تحلیل تصویر نفی عملکرد زبان- پسیکوز- قدرت مطلق

حمید محوی

گاهنامۀ هنر و مبارزه

پاریس– 3 دسامبر 2012

پیشگفتار

این نوشته به تحلیل تصویر، در تداوم کارهای مختصری که تا کنون پیرامون این موضوع نوشته ام اختصاص دارد. در اینجا باید یادآوری کنم که از مهمترین کارهائی که دراین زمینه محقق گردیده «الفبای جنگ» اثر برتولت برشت است که متأسفانه در حال حاضر دسترسی به آن در انترنت بلاتکلیف بنظر می رسد، و تنها راه مطمئن برای دریافت نسخۀ مجازی آن برای علاقمندان با مراجعۀ مستقیم به خود مترجم و یا احتمالا آنهائی که این کتاب را در اختیار دارند امکان پذیر خواهد بود. در الفبای جنگ موضوع اصلی رابطۀ تصویر و نوشتۀ شاعرانه ای است که آن را همراهی می کند و به آن معنی می بخشد. متن جالب دیگری که اخیرا ترجمه ومنتشر شد «تصویر : از بهت زدگی تا آموزش و پرورش» نوشتۀ فیلیپ میریو(1) است. از جمله کارهای دیگری که در همین زمینه می توانم یادآور شوم، در چهارچوب بررسی آثار میان فرهنگی ایران، آثار مصور مرجان ساتراپی است(2)، تعدادی تحلیل عکس به شکل پراکنده صورت گرفته از جمله در بررسی رسانه دروغ (3)، در آینده ما از طریق معرفی پژوهشگرانی که در این زمینه و مشخصا در چهار چوب آموزشی در فرانسه فعال بوده اند، دریچه های بیشتری را به روی تحلیل تصویر خواهیم گشود. در اینجا بر آن هستم که به تحلیل و تعبیر دو صحنۀ عکاسی شده تصویر ثابت بپردازیم.

دو عکس مورد بررسی ما در اینجا، در مقاله ای زیر عنوان «بزرگترین گردهمائی ایرانیان خارج از کشور در پاریس» در سایت «همبستگی ملی»(یکشنبه 19 ژوئن 2011 ) منتشر شده است(4).

می دانیم که یکی از وجوه بارز و مشخصۀ رسانه های حاکم امپریالیستی در غرب تحریف خبری است، که به اعتبار تحلیل های برخی پژوهشگران جبهۀ آلترناتیو در غرب مانند ژان کلود پای، تا متوقف ساختن «عملکرد زبان» پیش می رود. و بی فایده نیست تا در همینجا فورا از پیامدهای چنین وضعیتی برای سلامت روانی جمعی از یکسو و طرح قدرت حاکم از سوی دیگر یاد کنیم. روشن است که تحریف و ایجاد اختلال تا نفی عملکرد زبان می تواند به پسیکوز در سطح عمومی دامن بزند. پیامد چنین وضعیتی در سطح توده ها سقوط در سیر قهقرائی بوده و جایگاه فرد بالغ و یا «فاعل شناسنده» را «به کودک زبان بسته» تنزل می دهد. بر این اساس رژیم حاکم می تواند قدرت مطلق خود را تحمیل کند. و باز هم بر همین اساس است که توده ها (در غرب) تمامی آنچه را که به عنوان آزادی، طی مبارزات طولاتی به دست آورده بودند، به بهانۀ تأمین امنیت به قدرت حاکم (بیگ مادر) واگذار می کنند. به همین علت یکی از نکات مهم و مرکزی در رسانه های آلترناتیو در غرب، با رجوع به مطالبی که ما تا کنون در گاهنامۀ هنر و مبارزه از آنها به زبان فارسی منعکس کرده ایم، به ویژه از دوران بحران اتمی ایران، و جنگ استعماری در لیبی، و سوریه،، افشای رسانه های حاکم در غرب بوده و آن را به عنوان جزء جدائی ناپذیر سیاست های تجاوزکارانه و جزء لاینفک ناتو تعریف کرده اند.

با آگاهی به این امر که ابزارسازی رسانه ها توسط قدرت حاکم در غرب امپریالیستی مستقیما در رابطۀ مفصلی با عملکرد اپوزیسیون های ایرانی (ایرانی، لیبیائی، سوری و غیره) و رسانه ها و تشکیلات آنها نیز قرار می گیرد. در نتیجه، رسانه هائی مانند «صدای آمریکا»، «رادیو فردا»، «رادیو بین المللی فرانسه، بخش فارسی»، «بی بی سی بخش فارسی»، و بطور کلی تمام رسانه هائی که از بودجه های پنتاگون و اروپا استفاده می کنند در همین رابطۀ مفصلی با رسانه های ناتو (بخوانید ناتوی فرهنگی) قابل بررسی می باشد.

