مدیریت توهم ( ناسیونالیسم توهم ملت سازی)

نویسنده: سارا پرهام

Nationalism”   ناسیونالیسم نوعی آگاهی جمعی نامیده می شود، یعنی آگاهی به تعلق ملت که آن را می توان با تسامح آئین اصالت دادن به ملت و ملت گرایی دانست که در آن و به کمک آن،nation ، ملت، گروهی هستند که خود را دارای پیوند ها و علقه هائی می بینند. ابزار شناسایی و مکانیسم بازشناسی این علقه مبتنی بر نوعی قرارداد پنهان یا همان قرارداد اجتماعی  social contract  ست. که روند تحقق آن مبتنی بر آگاهی جمعی، و مناسبات ملی و داخلی تحقق میابد، فرایند  تکوین ناسیونالیسم که مبتنی بر هسته آگاهی شکل می گیرد امری خودبخود که از شناخت همپادها به وجود می آید. یعنی به نحوی که افراد با شناخت از نژاد، زبان، سنتها و عادتها و ارزش های اجتماعی اخلاقی و به طور کلی فرهنگ  خود،  دست یافتند  می توانند ضمن آن که من خود را داخل ما هویت بخشند به فداکاری و پاسداری از آن نیز بپاخیزند.”

اما در چهارچوب تعریف ارائه شده که از سوی بسیاری از فرهنگ نامه ها از مفهوم ناسیونالیسم مورد تائید می باشد چند سوال قابل طرح می باشد. که می توان مجموع آن ها را در یک سوال اصلی اینگونه مطرح ساخت: آیا ناسیونالیسم یک پدیده تاریخی  است یا یک مفهوم تحلیلی؟

الف- بی شک می توان برای ناسیونالیسم یک تاریخ ذکر کرد قرن 18 و شاید کمی قبل تر و بعد تر … حوادث تاریخی نظیر انقلابات و موج های جریان ساز را با در چهارچوب آن، مورد همپوشانی قرار داد و از این منظر ناسیونالیسم را یک پدیده تاریخی دانست. می توان آن را مفهوم تحلیلی دانست که مبتنی بر قرارداد اجتماعی: قراردادی که افراد بدون شرکت در آن، آن را به رسمیت می شناسند تا در صلح صفا امنیت، مالکیت و ضرورت های تولیدی را پیوند زنند. به عبارتی حضور فیزیکی قراداد اجتماعی که در قالب دولت شکل می گیرد که پدیده دولت- ملت نمود عینی آن می باشد چیزی نیست جزء همان غایت دولت که حفظ مالکیت می باشد.

پس ما در برابر ناسیونالیسم هم یک پدیده عینی را مشاهده می کنیم که نمود تاریخی دارد و علاوه بر آن یک مفهوم تحلیلی هم هست که فرض حضور خود را از یک قراداد اجتماعی می گیرد.  اما این دو رهیافت، (امر ذهنی مفهومی با امر عینی  و تاریخی) یک ریشه مشترک و موازی دارند و آن چیزی نیست جزء (تضمین ضرورت مالکیت و روند تولید) که برای تحقق و رسیدن به غایت آن باید به دست و برای دولت صورت گیرد.

خلاصه کلام ما یک پروسه مفهومی انتزاعی داریم که نقش کاربردی و تاریخی خود را در حذف تمایزها و تفاوت های فردی برای رسیدن به یک همپاد یک اجماع تحت عنوان ملت در تجسم عینی دولت ملت گرد می آورد؛ به نحوی که خیانت به دولت خیانت به ملت شناخته می شود و نه بلعکس. کارویژه این همپاد سازی رسیدن به شناخت که همان کشف علقه ها مشترک و برجسته از طریق حذف سایر علقه های فردی و گروهی بی اهمیت تر. درواقع ناسیونالیسم، شهروندان خود را مجبور به طرد می کند و نه شناخت و پروسه این حذف و مصادره به مطلوب سازی را می گذارد شناخت. شناختی که حضورش ضروری ست تا دولت-ملت بتواند روند تولید بورژوازیی را تحقق بخشد.

