هادی رجاپور
«بازنشستگان، آینهی تمام نمای شاغلین هستند.» این سخن رهبر جمهوری اسلامی، آقای خامنهای است که این روزها، اینجا و آنجا، در سطح شهر تهران، دیده میشود، به همراه عکسی از وی که خندهای مزوّرانه و حاکی از زیرکی بر صورتش نقش بسته است. (این میمیک لبخند وی که آن را به پوزخند، شبیه میکند، یکی از ویژگیهای چهرهی اوست.)
در این تب و تابِ جنبشهای کارگری در این مکان و آن کارخانه، و نیز تجمعهای بازنشستگان جلوی این استانداری و آن فرمانداری، … این جمله معنای خود را، و محتوای ایدئولوژیک خود را افشا میکند. تو گویی که بازنشستگان که با مقرّریای اندک، که آن نیز هم از دستمزدهای ایشان در زمان اشتغالشان کسر شده است و اکنون به آنها پرداخت میشود، در حال و روز خوشی به سر میبرند، که حال این آینده به شاغلین فعلی که با دستمزدهای پایینتر از خط فقر، قراردادهای سفید امضا و … در حال فروش نیروی کار خود هستند، نوید داده میشود. این سخنِ آقای خامنهای بدین معناست: «اکنون خوب کار کنید، فردای روز، بدون آنکه کار کنید، زندگی خوبی در انتظارِ شما خواهد بود.» لیکن معنای واقعی آن این است: «اکنون به سختی کار کنید و به وضعیت معیشتیِ پر تَعبی که دارید، بسنده کنید و فردای روز هم، اگر شانس آورده باشید و سابقهی کاری شما در بیمهی تأمین اجتماعی ثبت شده باشد1، همین وضعیت ادامه خواهد یافت.» این سخن رهبر جمهوری اسلامی که شرایط سخت میلیونها کارگر و بازنشستهی ایرانی را تطهیر میکند، نشان میدهد که دولت جمهوری اسلامی تا کجا حکومت سرمایهداران است و تا کجا هستیاش برآیند منافع قشرهای متنوّع سرمایهداران ایرانی است.2
اینچنین جملات کوتاهی در مورد موضوعاتِ مختلف، از سوی یک رهبر و به اصطلاح یک دیگریِ بزرگ، که بدین شکل در فرمهای ساده و با اندازههای درشت، به کرّات در سطح شهرهای ایران به نمایش گذاشته میشود، در یک جامعهی نمایشیِ پستمدرن، دقیقاً با خطاب3قرار دادن سوژههایی که آنها را میبینند، به آنها، از پیش، یک توهّم، یک پیشفرض را القا4 میکند: «شما سوژههایی آزاد هستید که این جملهی ساده را از یک دیگری بزرگ مهربان میشنوید.» که هستیِ فعلی و آیندهی شما را در یک قاب زیبا به شما عرضه میکند. این خطاب شدن ساده از سوی یک دیگری بزرگ، احساسی مبنی بر آزادیِ سوژه را ایجاد میکند که آن جمله دقیقاً از این طریق کار میکند و سوژه با وجود تمامیِ اختلافی که بین جمله و درک بیواسطهی هستیاش میبیند، احساسی از «یکنواختیِ بدونِ شقاق» و اینکه: «وضع کمی نامطلوب است، در آینده بهتر خواهد شد.» را نتیجه میگیرد و وضع موجود به روالِ سابق پیش میرود. لیکن دیالکتیک به ما میآموزد که فرآیند همین واقعیت و بحرانهای حاصل از تضادهایش، همین واقعیت موجود به مثابهی یک کل غیر ارگانیک، خصیصهی ایدئولوژیک این چنین جملاتی را افشا میکند و پراتیک همین سوژههای فرودستِ جامعهی طبقاتی، وضع موجود را دگرگون میکند و خواهد کرد. پراتیکی که هماکنون سویههایی از آن به جنبوجوش افتاده است. اتفاقاً همین جنبوجوش است که موجب میشود که چنین نمایشهایی برپاشوند. بورژوازی نیز غریزهی طبقاتی دارد و خطر را بومیکشد و در تلاش است که نقش ضدانقلابیِ خود را در همهی سطوح بهجاآورد.