بررسی چنین رابطه ای، یا افشای تحریفات از سوی رسانه های آلترناتیو غرب معمولا از دو طریق انجام می گیرد : تحلیل گزارشات از طریق زبان و تفسیر و تحلیل تصاویر. البته تحلیل ها بیشتر روی رویدادها انجام می گیرد و نه تصاویر، ولی تصاویر تفسیر می شوند، و بجز چند مورد که بیشتر به کارهای پژوهشی برخی مثل ژان کلود پای و تولای اومای در رسانه های آلترتاتیو مربوط می شود، تحلیل تصویر و جستجوی معنائی آن چندان رایج نیست و اگر هست بیشتر وجهۀ جانبی دارد. برای این گونه تحلیل ها احتمالا باید به آثار تخصصی مراجعه کردولی آن چه به این نوشته مربوط می باشد، به ویژه در مقالاتی که پیرامون رسانه دروغ نوشته ام، با عبور از «الفبای جنگ» اثر برتولت برشت، و گفتمان برشت دربارۀ رابطۀ تصویر و نوشته، سعی کردم تصاویر را به عنوان موضوع اصلی انتخاب کنم، و می خواهم نشان دهم که می توان عناصر ترکیبی آنها را مورد بررسی قرار داد و از تصویر مشخصی به تعبیر خاصی از واقعیت مشخصی رسید. پژوهشگران دیگری که در آینده بیشتر آنها را معرفی خواهم کرد معتقد هستند که تفکیک هائی که در مورد تصویر و زبان انجام گرفته، موردی ندارد، زیرا تصویر عین زبان است، و به محض این که شما چشم اندازی را می بینید، درخت فورا شما را به درخت رجوع می دهد و بیننده آن چه را که می بیند به نحو خاصی در ذهنش زمزمه می کند، در نتیجه تصویر و زبان در پیوند تنگاتنگ با یکدیگر هستند. بر اساس ما می توانیم نتیجه بگیریم اگر به گفتۀ ژک لکان «زبان خانۀ غیر است» و به عبارت دیگر ناخود آگاه در زبان و در اشکال خاصی تجلی می کند، همین رابطه را نیز می توانیم برای تصویر بازشناسی کنیم. البته تحلیل ناخودآگاه تصویر شاید برای این تحلیل مختصر ادعای بسیار بزرگی باشد، در نتیجه توضیح مختصری را در این مورد ضروری می دانم که هدف از چنین تحلیلی را مشخص و روشن سازم. ناخودآگاه تصویر در این جا به معنای کلیۀ ترفندهائی است که برای تهیۀ این و یا آن عکس بکار برده شده تا مفهوم خاصی را در ذهن بیننده و تماشاچی منعکس سازد، و در عین حال تمام آن موارد و نشانه هائی است که عکاس و تهیه کننده بی آن که بداند – به شکل ناخودآگانه – و وقتی می گوییم ناخودآگاهانه به طور قطع یعنی ایدئولوژیک – بر جا می گذارد. براین اساس تحلیل ناخودآگاه تصویر در اینجا به این معنا است که با استفاده از عناصر تشکیل دهندۀ تصویر – مواد تصویر – و از طریق زبان و تحلیل بازنمائی ظاهری نه تنها نیّت «هنرمند» یا «تهیۀ کننده»، «عکاس و غیره» را آشکار سازد، بلکه ترفندهای به کار بسته شده را نیز آشکار سازد. چنین تمرین هائی، پیش از همه، به ما اجازه می دهد که بیاموزیم که در رویارویی با تصاویر و رسانه ها آگاهی و آمادگی بیشتری داشته باشیم و دچار بهت زدگی نشویم. البته باید اضافه کنم که
هت زدگی اگر آگاهانه باشد، می توانیم بگوییم برای ارتباط با تصویر ثابت یا متحرک، ضروری نیز می باشد
. این تمرین ها به ما می آموزد که بهت زدگی هایمان را تحت کنترل داشته باشیم، و به بازیچۀ رسانه ها تبدیل نشویم.

حال در اینجا به تحلیل برگی می پردازم که توسط «همبستگی ملی» (یکی از سایت های مجاهدین خلق) تحت عنوان «بزرگترین گردهمائی ایرانیان خارج از کشور در پاریس» منتشر شده است. تحلیل من البته روی عنوان برگۀ تبلیغاتی گزارشی و دو عکس منتشر شده روی همین برگ تمرکز خواهد داشت. یعنی در دو لایۀ زبان و تصویر و رابطۀ متقابل آنها.

