی که نزدیک ده سال است در ونزوئلا زندگی می کند. او تأثیر گذاری های رئیس جمهور چاوز در رابطه با جامعۀ ونزوئلائی را از سه دیدگاه مختلف مورد بررسی و تحلیل قرار می دهد : چاوز سیاسی، چاوز مردمی و چاوز دولتی.
مریم لاریبی : رومن میگس، شما جامعه شناس هستید. از سال 2004 در ونزوئلا زندگی می کنید. در کتاب (…) (1) برنامۀ نئولیبرال اپوزیسیون هوگو چاوز را تشریح کرده اید. این کتاب در 250000 نسخه در ونزوئلا طی آخرین اردوی انتخاباتی منتشر شد. هوگو چاوز هیچکس را بی اعتنا باقی نمی گذارد. عده ای از او متنفر هستند، و عده ای او را ستایش می کنند. شما چگونه این احساسات از هم گسیخته و کاملا متناقض را توضیح می دهید؟
رومن میگس : من فکر می کنم که باید سه مورد را باید از یکدیگر تفکیک کنیم : چاوز سیاسی، چاوز مردمی و چاوز دولتی. وقتی هوگو چاوز به قدرت رسید، چپ سنتی در سطح جهانی همآهنگ نبود و در دوران پسا فروپاشی – ی – جبهۀ شوروی شکل خاصی نداشت و قابل انعطاف بود. چاوز به قدرت رسید و از طریق قدرت سیاسی تحولاتی را پیشنهاد کرد. او سیاستهای مرتبط به دولت را در موضع مرکزی قرار داد و برای آن نه تنها در سیاست عمومی بلکه در زمینۀ سیاست اقتصادی نیز نقش اصلی قائل شد. بر این اساس به زنجیره ای از موفقیت ها دست یافت : کاهش فقر، بهبود شرایط زندگی و بازگرداندن هویت مردم ونزوئلا. این آخرین نکته از نظر کمی قابل محاسبه نیست، ولی به ما اجازه می دهد که دومین وجهه یعنی شخصیت مردمی چاوز را بازشناسی کنیم.
هوگو چاوز از قشر و محیط مردمی می آید. به همین علت نیز هست که انطباق هویتی اقشار فقیر با او به راحتی صورت می گیرد. سیاه پوستان و سرخپوستان می توانند به راحتی با او انطباق هویتی داشته باشند، به این علت که او یک «زامبو» یعنی حاصل امتزاج نژاد سیاه و سرخ است. شخصیت او فوق العاده است. حساسیت و نزدیکی او به مردم در حدی است که تمام تشریفات را به هم می ریزد، برای بوسیدن یک کودک یا در آغوش گرفتن یک زن سالمند و این موضوع محافظان نزدیک او را دچار دستپاچگی می کند.
مریم لاریبی : برنامۀ تلویزیونی «الو رئیس جمهور» که چاوز آن را تا سال 2011 اداره می کرد جلوه گاه چنین رابطه ای بود. در غرب، قابل تصور نیست که رئیس جمهور طی ساعت ها، به ضرب یک بار در هفته، از طریق تلویزیون با مردم حرف بزند. این موضوع را چگونه می توانیم در ونزوئلا درک کنیم؟
رومن میگس : در کشورهای غربی چهرۀ سیاسی بزرگی که نمایندۀ ایده آل و آرمان خاصی برای پیشرفت و حاکمیت ملی باشد وجود ندارد. چهره ها تنها عوض می شوند ولی برنامۀ نئولیبرال همچنان بر جا می ماند. در نتیجه، در مقایسه با چنین وضعیتی در غرب، چاوز، این چهرۀ فوق العاده، می تواند مدافعان نئولیبرالیسم را به هراس بیاندازد و از سوی دیگر درهای امیدی را به روی جهانیان باز کند. یک آفریقائی یا فردی که در خاورمیانه زندگی می کند می تواند با او انطباق هویتی داشته باشد، و نه تنها آمریکای لاتینی ها بلکه فقرای فرانسوی، طبقات متوسط در ایتالیا نیز می توانند خواهان چنین رهبری باشند.
برنامۀ تلویزیونی «الو رئیس جمهور» یک پیوند و رابطۀ مستقیم و آموزشی بود که چاوز با مردم برقرار می کرد تا راهکارهای سیاسی و طرح هایش را برای آنها توضیح دهد. این رابطه موجب ارتقاء پیوندهای عاطفی آنها شد. ولی نباید تصور کنیم که مردم این برنامه را به شکل مراسم مذهبی نگاه می کردند. تلویزیون روشن بود، ولی مثل قدیمها که خانواده های اروپائی کنار بخاری جمع می شدند، همیشه یک نفر بود که برنامه را نگاه می کرد، بعد می رفت و بقیه را فرا می خواند، بیایید! بیایید! چاوز دارد دربارۀ این و یا آن موضوع حرف می زند، و همه می آمدند. در هر برنامه ای چاوز موفق می شد چهار یا پنج نظریۀ خیلی مهم را مطرح کند و خارج از این بحث ها سرود می خواند و داستان تعریف می کرد، و غیره. برخی اوقات برنامه خیلی هیجان انگیز می شد و یا خنده دار. برای خود من پیش آمده است که هنگام نگاه کردن به برنامۀ «الو رئیس جمهور» گریه کنم و پنج دقیقه بعد بخندم، چون که او داستان های خنده دار نیز تعریف می کرد. به عنوان مثال، وقتی چاوز از دانشگاه بولیواری در ونزوئلا در ماتورن پرده برداری می کرد، یکی از دانشجویان با اشک از او تشکر کرد که بدون او، هرگز نمی توانست تحصیل کند. چاوز از پشت میزش بلند شد و او را در آغوش گرفت. خیلی متأثر کننده بود.
مریم لاریبی : حال بپردازیم به سومین وجهی که پیشنهاد کردید، چاوز دولتی.
رومن میگس : بله، هوگو چاوز باززائی و گسترش دولت ونزوئلا را بازنمائی و نمایندگی می کند. ماه دسامبر وقتی برای عمل جراحی به کوبا رفته بود، مردم در میدان بولیوار گردهمائی کردند، هیجان زیادی موج می زند، با تمام بیم ها و تردیدها…به تدریج که غیبت چاوز به طول انجامید، شخصیت های بزرگ چاویسم مانند نیکلا مادوروف معاون ریاست جمهوری و دیوسدادو، رئیس مجلس ملی، ثبات دولت و تداوم امور دولتی را به عهده گرفتند.
مریم لاریبی : دهها گردهمآئی در ونزوئلا برگزار شد و مردم را می دیدیم که می گریستند، و از صمیم قلب برای سلامت رئیس جمهور دعا می کردند. آیا انقلاب بولیواری می تواند پس از چاوز دوام بیاورد؟
رومن میگس : او همچنان ضروری بنظر می رسد. پیوندهای عاطفی که پیش از این توضیح دادم وجود دارد. چاوز، پدر، برادر، رفیق، سرخپوست، سیاه پوست، طرفدار زنان و خیلی چیز های دیگر است، ولی امروز پس از دو ماه غیبت، ترس و بیم ها از بین رفته است. حالا، مردم فکر می کنند و می گویند که می خواهند چاوز برگردد و در باریناس روی «هاماک» (که یک نوع تخت خواب سنتی نزد سرخپوستان آمریکای جنوبی است) استراحت کند تا کاملا سلامیتی خود را بازیابد و مردم ادارۀ امور را تضمین خواهند کرد. رهبران سیاسی و کادرهای آموزش دیده حضور دارند. و امور عادی اداره می شود.
حتی اگر غیر عقلانی بنظر رسد، طی پانزده سال، چاوز ستون ساختار هویت ما را در اینجا نمایندگی و بازنمائی کرده است، که از او پشتیبانی کنند یا نکنند، من کاملا این تعریف را پذیرفته ام. او یک عنصر کلیدی در ساختار هویت شخصی خود من بود. از سوی دیگر، اگر من در اینجا هستم، کمی به یمن کمک او و از سوی دیگر شبکۀ دوستان بوده است. تمام احساسات شخصی، حرفه ای که من در این جا برای خودم ساخته ام، به نوعی در پیوند با چاوز بوده است. و حتی جبهۀ مخالفان، چه بخواهند و چه نخواهند پیرامون چاوز علیه چاوز بسیج شده اند.