همواره رستاخیز در پیش است و اینبار نیز هم آشرونِ5 کارگران دارد به حرکت درمیآید و با خود بورژوازی و همهچیزش را خواهد رُفت و پشتسرش جهانی نوین خواهد رُست. در زمانهای که نجات ملت6 (گفتمان رایج دولتمردانِ حاضر و همینطور اپوزیسیونهای بورژوایی7) و در واقع ابقای وضع موجود، از یک رسالت طبقاتی به یک شغلِ رسمی دیکتاتورهای بورژواییای چون پهلوی و جمهوری اسلامی، مبارک و مرسی، صدام و نوریالمالکی، سارکوزی و اولاند، بوش و اوباما، ملّا عمر و کرزای، یلتسین و پوتین بدل شده است، پرولتاریا باید این موضوع را درونیِ خود کند: «تنها در گرو خودـفعّالیتیِ و خودـجنبشیاش است که رهاییاش به منزلهی نجات خودش و بشریت، همچون رسالتِ طبقاتیاش، متحقّق خواهد شد.» بر ماست که همچون پولس قدّیس، مسیحیت را میان نایهودیان ببریم و نه همانند حواریّون. ریش سفیدی و مفتیگریِ چپ و درگیر شدن در مباحثِ بیپایان تئوریکِ خارج از زمینهی جنبشی را میبایست به کناری نهاد و از برجِ عاجهای توهّمی پایین آمد و بیشتر و به شکل واقعی در میان فرودستان (چه در سطح تحلیل و خط سیاسی و چه در سطح پروپاگاندا، آژیتاسیون و ارگانیزاسیون) به کار پرداخت.
1 – در روزهای گذشته، تهران شاهد تجمع کارگران داربستکار در میدان رسالت بود، که خواستهی بهحقِّ آنها این بود که واجد شرایط بیمهی تأمین اجتماعی شوند.
2 – بسیاری از تئوریسسنهای چپ ایرانی از مرتضی محیط گرفته تا منصور حکمت، ایرج آذرین، و … با انواع گوناگون معلّقهای تئوریک، ره به امری مخالفِ این میبرند و با تزهایی چون جامعهی «نیمه فئودالی، نیمه مستعمره»، «سرمایهداری نامتعارف»، «دولت سرمایه و نه سرمایهداران» در سطح تبیین مواضع سیاسی و شیوهی پراتیک به خطوط ضدِّ پرولتری میرسند. زمانی با تز «بورژوازی کمپرادور» و «بورژوازی ملّی» چپ ایران سر از استراتژیهای التقاطی درمیآورد و هماکنون با تزهایی که در بالا ذکر شد. نقد این خطوط و ارایهی تحلیلی متفاوت از ضروریترین تکالیف نیروهای حقیقیِ چپ محسوب میشود.
3 -Interpellation
4 -Induction
5 – نهر دوزخ، بنا بر اساطیر یونانی
6 – منظور از ملّت در واقع هیچ نیست به جز بورژوازی.
7 – به سخنان و تحلیلهای طیف حاکم اصولگرا و نیز طیفِ مخالفِ درون حکومتیِ احمدینژاد و نیز مخالفین سبز و انواع اپوزیسیون چپ و راست توجه کنید که چگونه وظیفه خود را نجات ملّت از آخراازّمانِ پیشِرو عنوان میکنند. سیاست راست در موقعیّتِ اُپوزیسیون هیچ نیست به جز، نشان دادن خود به عنوان بانکِ خشم و نارضایتیِ تودهها، تا با جمعآوریِ این خشمها، در زمان مناسب در موقعیّتهای مناسب سرمایهگذاری شود. بورژوازی چه در پوزیسیون و چه در اپوزیسیون، سیاستش نیز چون اقتصادش است. در همین راستا نیز میتوانید به سبک کار احزابی همچون کمونیسم کارگری و حزب کمونیست و طیفهایی که جمهوری اسلامی را نظامی فاشیسای میدانند، دقت کنید که بدون قراردادنِ خود در جریان روند خودرهاییِ کارگران و فعالیت در این روند (به منزلهی تنها سنجهی پراتیک حقیقی)، دقیقاً همان کار را میکنند که بورژوازی.