تحریف زبان

متأسفانه من در حال حاضر به دلیل مشکلاتی که با دستگاه رایانه ام دارم نمی توانم در صفحۀ اوّل روی «دربارۀ همبستگی» کلیک کنم و ببینم که مدیران سایت مورد نظر ما چگونه خودشان را معرفی کرده اند، ولی با توجه به محتوای صفحۀ اوّل و بقیۀ مطالب و به ویژه همین برگی که مورد نظر ما در اینجا می باشد، می توانیم نتیجه بگیریم که این سایت تحت عنوان «همبستگی ملی» در واقع نام اصلی اش همبستگی با [مجاهدین خلق] است. همین مترادف سازی «همبستگی ملی» با محتوای «مجاهد خلق» ما را در سطح زبان به نخستین تحریف هدایت می کند. یعنی انتخاب جریانی که با توجه به گذشته ای که داردکمتر از همه حتی به عنوان ایرانی می تواند مطرح باشد، خاصه از این جهت که گویا غالب اعضای آن دو ملیتی و یا چند ملیتی هستند و در برخی موارد نیز اسامی غربی برای خودشان انتخاب کرده اند. البته موضوع ما در اینجا بررسی و تحلیل جامع از وضعیت این سازمان (…) نیست که اخیرا پنتاگون و اروپا آنها را از فهرست تروریستها حذف کرده اند. در هر صورت این نوع فهرست ها هیچ اعتبار عینی ندارد، زیرا تنها به تعبیر پنتاگون و به اهداف پنتاگون بستگی دارد. همین حالا دولت فرانسه به همانهایی که تروریست می نامد در سوریه پشتیبانی لوژیستیک می رساند و چند ماه پیش از این نیز 19 نفر از مشاوران نظامی اش به اسارت نیروهای دولت سوریه در آمده بودنداز شرح ماجرا می گذرم، چون که پیش از مطالب متعددی در این مورد منتشر کرده ام، و به موضوع ما در اینجا ارتباط مستقیمی ندارد.

و امّا در مورد عنوان مقاله، می بینیم که به عنوان «بزرگترین گردهمائی ایرانیان خارج از کشور در پاریس» معرفی شده است. به عبارت دیگر ما در این عنوان شاهد یک نوع عملیات کمابیش پیچیده در زبان هستیم، از یکسو نام مجاهدین خلق را در آن نمی بینیم، بلکه «ایرانیان خارج از کشور» را می بینیم. ولی محتوای گزارش و تصاویر ضمیمه شده، چیزی بجز مجاهدین خلق به ما نمی گوید. در نتیجه می بینیم که از خود سایت گرفته تا این مقاله، در همه جا مفاهیمی مانند «ملی» و «ایرانیان خارج از کشور» در واقع به شکل مترادفهائی برای[مجاهدین خلق] به کار رفته است. چنین تحریفی که از طریق زبان در شرف تکوین است، مطمئنا نتایجی برای عموم مردم و کاربران انترنتی در بر خواهد داشت. خصوصا وقتی که می بینیم مریم رجوی به عنوان «رئیس جمهور برگزیدۀ مقاومت ایران» معرفی شده است. البته اگر می گفتند «رئیس جمهور برگزیدۀ مجاهیدن خلق» دست کم از دیدگاه زبان مشکلی تولید نمی کرد، و می توانستیم حدس بزنیم که چنین انتخابی به قوانین درونی این سازمان – نوعی بازی زبانی منحصر به گروه خاصی باز می گردد. ولی می بینیم که او را به عنوان «رئیس جمهور مقاومت ایران» معرفی می کنند، و به همین دلیل این موضوع به تنهائی را می توانیم به عنوان یک تحریف تمام عیار تلقی کنیم. در هر صورت رئیس جمهور شدن قاعده و قانون خاصی دارد، انتخاباتی باید در کار باشد و کاندیداهای ریاست جمهوریحتی هیتلر هم به این شکل به عنوان رئیس جمهور انتخاب نشد. در هر صورت، در این جا نیز ما با همان ترفند حذف نام مجاهدین خلق و جایگزین ساختن آن با استفاده از کلماتی مانند «ایران» یا «مقاومت ایران» روبرو هستیم.