از سوی دیگر، امروز، آنهائی که همیشه خواهان رفتن چاوز بودند، امروز خواهان بازگشت چاوز از کوبا هستند، به بهانۀ این که می خواهند بدانند آیا زنده است یا نه… نوعی اسکیزوفرنی مشاهده می شود. یعنی حتی آنها نیز به جائی رسیده اند که وضعیت سیاسی را بدون چاوز نمی توانند متصور شوند. یک کمی هذیان آمیز بنظر می رسند…با چنین مرکزیتی برای جایگاه چاوز، وقتی 30 ژوئن 2011 ابتلا به سرطان خود را برای نخستین بار اعلام کرد، پی بردند که چاوز بی مرگ و ابدی نیست…و این موضوع را فراموش کرده بودند! «چاوز جوان است» و فکر نکرده بودند که ممکن است روزی فرا رسد که او دیگر در اینجا نباشد. ولی از دیدگاه روانی چاویست ها حالا خودشان را آماده کرده اند که انقلاب بولیواری را حتی بدون حضور سیاسی و جسمی فردی که مبتکر آن بود و سالها با فداکاری برای آن کوشید تحقق بخشند.
[i]http://www.alopresidente.gob.ve/multimedia/20/p–4/tp–22/
[ii]http://www.youtube.com/watch?v=SHmz0ZbIW00
پی نوشت :
-
« El programa de la MUD
مریم لاریبی Meriem Laribi
6 مارس 2013
مصاحبه با ونسان لاپی یر
که ویدئوهای بی شماری از چاوز با زیر نویس فرانسه را مدیون او هستیم
ترجمه توسط حمید محوی
http://www.michelcollon.info/%E2%80%AFL-amour-est-le-combustible-de.html
مریم لاریبی : ونسان لاپی یر، شما در حال گذراندن مرحلۀ دکتری اقتصاد از گرونوبل هستید – به زودی دکتر – ولی در عین حال وبلاگ می نویسید و به ویژه فعالانه از رئیس جمهور چاوز پشتیبانی می کنید، و طی چند سال گذشته برای ویدئو های چاوز زیر نویس تهیه کرده اید. در نتیجه کاربران انترنتی فرانسوی زبان به یمن فعالیت های شما به محتوای سخنرانی های چاوز دسترسی دارند. چگونه به این کار پرداختید و به چه هدفی، تنهائی چنین تصمیمی گرفتید؟
ونسان لاپی یر : دلیل چنین تصمیمی خیلی ساده است : صدای رئیس جمهور، چاوز باید در دورترین نقطه ای که ممکن است شنیده شود زیرا در رویاروئی با «نخبگان» او نه تنها بازنمائی امید برای مردم ونزوئلا بلکه اگر شهامت گفتن آن را داشته باشم، برای همۀ ما، و برای تمام مردم جهان است. بر این اساس، می دانم که این جملات خیلی سنگین بنظر می رسد و می تواند انهائی را که این رئیس جمهور را نمی شناسند شگفت زده کند، و یا آنهائی را که از طریق منشور تحریف کنندۀ رسانه ها با او آشنائی دارند – با توجه به چنین موضوعی، در اینجا سعی می کنم برای روشن ساختن دعاوی ام توضیحاتی را مطرح کنم.
نخستین موضوعی که می خواهم در اینجا به آن اشاره کنم، به اندازه ای این مورد کم یاب است !، زیرا با هوگو چاوز، ما با مردی سیاسی ولی صادق روبرو هستیم که نسبت به مردم خود وفادار است. به این معنا که در اینجا ما با مردی روبرو هستیم که در اوج قدرت و با صداقت تمام برای توسعۀ کشورش و خارج ساختن مردم کشورش از وضعیت فقر کار می کند. این موضوع شاید عادی بنظر رسد، ولی عادی تنها برای آنهائی که به تاریخ کشورهای تحول نیافته دقت نظر ندارند که البته تاریخشان متأثر از استعمار و تبعیت از اصول و قواعد نوشته شده توسط «شمال» است، و در عین حال متأثر از خیانت نخبگان سیاسی و اقتصاد ملی بوده، به شکلی که اگر چنین خیانتی صورت نمی گرفت تبعیت و فرمانبرداری نیز در کار نمی بود. البته من از این نوع نخبگانی حرف می زنم که بی وقفه در اشکال ناپسندی برای ثروت اندوزی شخصی و به بهای سلب آزادی مردمانشان و در نتیجه دامن زدن به نابرابری عمیق اجتماعی، ثروت ها و منابع کشورشان را به حراج می گذارند. چنین مواردی استثنائی نیست، و باید مد نظر داشت که در «جنوب» و حتی فراتر از آن یک قاعده است.
با این حساب، علیه چنین نظام نئو استعماری و فرمانبرداری اعتراف ناپذیری بود که هوگو چاوز قیام کرد : او می خواهد منابع کشورش ر ا نه برای ثروت اندوزی شخصی، بلکه برای متحول ساختن شرایط زیستی، اجتماعی و تاریخی کشورش به کار ببندد. طرح او چنین است. طرح او همان مفهومی است که در «سوسیالیسم قرن بیست و یکم» نهفته، که در ذهن او مترادف است با برابری، دموکراسی و آزادی.
این علت ابلیس نمائی او توسط رسانه های بین المللی است : او سرنوشت برده ای را متحمل می شود که پس از سالها اسارت، برمی خیزد و به اربابش اعلام می کند که از این پس می خواهد آزاد زندگی می کند و به سوی شما برمی گردد و به شما می گوید «با من بیا». به همین علت است که، از این دیدگاه نظام حاکم، صدای هوگو چاوز خطرناک است. و به همین علت نیز هست که من تمام تلاش خودم را به کار می بندم تا صدای او شنیده شود.
مریم لاریبی : با این همه، آیا می توانیم بگوییم که تمام انتقاداتی که علیه سیاست او مطرح شده به پیکرۀ تحریف افکار عمومی تعلق دارد ؟
ونسان لاپی یر : به هیچ عنوان. سیاست جاری توسط هوگو چاوز دارای ضعف های متعددی است. هیچکس وقتی از ونزوئلا حرف می زند، بهشت جادوئی را ترسیم نمی کند، بخصوص من که نسبت به برخی نا همآهنگی ها در گزینش های دولتی قویا موضع انتقادی دارم. ولی باید مجموعه ای از پارامترها را در نظر داشت که عموما رسانه ها مطرح نمی کنند. به عنوان مثال، مسئلۀ خشونت که عمدا توسط رسانه های بین المللی مطرح می شود، یک مشکل واقعی و مهم است. با این وجود، این رسانه ها هرگز یادآور نمی شوند که خشونت در ونزوئلا پیش از چاوز وجود داشته، و این مسئله در تمام آمریکای لاتین دائمی و همگانی است : گزارشاتی که دربارۀ حومۀ کاراکاس تهیه شده، با موسیقی متن افسرده کننده، به راحتی می توانست در بوگوتا یا در ریو تهیه شود، تماشاچیان نیز به همین اندازه می توانستند تحت تأثیر قرار بگیرند. ولی در ونزوئلا، واقعیت این است که چنین مشکلی به دلیل [جنگ کم شدت] – (یا جنگ چریکی) – که توسط ایالات متحده و اسرائیل برای سرنگونی چاوز سازماندهی شده عمق و وخامت بیشتری یافته است : تشویق خشونت درونی در شهر ها، تسهیل قاچاق اسلحه و پیاده کردن شبهه نظامیان کلمبیائی در ونزوئلا، تماما به هدف ایجاد تشویش افکار عمومی و هدایت تدریجی آن علیه چاوز انجام گرفته است.
هدفی که زیر ضرب قرار داده اند، از بین بردن پایگاه انتخاباتی او می باشد، زیرا راهکار سنتی عمل نکرد، همانطور که دیدیم با شکست کودتای سازمان یافته توسط سیا به سال 2002 مواجه شد، و برای نخستین بار در تاریخ معاصر، مردم رئیس جمهور را به قدرت بازگرداندند.
بی آن که مسئلۀ بزهکاری را مطرح کنیم که رسانه های ملی، که غالبا به بخش خصوصی تعلق دارند، به نقش مهمی که در گسترش فضای پر از سایه و ترس، در اشکال ریاکارانه می توانند داشته باشند، در جامعۀ ونزوئلا آگاه هستند و اندکی یادآور کاربست شیوه هائی است که رسانه ها در مورد مسلمانان فرانسه به کار می بندند : تمام این موارد موجب جدائی مردم از یکدیگر شده و ایجاد فضای مخرب پارانویاک را در تمام کشور حاکم می سازد.
