مجله هفته – مجله سیاست بین المللی – سال هجدهم

photo spiegel online

باریس سولتسکی(Boris Slutski)

ا. م. شیری

۲۲ مرداد ۱٣۹۱

در سایت «کارآنلاین» که گاه- گداری از سر بیکاری سر می زنم، اخیرا چشمم به اعلامیه ای افتادبا امضای «هیئت سیاسی ـ اجرائی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)» و با عنوان «موج جدید تخریب سیمای سازمان،گفتگو و نقد آری، تهمت و تخریب نه!»

ابتدا، به دو دلیل: ۱- چنین سازمانی با چنین مشخصاتی و چنین هیئتی، دیگر خیلی بی مسماء شده و تقریبا هیچ حضور مؤثری در جامعه سیاسی ایران ندارد. فقط بخشی سالم مانده از آن، تقریبا از یک سال پیش،  تحت نام «کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) برای احیای سازمان فعالیت می کند که متاسفانه، در اثر ضربات مهلک وارده بر پیکر آن و بر روحیات فدائیان کمونیست از سوی همین دسته، فعالیت آنها ظاهرا نتیجه چندان مطلوبی نداده است؛ ۲- این سازمان طی چند مرحله دگردیسی جهشی، از مارکسیسم- لنینیسم(صرفنظر از اینکه چه درکی از آن داشت)، به سوسیال- دموکراسی و از آنجا به لیبرال- دموکراسی تغییر ماهیت داد؛ چون در جبهه لیبرال- دموکراسی هم چندان جای پائی برای خود باز نکرد، در حرکت بعدی، به جبهه «امپریال- دموکراسی» جهید و بدین ترتیب، نه تنها از جنبش چپ ایران، بلکه، از جامعه نیروهای ترقیخواه کشور نیز بطور کلی خارج شده، توجهی نکردم. بخصوص اینکه، نوشته این جماعت در شرایط تهاجم گسترده تروریسم بین المللی تحت رهبر غرب به کشورهای مختلف جهان، ارزش وقت گذاشتن و انرژی صرف کردن را ندارد.

و اما بعد، عبارت «گفتگو و نقد آری، تهمت و تخریب نه!» آرامم نگذاشت. اعلامیه را خواندم. سفسطه بازی و عوامفریبی، تفاوت گفتار و کردارشان را دریافتم. دود از سرم بلند شد. بدون اینکه بخواهم در سطح گسترده با این آقایان وارد بحث شوم، بامید یک شاید، تصمیم گرفتم، در همان بخش «نظر دهی» زیر اعلامیه، مواردی را یادآوری کنم. برایشان نوشتم:

شما که با کمونیستهای سازمان گفتگو نکردید، نقد آنها را نشنیدید، نقدشان نکردید و همه آنها را تا آخرین نفر تار و مار کردید، از کدام گفتگو صحبت می کنید! شما که می دانید هر منتقدی از چه دیدگاهی به شما می نگرد، چرا اسامی یکسری حزب و سازمان نامتجانس را بهمراه رژیم جمهوری اسلامی بعنوان «تخریب کنندگان سیمای سازمان» در یک ردیف نوشتید؟ آیا نمی دانید که این کار، یک عوامفریبی و سفسطه گری آشکار برای جوسازی علیه منتقد است؟ وانگهی، شما چرا دیگران را به «تخریب سیمای سازمان» متهم می کنید؟ خود شما با در پیش گرفتن سیاست ضد ملی و ضد کمونیستی، بزرگترین و پرطرفدارترین جریان چپ ایران را مستحیل نمودید؛ در دفاع از بیانیه جورج بوش و باراک حسین اوباما اطلاعیه صادر کردید؛ به پارلمان اتحادیه امپریالیستی اروپا نامه نوشتید؛ پیروزی ناتو و القاعده در اشغال و مستعمره سازی لیبی را «انقلاب» خواندید و بدین مناسبت، به «مردم لیبی پیام شادباش» فرستادید؛ بجای نشست و برخاست، برقراری ارتباط، بحث و گفتگو با جریانهای انقلابی و مترقی، به سوی سلطنت طلبان، مشروطه خواهان و دیگر پس مانده های رژیم مزدور پهلوی که تحت عناوین مختلف در اینجا و آنجا شلوغ می کنند، به سوی قاتلان بیژنها، اشرفها، پویانها، مسعودزاده ها، مرضیه احمدیها، ارمغانیها، دهقانی ها، نابدلها و بطور کلی، همه انقلابیون ایران روی آوردید… چرا دیگران به تخریب سیمای سازمان متهم می کنید؟ خیلی خوب! حالا که اسم « تخریب کنندگان سیمای سازمان» را ردیف کرده اید، لطفا، نام دوستان تان را هم ردیف کنید تا بگویم شما کیستید! باز نوشتم کهبا ملانطقی و نصایح آخوندی نه می توان به گفتگو نشست و نه می توان متحد شد. گفتگو و اتحاد، نیازمند پایبندی و پیروی از یکسری اصول است. بر مبنای اصول امپریال- دموکراسی، با چه نیروهائی می توان گفتگو کرد و به اتحاد دست یافت، خودتان حدس بزنید! و ادامه دادم: با اتهام زنی و سفسطه گری نمی توان برای خود آبرو کسب کرد. دیگران را متهم نکنید، سفسطه نکنید. این سیاستها، آبروئی در جنبش انقلابی ایران برای شما باقی نگذاشته. چرا دیگران را به تخریب سیمای سازمان متهم می کنید؟ تخریب شده را عاقلان تخریب نمی کنند.

