گزارش داستانهای موفقیت آمیز افریقا در خدمت کیست؟


ولادیسلاو ماریانویچ 

منبع: تلاکسکالا

نامه سرگشاده به شبکه رادیو افریقا در وین

روزنامه نگاران و کارکنان رسانه ها،  آیا شما وظیفه ای را که مربوط به اخلاق حرفه شماست می شناسید؟ ظاهراً همه نمی شناسند. برخی برای اینکه از جانب دوایر سیاسی مورد پذیرش قرار گیرند و احیانا در داخل آن دوایر ترقی نمایند، بجای روزنامه نگاری تبلیغات سیاسی، بجای حقیقت برداشت مثبت دیگری که مبتنی به معدودی از داستان های موفقیت آمیز است، بجای انتقاد افترا و بهتان و بجای کار اطلاعاتی اطلاعات حساب شده را می گذارند. رسانه های مهاجرین نیز از این رویه مصون نیستند. برخی از آنها تحت حمایت بالاترها تبدیل به لابی شده و به سایر روزنامه نگارها و رسانه ها راهنمائی می کنند که چگونه در باره برخی از کشورهای در حال توسعه یا مهاجرین گزارش کنند. از این انحرافِ روزنامه نگاری که به مطیع شدن رسانه ای می انجامد، شبکه رادیو افریقا که از وین پخش می شود به میمنت مدیرش، استاد الکسیس شیمیمانا – نویبرگ به شدت برخوردار است. اما آیا نباید به یک چنین رفتار فرصت طلبانه و روزنامه نگاری درباری که آزادی بیان و مطبوعات و افکار را در معرض خطر قرار میدهد انتقاد نمود و آیا نباید با آن مبارزه کرد؟ این موضوع مربوط به یک مطلبِ اصولی اخلافی است که می باید مورد توجه روزنامه نگاران و سازمان های ملی و بین المللی آنها قرار گیرد. به همین دلیل نیز این نامه سرگشاده نوشته شده است.

با تشکر فراوان از دعوت به شرکت در جلسه داستانهای موفقیت آمیز افریقائیان که چند روز پیش به دستم رسید و به دلائل زیر نمی توانم در آن شرکت کنم.

تصویر یا حقیقت

به نظر من اینگونه جلسات برای تفهمیم افریقا و افریقائیان به افکار عمومی بی فایده است. ابتدا ببینیم «موفقیت» به چه معنا است؟ این که مغازه یا رستورانی را باز کنید؟ تاجر شوید، پزشک، هنرمند، کارمند، روزنامه نگار و یا حتّا به مدارج بالای قدرت در یک کشور خارجی برسید؟ برای اشخاصی که به انجام این کارها نائل شده باشند، به طور حتم موفقیتی بوده است و موارد بسیاری از این قبیل وجود دارند. اما آیا تأیید و تمجید آنها برای پیشرفت اجتماع کافیست؟ آیا از میان اینها آنگونه ایده ها، انگیزه ها و اقداماتی بروز می کنند که تاریخ ساز باشند؟ اگر چنین باشد، خود به خود تحقق آن موارد موجب شهرت آنها خواهد گشت. در غیر اینصورت آنها پس از یک روز به دست فراموشی سپرده خواهند شد. آیا اصلا جلساتی که برای تمجید اینگونه افراد ترتیب داده می شوند دارای فایده ای جز این می باشند که در مردم این احساس کاذب را ایجاد نمایند که مهاجرین و پناهندگان هیچگونه مشکلی نداشته و به خوبی در اجتماع اطریش پذیرفته می گردند؟ لذا اینکار مطلع نمودن مردم که نیست، هیچ، بر عکس آنها را به انحراف نیز می کشاند و جنبه ی تبلیغات سیاسی برای کسانی را دارد که مورد تمجید قرار می گیرند.