در نتیجه مسئلۀ بزهکاری و تبهکاری واقعیتی است که واقعا وجود دارد، و به عنوان یک مشکل واقعی مطرح می باشد، و چاوز طی سیزده سال نتوانست آن را برطرف سازد، ولی در رسانه ها هیچگاه تمام اطلاعات را در اختیار ما نمی گذارند و به همین علت نمی توانیم بدانیم واقعا در آنجا چه می گذرد. همین تحریفات در اطلاع رسانی ها بود که من را تشویق کرد که اسلحه بدست گیرم، دست کم سلاح اطلاعاتی، شما به روشنی به نیت من پی بردید.
مریم لاریبی : پس، فراسوی خشونت، به اعتقاد شما امروز ونزوئلا با چه چالش هائی باید دست و پنجه نرم کند؟
ونسان لاپی یر : اگر از مرحلۀ تحریف رسانه ای عبور کنیم و به شکل جدی به ونزوئلا و چالش اساسی که باید با آن رویاروئی کند بپردازیم، خروج از صادرات تک محصولی یعنی نفت است که اقتصاد آن را رقم می زند. در این مورد نیز چاوز مسئول چنین وضعیتی نیست، زیرا محصول وضعیت طبیعی کشوری بوده که از یک قرن گذشته دولت های مختلف را به راحت طلبی تشویق کرده است : بسنده کردن به سهمی که شرکت های چند ملیتی از بهره برداری از چاه های نفت می پرداختند، از سالهای 1970 تشویق هائی که مورد توجه نهاد های بین المللی، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول بوده است. این سازمانها می خواستند به گونه ای عمل کنند که کشورهای «درحال توسعه» صنعت خود را روی بخش صادر کننده ها متمرکز سازند تا به قیمت خوب به نیازهای بین المللی در حال افزایش پاسخ بگویند، و بر این اساس خواست استقلال اقتصادی آنها را مهار سازند. هوگو چاوز وارث چنین وضعیتی است. چه کاری می تواند انجام دهد؟ غالبا اینجا و آنجا می شنویم که چاوز را متهم می دانند که به آرمانهایش خیانت کرده و بخش مهمی از نفت خود را به ایالات متحده، به «امپراتوری» می فروشد. ولی این افراد درک نکردند که برنامه های اجتماعی او، که در قلب سیاست او جای دارد، کاملا به این درآمدهای نفتی بستگی دارد و قطع فوری فروش نفت برای مردم ونزوئلا مصیبت اجتماعی به بار خواهد آورد.
در نتیجه دولت طی ده سال است که سعی می کند در بخش مشتریان تنوع ایجاد کند، به ویژه در منطقۀ آسیا، و بر آن است تا از انتقال صنعتی که بتواند روند توسعه را گسترش دهد، به ویژه بخش ساختمان که چاوز غالبا از آن به عنوان «لوکوموتیو کشور» یاد می کند. ولی در واقع، عرصۀ مانور هوگو چاوز، به عنوان وارث وضعیت خاص تاریخی خیلی پیجیده، بسیار مختصر است زیرا عادات نهادها جا افتاده و خروج از آن ده سال به طول خواهد انجامید. از این دیدگاه باید به دورۀ انتخاباتی نیز بیاندیشیم که برای رهبری که تصمیم می گیرد جامعه را به شکل بنیادی متحول سازد بسیار کوتاه است.
مریم لاریبی : از سوی دیگر، در مورد این مسئله، هوگو چاوز غالبا به عنوان دیکتاتور یا «مگالومن» معرفی شده است. نظر شما در این مورد جیست؟
ونسان لاپی یر : آنهائی که او را به این شکل معرفی می کنند، به هدفی که من از آن دفاع می کنم خدمت بزرگی می کنند، زیرا به راحتی می توانیم مغلطه آمیز بودن اینگونه داوری ها را ثابت کنیم. خیلی به روشنی می توانم بگویم ،که به عنوان مثال، در مقام رئیس جمهور، هوگو چاوز از فرانسوآ هولاند معتبرتر است. من به شکل اختیاری از این مقایسۀ پر رنگ استفاده کردم تا مطالبم کاملا قابل درک باشد. هوگو چاوز سه بار در انتخابات پیروز شد و این انتخابات نیز زیر نظارت شدید سازمانهای بین المللی که هیچ شکی در مورد آنها وجود نداشت و به هیچ عنوان در تبانی با قدرت نبودند برگزار شد. از سوی دیگر، باید موضوع خیلی مهمی را در رابطه با قانون اساسی ونزوئلا یادآور شویم – اگر در این زمینه تنها کشور جهان نباشد، دربارۀ این موضوع بعدا می توانیم تحقیق کنیم – یکی از کشورهائی است که [قانون همه پرسی جهت عزل ریاست جمهور پیش از پایان دورۀ حکم ریاستش، به اعتبار توافق 25 درصد از ثبت نام کنندگان در فهرست انتخاباتی] را به تصویب رسانده است. این موضوع به روشنی نشان می دهد که هوگو چاوز دیکتارتور نیست، و باید واقعا دلناپاک باشیم که چنین موضوعی را بازشناسی نکنیم.
سرانجام، طی آخرین انتخابات، هوگو چاوز با 54،5 درصد آرا انتخاب شد. یک لحظه تصور کنید که رئیس جمهور فرانسه، پس از 14 سال تکیه بر قدرت، در نخستین دور انتخابات برای سومین بار با اکثریت مطلق، زیر پوشش نظارت نهادهای بین المللی – سه باره – انتخاب شود. چه خواهید گفت؟ که او یک دیکتاتور است یا اینکه مردم از او پشتیبانی کرده اند؟
مریم لاریبی : در فرانسه، ما دموکراسی را در نسخۀ نمایشی آن داریم، ولی در ونزوئلا دموکراسی مشارکتی است، به شکل عینی معنای این فرمول ها چیست؟
ونسان لاپی یر : به شکل عینی، پیشنهاد سیاسی چاوز مشخصا خلاف آن چیزی است که رسانه ها منعکس ساخته اند، او می خواهد قدرت را با جایگزین نمودن دموکراسی از نوع «مشارکتی و فعالانه» به مردمش باز گرداند، یعنی الگوی اجتماعی که در آن هر فردی جای خود را دارد و به شکل جمعی در تصمیم گیری ها شرکت دارد. این نوع دموکراسی در سطح محلی از طریق شوراهای محلی رواج دارد که دارای قدرت تصمیم گیری و عملیاتی واقعی در زمینۀ امور روزمرۀ مردم، در محلات، روستاها؛ و در مناطق مختلف هستند. البته، این ساز و کار کامل نیست، و باز هم البته کاملا راه اندازی نشده، برخی از این موضوع سوء استفاده می کنند، بزهکاری حضور دارد، هیچکس این موضوع را نفی نمی کند، هزاران مسئله زیر پای این ایده آل سبز می شود، ولی چاوز در قلب مردم ونزوئلا بذر امید کاشته است : بذر تمنای آزادی، نیاز مبرم به تعیین سرنوشت خودشان و نیاز به باززائی در هیئت مردم یک کشور، و در هیئت یک ملت.
این خودآگاهی عمومی که پس از دهه ها انجماد فکری فرمانبردانه به بیداری توده های تکیده زیر بار استثمار انجامید، این آن خیزش انسانی پیشگامی است که باید به عنوان بزرگترین حاصل حرکت رئیس جمهور هوگو چاوز تلقی کنیم.
و این همان درسی است که ما در فرانسه باید بیاموزیم و دربارۀ آن بیاندیشیم یعنی در جائی که به ویژه از هم گسیخته ایم و از کشورمان فاصله گرفته ایم و نسبت سرنوشت و زنجیرهای آن بی اعتنا مانده ایم. از این دیدگاه است که صدای هوگو چاوز تمام معانی خود را در فرانسه باز می یابد. اهمیت خیلی زیادی دارد که عشقی را که او برای کشورش به ارمغان آورد درک کنیم، زیرا چنین عشقی سوخت مایۀ انقلابی است که او هدایت آن را بدست گرفت. این چیزی است که ما در فرانسه با آن بیگانه هستیم و کم می آوریم. و همین امر دلیل عمیق فعالیتهای من بوده، با این امید که عشق برای میهن بتواند مسری باشد، مثل یک گنجینه، مثل کلید رهائی.