این نوشته را حذف کردند. توصیه نامه (درسنامه) ای برایشان نوشتم و ضمن یادآوری مضرات سیاست حذف، علت را پرسیدم. آن را نیز حذف کردند. دو باره توضیح خواستم. در جواب، درهمان بخش «نظردهی»، به من بهتان بستند و مرا به اتهام زنی و «دشنام دادن به اشخاص حقیقی و حقوقی»، به «بی ادبی و بی نزاکتی» متهم کردند. در پاسخ برایشان نوشتم «اگر شما راست می گوئید، باید همان نوشته را در اینجا می گذاشتید تا دو تا آدم عاقل یقه مرا می گرفتند. کدام دشنام دادن و کدام بی نزاکتی به کدام اشخاص حقیقی و حقوقی؟ این را هم حذف کردند. چون بحث و گفتگوی نوشتاری با این جماعت را بی فایده دیدم، بر این شدم ثابت کنم که «شورای سردبیران کارآنلاین» مفتری اند و نه قرب و ارجی به نقد و انتقاد قائل است و نه به بحث و گفتگو.

در این میان، جوابیه بی ربط آقای بهروز خلیق به نوشته سنجیده، مدلل و مستند آقای منوچهر صالحی با عنوان«پاسخی به «سخنان» آقای بهروز خلیق» توجهم را جلب کرد و بدین ترتیب، مصمم شدم یکجا به هر دو را بپردازم. آقای خلیق طی این جوابیه مختصر خود، همه چیز را یکجا خراب کرده و ضمن حمایت ضمنی از شرکت خودسرانه اعضای (رهبری) سازمان تحت رهبریش در کنفرانس بروکسل «سانترالیسم دموکراتیک» را مردود شمرده و «کمیته مرکزی خود خوانده» را استالینیست نامیده است. ایشان با این درک بورژوائی از حزبیت و تعریف یک جریان سیاسی چپ که خو نقش بسزائی در پیدایش آن داشته، در واقع، پرچم مبارزه با کمونیسم خود را علنا برافراشتند.

این برخورد آقای خلیق یکی دو سؤال پیش آورد: اول- تردید ندارم که ایشان بسیار خوب می دانند که در جنبش کمونیستی جریانی بنام استالینیست وجود ندارد و اصطلاح «استالینیست» ساخته مبلغان بورژوازی بوده و مبارزه ضد کمونیستی خود را همواره با اسم رمز ثابت «استالین ستیزی» پیش برده اند، پس چرا آقای خلیق این اصطلاح را بکار می برد؟ دوم- در حالیکه کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) را مرتبا «خودخوانده» می خواند، آیا حاضر است بگوید که خود ایشان و گروهش را چه کسی «خوانده»؟ تحلیل و بررسی عبارت «خودخوانده» و «چه کسی خوانده» را به نوشتار دیگری موکول می کنم و در اینجا تنها به استالین ستیزی ایشان می پردازم:

چون در حد مطالعات و دانسته های خود، به این یقین پی برده ام که، «استالین ستیزی»، اسم رمز ثابت و تغییر ناپذیر کمونیسم ستیزی بورژوازی بوده و همواره نیز خواهد بود، در حد توان و امکان، متناوبا سعی کرده ام با نوشتن یا ترجمه کتب و مقالات متعدد، علت و ماهیت آن را روشن سازم و پاسخ صریح و روشن به کاربران این اسم رمز بدهم. کتابهای «استالین و مسائل معاصر»، «دولتمردی نابغه، سیاستمداری بی همتا»، «دوره استالین بگواهی آمار و ارقام»، «غبار روبی از حقایق شوروی» و مقالاتی از جمله: «از این سخنان گوشمان پر است، اگر حرف دیگری دارید، بزنید»، «سخنانی چند پیرامون علل و مفهوم استالین ستیزی» (این دو مقاله در پاسخ به استالین ستیزی آیت الله منتظری (متوفی) نوشته شده)، «از شناخت تا سازندگی»، «آقای میرحسین موسوی نادان است یا تبه کار»، «ﺑﻤﻨﺎﺳﺒﺖ زادروز اﺳﺘﺎﻟﻴﻦ»، «ضدکمونيسم چپنما»، «تشدید هیستری ضد کمونیستی»، «مهر باطل شد»، «سقوط، انحطاط و سیر قهقرائی»، «در باره استالین زدائی و استالین زدایان» و چند ده مقاله دیگر. این کتابها و مقالات، با جستجوی عناوین آنها در اینترنت و یا در آرشیو سایتهای زیادی از جمله، در آدرسهای مندرج در پایان همین نوشتار قابل دسترس است.

بهر حال، در نظر داشتم پاسخی درخور به آقای خلیق بدهم، که نامه باریس سولتسکی «به رفیق استالین» بدستم رسید و لذا، صلاح دیدم محض خاطر آقایبهروز خلیق، همان نامه را ترجمه کرده و برخی موارد و مسائل احتمالا فراموش شده ایشان را با رنگ مشخص (آبی)، در داخل [ ] اضافه نمایم تا آقای خلیق که از سپاه عظیم فدائی فقط چند تا سرکار استوار و گروهبان شلخته زیر دستش مانده و آنها هم دائما در حول و حوش محل برگزاری نشستها و کنفرانسهای گماشتگان امپریالیسم (مثل کنفرانس استکهلم و بروکسل) پرسه می زنند تا یکی از فراشان به اندرون شان فراخواند، بفهمد که «از یک من آرد، چند فطیر در می آید» و استالین ستیزی یعنی چه!

آقای سولتسکی نامه خود را چنین آغاز می کند:

نامه به رفیق استالین

لعنت خدا بر تو استالین!

تو جامعه سوسیالیستی ساختی

و مردم در آن ساکن شدند.

ما در سوسیالیسم تو زیستیم.

ما کشور ساخته تو را تقسیم کردیم.

[و تو کشور دهقانی ما را به یک قدرت صنعتی، نظامی و سیاسی جهانی تبدیل کردی؛ تو زمینها و کارخانه هایمان را از ما گرفتی و در اختیار کارگران و دهقانان نادان و بیسواد گذاشتی. آنها هفتاد سال به حساب ما در رفاه زندگی کردند، ولی نه تو فهمیدی و نه آنها فهمیدند که دوباره باز می گردیم، زمینها و کارخانه هایمان را پس می گیریم، کشور را تقسیم می کنیم و هر چه که از ما خوردید، از حلقوم تان بیرون می کشیم].

ما میلیون میلیون نفر در کارخانه های ساخته شده بدست کارگران و دانشمندان تو کار کردیم. [تو همه ما را به کار در کارخانه ها واداشتی و برای تأمین زندگی هیچ راه دیگری جز کار برایمان باقی نگذاشتی](از سخنان آقای رخ نگهدار با کمی تغییر در فعل).ما کارخانه های تو را به ورشکستگی کشاندیم، و پولهای بدست آمده را برای ساختن قصرهایمان بخارج منتقل کردیم. هزاران قصر واقعی. تو هیچ وقت چنین کاخی نداشتی. چشمت کور!

ما کشتیهای اتمی و یخ شکن تو را فروختیم، و برای خودمان قایقهای تفریحی خریدیم. تصور نکن این یک استعاره است. این، واقعیت زندگی امروز ماست.