 

نمایشی از این قبیل آدمی را به یاد تبلیغاتی می اندازد که در نظام های تمامیت طلب معمول بوده و می باشند. مانند «قهرمانان کار» که در نظام های کمونیستی بعنوان افراد نمونه روی آنها تبلیغ می شد، چرا که میزان تولید را بالا می بردند. در نظام نئولیبرال (ببخشید: در دموکراسی اقتصاد بازار) افرادی مورد تمجید قرار می گیرند که دست به یک ابتکاری در بخش خصوصی زده باشند و مناسبت تشویق اینها نیز مشابه مورد پیشین است. در نظام کمونیستی قرمان کار به مدارج بالای حزبی می توانست راه یابد و در سرمایه داری (ببخشید: در دموکراسی اقتصاد بازار) می تواند به جرکه زبدگان بپیوندد. در هر دو مورد معیار سنجش موفقیت یکی است: موفقیت مادّی. در هر دو مورد از روش مشترکی برای انحراف افکار عمومی از مشکلات واقعی اجتماعی استفاده شده است: انحراف توجه مردم از موارد عمومی با ایجاد تصویرهای مثبت فردی. ببینید، کسانی هستند که به موفقیت نائل گشته اند. پس، از آنها تبعیت کنید، تولید کنید و بگذارید گردانندگان نظام به کارشان برسند، مزاحم آنها نشوید، بگذارید هر کاری که می کنند، در آرامش انجام دهند.

 

چنین به نظر می رسد که این روش در میان مهاجرین افریقائی نیز رواج یافته است. آنهم به سادگی بسیار. زیرا آنها «اقلیت قابل تشخیصی» می باشند. اما متاسفانه نژاد پرستی و بیگانه ستیزی در اطریش و سایر کشورها همچنان وجود داشته و به خاطر بحران مالی و اقتصادی خطر گسترش آن هست. برای مقابله با آن لازم است که غیرافریقائیان عادت کنند به اینکه زندگی با افریقائی ها به ویژه با کسانی که دارای رنگ پوست دیگری هستند غیرقابل اجتناب است. برای برخی افراد این به داروی تلخی شباهت دارد که باید آنرا خورد و برای اینکه آنرا برای مردم تحمل پذیر کنند، برخی دستجات بر این باورند که باید از افریقا و افریقائیان تصاویر مثبتی را به مردم ارائه نمود. نسخه ای که آنها می پیچند بسیار ساده است: بیائیم و نمونه های منفی افریقا را به فراموشی سپاریم، دیگر از بحران جنگ، صانحه های طبیعی، فقر و گرسنگی سخنی نگوئیم، بلکه از افرادی که آنجا به موفقیت هائی نائل گشته اند سخن گوئیم. یعنی بیائیم و گزارشان مثبتی را منتشر نموده و تصویر دیگری از افریقا عرضه کنیم. به عبارت دیگر از امور مهم و اساسی صحبت نکرده، بلکه از مسائل جنبی حرف بزنیم.

 

اما آیا تصویر از حقیقت مهم تر است؟ به نظر برخی از افریقائیانی که در مهاجرت به سر می برند گویا چنین است. حتّا یک جمع لابی در حال شکل گیری است که کارش تحمیل اینگونه تبلیغات به افکار عمومی از طریق رسانه ها و جلسات بزرگ می باشد. آیا در آینده دیگر به کسی اجازه داده می شود بگونه انتقادی در باره افریقا گزارش تهیه کند، بدون اینکه کارشان در معرض این خطر قرار گیرد که با مخدوش نمودن تصویر مثبت از قاره مزبور خشم محافظین این تبلیغات را بر انگیزند؟ اینکار ممکن است، منتها در صورتی که گزارشگر بتواند واژگان و غالب های مناسب آنرا بیابد. اما این کار بیشتر به خودسانسوری شباهت دارد و البته هر جا که خودسانسوری وجود داشته باشد، در آنجا سانسور هم حاکم است و در اینصورت باید غزل خداحافظی آزادی عقیده و بیان را خواند.

 