مریم لاریبی : در مورد اصطلاح «مردم گرائی» («پوپولیست») که رسانه ها دائما برای معرفی شمایل هوگو چاوز به کار می برند، نظر شما چیست؟
ونسان لاپی یر : بله، رسانه ها عادت دارند افراد و نظریاتی که مزاحمشان می شو د را به الفاظ خاصی بنامند : «فاشیست»، «توطئه چین»، «ضد سامی». پس از اینکه افراد مشخص را با برچسب و اتهامات …در فهرست وارد کردند، در فرصت مختصری که به آنها اعطا می کنند، از آنها می خواهند بجای اینکه دربارۀ طرح هایشان حرف بزنند، بطریق اولی، به این گونه اتهامات پاسخ بگویند. اصطلاح «پوپولیست» مشخصا به همین شیوۀ کار در رسانه مرتبط می باشد که به شکل تحقیر آمیزی مطرح می کنند تا واکنش از نوع پاولوفی را نزد تماشاگر تحریک کنند، بی آن که دلیل و برهان منطقی در آن دخالتی داشته باشد.
سرانجام، این روش چیزی بجز تحقیر هوش و ذکاوت مردم نیست، و دلیل آشکاری است که نشان می دهد تا چه اندازه رسانه ها تماشاگرانشان را حقیر شمرده و در پی تأثیر گذاری روی آنها هستند. اگر بپرسیم که اصطلاح «پوپولیست» چه مفهومی را می خواهد منتقل سازد؟ من فکر می کنم هدفشان این است که چاوز را عوام فریب جلوه دهند، که گوئی او به شکل ابهام آمیزی دست به اقداماتی می زند که در چشم انداز انتظارات مردم بوده و این اقدامات را نیز تنها برای کسب پیروزی در انتخابات انجام می دهد. البته، من اینگونه فکر نمی کنم، و بر این باور هستم که نیات او کاملا صادقانه است، و تمام علاقمندان به این موضوع را دعوت می کنم که مستقیما به منبع اصلی گزارشات مراجعه کنند، یعنی تعدادی از ویدئوهای چاوز را که من منتشر کرده ام ببینند.
ولی با این وجود، می خواهم برای من توضیح دهند که به چه علتی در کنار مردم بودن، در حرف و در عمل می تواند به عنوان عامل منفی تلقی شود؟ اگر طی کمتر ا ز ده سال موجب شود که میزان فقر از 51 در صد به 28،5 درصد و میزان فقر عمیق از 25 درصد به 8،5 درصد کاهش یابد، در این صورت فکر می کنم که باید پوپولیسم را ارج بگذاریم.
مریم لاریبی : پیش از این در مورد چاوز گفتید که او موجب بیداری و خودآگاهی جمعی شده ولی با این وجود جامعۀ ونزوئلائی عمیقا نامنسج است، دست کم به گفتۀ برخی شواهدی که می توانیم مشاهده کنیم، شما این تضاد را چگونه توضیح می دهید؟
ونسان لاپی یر : پیش از هر مطلبی باید بگویم که شاید به روشنی منظورم را بیان نکردم، چاوز به تنهائی نبوده که موجب این باززائی و بیداری جمعی شده است، او به عنوان کاتالیزور ایفای نقش تاریخی خود را به عهده گرفت، یعنی فردی که با خصوصیات شخصی اش، موفق شد احساس جمعی را به حالت متعالی ارتقاء بخشد و بر این اساس است که بی گمان نام او در تاریخ ونزوئلا به ثبت می رسد. خود چاوز به شیوۀ جالبی این موضوع را توضیح می دهد : او یک «شاخۀ کوچکی است که طوفان عشق به اینجا آورده »، او محصول بیداری توده های ونزوئلائی است و نه علت آن.
با این حساب، به اصطلاح «شکاف» یا فقدان انسجام در جامعۀ ونزوئلائی را می توانیم به عنوان نشانه ای از جامعه و مردمی تلقی کنیم که در حال جوشش است، و دموکراسی جاندار خود را بر پا می کند.
در ونزوئلا، مردم به سرنوشت کشورشان دلبستگی دارند، با یکدیگر بحث و مجادله می کنند، گاهی نیز به یکدیگر نفرت می ورزند ولی همۀ آنها از این پس پی برده اند که به هر روی باید آیندۀ خودشان را بدست گیرند.
رسانه ها افکار عمومی را به سوئی جلب می کنند، و هوگو چاوز با پداگوژی و پرسونالیته اش به سوی دیگر. به طور کلی، بحث و جدل اجتماعی که در ونزوئلا جریان دارد، از دیدگاه من خیلی سالم است و باید آن را دلیل مضاعفی برای مردود دانستن نظریۀ «چاوز دیکتاتور» بدانیم. برای این که به موضوع مقایسه با فرانسه بازگردیم، یعنی کشوری که خیلی به آن دلبستگی دارم، در اینجا، به ندرت افراد با یکدیگر در خیابان دربارۀ سیاست بحث می کنند. آیا چنین موضوعی نشان پیشرفت است یا مهر سیر قهقرائی را بر خود دارد ؟ این بی حسی تمام یک جامعه است که مرا فرا می خواند، به ویژه وقتی با تحولات اقتصادی و سیاسی مانند آنچه امروز فراگیر شده باید مقابله کند.
مریم لاریبی : کمی در بارۀ کارهائی که در انترنت انجام دادید حرف بزنیم. باید وقت زیادی را به این کارها اختصاص می دادید. این فکر چگونه به ذهن شما خطور کرد، و عملا چگونه آن را به اجرا گذاشتید؟
ونسان لاپی یر : من از پنج سال پیش در حال ترجمۀ چاوز هستم. پیش از ترجمه، چاوز را از مدتها پیش می شناختم زیرا مادرم کلمبیائی–ونزوئلائی است، به همین علت اسپانیائی را به شکل عادی حرف می زنم و از نزدیک مسائل روز آمریکای لاتین را پی گیری می کنم. در نتیجه یک روز خیلی به سادگی از خودم پرسیدم : «چه کار مفیدی می توانم انجام دهم؟». شما حتما با این احساس درماندگی در رویاروئی با جهانی که بدون شما پیش می رود آشنائی دارید؟
در نتیجه، آن روز، جلوی کامپیوترم، پی بردم که ترجمه و انتشار سخنان این مرد می تواند برای من نخستین گام در یک حرکت عینی باشد. تمام مشکل ترجمه، تداوم و شکیبائی است. زیر نویس کار خیلی خسته کننده ای است، مضافا بر این که لوژیسیل های مونتاژ در ویدئو چندان روشن و ساده نیست، ولی خب، انگیزۀ من خیلی قوی بود و بیش از صد ویدئو یعنی در مجموع دو میلیون دید را در بر می گیرد. و واقعا امیدوارم که سخنرانی های بیشتری را از چاوز ترجمه کنم. بهر صورت، تا زمانی که او حرف میز ند، من نیز حرفهایش را ترجمه می کنم، مطمئنا و حتما.
موضوعی که بیش از همه مایۀ اندوه من می باشد، این است که در جهان، من تنها فردی باشم که او را ترجمه می کنم. زیرا برای صدای او سزاوار است که از تمام مرزها عبور کند. و فقدان پیشنهاد طرح ترجمۀ چند زبانه به مقامات ونزوئلائی اهمیت خاصی ندارد. شکست تکراری این طرح برای من یک نشان مضاعفی تلقی می شود که حاکی از وجود اختلال در نهادهای ونزوئلائی است. من مطمئن هستم که هوگو چاوز با کمال میل از چنین طرحی پشتیبانی می کرد. «چریک اطلاعاتی» یکی از سفارشات متعدد او بود. متأسفانه، مرد سیاسی که در رأس قدرت قرار گرفته، می تواند بهترین نیات را داشته باشد، ولی اگر ساختار و پایه ها مؤثر نباشد، بین نظریه و عمل فاصله می افتد و به شکست تمام طرح می انجامد.
علاوه بر این علیه این بیماری که نامش بوروکراسی است، چه گوارا به بهای افسرده ساختن شوروی به پا خاست، ولی من می فهمم که تا چه اندازه حق با او بود. وقتی به هزاران ساعتی که صرف ترجمۀ این رئیس جمهور کردم فکر می کنم، احساس تلخی بمن دست می دهد، زیرا به طرح مهمتری نیانجامید در حالی که کیفیت زیر نویس ها در انترنت زیر چشمان ما دیده می شود. ولی هر کاری که از عهده ام بر می آمد انجام دادم، در این مورد تردیدی ندارم.
