دماغ سوختههای انتخابات: نتانياهو و مريدش شلدون آدلسون
نويه راينيشه تسايتونگ
يوری آونری
برگردان: خ.طهوری
تارنگاشت عدالت
بنيامين نتانياهو و پشتيبانش شلدون آدلسون (۱) روی ميت رامنی حساب باز کرده بودند و اسرائيل را به جای ژتون به کار گرفتند و باختند. برای آدلسون، اين ميليارد سنگين وزن و صاحب کازينوهای قمار اين باخت سنگين نبود. گاهی اوقات آدم میبرد و گاهی اوقات میبازد.
البته اين وضعيت برای نتانياهو کاملاً به گونه ديگری است. او در ايالات متحده امريکا رشد کرد و در سال ۱۹۷۶ با ميت رامنی آشنا شد و افتخار میکند که کارشناس مسائل آمريکائی است. اين صفت يکی از خواص جذّاب او در جلب شهروندان اسرائيلی بود، زيرا که روابط با آمريکا برای اسرائيل بسيار حياتی است. و اکنون او به اتفاق سفير اسرائيل که به توصيه مريدش آدلسون به اين مقام گمارده شده بود، دست از پا درازتر آنجا ايستاده است.
آيا اين حادثه موقعيت نتانيايهو را در انتخابات در پيش اسرائيل تضعيف خواهد کرد؟ شايد. البته تنها در صورتیکه يک نامزد جدّی انتخاباتی تا آن وقت يافته شود که بتواند روابط با باراک اوباما را مجدداً برقرار سازد.
اهود المرت اين طور ادعا میکند و ممکن است در انتخابات شرکت کند. برخی اميدوارند که شيمون پرز از مقام رياست جمهوری صرفنظر کرده و خود را نامزد نخست وزيری نمايد. او ۲ ماه از من بزرگتر است. (۲) او طی ۵۰ سال فعاليت خود در دنيای سياست هرگز در انتخاباتی پيروز نگرديده است. ولی خوب به هر حال هميشه يک «بار اولی» وجود دارد. اينطور نيست؟
برای اسرائيلیها طبيعتاً آرای يهوديان مهم است. و در واقع اين آرا بسيار پرمعنا است. نتانياهو کتمان نکرد که ميت رامنی را با تمام قدرت مورد پشتيبانی قرار خواهد داد. به يهوديان آمريکائی گفته شد، اگر به نامزد انتخاباتی جمهوریخواهان رای دهند، به اسرائيل رای دادهاند.
آيا آنها واقعاً اين کار را کردند؟ خير!
هنوز آمار را در اجزای خود مورد مطالعه قرار ندادهام ولی از نتايج انتخابات در فلوريدا و ديگر ايالات اينطور به نظر میرسد که بخش اعظم يهوديان به نامزد انتخاباتی دمکراتها رای دادهاند، کاری که تاکنون هميشه کرده بودند.
اين به چه معنا است؟ اين امر به اين معنا است که مهمترين ادعای نتانياهو و انصارش يک دروغ ساده بود . نتانياهو تقريباً هرروز مدعی بود که اسرائيل «کشورملی خلق يهود» است، يعنی اسرائيل به کليه يهوديان جهان و کليه يهوديان جهان به اسرائيل تعلق دارند. منظور او تنها ۶ ميليون شهروند يهودی اسرائيلی نيست، بلکه جميع ۱۳ ميليون يهودی در سراسر جهان (به شرطی که در کره مارس يهودی يافت نشود) می باشد.
اين هم تنها يک سراب بود. يهوديان آمريکائی (بهتر بگويم:آمريکائیهای يهودی) به عنوان اعضای ملت آمريکا و نه به عنوان اعضای ملت ناموجود يهودی در انتخابات شرکت کردند و رای دادند. بلی، بسياری از آنها هوادار اسرائيل هستند ولی هنگامیکه انتخابات فرا میرسد، آنها آمريکائی انتخاب میکنند و اسرائيل در محاسبات آنها تنها نقش بسيار کوچکی را ايفا میکند.