در نتیجه باید توجه داشته باشیم که چنین ترفندی در ترکیب بندی جملات و انتخاب کلمات یک اتفاق ساده و یا انتخاب نوشتاری آزادانه از سوی نویسندۀ مقاله ( یعنی دبیرخانۀ شورای ملی مقاومت ایران) نبوده، بلکه با نیّت خاصی و برای انتقال معنی و احساس خاصی به خواننده در نظر گرفته شده است که «سازمان مجاهدین خلق» را به نام «ملت ایران»، «مقاومت ایران»، و «رئیس جمهور ایران» معرفی کند.

علاوه بر این، همین ترفند، به روشنی نشان می دهد که این سازمان هرگز نمی تواند با چهرۀ باز و با هویت اصلی خودش در ادبیات سیاسی و مبارزات اجتماعی شرکت کند، و برای رسیدن به اهدافش حتی تا نابودی نمادینۀ سازمان خودش پیش می رود، تا از طریق تحریف و تحمیق توده ها به قدرت برسد. زیرا اگر می خواست به نام «مجاهدین خلق» بنویسد و به عنوان مثال اگر مریم رجوی می خواست تنها «رئیس جمهور مجاهدین خلق» باشد، در این صورت نه تنها در مقابل گروه ها و سازمان های دیگر قرار می گرفت بلکه یادآور تمام تاریخ ابتذال آمیز آن نیز می شد، یعنی از دوران فشردن دست صدام حسین در دوران جنگ نیابتی امپریالیسم جهانی علیه ملت های عراق و ایران تا کشتار فجیع دهقانان کردستانی با سلاح های شیمیائی تا امروز که به عروسک خیمه شب بازی پنتاگون تبدیل شده اند و با این حساب که عنصری باشند برای مداخله در امور داخلی ایران و انجام مأموریت های تروریستیو نه هرگز به عنوان آلترناتیو آینده برای ایران که در هر صورت با مقاومت شدید ایرانیان روبرو خواهد شد و این امر خوشبختانه به دلیل مقاومت قدرتمندی که در مقابل مجاهدین خلق وجود دارد عملی ناممکن خواهد بود. این موضوع را پنتاگون و اروپائی ها بخوبی می دانند.

البته باید دانست که چنین ترفندی در مختل ساختن عملکرد زبان، تازگی ندارد، خیلی سال ها پیش از این، به درستی به یاد نمی آورم ولی در اطراف سال 1980 یا 1981، 82 بود که در پاریس گردهمآئی ایرانیان به نام «مقاومت ایران» و یا شاید «شورای مقاومت ایران» یا چیزی شبیه به این برگزار کرده بودند که برخی مثل من در آن شرکت کردند، البته به عنوان تماشاچی، بی آن که بدانند توسط مجاهدین خلق سازماندهی شده است. البته چیزی از آن گردهمآئی به یاد ندارم ولی همینقدر می دانم که در اواسط جلسه به دلیل باز هم فراموش شده ای، سالن موتوآلیته را ترک کردم.

تحریف در ساحت زبان، در تمام پیکرۀ برگۀ تبلیغاتی دیده می شود، و برای ما کافی خواهد بود که عناصر مختلف آنرا در رابطۀ مفصلی با یکدیگر قرار دهیم. «بزرگترین گردهمآئی ایرانیان خارج از کشور در پاریس»، ولی مطمئنا من در آن شرکت نداشتم، و از برگزاری آن هم اطلاعی نداشتم، ولی می توانم بگویم که تمام مطالبی که تا این جا مطرح کردم، شامل حال این جمله نیز می باشد.

علاوه بر این دو تا عکس منتشر شده، چنان که در تحلیل آنها خواهیم دید، داعیۀ «بزرگترین گرد همآئی ایرانیان خارج از کشور در پاریس» را دچار تردید می سازد. در اینجا نیز به روشنی می بینیم که چگونه گردهمآئی مجاهدین به عنوان «گردهمآئی ایرانیان خارج از کشور» تلقی می شود. و باز هم علاوه بر این می بینیم که چگونه موضوع گردهمآئی یعنی درخواست«حفاظت فوری از جان ساکنان اشرف توسط سازمان ملل متحد» و حمایت شخصیت های خارجی با توجیه حقانیت «ایرانیان خارج از کشور» یعنی سازمان مجاهدین خلق، و به همین گونه، مخلوط ساختن معضل «ساکنان اشرف» برای مجاهدین و محافل بین المللی، با موضوع زندانیان سیاسی و غیره در ایران مخلوط می شود، زیرا که نه تنها اینها موضوعات متفاوتی هستند، بلکه خود سازمان مجاهدین خلق نیز زندان و شکنجه گاه داشته است، و حتی در همین اروپا تعدادی از مجاهدین که از سازمان بیرون آمده بودند، توسط اعضای مجاهدین مورد حمله قرار گرفته و کتک خورده اند. در گاهنامۀ هنر و مبارزه نیز دست کم یک مقاله در این مورد منتشر کرده ام، با عکس که البته به دلیل کمبود وقت پیدا کردن آن مقاله را به عهدۀ خواننده واگذار می کنم. تصاویر صورت خوناآلود مستعفیان از سازمان مجاهدین موجود است.

