بازگشت به خویشتن خویش ( تسویه حساب خرده بورژوآزی ورشکسته با گذشته خود ) ( ۱ )
سرنوشت غم انگیز
سالهاست که عالیجناب [ شال ] گونی وانمود می کند که گویا شاه کلید تمام مشکلات جامعه بشری را در آستین دارد. پیامبری است سوار بر دنیا و آخرت، بر گذشته و حال و آینده. مدتهاست که این جناب با ادا و اطوار « علمی »! دون می پاشد و سرخورده های وطنی را بدنبال خود می کشد. در ملا عام جار می زند که یافتم یافتم، با صدای بلند قسم می خورد، آیه می آورد… به میراث خواران استعمار کهن اطمینان می دهد که رسالتش توجیه مناسبات جاری، تمجید طرز تلقی مسلط است، به قصد خونخواهی کولاک های « مظلوم »! خروج کرده، یک هدف بیشتر ندارد: تسویه حساب با کمونیسم « روسی »!
شگرد دوپهلو
نادم « آزاد »! بحث های شان در زندان رژیم کودتا را برخ می کشد… مدعی است که در آن موقع استالینیست بود، لقبی که خود کلی جای حرف دارد. گویا با استناد به آثار خود لنین، آن درک رایج از « انقلاب دمکراتیک » را رد می کرد… با این شگرد دو پهلو: آثار خود لنین، درک رایج از « انقلاب دمکراتیک »! خود را آشنا با تمام زیر و بم کارهای تئوریک، تزهای انقلابی لنین و استالین، ایضا مبرا از هر گونه مسئولیتی قالب می کند.
من کاری با بحث های تخیلی، همان پچ پچ های توائم با ترس و لرز حضرات در زندان های رژیم کودتا ندارم. بگذریم از اینکه در میان انبوه زندانیان از همه رنگ، سوای قلیلی حقیر و بزدل و خائن، کلی انسان شریف و مبارز، روشنفکران انقلابی و مترقی و کمونیست نیز حضور داشتند. اما زیر سایه سنگین اختناق پلیسی، همراه با تهدیدهای مستمر، تفتیش های نوبتی، سرکشی ماموران آشکار و نهان ساواک…
برآمد انقلاب
تا اینکه ورق برگشت. سرمایه داری فرمایشی در لوای رژیم کودتا به بن بست رسید. با برآمد نا آرامی های توده ای در تبریز و رشت و اصفهان و تهران و… اعتراضات کارگری در قبال خودکامگی سیاسی، محمد رضا شاه خائن دست و پای خود را گم کرد. دربار پهلوی از کار افتاد. با غول انقلاب همگانی بهمن روبرو شد و در جنگی تن به تن با مردم « حقیر » ایران از پا درآمد.
بگور پدر شاه و شاه زاده، آخوند و آخوند زاده، آقایان و آقازاده های قدیمی و جدید، بگور پدر روحانی و بازاری، دلال و کارچاق کن و بساز و بفروش… عقل سلیم نمی تواند دلاوری روشنفکران ملی و انقلابی و مترقی و کمونیست، مقاومت جانانه زندانیان سیاسی در قبال رژیم منحط کودتا، استبداد حرام سلطنتی، در قبال دربار سرسپرده پهلوی را انکار کند.
مصادره انقلاب
اما دیدیم که چطور پیروزی بزرگ مردم ایران در قبال رژیم کودتا ملا خور شد. چطور گروههای طفیلی، باند خمینی، با همدستی آشکار شرکت سهامی « جبهه ملی »! بیاری ارتش متوسط ها، شهری و روستائی، بکمک کارمندان عالی رتبه، صاحب منصان کشوری و لشگری… این رجاله ها بودند که انقلاب همگانی بهمن را بسود مالکان و اربابان و سرمایه داران پشت پرده مصادره کردند. گواینکه طبقه کارگر، پرولتاریای صنعتی، در صنایع ذوب آهن، ماشین سازی اراک، کفش ملی، مزدا و ایران ناسیونال و… نفت گران غیور کشور در این انقلاب همگانی و دمکراتیک حضور نسبتا نیرومندی داشتند.