به دوران مطبوعات خاکستری رنگ خوش آمدید

پس قدمتان به مطبوعات خاکستری رنگ که حاوی اطلاعات مجاز از جانب دولتها و مصاحبه های کسل کننده و تعریف های سطحی از جلسات و فعالیت های مجلسی که مزین به تصاویری از شرکت کنندگان خندان می باشد مبارک باد. به دینای سراسر مثبتی خوش آمدید که در آن همه خوشبخت بوده، همه جا حرف از موفقیت است و هیچ مشکلی وجود ندارد به جز گاهگاهی رفتار نژادپرستانه (و البته از جانب  سفید پوستان در قبال سیاه پوستان). آدمی بی اختیار خود را در جوّ چینی های خندان دوران انقلاب فرهنگی حس می کند. هر چه باشد خوب نیست که انسان عیب و ایرادهای خود را در ملع عام مطرح نماید. این درس را همه ی رژیم های دیکتاتوری و تمامیت خواه به رعایای خویش آموخته اند. و در صورتی که در عرصه عمومی اینگونه روشهای اطلاعاتی کسالت بار باشد، این مسئله به خود مردم مربوط است. برای مردم همان بهتر است که در باره علل وقایع کمتر مطلع گردند. خوشا به حال کسانی که نمی دانند، زیرا آنها به فکر کارهای مخرب نمی افتند. آگاهی نستب به لزوم تغییر سرنوشت خویش به دست خود را ایجاد نکنید، چه برسد بدینکه قرار باشد اینکار با اتحاد و همکاری میان مردم انجام شود. پس همان بهتر که مردم را با تصاویر مثبت تخدیر نمود. این نیز یکی از انواع مخدرات است.

 

ایجاد برداشت های مثبت بکمک گزارشات مثبت هدفی است که در بخش گزارش داستان های موفقیت آمیز افریقا در سایت شبکه ی رادیو افریقا ذکر شده است. آیا این عبارت شکفت آوری از جانب رسانه ای که خود را مستقل می داند نیست؟ در اینجا مفاهیمی از قبیل عینیت، بی طرفی، انتقاد یا جستجوی حقیقت اصلا مطرح نمی شوند. و البته هیچ گزارش مشروحی در باره وقایع افریقا را در رسانه های اروپا نمی توان یافت، چه برسد به رسانه های اطریش. اینجا بحث در مورد «برداشت های عمومی» است. آیا این یک ابتکار عمل آگاهی بخش است یا تبلیغات سیاسی دستپرورده ی برخی از سازمان های جا افتاده می باشد؟ به طوری که هدف از اینکار(در آنجا) شرح داده شده است این برداشت را ایجاد می کند که گزینه دوم مصداق دارد. گویش نئولیبرالی که بکار برده شده است و در عبارت مضحک و ملقمه ای از انگلیسی و آلمانی مطرح گشته است (داستانهای موفقیت های افریقائی Success Stories) خود به کافی بیانگر است. مشهور است که روزنامه نگاران عموما کوششی در بکار بردن زبان ادبی بکار نمی برند. اما هنگامیکه یک زبان خشک اداری بکار برده می شود، این پرسش مطرح می گردد که نکند ارتباطی با برخی از ادارات جا افتاده در میان باشد. در ادامه متن ادعا می شود: «بسیاری از افریقائیان در اطریش خدماتی اساسی در زمینه های سیاست، هنر و اقتصاد را در اطریش انجام می دهند» . اگر واقعا چنین می بود، آیا اطلاعات دقیق تری در این باره وجود نمی داشت؟ بی شک افریقائیان خدماتی را انجام می دهند، اما اینکه آنها برای جامعه جنبه اساسی داشته باشد، دیگر واقعا مبالغه آمیز است. علاوه بر این در متن مزبور گفته شده است که «از تماس مستقیم میان بنیادهای اجتماعی و مجتمعات افریقائی حمایت می گردد». پس اینجا سخن از ما (کارکنان رادیو افریقا) در میان است! شبکه رادیو افریقا برای خودش یک نقش واسطه را میان برخی از موسساتی که دقیق تر معرفی نگشه اند و برخی از مجتمعات افریقائی که آنها نیز مشخص نشده اند قائل شده است. و این مطلب بیش از آنکه جنبه ی آگاهی بخشی داشته باشد، دارای جنبه ی سیاسی است. چنین به نظر می رسد که ابتکار داستانهای موفقیت آمیر نیز به همین بخش مربوط می گردد که «از جانب وزارتخانه امور زنان وخدمات اجتماعی وین حمایت می گردد» و از جانب سازمان های دولتی اطریش که اکنون در دست یک حزب مشخص یعنی حزب سوسیال دموکرات می باشد.