ب- سوالی دیگری که قابلیت طرح دارد شیوه مدیریت می باشد. مدیرت علقه ها مشترک. سرمایه داری مبتنی بر دولت-ملت هسته اصلی حضور خود را شکل می دهد. اما این ملت کیست؟ و شیوه مدیرت ملت چگونه ست؟

ملت کسی نیست جز گروهی از افراد که مورد تائید دولت قرار می گیرند. به عبارتی حضور در ملیت تنها با به رسمیت شناختن دولت صورت می گیرد و چرایی این امر به دو دلیل بر می گردد. الف: قرارداد اجتماعی اولیه که قرار بود مالکیت و روند تولید را تضمین کند علت حضور خود را از این تضمین می گیرد نه شرکت افراد در آن، ضمن آن که این قراداد از همان نخست حضور افراد را فرض گرفته و سند صلاحیت داشتن خود را از تحقق دولت ملت می گیرد. در واقع علت حضور خود را به این مقوله پیوند می زند چون دولت-ملت هست پس علقه های مشترک هست که آن را شکل داده.

ب: روند این مدیریت مبتنی بر تداوم دو خط موازی  مفاهیم انتزاعی و مدیریت عقلانی است. بی عبارتی از یک طرف یک مفهوم انتزاعی از ملت موجود ست که نه سر دارد نه ته و مشخص نیست این ناسیونالیسم کیست و چه شکلی ست و چه کسی باید پاسخگو باشد و از طرف دیگر این دولت است که ملت را به رسمیت می شناسد نه ملت دولت را. بنابرین ملت باوری پیشتر همان دولت باوری ست.

پس از منظر نگارنده ناسیونالیسم حکم ویروس های اچ آی وی را دارد ضمن آن که حضور عینی و وحشت دهشتناک خود را از مفهوم ایدز می گیرد مدیریت سازمانی خود را از روح و شبح بودن خود می گیرد.

مدیریت سرمایه داری از ناسیونالیسم حکم رفتار کسی را دارد که چون می خواهد چهره اش پنهان بماند –لخت به خیابان می آید.

ج- ناسیونالیسم به عنوان یک مفهوم تحلیلی در شرایط انضمامی تاریخ کشورمان بیشتر محلی از اعراب دارد تا به عنوان یک پدیده تاریخی. چرا که ناسیونالیسم در ایران بیشتر امری وارداتی است:” ناسیونالیسم مدعی بود که الهام دهندۀ واحد سیاسی پذیرفته شده جهانی است که ملت ها را می تواند حضیض به اوج و تعالی سوق دهد، ناسیونالیسم به ملت شکل و معنی می دهد و آنها را دائر مدار سرنوشت خویشتن سازد” و آنچه از این ادعا در ایران  تاکنون بوده است بیشتر نوعی سعی و تلاش بوده برای این همانی ها. آن هم مبتنی بر دو فرض اساسی که برای شناخت جهان ناسیونالیسم ضروری ست و نیز برای تحقق پویای نیز به وحدت آنچه غرب پیش گرفته بود پیش از این. در واقع ناسیونالیسم نوعی آلترناتیو بود برای کسانی که کسانی که تازه از خواب بیدار شده بودند و فکر می کردند علت عقب افتادگی کشور و عدم شناخت از جهان گفتمان امت و مذهب است. به نحوی که ناسیونالیسم می خواست از شکاف موجود  قدرت اجتماعی در ایران، قدرت حضور پیدا کند. قدرت اجتماعی در ایران دو سو داشت، یا در حیطه اقتدار دین بود، یا در حیطه ی اقتدار سلطنت که در معنای عام آن به دولت تعبیر می شد. خلاصه روحانیون مالیات شرعی را دریافت می کردند و دولتیان مالیات عرفی را و ملت هم کسی نبود جزء روساء و آقایان علما که به هر وسیله اسم و شهرتی پیدا نموده و ملجاء شده بودند. اختلاف هم بر سر این بود که مشت رعیت بدبخت را … دولتیان بیشتر بخورند یا ملاء ها. ناسیونالیسم در چنین فضایی حال آگاهانه یا ناآگاهانه برای تکوین سرمایه فردی و رسیدن به امنیت شغلی توسط تجار و فرنگ دیده شده ها بنا شد. البته در آغاز حضور این مفهوم یعنی ملت با دولت اشتباه گرفته می شد و به جای یک دیگر به کار گرفته می شد. به نحوی که کاربرد ملت در معنای، شریعت، آئین، دین و گاه پیروان دین و کاربرد دولت در معنای سلطنت، حکومت و نوبت سلطنت حکومت، در متون تاریخ و ادب فارسی و منابع دینی، پیشنه ی بسیاری طولانی دارد. به عنوان مثال آخوند زاده در نقدی که در 1283 قمری بر مندرجات روزنامه ملت سنیه ایران که گویا که روزنامه مربوطه که مورد نقد وی بود سرلوحه روزنامه تصویر مسجدی بود وظاهراً از ملت مفهوم رایج آن، یعنی شریعت و پیروان شریعت را در ذهن داشتند نوشت: اولاً که شکل مسجد که تو در روزنامه خود علامت ملت ایران انگاشته ی در نظر من نامناسب می آید، به علت این که اگر از لفظ ملت مراد تو معنی اصطلاحی آن است، یعنی اگر قوم ایران را مراد می کنی.

