هادی رجاپور
هنر و ادبیات، هماره هنر و ادبیات طبقاتی است و هماره در پیوند عمیق با سیاست و اقتصاد، چه در سطح عام و چه در سطح مشخص. فرافکنیِ این حکمِ پرولتری، در نزاع طبقاتی از سوی طبقات حاکم، به نام «هنر برای هنر»، «هنر غیر آیینی و غیر بخشنامهای» و … و در دورهی پستمدرن با عنوان کلّیِ «هنر فراایدئولوژیک»، امریست که هماره صورت خواهد پذیرفت. اگر که تأثیر امر ایدئولوژیک به میانجیِ پذیرش خودبهخودیِ آن و درونی شدنِ آن به منزلهی میلِ خودِ سوژه رخ میدهد، پس این فرافکنی، همچون پراتیک طبقهی حاکمه، جزء لایتجزّای افق زیباییشناسی2اش خواهد بود. اطاعت از سوژه اعظم باید همچون پذیرش و یا بهتر، با ارادهی خود سوژهی فردی همراه باشد، در غیر اینصورت، کارساز نخواهد بود و خود همین سوژه، برای فرافکنی شقاق درونیاش به این سمت میل میکند و جامعهی طبقاتی، دقیقاً در سطح ایدئولوژیک، کار خود را از همین مسیر پیش میبرد. پس کمونیسم در وجهی، چیزی نیست، به جزء دال و سوژه اعظمی که شقاق سوژه را به وی یادآوری کرده و حدوثش را نه بر امر ایدئولوژیک، بلکه بر شکاف و شقاق و تضاد و خودـحرکتی حاصل از آنها استوار میکند. اگر که کمونیسم، ایدئولوژیک نیست، به این دلیل است که این تضاد و شقاق را در هیچ عرصهای، نه تنها نمیپوشاند، بلکه عریان به پیش میکشد. ادعای «هنر و ادبیات فراایدئولوژیک» و عصر بدون «کلان روایت3» و «اندیشهی فراتاریخی4» درست آن روی ایدئوژیک سکّهی هگلی همسانیِ تضادهاست که به عنوان مخوفترین، فراگیرترین به انفعالکشندهترین ایدئولوژی است که درست متناسب با عصر سرمایهداری متأخر مصرفی5 است.
پس اگر که ادبیات هماره طبقاتی است، یافتن میانجیهای این امر و رسیدن از متن به ناخودآگاهِ اقتصادیـاجتماعیـسیاسیاش، وظیفه تئوریسین و منتقد کمونیست است. اینکه ادبیات هماره طبقاتی است، ضرورتاً هیچ ربطی به این ندارد که در برابر آن، چپ میبایست به «ادبیات متعهد» و … روی آورد و تئوریهایی اینگونه را سروسامان و یا پروبال دهد که این امر هیچ نیست به غیر از تبیین کاریکاتورگونهای که تنها در مقابل هر وضع بورژواییای نقیض آن را قرار میدهد و «هنر و ادبیات متعهد» را نقیضِ کمونیستیِ «هنر برای هنر» بورژوایی میداند. این صرفاً ایجاد یک پارادوکس است و به قول لوکاچ، تناقض در تقابل با تضاد، نه موجب حرکت، که باعث تحلیلبَرَندگی و میرایی و در نهایت استحاله شدن در وضع موجود میشود. این روش تنها یک سبک «یا» تولید کن است. سرمایهداری تناقض ایجاد شده را در نهایت در درون خود مستحیل و آن را در نهایت به عنوان بخشی از خود عرضه خواهد کرد6. سرمایهداری به دلیل ماهیتش و تضادهایش، خودش «یا» تولیدکن است و این دوآلیتهها را در همهی سطوح بازتولید میکند. این دوآلیتهها نه بدیلهای هم، بلکه نشانگر وضعیت تضادآمیز خود سرمایهاند. یک اندیشمند و هنرمند چپ، این «یا» را به «و» تبدیل میکند و با دادن محتوایی مشخص و دیالکتیکی به این «و»، تئوری و هنر را انقلابی میکند. در «یا»، در نهایت یک انتخاب اخلاقی و «رفرمیسم درخود» وجود دارد و در «و»یِ مشخص دیالکتیکی، یک نفیِ فرارونده از وضعیت و به حکم همین فراوندگی، یک ایجابِ مشخص.