مریم لاریبی : در حال حاضر چاوز در کوبا پس از عمل جراحی سرطان تحت معالجه است. فکر می کنید که در این وضعیت حساس آیندۀ ونزوئلا نامطمئن است؟
ونسان لاپی یر : من فکر می کنم که تحولات هر فرآیند سیاسی اساسا نامطمئن است. ولی در مورد آنچه که چاوز برای مردم ونزوئلا و جهان به ارمغان آورد، بخودی خود، یک واقعیت کسب شده و بسیار ارزشمند است. تاریخی را که او رقم زد برای هر یک از ما مملو از آموزه های گرانبها بوده و ما آزاد هستیم که از آن الهام بگیریم. نمی توانم بگویم که روزی چاوز بازخواهد گشت و مثل گذشته ادارۀ امور را بدست خواهد گرفت. ولی آنچه را که می توانم بگویم، این است که آنهائی که راه او را ادامه می دهند مسئولیت بزرگی خواهند داشت، و آرزوی من این است که در چهرۀ آنها همان جرقه ها را ببینیم که نزد چاوز باز شناسی کردم، یعنی صداقتی شفاف که وجه مشخصۀ او می باشد.
ولی فراسوی مردان سیاسی که، به هر صورت، دیر یا زود جایگزین خواهند شد، مهمترین مسئله این است که ونزوئلا به سوی جامعۀ مصرفی سرسام آور منحرف نخواهد شد. ارزش هائی که هوگو چاوز منتقل ساخته است آمیخته به اخلاق و شجاعت است که در رویاروئی با جذبه های جامعۀ مصرفی مقاومت خواهد کرد.
یکی از سخنرانی های او را به یاد می آورم که خیلی روی من تأثیر گذاشت : «خودتان را رها کنید! باید از مادی گرائی خودتان رها کنید. باید مانند اولیس، آن قهرمان اساطیر یونانی عمل کنید که خودش را به دکل کشتی به بند کشید تا فریب آواز پریان دریائی را نخورد. من یکی از پابرهنه ها هستم و پابرهنه نیز خواهم مرد، هیچ چیز نمی خواهم، هیچ ثروتی».
که نسل جدید فرصت آن را داشته باشد تا این پیغام را عمیقا درک کند، زیرا در اینجاست که چاوز به الگو تبدیل می شود، الگوی قاطع و عمیقا «فرا انسانی» به مفهوم نیچه ای کلمه. ولی من اطمینان دارم، زیرا بذر اینجاست. و حالا مأموریت ما این است که این بذر را در خانۀ خودمان بکاریم.
شارل گیوسپی
Charles Giuseppi
استاد علوم سیاسی در دانشکدۀ علوم سیاسی در دانشگاه مرکزی ونزوئلا
6 مارس 2013
ترجمه توسط حمید محوی
http://www.michelcollon.info/Chavez-et-la-bataille-planetaire.html
در این دنیای نابسامان، با واقعیت بحران اقتصادی در سطح عمومی، بیکاری فزاینده، فقر و نا امیدی در بسیاری از جوامع غربی، هوگو چاوز جلوه گاه امید بوده و سیاست او گواه بر آن است که جهان دیگری نیز براستی می تواند وجود داشته باشد و انقلاب فرمول اتوپیک هیپی هائی نیست که از واقعیت گسسته اند.
طرح اجرائی توسط فرماندۀ انقلاب بولیواری، علاوه بر مجموعه ای از اصلاحات در شیوۀ زندگی ونزوئلائی ها، در تقاطع تمام راه های پر فراز و نشیبی که جهان جهانی سازی شده تحمیل کرده است، آلترناتیو نیرومندی را در چشم اندازه ما به نمایش می گذارد.
در سطح قاره ای، تمام این دولت های چپ آمریکای لاتین که انتخاب شدند و دوباره انتخاب شدند، یکی پس از دیگری، و سرانجام همۀ آنها از نیروی الهام بخش هوگو چاوز یاد می کنند. رافائل کورئا، انتحاب مجدد او به سال 17 فوریه 2013 به ریاست جمهوری اکوادور، پیروزی خود را به او تقدیم کرد، و چنین اظهار داشت : «این پیروزی در عین حال فرصت مناسبی است که آن را به رهبر بزرگ آمریکای لاتین تقدیم کنم که ونزوئلا را متحول ساخت، به این دوست بزرگ هوگو». برای او «پیروزی انقلاب شهروندی اکوادور همراه است با تمام انقلاب های قاره و البته انقلاب بولیواری در ونزوئلا». «لا پاتریا گراندا» (اصطلاحی که برای آمریکای لاتین به کار می برند) از هوگو چاوز بخاطر شجاعت و همبستگی که دائما از خود نشان داده است قدردانی می کند.
در ساختمان سوسیالیسم بولیواری هوگو چاوز، ونزوئلا طی چهارده سال گذشته موفق شد به بالاترین میزان آموزش و پرورش در آمریکای لاتین دست یابد، و در عین حال بهترین خدمات اجتماعی را در اختیار داشته باشد. بر این اساس، نیم میلیون بازنشسته که از حقوق محروم بودند، از این پس از حقوق ماهیانه بهره منده شده اند. علاوه بر این ونزوئلا گسترده ترین و مدرن ترین نظام بهداشتی را پس از کوبا ایجاد کرده است.
در چندین بخش استراتژیک، چاوز از استرداد شرکت های خصوصی – یا پیش از این خصوصی سازی شده – به نفع منافع عمومی تردیدی به خود راه نداد. بین بارزترین آنها «کونویاسا» شرکت هواپیمائی، بانک ونزوئلا «اینوپال»، صنعت کاغذ «سیدور»، در زمینۀ متالورژی «کونفریس»، در زمینۀ کشتیرانی «کانتی»، برای تلفن و غیره … را می توانیم نام ببریم. این رویکرد می تواند الهام بخش مردم اروپا باشد که دولتهایشان دائما همه چیز را خصوصی سازی می کنند بی آن که وضعیت مردم بهتر شده باشد، کاملا بر عکس!
در زمینۀ منابع انرژی و نفت به ویژه ونزوئلا دارای بزرگترین ذخیرۀ نفتی جهان است، شرکت «پترولئوس دو ونزوئلا» به یکی از بزرگترین صنایع نفتی در جهان تبدیل شده است.
آرژانتین نیز همین راه را در پیش گرفته است و یکی از شعبات گروه نفتی «راپسول» را ملی اعلام کرد. بولیوی، اوو مورالس دوکارخانه ای را که متعلق به «ایبریا» بود ملی اعلام کرد، و به همین علت موجب برآشفتن خشم اسپانیا شد، بطوری که اعلام کرد که مناسبات دو کشور را بازبینی خواهد کرد و شیوۀ کار مورالس را «غیر دوستانه» خواند. در اینجا ما تنها دو نمونه مطرح کردیم.
محاصره علیه کوبا بیش از پیش ضعیف می شود، و کورئا در اکوادور به شکل اجتناب ناپذیری به سوی اصلاحات دولت حرکت می کند که روی نفی الگوی قدیمی خصوصی سازی تمرکز دارد.
به یمن راه مبارزه جویانۀ چاوز و باززائی خودآگاهی بولیواری، تمام آمریکای لاتین شعله ور شده است.
تقریبا تمام کشورهای قارۀ آمریکای لاتین تصمیم گرفته اند راهی را برگزینند که مخالف آن راهی است که جهانی سازی نئولیبرال پیشنهاد می کند.
بجای تکرار طرح هائی که هزار بار شکست خودشان را به اثبات رسانده اند، آمریکای لاتین راه های جدیدی را برگزیده است.
در اینجا، مارکس را از آرامگاه ایدئولوژیکس بیرون کشیدند، در حالی که برخی می خواستند او را بخاک بسپارند.
هوگو چاوز با بدنامی های «نظریات قدیمی» مارکسیست، سوسیالیست، و بولیواری، به روز شده در مبارزه برای ابداع الگوی نوین تردیدی به خود راه نداد. آن چیزی را که او سوسیالیسم قرن بیست و یکم می نامد الگوئی است که کارکرد دارد و نوزادانی را به دنیا می آورد.
امروز روشن است که پرچم انقلاب بولیواری، در دستان فرمانده چاوز، در رأس نبرد جهانی به احتزاز درآمده است.