امکان دارد که آنها بلند شوند و ايستاده برای نتانياهو کف بزنند و هورا بکشند، مثل کاتوليکهای آمريکائی برای پاپ، ولی آنها دستورات او را در رابطه با انتخاب نامزد مورد نظر مورد اغماض قرار میدهند. اين امر برای آينده بسيار با اهميت است. در هرتقابلی که ميان منافع حياتی آمريکا و اسرائيل پديد آيد، آمريکائیهای يهودی در وحله نخست آمريکائی هستند. در وضعيتهای آتی اينگونه سوءقضاوتها از طرف نتانياهو و يا جانشين وی میتواند عواقب وخيمی با خود به همراه داشته باشد.
مثلاً جنگ با ايران. عقابهای اسرائيلی بايد با آن وداع کنند.
ترديد دارم که حتا رامنی، اگر انتخاب میشد به نتانياهو اجازه میداد به ايران حمله کند. سخنرانیهای انتخاباتی مجاز نيستند منافع حياتی آمريکا را تحتالشعاع قرار دهند. رامنی هم احتمالاً نگاهی به نقشه افکنده و از ديدن تنگه هرمز بدنش به لرزه افتاده بود.
به هر حال ديگر هيچ شانسی موجود نيست که اوباما بخواهد حمله اسرائيل به ايران را تحمل کند. اين حمله به يک جنگ بزرگ با عواقب غيرقابل پيشبينی در اقتصاد جهانی منجر خواهد شد و آمريکائيان خواهان جنگ ديگری نيستند. آنها میخواهند هرچه زودتر از عراق و افغانستان خارج شوند و عملاً دو کشور را در اختيار دشمنان خود بسپارند. آغاز يک جنگ به مراتب بزرگتر در ايران غيرمحتملتر به نظر میرسد.
اين امر میتواند برای ما مهمترين نيجه اين انتخابات باشد.
حال معضل صلح اسرائيل/فلسطين چگونه خواهد بود؟ بدون شک شانس رسيدن به آن بهتر شده است. نمیخواهم زياد خوشبينانه برخورد کنم. کليشههای متداول مبيّن اين امرند که روسایجمهور آمريکا در دوره دوم رياست خود زياد تحت فشارسياسی قرار ندارند و سرانجام میتوانند منطبق بروجدان خود عمل کنند. البته اين امر تنها تا حدی صادق است.
رئيس جمهور در عينحال رهبر يک حزب است و از اولين روز، پس از انتخابات حزب در فکر انتخابات بعدی است. لابیکارهای قدرتمند مانند AIPAC هيچگاه دست از تلاش برنمیدارند و دست راستیهای اسرائيلی را زير فشار قرار خواهند داد. هنوز اسپانسورهای سخاوتمند مورد نيازند. دو سال ديگر انتخابات ميان دورهای است.
ولی اميدوارم که اوباما به موضعگيری اوليه خود بازگردد و کوشش کند هردوطرف را به مذاکرات جدی موظف نمايد. پيشنهاد فلسطين که قرار است به مجمع عمومی سازمان ملل متحد ارائه شود که خواهان به رسميت شناختن اين کشور (به عنوان ناظر) میباشد را میتوان يک گام آزمايشی دانست. تائيد آن دارای اهميت زيادی است، زيرا که راه حل ـ دوکشور ـ را مجدداً بروی ميز بينالمللی قرار خواهد داد. ايالات متحده آمريکا در آنجا حق وتو ندارد و اين ديگر به عهده رئيس جمهور است که آيا سياست فشار را دنبال کند و يا خير.
ايالات متحده آمريکا مانند يک ناو هواپيمابر است. برای چرخيدن نياز به زمان و مکانی عظيم دارد ولی حتا يک تغيير کوچک مسير ، تاثير عظيمی در زندگی ما خواهد داشت.
در اسرائيل مسئله اصلی اين است که آيا او (اوباما) از آنها انتقام خواهد گرفت؟ بیشک اوباما از نتانياهو متنفر است و آنهم به حق. نتانياهو ديگر زياد در کاخ سفيد با رغبت پذيرائی نخواهد گرديد.
