نویسنده: امیل شیپرز
منبع: گاردین (نشریه حزب کمونیست استرالیا)
تارنگاشت عدالت
اکنون حدود ۳٫۰۰۰ سرباز فرانسوی به درخواست دیونکوندا ترااوره رئیس جمهور مالی وارد جنگ مالی شده اند. تلویزیون شهروندان مالی را نشان میدهد که از آنها استقبال میکنند، آنها در کنار ارتش مالی بسوی نبرد علیه شورشیان اسلامگرایی میروند که کل شمال شرق کشور را تصرف کرده اند و بهنظر میرسید آماده فتح باقی کشور باشند. اما برخی با توجه به نقش تاریخی اخیر فرانسه در جنوب آفریقا اعتراض کرده اند.
بعد از جنگ جهانی دوم، دو قدرت استعماری بزرگ اروپا، فرانسه و انگلستان، پی بردند که دیگر نمیتوانند مانند گذشته بر مستعمرات آفریقایی خود حکومت کنند. اما به دلائل عمدتاً اقتصادی و بخشاً ژئو–پولتیکی و ناسیونالیستی، حاضر نبودند آنها را کاملاً از دست بدهند، و بدنبال مکانیسمهایی برای حفظ کنترل خود بودند. این جایگزین برای حکومت استعماری بهشکلی بود که قوام نکرومه ، نخستین رئیسجمهور غنا آنرا «نواستعمار» نامید. منظور نکرومه از این حفظ کنترل عملی از طريق ابزار اقتصادی، سیاسی، دیپلوماتیک، و در مواردی ابزار نظامی هدایت شده از خارج بود. برای فرانسه نوستعمار بهشکلی بود که امروز «فرانسآفریک» (Françafrique) نامیده میشود.
فرانسه استقلال اسمی مستعمرات آفریقایی خود را برسمیت شناخت، و در مقابل آن نخبگان بومی حاکم مطیع منافع فرانسه باقی ماندند. شرکتهای فرانسوی قراردادهای سودمند تجارت و توسعه دریافت کردند، و ارزهای مستعمرات پیشین «فرانک جنوب آفریقا» و «فرانک آفریقای مرکزی»، همراه با نقش عمده فرانسه در سیاست پولی آنها شد. در آغاز با دستاویز «چالشهای کمونیستی» به ارتش فرانسه اجازه دسترسی به پایگاههای نظامی در کشورهای آفریقایی داده شد.
«فرانسآفریک» شامل ساختارهای نهادینه شده هم در فرانسه و هم در آفریقا میشود، و در پیوند محکم با دفتر ریاست جمهوری فر انسه و سرویسهای مخفی فرانسه قرار دارد. تحت پوشش آن، جنایات گوناگون، شامل فساد و قتل صورت گرفته است. این اغلب هماهنگ با آژانس اطلاعاتی مرکزی ایالات متحده [«سیا»] و همچنین با سرویسهای جاسوسی بریتانیا و دیگر کشورهای اروپایی فعالیت کرده است.
تقریباً تمام مستعمرات فرانسه در آفریقا در مرحلهای مجبور به پذیرش این ترتیبات شدند. استثناهایی وجود داشت. احمد سکوتوره، رئیسجمهور گینه، از پذیرش توافقنامههایی که حاکمیت ملی کشور او را محدود کند امتناع نمود. به تلافی، پرسنل مستعمراتی فرانسه قبل از ترک گینه تا آنجا که توانستند عمده زیرساختها و تجهیزات کشور را نابود کردند. در توگو، سیلوانوس اولیمپیو، نخستین رئیسجمهور، تصمیم گرفت بجای فرانسه متحد ایالات متحده شود. پاداش او، در سال ۱۹۶۳، یک گلوله بود. ضارب او یک گروهبان توگویی در ارتش فرانسه بود، به نام اتین ایادما (Etienne Eyadéma)، که شکایت او این بود که اولیمپیو میخواست برای صرفهجویی ارتش توگو را کوچک نگه دارد و سربازانی مانند او را بیکار کند. بدون اینکه تعجب کسی را برانگیزد، ایادما رئیسجمهور شد، و بمدت ۳۸ سال یک خدمتگزار وفادار منافع نواستعماری فرانسه بود.