 

ظاهرا برای مدیر شبکه رادیو افریقا، استاد الکسیس شیمیمانا- نویبرگ، اینگونه ارتباط با هیئت های  سیاسی ناخوشایند نیست. بر عکس، وی از زمان تأسیس رادیو افریقا خواهان این گونه ارتباطات بوده است. نقشی که برای شبکه مزبور در نظر گفته شده بود، ایجاد برداشت های عمومی تازه ای بوده است که می باید با حقیقت مفروضی که  یکی از این هیئت های اداری در نظر داشته است در تطابق باشد. بهمین جهت رادیو افریقا در واقع مانند یک رسانه عمل نکرده است ، بلکه نقش یک هیئت برگزاری جلسات را داشته است. بجای اینکه وی کار خویش را بر آگاهی عمومی متمرکز نماید و امکانات کسب اطلاع از  وقایع، مشکلات و تحولات افریقا را برای عرضه به مردم تهیه کند، رئیس شبکه رادیو افریقا بر راهکاری پافشاری می کند که شامل است بر تبادل متقابل برنامه (که هرگز نیز جواب نداده است)، پخش سخنرانی، کارتن، گاهگاهی نیز برنامه های آموزشی، پروژه هائی از قبیل افریقا از نزدیک، زنان برای زنان، برگزاری فستیوال کنار رود دانوب با برپا کردن چادر و ایجاد غرفه های فروش اجناس افریقائی، رقص های بهاری افریقائی و حتّا اخیرا برگزاری همایش هائی که موضوع آنها عرضه نمودن برداشت و تصویرمثبت از افریقا می باشد. این صحنه های نمایشی در واقع سودآور نیز می باشند: زیرا از این طریق می توان ساده تر به کسب کمک های مالی از مؤسساتی که کارشان حمایت از اینگونه پروژه ها می باشد دست یافت و نیز کمبودهای مالی و بدهکاری های موجود را جبران کرد. علاوه بر این با جلب حمایت رسانه های بزرگ می توان برای شبکه رادیو افریقا تبلیع نمود، تبلیغاتی که به خاطر غیرحرفه ای و خسته کننده بودن برنامه های خود رادیو افریقا، آنجا جواب نمی دهند. علاوه بر این اینکار صحنه ی بسیار خوبی برای مطرح شدن مدیر رادیو افریقا می باشد تا وی بتواند نه فقط در افکار عمومی، بلکه به ویژه در معرض دید مقامات بالای سیاسی قرار گیرد. جای خود را در میان نخبگان اینجا باز کردن مزایائی به همراه دارد. همانطور که یک ضرب المثل عربی می گوید: آیا کسی که در جوار طلا باشد به لباسش طلا نمی چسبد؟

 

مرد چهارم*

استاد الکسیس شیمیمانا- نویبرگ به خوبی آگاه است. وی در وطنش رواندا دارای شهرت است. البته نه به عنوان روزنامه نگار به معنی واقعی این شغل بلکه به عنوان گرداننده برنامه ی «فردا چه خواهم بود» (Ejoi nzamera nte) در رادیوی دولتی رواند ا [1] بطوری که استاد شیمیمانا- نویبرگ به نویسنده گفته است از آنجائیکه این برنامه مطابق میل رئیس جمهور وقت آن کشور، “ژووِنال هابیاریمانا” نیز بود، به وی اجازه داده شد در آپارتمان روزنامه نگاری رئیس جمور پذیرفته شده و در خدمت وزارت تبلیغات اُرینفورORINFOR در آمده و قادر گردد جنبش جوانان حامی رژیم، موسوم به اُناژِرONAJER را تأسیس نماید. جنبش مزبور را دولت فعلی رواندا به عنوان سازمان بسیج جوانان هوتوئی Hutu که در زمان کشتاری که در سال 1994 از جانب جنبش جوانان در خدمت اینتراهاموه Intrahamwe صورت گرفت مقصر شناخته است [2]. بدین ترتیب وی شیرینی قدرت را چشیده است و یاد آن از خاطرش محو نمی گردد. اگر جز این می بود پس چرا او که به خاطر اینکه در آن زمان با بورس تحصیلی به اطریش آمده بود، در کشتارهای سال 1994 دخیل نبوده است، در تأسیس و رهبری جنبش شورشی هوتو موسوم بهFDLR ( نیروهای دموکراتیک خواهان آزادی رواندا Forces Démocratiques pour la libération du Rwanda) سهیم بوده است؟ و آنهم در زمانی که او رادیوی بین المللی رواندا را در وین تأسیس نموده بود! فقط به خاطر وطن پرستی اش؟ البته بدواً چنین به نظر می رسد. زیرا او مسئول مطبوعاتی جنبش مقاومت بود و در مقابل مقصر شناختن هوتوها در کشتار جمعی یک قوم فعالیت می کرد. حتّا آدم می تواند برای او که در این جنبش نفر چهارم سازمان به حساب می آمد، تفاهم داشته باشد. زیرا او مسئول عملیاتی سازمان بود [3]. اما کوشش او برای چرخاندن نقش طرفین فاجعه رواندا به جز سوء استفاده از یک نهاد روزنامه نگاری در یکی از کشورهای اروپائی و برای تبلیغات به نفع یک جنبش شورشی در یکی از کشورهای افریقا نبود. زیرا در آن زمان در رواندا مبارزات انتخاباتی در جریان بود. اصولا سازمان FDLR که آن زمان به ظاهر برای گفتگوی صلح آمیز فعالیت می کرد نیز می توانست در این انتخابات شرکت کند و به عنوان نامزد انتخاباتی به طوری که خودش  به نویسنده اظهار داشت، همین استاد الکسیس شیمیمانا بود که می توانست مطرح باشد.