به همین جهت، نام تو همواره ما را از درون متشنج می سازد. تو را دیگر نمی خواهیم ببینم.

تو زندگی مردم ما را نجات دادی. اگر تو نبودی، پدران و پدربزرگان ما را در کوره های آدمسوزی، در اتاقهای گاز مجهز از برست تا ولادی واستوک می سوزاندند و خفه می کردند، و مسئله ما بطور کامل حل می شد.

هر وقت که ما از خودمان، از مبارزه مان صحبت می کنیم، به خاطر می آوریم، که ما فقط در روسیه، با روسیه و با خودمان مبارزه کردیم. در فرانسه، لهستان، مجارستان، چکوسلاواکی، رومانی و بالاخره در هر جای دیگر نتوانستیم خوب مبارزه کنیم، ما را در آنجاها جمع کردند، آتش زدند. ما فقط در روسیه، در زیر بالهای لعنتی تو نجات یافتیم.

ما نمی خواهیم بخاطر نجات زندگی خودمان از تو سپاسگزار باشیم، سیبیلوی عوضی!

اما در خفا و خلوت اعتراف می کنیم: اگر تو نبودی، ما هم نبودیم.

این قانون طبیعی زندگی انسان است: هیچ کسی نمی خواهی تا ابد از هیچ کسی سپاسگزار باشد. این کار خسته کننده است و هر کسی را که ملزم به سپاسگزاری از کسی باشد، تحریک می کند و عذاب می دهد. ما می خواهیم فقط از خودمان، بخاطر نبوغ مان، شهامت مان، شعورمان و توان مان سپاسگزار باشیم.

بخصوص اینکه ما آن کسانی را که مبالغ هنگفت بدهی شان به ما را نمی پردازند، دوست نداریم.

بدین سبب، ما می خواهیم کارهایمان را چنان سر و سامان بدهیم که به کسی قرض ندهیم، یا در انتظار دریافت چند صد کیلوگرم اسکناس درشت بعنوان هدیه، از کسی نیستیم. نمی خواهیم دروغهای آنها را بشنویم. اما، این پولهای بیهوده در همه جا انباشته است و ما آنها را جمع کرده ایم، پس، دست از سر ما بردار! بسه دیگه! گم شو، عوضی!

برای خلاصی از شرّ تو، ما افسانه های تازه و تازه تری به سبک بدیل تاریخ، به سبک تقلب و اراجیف، به سبک دروغهای احمقانه، به سبک هیجان انگیز و عوامفریبانه می سازیم.

ما می گوئیم- ما فقط در موارد استثنائی حقیقت را می گوئیم- و این رسم دیرین ماست که شمار قربانیان را دهها و حتی، صدها برابر بزرگ می کنیم و مرتبا تکرار می کنیم که تو به خلق روس رحم نکردی و آن را متناوبا از بین بردی! اما این جزئیات است. مسئله اصلی این است که ما امروز در این باره سکوت می کنیم که خودمان به این خلق و روشنفکران آن چقدر ارزش و اعتبار قائلیم. با روند جهشی کنونی، با کاهش بلاوقفه جمعیت و افزایش آریستوکراسی سنتی در کشور، [برغم حملات بی امان دولتهای تروریستی- فاشیستی غرب به دهها کشور جهان، ویران کردن کامل آنها و قتل عام میلیونی انسانها]، ما بطور خستگی ناپذیر تو را سرزنش می کنیم. چه تناقض جذابی! اما این را نمی گوئیم که ما روستاها ویران کردیم، دانشمندان و روشنفکران روسیه را به سطح ولگردان خیابانی تنزل دادیم تا تو، تو ای آسمان جل و حرامزاده بخندی. همه اش زیر سر توست ای ژنرالیسموس مادر به خطا! به ما چه که تو ۶۰ سال پیش مردی! وقتی ما بدنیا آمدیم همه رشته های تو پنبه شده بود، در هم پیچیده بود. بجان مادرمان، میلیاردهایمان را ما خودمان، با کار خودمان، از زمین خالی بدست آوردیم. [اما تو ای آسمان جل خانه خراب! قبل از اینکه در یک لباس کهنه سربازی بمیری، نه میلیاردی برای خودت اندوختی و نه بین بچه های خودت با فرزندان این مردم فرق گذاشتی. برایشان نه قصر ساختی و نه به حسابشان در بانکهای خارجی پول گذاشتی! پسر اسیرت را با ژنرال فاشیست مبادله نکرد و گفتی: «خُب! یاکوب پسر من است، پس، دیگر اسیران فرزندان کیانند؟» دیدی که چه شد: یکی از بچه هایت در اسارات فاشیستها کشته شد؛ آن یکی در اسارت خروشچفی ها از بین رفت؛ دخترت که بیش از همه دوست اش می داشتی، از دست خروشچفی ها به هندوستان و از آنجا به آمریکا فرار کرد. در سالهای «پروستریکا»، به بوی کباب به کشورت باز گشت. اما وقتی که دید «خر داغ می کنند»، دوباره فرار کرد و چون در بانکهای خارجی پولی برای روز مبادایش نیاندوخته بودی، تا آخر عمر در آمریکا، در فقر و نداری، در کمال تنهائی و بیکسی در خانه سالمندان جان سپرد].

