ک.ابراهیم
تا دهه ی 70 قرن بیستم، ضدانقلاب جهانی به سرکرده گی امپریالیسم آمریکا، غرق در غرور نظام سرمایه داری به مثابه پایان تاریخ، انقلابات ضداستعماری، ضدامپریالیست و دموکراتیک، و انقلابات دموکراتیک نوین را تا آن جا که درتوان داشت با لشکرکشی مستقیم و به راه انداختن کودتاهای نظامی تلاش می کرد به خون کشیده و مانع پیروزی آنان گردد. این انقلابات اساسا تحت رهبری نیروهای انقلابی و مشخصا کمونیستها صورت گرفتند و از پشتیبانی اردوگاه سوسیالیستی برخورداربودند.
مراکز فکری جهان امپریالیستی برای مقابله با این حرکت انقلابی که می رفت تا کل موجودیت این نظام استثمارگر وستم گر و متجاوز را زیرعلامت سوئال بکشد، درقرن بیستم از یک سو شروع به تدابیری برای تضعیف و به فسادکشاندن احزاب کمونیست و سپس دولتهای سوسالیستی درقالب نفوذدادن افکار رویزیونیستی با تکیه به روشن فکران خرده بورژوای صاحب نفوذ دراین احزاب نمودند که با شعارهای ظاهرپسند “دفاع از دموکراسی و حقوق بشر” به ویژه درکشوهای سوسیالیستی پیش برده شدند و نهایتا درگام اول باغلبه رویزیونیستها در رهبری احزاب کمونیست روند فروپاشی کشورهای سوسیالیستی و بالاخره تکه پاره کردن آنها با شعارهای “ملی گرایانه” فرارسید. ازسوی دیگر همراه با این حرکت ضدانقلابی جهانی، کشورهای تازه به استقلال رسیده که با مشکلات عظیم اقتصادی ـ اجتماعی روبه رو شده بودند نیز درفقدان حمایت بین المللی کشورهای سوسیالیستی، یکی پس ازدیگری به گرداب تدارک دیده امپریالیستی افتادند.
با بروز بحرانی فراگیر درنظام جهانی امپریالیستی از دهه ی 1970 به بعد، روند گلوبالیزاسیون بیشتر سرمایه، به وجودآمدن شرکتهای عظیم فراملی و افتادن سازماندهی تولید و توزیع جهانی به دست آنان، استثمارافسارگسیخته میلیاردها انسان کارگر و زحمت کش و غارت منابع طبیعی کشورهای جهان سوم درابعادی خانمان سوزوسیاست پول گرائی جهت نجات این نظام شروع شد که جهان را به لبه پرتگاه تخریب کامل محیط زیست جهت تامین کلان سودهای شرکتهای فراملی و فقر و فاقه بیش از دوسوم بشریت کشاند.
شکست انقلابات و کشورهای سوسیالیستی و درغلتیدن اکثراحزاب کمونیست به گرداب رویزیونیستی و نهایتا سرسائیدن به آستان سرمایه جهانی، و فشار روزافزون امپریالیستها درکشاندن جنبشهای کارگری و توده ای به سوی انحلال، گرچه خلاء افت مبارزه طبقاتی پرشور هفت دهه ی اول قرن بیستم را در ربع آخر آن قرن شاهدشدیم، اما تداوم استثمارگری و ستم گری نظام جهانی سرمایه داری و بروز فقر بی نظیری که بیش از نیمی از مردم جهان با درآمدی کمتر از 2 دلاردر روز زنده گی نکبت باری را می گذراندند، امواج مقاومت و مبارزات طبقه کارگر و توده های مردم باردیگر تدریجا پایان دوران سکوت را اعلام داشتند. لبه تیز این حرکات اعتراضی جدید علیه حاکمان چه درکشورهای متروپل و چه در کشورهای جهان سوم درشرایطی که بحران عمومی نظام امپریالیستی کل حقانیت این نظام را زیر ضربه قرارمی داد، برای ستادهای فرماندهی امپریالیستی اعلام خطری بود که می بایستی حیله های جدیدی برای به بی راهه کشاندن این حرکتهای اعتراضی دست می بردند.