 

 

رادیو افریقا که به چندین زبان کار می کرد و از ساختمان رادیو تلویزیون رسمی اطریش ORF در وین به زبان “کینیارواندا” نیز  پخش می شد، می توانست وسیله مؤثری در خدمت فعالیت تبلیغاتی او باشد. او که همواره تأکید بر این داشت که همکارانش حرفه ای کار کنند، از آنها انتظار داشت اطلاعیه هایFDLR را که معمولا خود او می نوشت و انتشار خبر مربوط به مراسم بر زمین نهادن اسلحه از جانب FDLR در کامینا واقع در جمهوری دموکراتیک کنگو که در حضور خود استاد الکسیس شیمیمانا انجام شد را در رادیو بخوانند، در حالیکه فقط 1776 نفر از آنها اسلحه های خود را تسلیم کردند که فقط بخش کوچکی از نفرات FDLR می باشند. این موضوع را وی در یکی از بیانیه های خویش پذیرفت، اما البته نه در قبال همکارانش در رادیو بین المللی افریقا [4]. بدین صورت او نه تنها برای جنبش خودش تبلیغ کرد، بلکه همکاران خود را نیز در اینکار سهیم نمود. او ظاهرا برای اینکار بودجه ای نیز در اختیار دارد. زیرا استفاده از پخش موج کوته از طریق فرستنده ORF هزینه داشته و بطوری که خود او به من اظهار داشت، روزانه 100 یورو مخارج دارد. بنا بر ادعای مجله هفتگی اکونومیست لندن الکسیس شیمیمانا- نویبرگ از رئیس جمهور جمهوری دموکراتیک کنگو، یوزف کابیلا، مبلغ 30000 دلار برای اینکار دریافت کرده است [5] که البته خودش آنرا تکذیب می کند [6]. کنسول افتخاری رواندا، اِگون گایگِر، از وزارت امور خارجه اطریش درخواست نمود که علیه عملکرد الکسیس شیمیمانا- نویبرگ در رادیو افریقا انترناسیونال رسما اعتراض کنند. به گفته الکسیس شیمیمانا- نویبرگ دو سال فرستنده مزبور به دقت تحت مراقبت دولت اطریش قرار گرفت و گویا دو سال طول کشیده است تا رادیو افریقا از مشکوک بودن به انجام تبلیغات جنگی منزه شناخته گردد. به همین منوال الکسیس شیمیمانا- نویبرگ مدعیست که او را تحت قشار قرار داده اند تا مقام گویندگی مطبوعاتی FDLR را رها کند. زیرا این کا به لحاظ قانونی با نقش وی به عنوان مدیر رادیو افریقا انترناسیونال تناقض دارد. چنان که خود استاد الکسیس شیمیمانا- نویبرگ به نویسنده اظهار نموده است، وی در مقابل فشار مزبور مجبور به عقب نشینی گشت.