افسانه « چپ سوسیالیستی »!
حیرت آور اینکه « چپ سوسیالیستی »! در چنین شرایط آماده ای، در بطن و متن یک انقلاب جاری و دمکراتیک، بدنبال جمله ای در « آثار » لنین می گشت تا بتواند « آن » درک رایج از انقلاب دمکراتیک را رد کند. در کتاب بدنبال انقلاب بود. بقول استالین « بد جنس و بیرحم »! مارکسیست های کتابی، به آثار نامداران لم می دهند تا به مسائل جاری نپردازند، تا داده های مادی و تاریخی را ماستمالی کنند. هیچ معلوم نیست که عالیجناب [ شال ] گونی کی و چطور « استالینیست »! شد؟ به کدامین « آثار » لنین لمید و « آن » درک رایج از « انقلاب دمکراتیک »! را رد کرد. گویا در مذاکرات بیست سال قبل… تازه دریافت که « چپ سوسیالیستی »! این « چپ » خم پاره ای، هنوز نمی داند که « اختلاف برسر چیست »؟
اعترافات [ شال ] گونی
بهر حال، اعترافات [ شال ] گونی در باره مذاکرات بیست سال پیش… پیشنه وحدت طلبی « چپ سوسیالیستی »! حقایقی را هم بدست می دهند، مبنی براینکه گذار وارونه، کمونیسم ستیزی، خصومت کلیسائی [ شال ] گونی و شرکاء با دورنمای تاریخی طبقه کارگر از هوا نمی آید…
حال خلاصه ای از اعترافات [ شال ] گونی در ارتباط با مذاکرات بیست سال قبل… پیشنه وحدت طلبی:
1 ) از همان آغاز معلوم شد که آنها ( شورای عالی و اتحاد فدائیان خلق ) نه برنامه گذار به سوسیالیسم را بعنوان هدف بی واسطه قبول دارند و نه طبقه کارگر را بعنوان تنها پایه اجتماعی حزبیت سوسیالیستی. با این همه مذاکرات ما با آنها مدت ها ادامه یافت…
2 ) در داخل خود « راه کارگر » عده ای همچنان طرفدار اتحاد با آنها بودند و این اختلافات را مانع وحدت حزبی نمی دانستند…
3 ) در خود « راه کارگر » جریانی شکل گرفته بود که خواهان کنار گذاشتن سوسیالیسم به عنوان هدف بی واسطه برنامه ای ما بود… استدلال آنها این بود که سوسیالیسم در یک کشور دست یافتنی نیست، اما بعد به سرعت و با صراحت بیشتر به مخالفت با هر نوع برنامه انتقالی برخاستند…
4 ) عده ای هم… با چسبیدن به وحدت طلبی، دانسته یا ندانسته، عملا موقعیت مخالفان برنامه سوسیالیستی را در میان خود ما تقویت می کردند.
بشنوید از نتیجه گیری اخلاقی [ شال ] گونی این بازی مضحک: ما به خاطر وحدت طلبی ساده لوحانه مان در تصویب آن قطعنامه در کنگره اول، هزینه سنگینی پرداختیم… من خودم از آنهائی بودم که با پیشنهاد دهندگان آن قطعنامه… همراه شده بودند و این واقعا یک هالو گری بود.