این روالی بود که طی دههها دنبال شد. حاکمان آفریقایی که به «فرانسآفریک» وفادار ماندند، مانند فيليكس هوفوئه بوانی (Felix Houphouet-Boigny) رئیسجمهور ساحل عاج در قدرت ماندند، در حالیکه آنهایی که مخالف «فرانسآفریک» بودند سرنگون شدند. نهایتاً، این نظام «فرانسآفریک» شامل دیگر کشورهای فرانسوی زبان در آفریقا، مانند روآندا، بروندی و جمهوری دموکراتیک کنگو که هرگز مستعمره فرانسه نبودند، و حتا شامل گینه استوایی که مستعمره سابق اسپانیا بود، شد.
«فرانسآفریک» دوستان بسیار بدنامی برای فرانسه همراه آورد، که بسیاری از آنها یا در ارتش استعماری فرانسه و یا در خود ارتش فرانسه سرباز بودند، و با موافقت فرانسه راه خود را بسمت قدرت طی کردند. یک نمونه از این موارد بیشمار حسن هابره، دیکتاتور چاد است که اکنون بخاطر جنایت علیه بشریت که به قیمت جان هزاران انسان بیگناه تمام شد منتظر محاکمه است.
«فرانسآفریک» به زندگی یکی از برجستهترین رهبران چپگرای آفریقای پس از استعمار پایان داد. تاماس سنکارا در سال ۱۹۸۳ رئیس جمهور ولتای علیا– که به بورکینا فاسو تغییر نام داد– شد. او یک برنامه سوسیالیستی را که شامل اصلاح ارضی و دیگر سیاستهای سومند برای طبقه کارگر و دهقانان فقیر بود، به اجرا گذاشت. در سال ۱۹۸۷، سنکارا طی یک کودتای نظامی مورد حمایت فرانسه برهبری بلیز کامپوره، یکی دیگر از سربازان پیشین نیروهای استعماری که امروز رئیسجمهور است، به قتل رسید.
نتیجه تمام این «کمک»های فرانسه به مستعمرات آفریقایی سابق خود این بوده است که آنها از جملۀ فقیرترین کشورهای جهان، با وحشتناکترین استاندارهای آموزش و بهداشت هستند. اما مالی و همسایگان آن دارای ثروت معدنی افسانهای اند.
پایان دادن به «فرانسآفریک» یک تقاضای عمده چپ کمونیستی در فرانسه، و همچنین چپ آفریقایی بوده است. در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته، فرانسوا اولاند نامزد پیروز حزب سوسیالیست که اکنون رئیسجمهور است، انجام اینرا وعده داد. اما، ظهور چین در امور اقتصادی آفریقا، که با فرانسه برای منابع و بازارها رقابت میکند، به «فرانس آفریک» دلیل دیگری برای بودن داده است. یک دستاویز «جنگ علیه تروریسم» است.
سرنگونی قذافی در سال گذشته را میتوان بخشاً یک عملیات «فرانسآفریک» دانست. لیبی قذافی، با منابع عظیم نفت، گاز طبیعی و آب زیرزمینی آن، و بویژه با توجه به توانایی آن برای سرمایهگذاری خارجی و خرید منافع فرانسه در عرصههای تجاری و مالی، تهدید بزرگی بود. نیکولا سارکوزی، رئیسجمهور وقت فرانسه، مصصم بود از خشونت علیه قذافی استفاده کند. دیگر قدرتهای ناتو، از آنجمله ایالات متحده که فشار آن در سازمان ملل موجب «مداخله بشردوستانه» فاجعهبار در لیبی شد، به آن پیوستند.
ژان ایولو دریان وزیردفاع فرانسه این ماه کمی لغزش زبان داشت: او سوگند یاد کرد که هدف فرانسه چیزی نیست مگر «تصرف مجدد» تمام مالی. شاید منظور او «آزادی» بود، اینطور نیست؟
به نقل از «دنیای مردم»
http://www.cpa.org.au/guardian/2013/1579/14-mali.htm