خداناباوران برای چاوز دعا می خوانند
جان براون John Brown
جان براون نویسندۀ کتاب «حاکمیت لیبرال، نقدی دربارۀ لیبرالیسم به عنوان راهکار قدرت»
http://www.michelcollon.info/Les-athees-prient-pour-Chavez.html
6 مارس 20132
ترجمه توسط حمید محوی
دیروز در یک گردهمآئی واقعا پر احساسی شرکت داشتم. گردهمآئی به فراخوان سفارت جمهوری بولیواری ونزوئلا در بروکسل، به مناسبات همبستگی با رئیس جمهور هوگو چاوز برگزار می شد که در حال بستری در کوبا به سر می برد و احتمالا تا چند هفتۀ دیگر به ونزوئلا بازخواهد گشت.
همبستگی با شخص رئیس جمهور در عین حال فرصتی بود برای همبستگی با مجموع فرآیند انقلاب بولیواری. حضار متشکل از اعضای انجمن های آمریکای لاتین در بروکسل و افراد دیگری بودند که فرآیند بولیواری را پشتیبانی می کنند، و بطور کلی موج متحول کننده ای که قاطعانه بخش مهمی از آمریکای لاتین را در مسیر تحولات جدید قرار داده است. شرکت کنندگان که همه از بین دیپلماتهای کشورهای عضو «اتحادیۀ بولیواری برای ملت های آمریکای لاتین» بودند، عموما ساده، سیاسی و با دقت بنظر می رسند. تظاهرات در کاراکاس به شکل مستقیم روی اکران پخش می شد، و ما می توانستیم ببینیم که در غیبت هوگو چاوز، مردم خودشان حکم ریاست جمهوری او را بدست گرفته اند.
صحنۀ هیجان انگیز : مقابل اپوزیسیونی که چند هفتۀ پیش به خیال این که رئیس جمهور درگذشته است، آتش بازی به راه انداخته بود و امروز بیش از دیروز بیشتر روی سرطان حساب می کند تا روی توان مبارزاتی اش در انتخابات، برای پایان دادن به فرآنید بولیواری، سیلی رنگارنگ و در عین حال با موج برجسته ای از رنگ سرخ، سیلی از افراد، از هر نوعی، و از هر سن و سالی، کاخ ریاست جمهوری را در میرافله غرق کرده بودند، برای دفاع از دموکراسی، دموکراسی خودسان. در رویاروئی علیه کودتا، در رویاروئی علیه مرگ. و امروز، ما، خود ما، خداناباوران گردهم آمده بودیم و برای چاوز دعا می کردیم، و خدائی را فرامی خواندیم که می دانستیم وجود ندارد.
وضعیت جسمی چاوز بسیاری از مسائل را تحت این شرایط سخت متأثر ساخته است. اپوزیسیون با سوء استفاده از وضعیت فعلی، سعی کرد برای بی ثبات سازی کشور، قحطی مواد غذائی و بی نظمی و ناامنی ایجاد کند. در این ساعت، تاکتیک آنها شکست خورده بنظر می رسد.
برعکس، اکثریت گسترده ای از توده های مردم، حتی بیشتر از آن تعدادی که او را انتخاب کرده بودند، بر اساس آمار(2) خواهان بازگشت او به پست ریاست جمهوری اش هستند و می خواهند فرآیندی که او آغازگر آن بود ادامه یابد. چاوز تنها یک رئیس جمهور نیست، او چیز دیگری است : او نماد زندۀ تحولات اجتماعی است که به هستی سیاسی میلیون ها ونزوئلائی که پیش از این حتی وجود خارجی نداشتند و از هیچ حقوقی برخوردار نبودند، تحقق بخشید.
ونزوئلای امروز، کشوری است که سیاست های اجتماعی دولت بولیواری مجدانه فقر را کاهش داد و دسترسی به آموزش رایگان را برای همگان فراهم ساخته است، و چنین امری نه تنها در سطح آموزش ابتدائی بلکه در سطح دانشگاهی تضمین شده است. از 27 میلیون ونزوئلائی پیش از انقلاب 300000 دانشگاهی وجود داشت، ولی امروز تعدادشان به بیش از دو میلیون نفر رسیده است. همین پیشرفتها را می توانیم در امور بهداشتی و فرهنگی یادآور شویم.
یکی از اهداف دولت ونزوئلا سوادآموزی در زمینۀ موسیقی برای 2 میلیون کودک ونزوئلائی است، به این معنا که هر یک از این کودکان بتوانند موسیقی بیاموزند و بتوانند با یکی از ابزارهای موسیقی آهنگ بنوازند و دولت نیز ابزار موسیقی را به رایگان در اختیار آنها قرار دهد. از این پس تآترها و سالن های موسیقی ارث پدر و در انحصار الیگارشی نیست.
تحولات اجتماعی در زمینۀ گسترش خدمات اجتماعی و تقسیم ثروت قابل لمس است، و به همین گونه در زمینۀ شرکت مستقیم مردم در امور سیاسی. چنین واقعیاتی نیروی اصلی چاوز و پایه و اساس قانونیت فرآیند تحولات کنونی است.
همان گونه که ونزوئلائی ها می گویند «چاوز یک وطن بما بخشید»، به عبارت دیگر او آنها را به اعضای عینی جامعۀ سیاسی تبدیل کرد و دسترسی به ثروت ملی را برای همگان فراهم ساخت که پیش از این بخش عظیمی از آن در انحصار گروه اندکی بود.
نمی توانیم دربارۀ این موفقیت ها بحث کنیم ولی مسئله ای که بیماری چاوز بخودی خود مطرح کرده مستقیما خصوصیت فرآیند را نشان می دهد که می تواند نیروی اصلی و اساسی او باشد و در عین حال می تواند بزرگترین ضعف او تلقی شود. مسئله در واقع به رابطۀ بسیار تنگاتنگ فرآیند با شخص چاوز مرتبط می باشد که در شعارهائی که می خوانند می توانیم بشنویم : «چاوز مردم است»، «چاوز قلب مردم است»، یا «ما همه چاوز هستیم».
در حاشیۀ مناسبات عاطفی که بخش های گسترده ای از مردم ونزوئلا می توانند برای رهبر انقلاب بولیواری ابراز دارند، بازخوانی چنین رابطۀ تخیلی در چهار چوب سنت سیاسی حاکمیت اجتناب ناپذیر است. در این سنتی که متفکر کلاسیک آن توماس هابز می باشد، حاکم همان فردی است که مردم را متحد می سازد. فرد حاکم مرد مرا متحد می سازد در حدی که بازنمائی آنها را به عهده دارد، و بازنمائی افرادی را به عهده دارد که مردم را تشکیل داده و بر مبنای قرارداد از حقوق خودشان به نفع فرد حاکم قطع نظر کرده اند.
از دیدگاه هابز، چنین است تنها شیوۀ تسلط بر خطرات مرگ آسائی که جنگ همه علیه همه در وضعیت طبیعی را رقم می زند. بر این اساس، مردم و هر یک از افرادی که آن را تشکیل می دهد از طریق نمایندۀ خودشان، از طریق حاکم فعالیت می کنند، و در نتیجه هر فرد فاعل و شناسنده ای باید حرکت حاکم را از آن خود و خاص خود بداند.
از دیدگاه طرح شکلی، هابز روی جلد کتاب «لویاتان» این موضوع بنیادی در باب حاکمیت را با تصویر مردی مصنوعی نمایش می دهد که از انسانهای قطع کوچک طبیعی تشکیل شده که حقوق و قدرت خاص خود را به او محول می کنند. بر این اساس هابز می تواند بگوید که در یک رژیم سلطنتی : «پادشاه مردم است». رهبریت چاوز دائما به شکل «پوپولیست» (مردم گرا) تعریف شده است. در اکثریت موارد نزد مخالفانش بر این باور هستند که رهبریت سیاسی در صورتی که در دستان «آنهائی که می دانند» نباشد، دیکتاتوری و غیر عقلی خواهد بود. در نتیجه رویگردانی سنت سیاسی غرب از قدرت های مردمی امر آشکاری بنظر می رسد. همین سنت سیاسی که امروز پوپولیسم چاوز را افشا می کند همان سنتی است که تا آغاز قرن بیستم «دموکراسی» را به شیوۀ منفی درک می کرد، و برای همین انگیزه هائی که امروز مطرح می کند به اجرا می گذاشت. با این وجود جریان فکری دیگری وجود دارد که «پوپولیسم» را به مثابه یک جریان مثبت تلقی می کند، به همان شکلی که به عنوان مثال ارنستو لاکلو از آن دفاع می کند، به این معنا که پوپولیسم در واقع نام دیگری برای سیاستی تلقی می شود که به مقابله با بینش مخالف خود فعال می گردد که می خواهد آن را خنثی سازد و سیاست را تنها به مدیریت سادۀ گروهی کارشناس موکول کند.