این حیله ها درقالب شعارهائی علیه دیکتاتورهائی که خود دست نشانده ی کشورهای امپریالیستی بودند، توسط نیروهائی ارتجاعی که سالها خودامپریالیستها آنان را برای مبارزه با انقلابات رهائی بخش و کمونیستها تربیت کرده بودند و دیگر تاریخ مصرفشان تمام شده بود، آغاز شد. اگر درقرن بیستم انقلابات سمت گیری روشن ضداستعماری، ضدامپریالیستی، دموکراتیک، سوسیالیستی و تحت رهبری به ویژه احزاب کمونیست پیش برده می شدند، ضدانقلاب دست کاری شده در قرن بیست و یکم برپایه“شاه باید برود!” و “رئیس جمهور… باید برود!” که هیچ پیامی جز باقی ماندن کشور درهمان وضعیت طبقاتی و سلطه گری ندارد، آغاز شد و ضعف جنبش کمونیستی و انقلابی باعث شده است که نارضایتی توده های محروم ، مورد سوء استفاده ی امپریالیستها قرارگیرد.
عدم شناخت این واقعیت، دیروز باعث شد تا مثلا درایران که هنوز در ابتدای این نقشه بود، تشکلهای چپی به نام کمونیسم از روی کارآمدن رژیم اسلامی ولایت فقیه حمایت کنند و توده ها را درحد نفوذی که داشتند به گمراهی بکشانند و امروز نیزمثله شدن قذافی به دست عناصر فاسد نوکر سرمایه جهانی را به حاکمان و یا “مردم” لیبی تبریک بگویند و منتظرند تا رفتن احتمالی بشاراسد را نیزدرسوریه، به توطئه گران امپریالیست که گویا “انقلابی” ازکار درآمده و به گروههای معینی با دادن تسلیحات و کمکهای لوژیستیکی برای برکنارنمودن یک دیکتاتور کم و بیش مستقل جهت وابسته نمودن سوریه و کشاندن آن به حیطه ی نفوذ غرب اقدام می کنند، تبریک بفرستند و چپهای سوریه ای و ایرانی و غیره این واقعیت آشکار را نمی بینند که در سوریه باید مرز بین انقلاب و ضدانقلاب، مرز بین جنبشهای انقلابی با برنامه روشن انقلابی و پیشرو را با جنبشهای ضدانقلابی مزدوران عربستان سعودی و قطر و تعلیم یافته در ترکیه وابسته به غرب و آمریکا و صهیونیستها وغیره و مذهبی های ارتجاعی سوریه ای، مخدوش ننمایند.
امپریالیستها اکنون درک کرده اند که تجاوز مستقیم ارتشهای امپریالیستی و به ویژه عدم موفقیت آنها در حملاتی در کشورهائی نظیر عراق و افغانستان، بار عظیم مالی درشرایط بحرانی کنونی برای آنها دارد که ناکام ماندن شان قدرقدرت بودن شان را درافکار عامه مردم جهان خدشه دارمی کند، لذا درشرایط ضعف جنبش کمونیستی، مشغول انقلاب تراشی ارتجاعی و دستکاری شده هستند تا بتواند همان طور که درکشورهای سابقا سوسیالیستی و یا درکشورهای عربی ازسال 2011 به این سو رخ داد، با ترفند به راه انداختن جنبشهای ارتجاعی برای چندصباحی دیگر کشورهای جهان سوم را در حیطه نفوذ خود حفظ کنند.
حرکت عمده از دخالت نظامی مستقیم و آشکار قرن بیستم و رسیدن به دخالت غیرمستقیم و سرپوشیده درجریان قرن بیست و یکم درعین حال نشان از رسیدن امپریالیسم به مرحله ی فرتوت تر دارد. اما این توطئه دوام چندانی نخواهد یافت و عصر برانداختن سلطه ی نظام سرمایه داری امپریالیستی و گذار به انقلاب سوسیالیستی در سراسرجهان درحال ظهور می باشد. مشکل عمده در رفتن به پیشواز آینده عبارت است از محکم به دست گرفتن کمونیسم علمی توسط پیشروان طبقه کارگر، زدودن انواع افکار خرده بورژوائی و رویزیونیستی که به نام کمونیسم علمی پیش کشیده می شوند و ایجاد ستادفرماندهی واحد کمونیست ـ حزب کمونیست درهرکشور ـ برای هدایت جنبشهای انقلابی کارگری و توده ای به سوی پیروزی می باشد. جنبشهای توده ای بدون فرماندهی و رهبری انقلابی به بی راهه کشیده شده و مورد سوء استفاده ی طبقات استثمارگر و ستمگر داخلی و امپریالیسم و صهیونیسم قرارمی گیرند. چنین است سرگذشت تاریخ امپریالیسم که باید آن را باکمال وجدان دیالکتیکی آموخت و با چشمان باز به استقبال آینده جهت نابودی نظام سرمایه داری جهانی شتافت!
ـ 20 مرداد 1391