تو دُرْ کلام خاص در زمانه ای
تو آن یگانه ای
جوانه ای
که بر دمیده سالهاست
و شاخ و برگ آن اگر درو
به ریشه آب می کشد
میان شاخه های نو
*
تو همچو آن نوای پر طنین شاعرانه ای
ز ضرب پنجه سپید آبشار
بروی پیکر وزینِ سختِ صخره ها
که گوش دره های فقر را
ز پیچشِ صدایِ پر توانِ خود
پر از نشاطِ عام می کند
و آن فضایِ تیره از غبارِ خستگیِ راه را
که بر جبینِ ره نورد قله ها نشسته است
چو سیرِ عاشقانه ای
ز پرنیانِ نور در بلور آب،
سپید می کند.
*
تو اوجِ پر شتابی
از فرازِ پر تلاطمی
بروی تارکی ز موج مردمی
که با فراز و در فرود خود
روانه می شود
به سوی بحرِ بی کرانه ای
ز عشقِ عامِ مردمی به زیستن
و در درونِ ذهنِ مردمان کار
تو جلوه ای ز قله ای
که سر بدر کشیده از درون دوزخ زمان
چو آن درخت بارور
که از درونِ تیرگی برون رهیده
رو به اوج می رود
*
تو آن نوایِ سرکشِ رمیده ای
که در گلوی کار پخته می شود
مدام
و همچو شیهه ای رسا
برویِ موج های در هم فضا
تراز می شود
*
نشسته گر بروی مشت های تو
غبار قهر
درونِ چشم های تو
زلال مهر
چو آب دیده می شود عیان
سرشته گر درونِ پیچشی ز شر
تمام تار و پودِ خو گرفتگان به زر
به لب نشانده خنده فریب
جهان به بربریتی مدام می کشند
*
کنون که خنده دور گشته از لبان کار
و چهره زمین دژم
و رنج موج می زند
بروی هر جبین خسته ای
ترا بروی تارکِ بلند آرزو
هوار می کشیم
نفیر عام می کشیم
مسعود دلیجانی
م حجري آن چه را بايد گفته شود گفته است و ديگر جايي براي من در اين ميان نيست، مگر يك بار ديگر بگويم كه:
عمر شاعر زحمتكش دراز باد
خیلی ژرف و پرمحتوا و زیبا ست.
عمر شاعر زحمتکشان دراز باد