د- ناسیونالیسم به عنوان یک پدیده تاریخی علت ناکامی و عدم تحقق ناسیونالیسم در ایران دلایل متعدد و متنوعی دارد که در این سطور نمی گنجد و بی شک آن نوع از ناسیونالیسم که مراد منتقدان اصلی ناسیونالیسم مارکیست ها هست در ایران محلی از اعراب نداشته و ندارد. و نگارنده فکر می کند پرداخت به ناسیونالیسم ایران آنهم با مفاهیم مارکسیستی قدری بالا بردن این مفهوم دست چندم و جدی گرفتن آن است.

اما می توان پرداخت به پدیده ناسیونالیسم را از سوی دیگر پرداخت به توهم ناسیونالیسم دانست و جستار پایانی را اینگونه جمع بندی کرد که باید به تاریخ توهم ناسیونالیسم پرداخت نه تاریخ ناسیونالیسم. می توان اضافه نمود که ریچارد کاتم که تاریخ ناسیونالیسم را در ایران را مورد بررسی قرار داده اند بیشتر مفهوم تحلیلی آن را در نظر داشتند که در جستار نزاع بین فقها و حاکمان استبداد در کش و قوس بوده.

توهم ناسیونالیسم بیش از هر امر انتزاعی واقعی ست و نمود عینی و بارز تاریخی داشته. الف: هم به دلیل خود مفهوم ناسیونالیسم که در بردارنده مفاهیم و علقه های خیالی نظیر خاک و خون است ب: و هم به دلیل سویه  اهداف ضد استبدادی آن پیش از انقلاب و هم به دلیل گفتمان مذهبی غالب که در کل آن هم چیزی را با زمان پیش تغییر نمی دهد در شرایط معاصر پدیده ناسیونالیسم همچنان چیزی نیست جز یک الترناتیو توخالی از غلو های تاریخی و لغزیدن های نابجا به دامن غرب. چه آنجایی که زرین کوب در دو قرن سکوت نماد ایرانی بودن و نژاد برتر بودن را مطرح می سازد و تمام عقب افتادگی را به گردن اسلام می اندازد و هم اکنون که در تمثیل های معاصر سعی در یکسان سازی و پیوندهای مشترک با غرب سعی می کند همچنان خود را برای پویای به غرب نزدیک و هم برای شناخت او.

–       خلاصه

ناسیونالیسم بیشتر همان شیوه مدیریت توهم است. یک کلیت توخالی که بتوان آن را به هر سوی رجحان داد. کشف علقه ها و شور و هیجانی که از پیوند های مشترک پیرامون هویت شکل می گیرد.  هویتی که ساخته می شود تا ضرورت انباشت سرمایه و نظم موجود را تثبیت کند. در ایران این مفهوم هم به لحاظ مفهومی چه در آغاز و چه امروز با نوعی کژ فهمی هم آواز بوده که غمآوز توهم را پر بار تر کرده. و اتفاقاً خطر آن در ایران امروز که با صلیب شکسته در گروهای نئونازی عینیت گرفته در همین ترویج توهم و کژ فهمی ست. این که در جهانی که عقلانیت برای کشف هم سازگاری با حفظ اختلافات جای خود را به حذف می دهد.

تنها راه کار عملی که می توان از این سطور برداشت نمود: ترویج پوچی تاریخ و ارائه راهکارها برای پویای ست. چرا که ناسیونالیسم حضور خودش را در برابر استبداد  حاکمان و مذهبی می گیرد و هم خود را به عنوان منتقد علل عقب افتادگی و نابودی آن معرفی می کند. رشد اقتصادی همتراز با ترویج عدالت و شناخت بهتر تاریخ و از بین بردن اسطوره سازی عوام فریب بهترین راه برای از بین بردن این نوع از نگرش های پوچ و خالی ست.