دربارۀ تصویر

حال باید ببینیم که چنین تحریفاتی در ساحت زبان، چگونه در تصاویر منتشر شده انعکاس می یابد. توجه شما را به دوعکس زیر(در مجله هفته بالا)جلب می کنم :

نخستین موضوعی که می توانیم دربارۀ هر دو تصویر مطرح کنیم، خصوصیت «کیچ» و یا باسمه ای جنسو کالای ارزان قیمت ولی با شکوه در تجمعات سیاسی مجاهدین خلق است. بادکنک های زرد رنگ (در تصویر 1 و لباس های زرد رنگ مانکن های پرچم بدست در تصویر 2 و میله های فلزی نقره فام و با طناب های قرمز با سرقلاب طلائی رنگ (رنگهای بورژوائی در مراسم).

با این وجود، می دانیم که بادکنک در عین حال حجم کوچکی دارد ولی می توان با دمیدن هوا در داخل آن، جسم کوچک را ظاهرا به شکل بزرگتری نشان دهیم، در حالی که در داخل آن چیزی بجز هوا نیست (برای این که نگوییم توخالی است). بادکنک همانا هویت مجاهدین خلق انیران است. جسمی کوچک که آن را باد کرده اند. در هر صورت چنین تمایلی برای تزئین گردهمآئی، بی گمان حاکی از بعد بخشیدن به سیاهی لشگر است. در اینجا نیز تحریف را در چنین شکلی می توانیم تأویل کنیم.

در تصویر شمارۀ 1 چه می بینیم؟ خصوصیت «کیچ»، بادکنک های زرد، و سمت چپ تصویر (از دیدگاه تماشاچی)، تعدادی نیم دایره می بینیم که خیلی شبیه به تزئینات «مک دونالد» است. تصویر در واقع مونتاژ دو صحنۀ کاملا متفاوت و دستکاری شده است : تصویر مریم رجوی و تجمع شرکت کننده هائی که صورتهایشان تقریبا نامشخص و زیر بادکنکهای زرد رنگ پنهان شده، در دور دست تعدادی پرچم مستطیل شکل یا پلاکادر می بینیم که در عین حال شبیه نمای آسمان خراشهای شهری مانند نیویورک از فاصلۀ دور است. البته این عکس کاملا ساختگی تهیه شده تا توده های شرکت کننده را صد چندان نشان دهد.

سمت راست تصویر، مریم رجوی خندان با دستهای به هم گره زده به نشان همبستگی را می بینیم، و دقیقا در مرکز عکس، تابلوی عکس مسعود رجوی را می بینیم که تقریبا سی درجه به سمت چپ مایل شده، و اندازۀ کوچک آن نسبت به تصویر مریم رجوی از این جهت است عمق ایجاد کند. این وضعیت عکس مسعود رجوی که توسط یکی از شرکت کنندگان به اهتزاز در آمده، باید معنای خاصی داشته باشد. ولی کدام؟

اولا باید توجه داشته باشیم که هویت هیچ یک از شرکت کننده ها بجز این دو نفر قابل تشخیص نیست، و به این معنا که ما با توده های گمنامی روبرو هستیم و تنها عنصری که اجازه بازشناسی آنها را به ما می دهد، تصویر مسعود رجوی است. البته نه خودش به عنوان یکی از شرکت کنندگان در گردهمآئی، بلکه تصویر او، که متعاقبا هویت تجمع انسانی – به شکلی که در گزارش آنها آمده است «ایرانیان خارج از کشور» – را قابل باز شناسی می سازد. به این معنا که اگر مریخی ها به روی زمین بیایند و این عکس را پیدا کنند، از «ایرانیان خارج از کشور» تنها همین دو نفر را – نه خود آنها را – بلکه آنها را به شکل عکس و تصویر در «بزرگترین گردهمآئی ایرانیان خارج از کشور در پاریس» باز شناسی خواهند کرد، و در نتیجه اطلاعات غلطی در مورد ما ایرانیها بدستشان خواهد رسید. از دیدگاه روانشناختی خودبزرگ بینی روی دوّم خود کم بینی بوده، و هر دو نشانۀ اضمحلال شخصیتی است. ما با این موضوع تمام نکرده ایم، ولی در اینجا بیش از این نمی گویم، ولی تنها یادآوری می کنم که پیامد شناسی و یا پیامد یابی چنین وضعیتی در ابعاد توده ای و دست کم در رابطه با خود سازمان مجاهدین خلق از یکسو و سیاست خارجی کشورهای غربی و به ویژه کشور فرانسه از سوی دیگر بر جا می ماند. من فکر می کنم که چنین نمایش اهانت آمیزی به ایرانیان مقیم فرانسه است. و این موضوع تنها یک موضوع اخلاقی نیست، بلکه دست کم با بهداشت روانی ما ایرانیان مقیم فرانسه و میان فرهنگی ایران در رابطه با سیاست های حاکم در پیوند تنگاتنگ قرار می گیرد.