ما امروز شاهد تشدید فرایند زوال خلقهای روسیه هستیم. اگر تو نتوانستی آنها را بکشی، آنها خود بخود می میرند. تو اگر هم می خواستی نمی توانستی خلقهای روسیه را با این سرعتی که آنها الان به اراده خوشان می میرند، بکشی. ای استالین بی عرضه! آیا این یک واقعیت آشکار نیست؟

بلی، ما حالا هم ثابت می کنیم که بدون تو در جنگ پیروز شدیم.

با اینکه یک کمی عجیب است، اما قبول می کنیم که از آن زمان تا کنون، روسیه بدون تو، هیچ دستاوردی نداشته است. مثلا، کشور ما حتی علیرغم فعالیتهای سازنده ما، به هیچوجه به قدرتی معقول و قوی تبدیل نشده است. باز هم تناقض، لعنت بر تو!

ما صرفنظر از اینکه هیچ سندی بدست نیاورده ایم، ولی همچنان مصرا می گوئیم که تو خودت می خواستی جنگ را شروع کنی.

ما مدعی هستیم که تو همه افسران سرخ را کشتی، و کشته شدگان بدست تو را تا عرش اعلی بلند می کنیم ولی، از آن افسرانی که تو نکشتی متنفریم و  به رویشان لجن می پاشیم. تو توخاچفسکی و بلیوخر را کشتی، اما واراشیلوف و بودیونوف را زنده نگه داشتی. بدین سبب، این دو نفر آخری را بی ارج و حرامزاده می شماریم. عکس قضیه نیز صادق است. اگر توخاچفسکی و بلیوخر زنده می ماندند، در اینصورت آنها را بی ارج و حرامزاده می نامیدیم.

در همه حال، ما تو را به گردن زدن ارتش و علم مان متهم می کنیم. اما در زمان تو و بی تو، ما هم علم داشتیم و هم ارتش. ولی اکنون که در نبود تو نه این را دارم و نه آن را، همچنان تو را متهم می کنیم.

ما مرتبا تکرار می کنیم که در آستانه جنگ وحشتناک، تو نمی خواستی با «دموکراتهای غربی» وارد مذاکره بشوی، در حالیکه همه ما می دانیم که یکسری از «دموکراتهای غربی» مخفیانه با هیتلر مذاکره کردند، معاهده ها امضا کردند و یکسری دیگرشان باضافه برخی دموکراتهای شرق اروپا، از فاشیسم پیروی کردند و دولتهای فاشیستی تشکیل دادند. همزمان با این، محافل مالی ایالات متحده آمریکا برای ساختن آینده درخشان مقادیر هنگفتی پول در اختیار هیتلر و هیتلریها گذاشتند.

ما، همه و هر کس را بخشیدیم جز تو و تو را هم هیچگاه نخواهیم بخشید.

«دموکراتهای غرب»، «اتوکراتهای غرب» و همه این محافل مالی جهان هم از تو متنفرند، و چون می دانند سر و کارشان با چه کسی بوده، هنوز هم چشم دیدن تو را ندارند.

آنها وقتی بخاطر می آورند که با کسی طرف بودند که در همه مسائل، درست در نقطه مقابل شان قرار داشت، مو به تن شان سیخ می شود. آره، تو به راه دیگری می رفتی. تو قطب دیگری بودی. تو حامل برنامه هائی بودی، که هیچگاه به مخیله بیمار ما خطور نمی کرد.