سیاستی که به این شکل خنثی شده، به تعریف فیلسوف فرانسوی ژک رانسییر، کاملا به «پلیس» یا مدیریت اختلافات و سلسله مراتب تحکیم یافته تبدیل می شود. تنها «پوپولیسم» به عنوان فراخواست های بخش نمایندگی نشده و شاید هرگز نمایندگی ناپذیر می تواند تضاد را آشکار و فعال ساخته و به فضای سیاسی منتقل کندف این موردی است که با دموکراسی برخورد می کند. این کاری است که چاوز به شکل فوق العاده ای قادر به انجام آن بوده است.
رهبریت چاوز کاملا غیر عادی است. چاوز در عالم سیاست یک فرد حرفه ای نیست، کارشناس هم نیست، بلکه یک آدم مردمی است. به همین علت اکثریت مردم محروم از قدرت و محذوف از تقسیم ثروت با او انطباق هویتی دارند.
چاوز برای آنهائی است که در اعماق به سر می برند، در دولتی که تا پریروز ریشه های استعماری و الیگارشی داشت، فردی آمد که به کلاس اجتماعی تعلق نداشت یا از نژادی نبود که همیشه در کشور فرمانروائی می کرد. علاوه بر این، او فردی است که – تقریبا – هیچگاه از «خوشبختی عمومی» قطع نظر نکرد، یعنی رویکرد اخلاقی بر اساس برابری و باز شناسی هویت همگان که اکثریت دولت مداران با آن بیگانه هستند. علاوه بر این، رئیس جمهور چاوز نه تنها به ریاست جمهوری اش ادامه می دهد، نه تنها به این علت که مردم ونزوئلا او را طی 14 سال دوباره انتخاب کردند، بلکه به ویژه به این علت که مردم ونزوئلا هوگو چاوز را از اسارت انهائی که او را ربوده بودند آزاد ساختند و دوباره او را به پست ریاست جمهوری بازگرداندند، و به این ترتیب کودتای الیگارشی را با شکست مواجه ساختند. بر این اساس مستقیما در جهت مخالف نظریۀ هابز قرار می گیرد : «چاوز مرد ماست» به این علت که مردم بی شمار اعماق و آنهائی که از او پشتیبانی کردند و پشتیبانی می کنند یکی از خود آنهاست و در این جایگاه به عنوان مسئول سیاسی قرار گرفته است که برای آنها ساخته نشده بوده است.
پوپولیسم، در تعریف خاص چاویسم دو جهۀ مضاعف را در بر می گیرد : از یک سو، او اشکالی از حاکمیت کلاسیک را انتخاب می کند و با تأکید روی بازنمائی مردم به واسطۀ رهبر ولی از سوی دیگر، توده ها که در عین حال قابلیت خود را در پشتیبانی از رهبر و فرآیند انقلاب بولیواری را نشان داده اند. در مقابله با طرفداران الیگارشی کودتاچی و حتی در مقابله با بیماری، در مقابله با سرطان که امید ناشایست و اندوهبار «اسکوآلیدوس ها» (3) را تشکیل می دهد، این توده ها هستند که در فراسوی گفتگوئی دائمی به حرکت رهبر محتوا بخشیده و در هر لحظه حافظ قدرت او بوده اند.
الهی شناسی سیاسی دربطن نظریۀ هابز از حاکم خدای مرگ پذیری معرفی می کند که موجب تعالی مردمی بوده که در آن قدرتش را بنیانگذاری می کند و توده ها را به یک فرد تقلیل می دهد.
چاویسم الهی شناسی سیاسی جدید خارج از دین، موعود باور و ماتریالیست است که در آن توده ها جای خود را دارند و به عنوان توده ها تا حدود خیلی زیادی تعیین کنندۀ فرآیند سیاسی هستند. تحت چنین شرایطی، حاکم مفهوم مطلق خود را از دست می دهد. در مفهوم چاویسم، حاکم یک رابطۀ درونی با توده ها است که شخص چاوز، در جایگاه مدافع ثروت مادی عمومی و رفاه عمومی و هویت انسانی همگان، تنها یک نمونۀ بازنمائی شده است. حاکم آنی نیست که توده ها را تعطیل کند بلکه چهره ای است که حاصل وسعت مشارکت سیاسی توده ها بوده و تنها روی آن می تواند تکیه کند.
چاوز مطمئنا یک شاهزاده است، نه از آن شاهزاده هائی که در قصه های شاه پریان می بینیم که یک بار ظاهر می شود و بعد ناپدید می شود و هرگز بازنمی گردد (مگر این که شرایط بسیار دشواری از سر راه برداشته شود) بلکه یک شاهزادۀ اصیل ماکیاولی. یعنی شاهزاده ای که از یک دورۀ سلطنتی اولیه، جمهوری جدیدی را بنیانگذاری می کند. آلتوسر در نقدی که دربارۀ ماکیاول می نویسد به تحلیل کتاب «پرنس» می پردازد و می گوید : «تنها یک مرد می تواند دولت ایجاد می کند ولی دوام این دولت و قوانین آن اگر اجرای آن تنها به یک نفر بستگی داشته کوتاه خواهد بود، در نتیجه برای تضمین دوام آن ادارۀ امور باید به چندین نفر محول گردد».
بر این اساس، همان گونه که آلتوسر متن ماکیاول را توضیح می دهد، دو دورۀ زمانی در بنیانگذاری دولت جدید شاهزاده وجود دارد : 1) دورۀ تنهائی، دورۀ آغازین مطلق که تنها می تواند کار و اثر یک فرد تنها باشد، ولی این دوره نیز بخودی خود بی ثبات است، زیرا در خوان آخر می تواند بجای دولت اصیل به سوی استبداد تمایل پیدا کند. . 2) دورۀ زمانی دوم به دوام کار مرتبط می باشد که از طریق دو حرکت انجام می گیرد : اعطای قانون و خروج از تنهائی، یعنی خروج از قدرت مطلق یک فرد تنها».
قطعا همان گونه که پیش از این دیدیم، قدرت مطلق یک فرد تنها بازنمائی نظریۀ تخیلی بوده که متارکه با گذشته و نظم قدیمی را رقم می زند. ولی در مورد چاوز، از دورۀ «تصمیم» برای متارکه با رژیم الیگارشی و از طریق مراحل مختلف انقلاب بولیواری، او همیشه به جنبش اجتماعی و تمایلات اکثریت تکیه داشته است. در نتیجه، انقلاب او تنها تا حدودی با حکومت جدید ماکیاولی قابل مقایسه است.
اندیشۀ ماکیاول بنای دولت مدرن بورژوائی و نظام سلطۀ طبقاتی را مد نظر قرار می دهد، که البته خالی از هوشمندی نیز نیست و می تواند به مذاکره «با پائین دستی ها» نیز بیاندیشد، زیرا شاهزاده باید «دوستی مردم را بدست آورد»، ولی آنچه امروز در ونزوئلا در شرف تکوین است، مشخصا حذف جامعۀ طبقاتی، و ایجاد یک دموکراسی واقعی، و سوسیالیسم به عنوان مرحلۀ گذار به جامعۀ اشتراکی می باشد. این موضوع مانع تفکیک قاطعانۀ دو مرحله می شود، بی گمان تصمیم چاوز در شورش علیه رژیم الیگارشی در زمان وقوع کاتالیزوری ضروری و در عین غیر قابل پیشبینی، که شکل گیری و حرکت تمام مجموع فرآیندها را امکان پذیر ساخت.