علاوه بر این در این گردهمآئی ظاهرا عظیم توده ها هیچ پرچم و یا پلاکادری نمی بینیم که فراخواست خاصی را مطرح کند – بجز همین عکس – در واقع تصویر مسعود رجوی – عکس قاب شده به غایت تمام آرزوها و خواست های توده ها بازنمائی می شود. تصویر مسعود رجوی در مرکز عکس و در مرکز بازنمائی تجمع انسانی – «بزرگترین گردهمآئی ایرانیان خارج از کشور در پاریس» – به تنهائی تحلیل ما را از وضعیت ساخت و ساز نفی عملکرد زبان، و پیامد های آن برای سیر قهقرائی و بازگشت به دوران کودک زبان بسته برای آیندۀ توده های به پا خاسته و حاکمیت مطلق را به روشنی نشان می دهد. به عبارت دیگر آنچه «بزرگترین گردهمآئی ایرانیان خارج از کشور در پاریس» می خواهد بگوید به یک عکس یک تصویر یک چهره منحصر می گردد. توده ها با بادکنک زرد در دست و دستهایی که به طرف بالا گرفته شده، گوئی چیزی می گویند، ولی بجز بادکنکهائی که گواه بر امید اوج گیریهایشان است، تنها شیء قابل تشخیص همان تصویری است که در مرکز عکس می بینیم. ما هیچ چیز دیگری در این تصویر نمی بینیم. و مشخصا به همان شکلی که در بررسی تحریف در ساحت زبانی دیدیم، که حذف نام مجاهدین خلق به هدف عمومیت بخشیدن به آن و گسترش معنائی آن در حد ملت ایران انجام گرفته است، در اینجا نیز تحریف را در اشکال مصور مشاهده می کنیم. یک تصویر، یک عکس، عکس یک فرد مشخص در جایگاه تمام آرزومندیهای والا به موج شکوهمند توده ها سپرده شده است.

در نتیجه آن چه در این تصویر حائز اهمیت بنظر می رسد، همان تصویری است که به شکل ابهام آمیزی در مرکز عکس دیده می شود.

البته ظاهرا درشت نمائی تصویر مریم رجوی برای ببیننده این توهم را ایجاد می کند که گوئی او رهبر اصلی ارکستر است، ولی این درشت نمائی – تصویر ثابت و قائم – در کنتراست با تصویری که به موج انسانی سپرده شده، علاوه بر تمایل فنی برای ایجاد عمق حرف دیگری نیز برای گفتن دارد. تصویر قاب شده ای که ظاهرا از حالت تعادل به شکل تصادفی در حال واژگون شدن است، و کنتراستی که به شکل کاملا مکانیکی و بدوی ایجاد کرده، در واقع ترفندی بیش نیست که مفهوم اصلی آن را – یعنی نیّت «شورای مقاومت» را باید از ترکیب و کادربندی راز آمیز آن استخراج کنیم.

از دیدگاه من، این ترفند برای اجتناب از شوکی به کار بسته شده که ممکن است از ناحیۀ مرکز تصویر به تماشاچی وارد شود، به همین علت نیز عکس مسعود رجوی را تار نشان داده اند، و خط مایل 30 درجه نیز از این جهت است که آن را بی اهمیت و یا به گونه ای بازنمائی کنند که گوئی موضوع اصلی نیست و گوئی واقعه ای جانبی و بی اهمیت و تصادفی در کار بوده است. درهر صورت بازنمائی تصویر مسعود رجوی در چنین شکلی بیشتر به جهت کاهش وزنه و شوک معنائی آن انجام گرفته است.