تو کشوری را رهبری کردی که از وحشتناکترین جنگ تاریخ بشر پیروز بیرون آمد.

نفرت به تو، با عظمت کارهای تو متناسب است.

حالا فهمیدی، سیبیلوی عوضی ؟ بیهوده شکایت نکن!

همه و همه، حتی بیکاره ها و هیچکاره ها، [بهروز خلیقها] هم از تو و از همه آن کسانی که اهل کار و سازندگی بودند، متنفرند. سران فرانسه، یا نروژ، یا، فرض کنیم، لهستان، زمانی که آن جنگ وحشتناک شروع شد، چه کار کردند؟

آنها فرمان «یک گام عقب نشینی، هرگز!» را صادر نکردند. آنها برای «نجات حاکمیت خود»، به بسیج مردم فرمان ندادند. بلی! ما نوعدوستان و بی غل و غشها، علاقمندیم تو را اینگونه بنامیم. آنها سپاه ها و لشکرها به مقابل آتش نفرستادند، برای بازپس گیری یک تپه کوچک به جنگ خونین نرفتند. آنها نوجوانان را به کار در کارخانه های نظامی وانداشتند، آنها بخاطر غیبت از کار، قانون مجازات تصویب نکردند. نه! میلیونها شهروند آنها، ساکت و مسئولانه، در آلمان هیتلری کار کردند. چه اعتراضی به آنها وارد است؟ همه جهان فقط به تو معترض است.

در دوره رهبری تو شالوده اکتشافات کیهانی پایه گذاری شد. اگر چندی بیشتر زنده می ماندی، پروازهای فضائی با حضور تو انجام می شد و این، اصلا و بهیچوجه قابل تحمل نمی شد. تصور می کنی؟ شاه، ای سزار سیبیلو! با آن پیپ همیشه روشنت، سراسر گیتی را در نوردیدی و انسانها را مثل پرنده رها کردی تا حتی به خارج از کره زمین سفر کنند. می بینی چه غلطها کردی! حالا پیپت را دود کن!

ای استالین! آه، اگر نیم قرن دیگر زنده می ماندی، هیچ کس اودیسه عظیم فضائی را با آیپاد و بازیهای کامپیوتری عوض نمی کرد.

گوئی اینها کم بود، بمب اتم هم ساختی و جهان را از خطر جنگ اتمی و شهرهای ما را از حملات اتمی آمریکا رهانیدی. می دانی که اگر چنین نمی کردی، پطرزبورگ و کیف را هم به سرنوشت هیروشیما و ناکازاکی دچار می ساختند و آن هم، غلبه دموکراسی معنی می شد.

تو روسیه را به آن کشوری تبدیل کردی که هیچگاه چنان نبود. قدرتمندترین کشور روی زمین! هیچ امپراطوری در طول تاریخ موجودیت بشر، مثل روسیه زمان رهبری تو قوی نبوده است.

[تو رسم جهان را دگرگون کردی و با سلب مالکیت از اربابان و سرمایه داران، رعایا و کارگران را از قید و بند استثمار رها کردی؛ بیکاری و بیخانمانی را بر انداختی و اردوی بیشمار بیکاران و خانه بدوشان را منحل ساختی؛ خدمات اجتماعی، تحصیل و بهداشت رایگان برقرار نمودی و نفهمیدی که همه از آن بیزارند].

خُب!همه اینها خوشایند چه کسی می تواند باشد!

ما بسیار خوب می دانیم که تو چه کارها کردی و چرا همه و هر کس، میلیونها میلیون انسان در گوشه و کنار جهان،[حتی در کنار جورج بوش و صدای آمریکا، میرحسین موسوی و بهروز خلیق] هم از تو متنفرند؟

ما بسیار کوشش می کنیم، ولی هیچوقت نمی توانیم ارثیه تو را در باد رها سازیم. نمی توانیم برغم همه واقعیتهای زشت و زیبا، نام تو را از روی پیروزیهای عظیم مان پاک کنیم.

گرچه ما همه مدیون تو ایم ولی، لعنت خدا بر تو استالین!

http://www.hafteh.de/?s=%22ا.+م.+شیری%22

http://www.k-en.com/HTML/Archive%20Esh.html

http://mobarez.web.surftown.se/?cat=423

 

http://perevodika.ru/articles/21760.html

http://eb1384.wordpress.com/2012/08/12/

 

13 پاسخ به “لعنت خدا بر تو استالین!”.