اوباما مثل يک ماهی سرد است و میتواند احساسات خود را زير کنترل نگاه دارد، ولی تا چه حد؟ آيا او سياست خود را نسبت به نتانياهو و سياست او به قدر کافی تغيير خواهد داد تا نيروهای صلحدوست اسرائيلی را ترغيب و تقويت نمايد و حتا مورد پشتيبانی قرار دهد؟ آيا او انتخابات اسرائيل را تحت تاثير قرار خواهد داد، همانطور که نتانياهو کوشش کرد روی انتخابات آمريکا تاثيرگذاری کند؟ صادقانه بگويم، اميدوارم! به خاطر اسرائيل اميدوارم.
پيروزی اوباما مطمئناً ارواح ليبرال، دمکرات، سکولار و بيشتر اجتماعی تا متعصب را در سطح جهان تقويت خواهد کرد. اگر دولت اسرائيل به کورس کنونی خود ادامه دهدو ما در مقابل نتانياهو همان کاری را نکنيم که چند روز پيش آمريکائیها نسبت به رامنی کردند، انزوای اسرائيل در جهان به نحو خطرناکی تقويت خواهد گرديد.
هرکس میداند که شباهتهائی مابين اسرائيل و آمريکا وجود دارد. هردوکشور از مهاجرين تشکيل شدهاند. هردوکشور توسط مهاجرين سفيدپوستی که دست به تسويه نژادی زدند، بنا گرديده اند. هردو کشور به دستاوردهای عظيم خود می بالند، در حالیکه در مورد زوايای تاريک تاريخ گذشته خود سکوت مطلق روا میدارند.
انتخابات در دو کشور يک شباهت ديگر را نيز افشاء میکنند: تعميق شکاف بين گروههای مختلف اجتماعی. مردان سفيدپوست آمريکائی حول محور رامنی گرد آمدند، سياهپوستان و زنان آمريکائی حول محور اوباما. فاکتورهای دموگرافیک نقش بزرگتری را ايفاء میکنند. در حقيقت انتخابات يک اکسيون عاجزانه خبرگان مذکر سفيدپوست عليه اکثريت جديد متشکل از سياهپوستان، آمريکائیهای اسپانيائی نسب، زنان و جوانان بود.
متعصبين «ضيافت چای» باعث تشديد انشقاق شدند. به نظر میرسد که ملت آمريکا هر چند نسل يکبار گرفتار موج جنون میگردد ـ هيستری ضد آنارشيستی پس از جنگ جهانی اول، مککارتيسم پس از جنگ جهانی دوم و اکنون «ضيافت چای». از حق نگذريم بايد گفت که آمريکا همواره دارای اين توانائی بوده است که خود را از شر اين امواج رها سازد. ولی «ضيافت چای» با وجود تغيير عاجزانه موضع خود، دخل رامنی را آورد.
در اسرائيل نيز انشعاب مشابهی به چشم میخورد. جامعه به بخشهائی تقسيم شده و آرای خود را نسبت به تعلق به اين بخشها ارائه میکند: سفيدها (اشکنازی)، مشرقیها، ارتودوکسهای افراطی (هارديم)، ملی ـ مذهبیها، مهاجرين روس و اعراب. حزب ليکود حزب مشرقیهاست که زير نفود و رهبری سفيدپوستان قرار دارد. ليبرمان جزو حزب «روسها» است. به اتفاق مذهبيون با گرايشات مختلف آنها يک ائتلاف پرقدرت را تشکيل میدهند. نيروهای چپ اسرائيلی تاکنون نتوانستهاند يک ائتلاف کارا در مقابل آنها برپا کنند.
ما به يک اوبامای اسرائيلی نياز داريم که همگام با اوبامای آمريکائی برای صلح مبارزه کند. البته خواهش میکنم قبل از آنکه دير شده باشد!
(۱) شلدون آدلسون يک ميلياردر يهودی است که در سال ۱۹۳۳ در ايالات متحده آمريکا به دنيا آمده و جزو يکی از ۱۲ ثروتمندترين مردم آمريکا به شمار میرود. او که فرزند يک راننده تاکسی بود از طريق کازينوهای قمار در لاس وگاس ، ونيز و از سال ۲٠٠۴ در چين به پول رسيده است. روزنامه اسرائيلی HaYom به او تعلق دارد.
(۲) يوری آونری يکی از کنشگران صلح اسرائيلی است که در سال ۱۹۲۳ در شهر بکوم، آلمان با نام هلموت اوسترمان به دنيا آمد.