تصویر در تصویر

آن چه بیش از همه می تواند ما را به مفهوم عمیق تصویری که توده های بادکنک بدست در پاریس نشان می دهد هدایت کند، مفهوم «تصویر در تصویر» است. البته باید یادآوری کنیم که این توده های بادکنک بدست، همان توده هائی هستند که تا چند سال پیش از این در پیوند با عضو سازمان سیا و سپس ریاست جمهوری مادام العمر عراق، صدام حسین در جنگی نیابتی و امپریالیستی علیه کشور خودشان می جنگیدند و در داخل کشور نیز دست به اعمال تروریستی می زدند و موجب کشتار افراد می شدند ( اخیرا یک روزنامه نگار جوان ایرانی در سایت میشل شوسودوسکی، طی مقاله ای تعداد قربانیان تروریسم مجاهدین خلق در ایران را در حد 40000 نفر اعلام کرده است).

مفهوم تصویر در تصویر را ما در اینجا در انکشاف معنای «تآتر در تآتر» در نظر می گیریم. بر اساس واژگان هنر نمایش : نوعی نمایشنامه است که بخشی از محتوای مضمونی آن بازنمائی یک نمایشنامۀ دیگر است مثل آن چه در هملت می بینیم. نمایشنامه روی توهم نمایش تکیه می کند و تماشاچی در عین حال که نمایشنامۀ بیرونی را می بیند، در درون نمایشنامه، صحنۀ نمایش دیگری را می بیند. جریان زیبائی شناسی که این شکل از نمایش را رایج ساخت از قرن شانزدهم آغاز می شود و در پیوند با جهان بینی باروک، جهان را به عنوان صحنه و تمام ساکنان جهان را نیز به عنوان بازیگران آن تلقی می کند، و خدا نیز نمایشنامه نویس و کارگردان آن است. زندگی توهمی بیش نیستتآتر در تآتر استعارۀ الهی شناسانه است و در سیر تحولی خود به این باور می رسد که جدا سازی هنر از زندگی ناممکن است. در هر صورت تآتر در تآتر یا تصویر در تصویر، می تواند به نیازهای متعددی در جهان نمایش پاسخ بگوید ولی همواره در ایجاد توهم بوده و به توهم اشارت دارد.

عکس مسعود رجوی که به شکل پلاکادر در مرکز تصویر تجمع انسانی – «بزرگترین…» – تمام مفاهیم الهی شناختی این مقولۀ نمایشی یعنی تآتر در تآتر و در ادامۀ آن تصویر در تصویر را به خود جذب می کند که با مونتاژ عکس مریم رجوی با دستهای به هم گره خوره به نشان همبستگی به حالت مضاعف تکرار می شود. نمایش در نمایش، تصویر در تصویر، و استعارۀ الهی شناسانه، نمایشنامه نویس اصلی آن که به این توده های عظیم هویت می بخشد. گویا که مسعود رجوی سر منشأ تعبیر تازه ای از وجود خدا نیز بوده که با خدائی که مسلمانان پیش از این می شناخته اند تفاوت دارد. به عبارت دیگر او خدای نوینی را آفریده که البته هنوز انتشار عمومی پیدا نکرده است. و من فکر می کنم که این تصویر قاب گرفتۀ او که به موج انسانی سپرده شده بی ارتباط با کشف خدای نوین او در دوران نیو ایج – عصر جدید – نباشد.

البته برتری هنر تآتر نسبت به عکاسی در اینجاست که، زبان جزء جدائی ناپذیر از آن است، ولی عکس تا زمانی که چیزی زیر آن نوشته نشده باشد قادر به بیان واقعیت نیست و تنها می توان به توهمات دامن بزند. اگر چه چنین نظریه ای با نظریات برخی که چنین تفکیکی را برنمی تابند تا اندازه ای فاصله می گیرد.

یک عکس برای تمامی زندگی، یک عکس برای تمامی یک ملت. یک عکس برای تمامی «بزرگترین گردهمائی ایرانیان خارج از کشور در پاریس» و تمام شخصیت های برجستۀ بین المللی، یک عکس برای تمام حقوق بشر. یک عکس برای توقف اندیشه و زبان، و ما با یک عکس قدرت مطلقی را برایتان تضمین می کنیم که شما را همچون کودکی زبان بسته در آغوش بفشارد و بر حسب نیاز شما نیز با کمال میل، خودتان را برای ما با بنزین آتش بکشید، و گاهی هم دیگران را با آن به آتش بکشید.

تصویر دوم

در مورد تصویر دوّم آن چه بیش از همه «بزرگترین گردهمائی ایرانیان خارج از کشور در پاریس» را دچار تردید می سازد، علاوه بر خصوصیت «کیچ» و باسمه ای چنین گردهمآئی دو لوکسی می توانیم مطرح کنیم، این است که گوئی «ایرانیان خارج از کشور» آنچنان که از «بزرگترین…» باید انتظار داشته باشیم نبوده، و نیاز داشتند که از خارجی ها برای نگهداشتن پرچم ایران استفاده کنند.