  1. اما خدا لعنت کند استالین را!

    لایک

  2. آقای شیری
    مجله هفته به نظر من مهمترین مجله چپ ایران است و هنوز هم بی هیچ رقیبی اگر کسی خود را چپ میداند اصلی ترین پرتال بحث و مقالات بسیار مفید. بحث بر سر چپ فقط بحث کمونیست های اروپائی نیست استالین و مائو و لنین هم به این خانواده تعلق میگیرند بدون نقد و بررسی تاریخ جنبش کمونیستی به کجا می توان رسید؟ آقا رضا خواستار این است مسئولان هفته صدای استالینیست ها و مائوئیست ها را خاموش کند و فقط تروتسکیست ها و یا چپ پست مدرن در اینجاتریبون داشته باشند. جالب است که وقتی به بخش های نظری و جامعه شناسی نگاهی انداختم بیش از 80 دصد مطالب همین سایت به چپ غیر اردوگاهی تعلق دارد.
    نکته دیگر اینکه رفقای چپ غیر استالینیست بهتر است مطلب بیشتر بنویسند و یا ترجمه کنند تا در بابر رفقای طرفدار استالین اینقدر احساس کمبود نکنند
    من با وجود مخالفت شدید با استالینیسم اما خواستار محیطی مناسب برای بحثم نه توهین و یک جانبه دیدن

    لایک

  3. اینجا را بوی مائوئیسم برداشته. روزگاری مجله هفته پاتوق روشنفکران مارکسیست بود، نه هفت تیر کش های مائوئیست دهه ی 50 … متاسفم!

    لایک

    1. آقا رضا شما نگران مجله هفته نباشید. مسئولان سایت از عهده مشکلات خودشان بر می آیند. شما بفکر چاره اندیشی برای رفع مشکلات بینشی خود باشید.

      لایک

  4. درود به رفقا و دوستان!
    پس بنظر آقا حسن، چه عنوانی را باید رفیق شیری بکار میبرد تا اگر نه همه مراجعه کنندگان به سایت،بلکه اکثرا متقاعد شوند و مقاله را کاملا مطالعه نمایند؟!

    لایک

  5. خیلی ممنون
    به جمله خودتان توجه کنید:
    «آخر جانم تو در کجای ادبیات چپ، بجز در داستانها و غیره که به استعاره از زبان نمایندگان طبقات مشخص بکار برده می شود، به عباراتی مانند: «رحمت خدا، لعنت خدا، بامید خدا، بیاری خدا، بی پدر و مادر، حمال، قرمساق…» برخورده ای؟»

    شما ظاهرا منظور دیگری از مفهوم ادبیات چپ دارید:
    سخنرانی فلانی و یا جزوه بهمانی؟
    خوب، مگر داستان و شعر و رمان و غیره جزو ادبیات چپ محسوب نمی شوند؟
    وقتی کسرایی می نویسد:
    «ای قحبگان نان به پلیدی خور دروغ»، واژه قحبه را بکار نمی برد؟
    مگر در شعر دیگری نفرین نمی کند به این و آن؟

    خود شما مگر «لعنت بر …» را بکار نبرده اید؟

    لایک

    1. به استعاره از زبان نمایندگان طبقات مشخص بکار برده می شود،

      لایک

  6. حسن عزیز این دیگر نشد. من و شما هر دو یک حرف می زنیم. اما باز هم اصرار داری که نه! ببین: حمال فحش واژه است. همه بکار می برند.
    خر، عمله، نوکر، کلفت، جاکش، دیوث، جنده، قرمساق و غیره.
    ولی ریشه این فحشواژه ها فئودالی است.
    خُب. این یعنی ادبیات طبقاتی دیگر. آخر جانم تو در کجای ادبیات چپ، بجز در داستانها و غیره که به استعاره از زبان نمایندگان طبقات مشخص بکار برده می شود، به عباراتی مانند: «رحمت خدا، لعنت خدا، بامید خدا، بیاری خدا، بی پدر و مادر، حمال، قرمساق…» برخورده ای؟
    امیدوارم در همه زمینه ها مرا به هماندیشی وادار کنی. سپاس