شاهزاده ای که به بنیانگذاری دموکراسی اقدام می کند یک میانجیگر فنا پذیر است، میانجیگری که حرکت بنیانگذارش مانع اختلال او به عنوان حاکم مطلق می گردد. ولی، چاوز به عنوان عنصر ضروری و اجتناب ناپذیر در عین حال جایگزین پذیر است. خود او بارها گفته است که هدف از طرح بولیواری با ایجاد دموکراسی در پیوند با مناسبات جدید اجتماعی در مرحلۀ پسا سرمایه داری خاتمه دادن به دولت بورژوائی و نهادهای آن است. در ارائۀ طرح انخاباتی اش، در آخرین انتخابات ریاست جمهوری(4)، هوگو چاوز اعلام کرد : «برای پیشروی به سوی سوسیالیسم، ما به قدرتی با بن مایۀ مردمی نیازمند هستیم تا بافت سرکوب، استثمار و تسلط طبقاتی که هنوز در جامعۀ ونزوئلائی وجود دارد را از کار بیاندازد، و در عین حال قادر باشد ثبات نوینی بر اساس زندگی روزمره ایجاد کند، یعنی در فضائی که برادری و همبستگی با پیدایش دائمی شیوۀ نوین طرح تولید زندگی مادی برای ملت ما همگام خواهد بود. چنین امری مستلزم از بین بردن تشکیلات دولت بورژوائی می باشد که ما به ارث برده ایم که دائما از طریق عادات قدیمی مخرب بازتولید می شود، و در عین حال می بایستی به ابداع اشکال نوین مدیریت سیاسی اقدام کنیم».
اینجا در اروپا، در آمریکای لاتین و در دیگر نقاط جهان، بسیار هستیم که آروز می کنیم که رئیس جمهور بولیواری بهبود یابد و این طرح را به اجرا گذارد و ما از تخیلات مبنی بر نظریات هابز که خاص دولت بورژوائی می باشد خارج شویم.
Notes :
(1) Lire à ce sujet le reportage « Le jour où Miss Mundo leva le poing », http://venezuelainfos.wordpress.com/2013/01/11/le-jour-ou-miss-mundo-leva-le-poing/
(2) Voir notamment les enquêtes de la firme internationale International Consulting Services : http://www.minci.gob.ve/2012/09/07/encuestadora-ics-69-de-los-venezolanos-aprueba-gestion-del-presidente-chavez/ et http://www.avn.info.ve/contenido/ics-75-poblaci%C3%B3n-conf%C3%ADa-instituciones-del-estado
(3) escualidos
اصطلاحی که ونزوئلائی ها برای مخالفان دست راستی به کار می برند
(4) http://venezuelainfos.files.wordpress.com/2012/10/programme-de-chavez-2013-2019-texte-integral1.pdf
«ما همه چاوز هستیم حتی بدون چاوز»
فرنداندو مورس Fernando Morais
6 مارس 2013
ترجمه توسط حمید محوی
در وضعیتی که دولت ونزوئلا اجرای طرحی را که طی اکتبر 2012 پیروزمندانه از صندوق رأی خارج شد، آماده می کند، و چاوز در بستر بیماری تصمیمات نهائی رام طرح کرده و بازگشتش را از کوبا آماده می کند. نشریات اروپائی هنوز به «پس از چاوز» باور دارند، یعنی موضوعی که حاکی از نفی رأی دهندگان است.
چند روز پیش صدها هزار ونزوئلائی مرکز کاراکاس را به تصرف خود درآوردند تا بجای رئیس جمهور هوگو چاوز که به دلیل معالجۀ بیماری اش در کشور حضور ندارد، ادارۀ امور را بدست گیرند. توده های مردم با لباس های رنگارنگ و سر و صدا پیرامون کاخ میرافلور تجمع کردند، آنها، مردم، پوشیده از رنگ های سرخ و زرد و آبی ی اقیانوسی و سبز جنگل های آمازونی و سفید…، تفنگ تهاجمی آکا 47 بدست نداشتند، کوکتل مولوتوف نیز حمل نمی کردند، ولی با سلاحی دیگر و قدرت آتشی بسیار برتر آمده بودند : قانون اساسی ملی.
با لباس و شال ریاست های جمهوری توده ها، از کاغذ ها حتی، بافته شده با دستهای مردمی، بی آن که شعارهای خون چکان سر دهند، یک صدا یک فریاد از زبان مردم و با زبان مردم یکپارچه جبه پوش از جبهۀ ریاست های جمهوری توده های بیدار از تبار بولیوار در قرن بیست و یکم امیدهای سوسیالیسم، به جهانیان چنین گفتند : «ما همه چاوز هستیم، ما همه چاوز هستیم»
رسانه های دست راستی چنین واقعه ای را به تمسخر گرفته و «صحنۀ رئالیسم جادوئی» نامیدند. اگر چاوز دیکتاتور است و اقتصاد ونزوئلا در حال مرگ به سر می برد – چیزی که 9 روی 10 در نشریات برزیلی دائما تکرار می کنند – چرا «ابلیس» این همه مردمی است؟
برچسب های بی موردی مانند «پوپولیسم» و «کودیلیسم» اندک اندک تأثیر خودشان را از دست می دهند زیرا چنین برچسب هائی دیگر قادر نیست توضیح دهد که چرا چاوز و دولت او 16 بار فرآیند تحولات را به آزمون گذاشتند – با انتخابات و همه پرسی، و تنها یک شکست را در پروندۀ خودشان به ثبت رساندند. آخرین پیروزی ماه دسامبر روی داد، وقتی که چاوز در کوبا بود : چاویست ها 20 پست از 23 پست دولتی در دولت ونزوئلا را از آن خود ساختند.
هر فردی اگر بخواهد از کشور بازدید کند و مسائل و موارد را به شکلی که واقعا هستند ببیند، بی آن که پیش داوری خاصی داشته باشد و تحت تأثیر نظریات پیش ساخته نباشد، می تواند آن چه را که رسانه ها نشان نمی دهند، ببیند. هر شهروند متوسط برزیلی، که خواهان اطلاعات مستقل دربارۀ ونزوئلا باشد، کاملا غافلگیر خواهد شد.
طی 14 سال جاویسم، میزان بی سوادی به صفر رسیده است. طی دو دهۀ اخیر 350000 خانۀ اجتماعی ساخته شده که نیمی از آن با همکاری انجمن های سازمان یافته امکان پذیر شده است.
شما پزشکان برای 10000 از شهروندان از 18 به 58 پرشک رسیده است. تنها نظام پزشکی در بخش اجتماعی 100000 پزشک را در استخدام خود دارد که تقریبا 30000 نفر از آنها کوبائی هستند و از پنج سال پیش در محلات فقیر نشین در اطراف کاراکاس به شکل رایگان به نیازهای هزاران مراجعه کننده پاسخ می گویند. میزان مرگ و میر نوزادان از 25 به 13 در هزار تولد رسیده است و 96 درصد از مردم به آب آشامیدنی دسترسی دارند.
اوج این سیاست های اجتماعی که به مدیریت چاوز به اجرا درآمد، در ارقامی دیده می شود که تحقیقات کمیسیون اقتصادی در سازمان ملل متحد برای آمریکای لاتین و کارائیب منتشر کرده است : از 18 کشور آمریکای لاتین، ونزوئلا کشوری است که کمترین میزان نابرابری اجتماعی را نشان می دهد.
چنین موردی مخالفان را خاموش ساخته و خلع سلاح می سازد، یعنی رویکری صلح جویانه به سوی سوسیالیسم ،توسط یک کاتولیک واقعا مؤمن که طی 14 سال گذشته بر اساس فرآیندی خاص مدیریت شده، و نهادها بخوبی عمل کرده اند، بی آن که جوخۀ اعدامی وجود داشته باشد، بی آن که زندانی سیاسی وجود داشته باشد و نشریات نیز از آزادی تمام و کمال بهره مند بوده اند.
اغراق می گویم؟ آنهائی که تردید دارند می توانند به سایت زیر مراجعه کنند تا ببیند که چگونه دو روزنامۀ مهم اپوزیسیون کشور چگونه دربارۀ چاوز و دولت او هر روز مطلب می نویسند و منتشر می کنند.
http://www.eluniversal.com et http://www.el-nacional.com
نظریه ای که می گوید انقلاب بولیواری با هوگو چاوز جان سالم به در نخواهد برد، به آرزوها و فرافکنی های همانهائی تعلق دارد که کودتای 2002 را به راه انداختند، برگزیدگانی در نوستالژی ونزوئلای دوران قدیم به سر می برند. همانهائی که با پول نفت تنها حساب های خودشان را در سوئیس و میامی تغذیه می کردند، و مثل امروز با طرح های اجتماعی بیگانه بودند.
مانند میلیون ها ستایشگران فرآیند ونزوئلائی دیگر، آرزومندم که هوگو چاوز در نبرد علیه سرطان پیروز شود و هر چه زودتر سکان راب دست بگیرد. می دانم که رئیس جمهور مانند هر انسان دیگری فنا پذیر است. و باز هم می دانم، که انقلاب بولیواری که او برپا و هدایت کرد، ادامه خواهد یافت. کی زنده خواهد ماند خواهد دید.