اولا خود عکس در اصطلاح عکاسی و سینمائی «پلان آمریکائی» است. همانطور که می دانیم خود مجاهدین خلق نیز در اصطلاح استراتژی «پلان آمریکائی» نامیده می شود. در این جا ما بین فن عکاسی و زبان عکاسی و واقعیت پشت پرده یا ناخودآگاه تصویر پلی زدیم. امیدوارم موضوع را به روشنی بیان کرده باشم.

حال اگر به عمق صحنه نگاه کنید، چهار نفر را می بینید که با لباس های «کیچ» ایستاده اند و مثل عروسک های تزئینی ( خلق مبارز به تعبیر این قوم راه گم کرده) پرچم ایران را به دست گرفته اند. از این چهار نفر تنها چهرۀ دو نفر از آنها کمابیش مشخص است. نفر اول سمت چپ عکس (از دیدگاه بیننده)، یک جوان سیاه پوست است و احتمال خیلی کمی وجود دارد که این فرد ایرانی باشد. نفر دوم چهره اش پشت پرچم پنهان مانده ولی به دلیل موهای کوتاهش باید یک پسر جوان باشد، و نفر سوّم یک دختر جوان است که نه تنها شباهت خاصی به دخترهای ایرانی ندارد بلکه روسری چریکهای فاطمۀ زهرا نیز مثل خود مریم رجوی روی سر او دیده نمی شود. نفر چهارم نیز چهره اش پشت پرچم پنهان مانده ولی تقریبا بخشی از مچ دست او پیداست که نشان می دهد که او نیز سیاه پوست بوده و با کمی دقت برآمدگی در ناحیۀ سینۀ او را می بینیم. دو دختر و دو پسر که هیچکدامشان ایرانی نیستند و احتمالا از بازار سیاهی لشگر برای مدت کوتاهی به خدمت گرفته شده اند و والاترین حرکت ملی ایران به آنها واگذار شده است.

بر این اساس از این عکس ما به چند نتیجه رسیدیم :

1)عکس از دیدگاه اصطلاح فنی با «پلان آمریکائی» گرفته شده، به شکل نمادینه به خود مجاهدین به عنوان پلان و طرح آمریکائی بازمی گردد

2)پرچمداران ایرانی نیستند

3)فاصلۀ قاطعانه بین پرچمداران یعنی به اصطلاح «ایرانیان خارج از کشور»، توده ها و «رئیس جمهور». این فاصله البته به شکل باشکوهی مرزبندی شده، با طناب ضخیم قرمز رنگ و قلاب های طلائی وستون های نقره فامو یوکاهای سبز. علاوه براین آن چه «رئیس جمهور» را از «پرچمداران» ایران یعنی «بزرگترین گردهمآئی ایرانیان خارج از کشور در پاریس» قابل تفکیک می سازد، ژست منجمد شده و تقریبا نظامی پرچمداران (بخوانید ابزارسازی توده ها) و ژست مریم رجوی است که در حالت انبساط دیده می شود. علاوه بر این مریم رجوی به ردیف پرچم پشت کرده است. که اگر این صحنه را با صحنه ای که دولاکروآ از انقلاب کبیر فرانسه ترسیم کرده مقایسه کنیم، نتیجه گیری راحت تر انجام خواهد گرفت

http://g-honar-v-mobarze.blogfa.com/post/325

پی نوشت :

1)فیلیپ میریو. تصویر از بهت زدگی تا آموزش و پرورش ( در پنج بخش). در گاهنامۀ هنر و مبارزه

http://g-honar-v-mobarze.blogfa.com/post/313

http://g-honar-v-mobarze.blogfa.com/post/314

http://g-honar-v-mobarze.blogfa.com/post/315

http://g-honar-v-mobarze.blogfa.com/post/316

http://g-honar-v-mobarze.blogfa.com/post/317

2) نقدی بر آثار مصور مرجان ساتراپی (در 8 بخش). گاهنامۀ هنر و مبارزه

http://www.interculturel.blogfa.com/post-55.aspx

3)  مبارزه علیه  «رسانه – دروغ» در نشریات انترنتی فارسی زبان

http://g-honar-v-mobarze.blogfa.com/post/82

4) آدرس دو عکس مورد نظر ما در اینجا

www.hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=24371:2011-06-19-10-13-37&catid=155:-182011&Itemid=193