    لایک

  7. طبقاتی بودن ادبیات را نباید ساده کرد.
    هرگز نمی توان رمانی یافت که فقط طبقه واحدی حرف خود را می زند.
    رمان مثلا کلیدر انعکاس جامعه است و همه طبقات را منعکس می کند: هم نظرات و ایدئال های طبقه حاکمه را و هم دیگر طبقات را. در قصه های گورکی و یا طبری همه واژه های مستهجن از زبان کارگران و دیگران شنیده می شوند. واژه ها که مهر طبقاتی بر پیشانی ندارند. ریشه طبقاتی دارند.
    ریشه ای که در اثر نقد و تحلیل جامعه شناسانه ادبیات کشف و افشا می شود:
    مثال: حمال فحش واژه است. همه بکار می برند.
    خر، عمله، نوکر، کلفت، جاکش، دیوث، جنده، قرمساق و غیره.
    ولی ریشه این فحشواژه ها فئودالی است.
    انعکاس وجود اجتماعی در آئینه شعور اجتماعی بغرنج است و پیچیده. اما نه آئینه وار و مبتذل.

    لایک

  8. خیلی ممنون
    چپ بنظر من جدا از جامعه و جهان نیست تا چیزی در ادبیات جامعه و جهان باشد و بیگانه با چپ باشد. ادبیات این و ان نداریم.
    ادبیات جامعه و جهان داریم، ادبیات خلق ها داریم که انعکاس وجود اجتماعی آنها است.
    چپ و راستی به این معنی وجود ندارد. طبقات اجتماعی وجود دارند و جهان بینی های شان.
    منظور من این بود که عنوان این مطلب تصور نادرستی به خواننده می دهد و نقض غرض است.
    همه که تمامت مطلب را نمی خوانند. عنوان را اما همه می بینند و سوء تفاهم پیش می آید.
    دفاع نادقیق از چیزی چه بسا بدتر از حمله به ان است. فرم در این جور جاها ست که عظمت ارزشی خود را نشان می دهد، اگر چه نقش تعیین کننده در دیالک تیک فرم و محتوا از ان محتوا ست.
    البته این چیزها را خودتان می دانید.
    در هر صورت خیلی ممنون

    لایک

    1. حسن گرامی می پذیرم که بخش دوم توضیحات در مورد رابطه دیالکتیکی فرم و محتوا یا دفاع بد، زیانبارتر از حمله است و غیره، کاملا صحیح و بی عیب است. بخش اول، اما نه! چرا که این نگرش، نگرش غیرطبقاتی به ادبیات است. شما بسیار خوب می دانید که ادبیات هم مثل هر پدیده دیگر، طبقاتی است. در ادبیات چپ، کلمات، اصطلاحات و یا عباراتی مثل: «خدا تو را لعنت کند، خدا تو را کمک کند، بامید خدا، خدا تو را نابود کند…» و نظائر آنها وجود ندارد. این نو عبارات خاص ادبیات مذهبی- طبقاتی است. وانگهی، گمان میکنم مبنای کار را نباید بر «همه که تمامت مطلب را نمی خوانند. عنوان را اما همه می بینند و سوء تفاهم پیش می آید» بنا نهاد.
      برغم این، از گفته هایت به اندیشیدن وادار می شوم و می آموزم. سپاس

      لایک

  9. فرمولبندی عنوان این مقاله کونترا پرودوکتیف است.
    عنوانی است که نافی محتوای مقاله و منظور نویسنده است.
    عنوان باید بیانگر صریح محتوای مطلب باشد.
    در عنوان مطلب کل محتوای مطلب تقطیر می یابد.
    آن سان که خواننده با دیدنش به محتوای مطلب پی می برد.
    عنوان این مطلب اما آنتی استالین را به ذهن خواننده خطور می دهد. خواننده فکر می کند که نوینسده قصد تخریب اعتبار استالین را دارد.

    لایک

    1. با سپاس از حسن گرامی! توضیحات در رابطه با گزینش عنوان بطور کلی بجا، درست و منطقی هستند و از دید من جای بحث باقی نمی گذارد. ولی من هم توجه حس محترم را به این نکته جلب می کنم که در ادبیات چپ عبارت «لعنت خدا بر تو…» و مشابه آن وجود ندارد.

      لایک

  1. چین و روسیه با تصویب قطعنامه ضدیمنی امریکا عملا شریک جنایت امریکا درین حمله میباشند. بزرگ‌ترین امتیاز و خوشبختی جبهه…

Designed with WordPress