چرخش طبقاتی
فرض می کنیم « هالوگری »! ولی نوعی هالوگری جهتدار در مسیر رمان های پلیسی امثال ایزاک دویچر. آشنائی هالوی فرضی دیروز با اصول متریالیسم دیالکتیک و متریالیسم تاریخی، با از زیر و بم تمام کارهای مارکس و انگلس، همه تزهای لنین و استالین… بجای خود. ولی پای یک انتخاب ایدولوژیک، چرخش طبقاتی در میان بود. بانی جفنگ امروزی عالیجناب [ شال ] گونی در باره کمونیسم « روسی »! باعث عصیان آشکار خرده بورژوآزی ورشکسته برعلیه خود کرده ها در گذشته های دور و نزدیک – با نتایج قابل فهم زیر:
الف ) مذاکرات بیست سال پیش… که هیچ، اصلا زیرآب برنامه اولیه « راه کارگر » را می زند. چون در زمانی تدوین شد که محافل اولیه تشکیل دهنده « راه کارگر »! هنوز زیر نفوذ ایدولوژی استالینی قرار داشتند و مثل اکثریت قاطع جریان های چپ در ایران، همگی از طریق مارکسیسم روسی که از صافی سیستم استالینی گذشته بود، با مارکسیسم آشنا شده بودند…
ب ) نشان می دهد که حضرات، پایه گذاران کمپانی « راه کارگر »! شیفته و تشنه نوعی هویت سیاسی « مستقل »! از قضا بدون آشنائی قبلی با مارکسیسم « اصیل »! داد و قال می کردند.
گویا تحت تاثیر کمونیسم « روسی »! زیر نفوذ مارکسیسم « تقلبی »! ایدولوژی لنین و استالین بود که برای شرکت سهامی « راه کارگر »! برنامه ای نوشتند…
پ ) می رساند که خرده پای وطنی ما مدعی چیزی بود که آن را نمی فهمید. مارکسیسم « اصیل یا تقلبی »! تردستی که نیست. پس ادعای عالیجناب [ شال ] گونی مبنی براینکه « اتحاد با گروه های مخالف با برنامه گذار به سوسیالیسم به معنای این بود که ما هسته مرکزی هویت سیاسی مان را رسما کنار بگذاریم… »! بکلی بی معنی، حرف مفت است.
کمونیسم ستیزی آشکار
بنظر عالیجناب [ شال ] گونی، « استالینیسم » قبل از هر چیز نشاندن حزب « کمونیست » به جای طبقه کارگر و تبدیل آن به قیم طبقه کارگر است. به این معنا « استالینیسم » عملا در بنیاد نظری همه « حزب – دولت های کمونیستی » وجود دارد… در یک نظام استالینی حزب حاکم فقط به قیمومیت بر طبقه کارگر اکتفا نمی کند، بلکه از طریق تبدیل مارکسیسم به ایدولوژی رسمی حکومتی، این قیمومیت را به خود مارکسیسم هم گسترش می دهد و درستی و نادرستی حتی نظرات مارکس با مهر دوایر ایدولوژیک حاکم تعیین می گردد… در دوره حکومت خود استالین این روند « تکامل دادن » به مارکسیسم به یکی از آئین های مقدس حکومتی تبدیل شد… مدتها پیش از قدرت گیری استالین، دولت شوروی دولت تنها یک حزب بود. و لنین حتی به صورت انتقاد گاهی آن را « دیکتاتوری پولیت بوروی » حزب بلشویک می نامید، اما در همان حال این دیکتاتوری را ضروری و اجتناب ناپذیر می دانست… با بی توجهی به زمینه ها و علل تکوین استبداد استالینی، نمی شود آنچه را که در نیمه دوم دهه 1920 در شوروی به وجود آمد، توضیح داد. حتی اشتباهات خود لنین را نیز در تکوین استبداد استالینی نباید از قلم انداخت. فراموش نباید کرد که بلشویک ها از فردای قدرت گیری، حق رای عمومی را کنار گذاشتند و آن را به کارگران و دهقانان فقیر و میانه حال محدود کردند، در پایان جنگ داخلی همه احزاب دیگر را غیر قانونی کردند… بلشویک ها به دلیل ضعف نفوذشان در میان دهقانان، مدتی کوتاه با جناح چپ اس.ار.ها ائتلاف کردند، ولی این ائتلاف بعد از بروز اختلاف میان دو حزب برسر قرار داد صلح برست لیتوفسک منتفی شد و دولت ( یا دقیق تر، « شورای کمیسرهای خلق »… ) به صورت دولت تک حزبی
ر آمد، این از همان فردای قدرت گیری بود.
رضا خسروی
مصاحبه صادق افروز با محمد رضا شالگونی : درباره گذار به سوسیالیزم و دولت کارگری