 

پیش به جانب خبرگان سیاست در اطریش

اما آیا واقعا چنین بوده است؟ باید دانست که در سال 2004 در درون سازمانFDLR انشعابی صورت گرفت. گروهی ار اعضاء این جنبش فراکسیونی را تأسیس کردند که خود را R-FDLR نامیده و الکسیس شیمیمانا را مسئول امور سیاسی و بین المللی خود نمودند [7]. اما چنین به نظر می رسد که الکسیس شیمیمانا- نویبرگ فعالیت خویش در جنبش شورشی رواندا را به آهستگی خوابانده است. اما همچنان مقاصد سیاسی خویش را دنبال کرده و به درون مرزهای اطریش که در این بین شهروند آن شده، محدود نموده است. وی با همان حرارت و انرژی سابق، خود را مشغول به فعالیت سیاسی در انجمن ها نمود، به ریاست کنفرانس پذیرش شهروندان رسید و کوشید حزب خودش بنام “گوناگونی دموکراتیک اطریش” را تأسیس نماید و به قوی ترین حامی سیاست پذیرش شهروندان در میان مهاجران تبدیل گشت. انتخاب شدن یک آمریکائی افریقائی نسب که پدرش افریقائی است به ریاست جمهوری آمریکا برای وی نمونه خوبی برای فعال شدن مهاجرینی که شهروندان اطریشی شده اند در سیاست و کسب حق انتخاب شدن برای تمامی مقامات سیاسی به حساب می آید. وی با بوجود آمدن پایگاه فعالیت شبکه ای افریقا بهترین لابی را برا این کار یافت (AVP) . چه کسی در این گروه بیش از سایرین برای ترقی در مدارج سیاسی می کوشد؟ استاد الکسیس شیمیمانا- نویبرگ! چه کسی را به ریاست این لابی انتخاب کردند؟ باز هم استاد الکسیس شیمیمانا- نویبرگ.

 

تصویر الکسیس شیمیمانا

 

چنان که از ظواهر امر بر می آید استاد الکسیس شیمیمانا- نویبرگ از همان آغاز کار به دنبال اهدافی بوده است که بیشتر جنبه ی سیاسی داشته اند تا روزنامه نگاری و از آنجائیکه او خود را در موقعیتی ضعیف می یابد، می کوشد به همکاران قویتر از خودش متوسل شود. این راهکار پیش تر در رواندا به او امتخان خود را داده است و هر که از گذشته او آگاهی داشته باشد، می داند که سیاست در نظر او چه نقش و ارزشی دارد و روزنامه نگاری چه ارزشی. کافیست انسان به سایت شبکه رادیو افریقا – انجمن حمایت از ارتباطات میان افریقا و اروپا در اینترنت – مراجعه نماید. کار اطلاعاتی که از جمله کارهای اصلی رسانه های الکتریکی به حساب می آیند در مورد او در اولویت نبوده، در رادیو افریقا اینترناسیونال در پائین ترین مراتب اهمیت قرار دارند. و در مقابل آن تمامی پروژهای تبادل پرسنل و مجلسی دارای اولویت بالا می باشند! اطلاع رسانی عینی و انتقادی در زمینه وقایع افریقا به هیج وجه عنوان نشده، فقط اهداف تبلیغاتی سیاسی قید شده اند: «پذیرفتن مهاجرین در جامعه اطریش» و «بلندگوی آنها بودن»، عرضه نمودن برداشتی دیگر از افریقا و گفتگوی تمدن ها. بی جهت و اتفاقی نیست که شبکه رادیو افریقا خود را با «انجمن بهبودی روابط میان اروپا و افریقا» تعریف می کند. زیرا در اینجا موضوع کار سیاست نیست بلکه هدف های سیاسی در مد نظر می باشند. این مطلب را از سایتAVP در اینترنت می توان یافت. وظیفه این سازمان بر عهده گرفتن نقش ایجاد اتحاد میان انجمن های افریقائی است. هر چه باشد بر اساس آخرین تخمین ها قریب 400.000 افریقائی در اطریش زندگی می کنند. و این رقمی است که به لحاظ شرکت در انتخابات روی آن حساب می توان باز کرد. راستی، رئیس افتخاری این سازمان کیست؟ دومین شخصیت سیاسی اطریش، رئیس مجلس نمایندگان این کشور و شخص دارای نفوذ در حزب سوسیال دموکرات اطریش، باربارا پرامِر! اینکه از این مطلب چه می توان نتیجه گرفت، دیگر لازم نیست شرح داده شود، به ویژه زمانی که با مراجعه به شرح حال رسمی استاد شیمیمانا- نویبرگ بدانیم وی در سال 1997 که رادیو افریقا تأسیس گشت، اولین جایزه فعالیت روزنامه نگاری خود برای فعالیت ضد نژاد پرستی و بیگانه ستیزی را از فراکسون حزب سوسیال دموکرات اطریش در پارلمان در یافت نمود.