منتقد و اندیشمند چپ در سطح تفسیر، دست به میانجیها میبرد و ادبیات و هنر را به منزلهی فرمی ایدئولوژیک، نشان میدهد و ارتباطش را با تضادهای درونماندگار شیوهی تولید سرمایهداری و تبعات این تضادها نشان میدهد و هنرمند چپ نیز، هنر خویش را به عنوان تکّهای از وضعیت طبقاتی، به همراه تضادهای درونماندگار آن و تبعات این تضادها، عرضه میکند که اگر این هنر همچون تکّهای از وضعیت هم در سطح فرم و هم در سطح محتوا، مستقر شود، آنگاه میتواند مخاطب را با ایجاد فاصله با این هنر، برانگیزاند و به سمت انقلاب جهتش دهد. این فاصلهگذاری برای آن است که مخاطب همذاتپنداری بیشقاق، طبیعی و اخلاقی خود را با محتوا، فرمها و پرسوناژهای هنر، کنار گذارده و با یادآوری اینکه این هنر تکّهای از وضعیت است و نه خود وضعیت، خصیصهی حامل تضاد بودنِ محتوا، فرمها و پرسوناژهای آن هنر و خودـحرکتی و پراتیک حاصل از آن را با خود به عرصهی واقعی هستیاش بکشد. در واقع، در این صورت است که ارتباط هنر و هستیـکنشِ طبقاتی، برقرار میشود. اگر هنر تنها به سطح همذاتپنداری، هرچند با مرارتها و پلشتیهای وضع فروکاهیده شود، آنگاه در سطح تناقض باقی مانده و میرا خواهد شد. نامیرایی و امروزین بودنِ برشتها، صمد بهرنگیها، مایاکوفسکیها، دیهگو ریوراها را، در وجهی باید در همین سطح فهمید. هنر پرولتری، اگر این ترم را با اغماض بتوان به کار برد، برای اینکه ایدئولوژیک نشود باید که تکهای از وضعیت باشد که مازاد وضع را به منزلهی خلاقیت سوژههای طبقاتی حاصل از تضاد و همچون خودـحرکتی حاصل از تضاد، نشان دهد، نه همچون مازادی دروغین که از خارج بر وضع بار شود که در اینصورت ایدئولوژیک خواهد شد و پوشانندهی تضاد و شِقاق و در بهترین حالت، پیشبرندهی همذاتپنداری طبیعی و اخلاقی.
1 – عنوان این مقاله، در ارتباط با تصویر همراه این مقاله است که در متنِ نوشتاری آن اشارهای بدان نشده است، لیکن خود تصویر همچون بخشی از متن، به اندازهی کافی گویا است. حسنی در زمان کودکی ما به مکتب نمیرفت و کثیف و حمامنرو و … بود. حسنی در زمانهی اکنون با چشمان آبی، همچون شاگردی مؤفق و درسخوان و میهنپرست، در فکر معادلات شرودینگر، هایزنبرگ، انیشتین و نویمن؛ انرژی هستهای و … است.
2 -Esthetics
3 -Meta-Narrative
4 -Trans-Historical
5 – این عبارت نه در مقابل تولیدی و زیربنای تولیدی جامعه، بلکه به عنوان مبنای هویتی است که توسط سرمایهداری آژیته میشود.
6 –در این رابطه میتوان به انواع سبکهای هنری به ویژه در عرصهی موسیقی اشاره کرد که در نهایت به بخشی از وضع موجود، آنهم بخشی تحرّکبخش و پرتحرّک تبدیل شدند.