 

گفتگوی اطلاعاتی

آنجا که انسان در لوای روزنامه نگاری با فرصت طلبی سیاسی عمل می کند، همه ی کارها مجاز تلقی می گردند، به جز یک کار و آنهم انتقاد علنی به فعالیت های مربوطه. اما از آنجائیکه نویسنده این متن اجازه اینکار را به خود داد، رئیس شبکه رادیو افریقا این چنین عکس العملی را از خود بروز دارد:

1)   سایت وی در انیترنت برای هر گونه تفسیری از جانب مراجعین بسته شد.

2)   وی به من ایمیلی فرستاد بدین قرار: “بگذار کارمان را به آرامی انجام دهیم!” و

3)   مرا با توسل به دادگاه تهدید نمود، در صورتی که به او قول ندهم که دیگر در باره رادیو افریقا گزارش انتقادی ننویسم.

وی با این کار خود نقاب را از چهره خویش کنار زد. روزنامه نگاری که اخلاق صنف خود را محترم شمارد اینگونه عمل نمی کند، بلکه در قبال انتقاد، رفتار مناسبی را از خود بروز می دهد. او به طوری که خودش به من گفت برای این کار وقت نداشت. اما ظاهراً برای شکایت بردن به دادگاه وقت کافی داشته است. و این نشانگر آن است که یا فاقد دلائل مخالف است و یا اینکه دارای روحیات یک انسان مستبد افریقائی است که بیم آن را دارد که آزادی بیان و عقیده موقعیت وی و برداشتی را که از خود دارد به زیر سئوال برد و این او را وادار می کند به دادگاه و زور حکومت متوسل شود. اما همانگونه که خواننده ی ساحل عاج، آلفا بلوندی گفته است، در نظام های «دموکراتور» وضع بدین قرار است. او که خودش در یک چنین نظامی فعالانه خدمت کرده است، بخوبی روش های ایجاد وحشت را که در رژیم های دیکتاتوری علیه منتقدین بکار می برند، می شناسد. واهمه ی صاحبان قدرت و تشنه قدرت که دارای گرایش های تمامیت طلبی می باشند بیش از همه از چیست؟ آنها از بهتان و کذبی که خودشان بروز می دهند وحشتی ندارند، بلکه از حقیقتی که برداشتی را که آنها از خود در عرصه عمومی ساخته اند، به زیر سئوال برد، می ترسند. برای ساکت نمودن منتقدین باید آنها را ترساند. آغاز اینکار با “گفتگوی اطلاعاتی” است ودر ساختمان های سازمان امنیت. این گفتگوی اطلاعاتی را من در 16 نوامبر 2009د در دفتر شبکه رادیو افریقا در حضور همسرم تجربه کردم.

 

آیا به یک چنین روزنامه نگاری می توان اجازه داد به فعالیت مطبوعاتی و سیاسی خویش در کشوری که خود را دموکرات می داند، ادامه د اد؟ این بیش از آن که به قدرت حکومت بستگی داشته باشد به اصول اخلاقی و ارزشی مربوط می شود. این روزنامه نگاران و دستگاه های تربیتی و حرفه ای آنان و انسان های صادق اند  که می بایست در این مورد موضعگیری نمایند. آنها هستند که باید قضاوت کنند این چگونه روزنامه نگاریست که کار اطلاع رسانی را با کار یک دستگاه تبلیغاتی و حتّا دستگاه پلیسی که از گذشته می شناسیم عوضی می گیرد و آزادی عقیده را به خاطر توهین به عالیمقام تحت فشار قرار می دهد. آنها هستند که باید قضاوت کنند این چگونه روزنامه نگاریست که به مناسبت جشن تولد و اعلان رسمی تبریک به نلسن ماندلا و به نام هیئت تحریریه رادیو افریقا (که طبیعتا در این باره مورد مشورت قرار نگرفته است) در “صحنه افریقا” در جهت توسعه کیش شخصیت فعالیت می کند. آنها هستند که باید قضاوت کنند این چگونه روزنامه نگاریست که جشن سوگند خوردن رئیس جمهور جدید یک ابر قدرت را (بارک اوباما) در ساختمان خانه آمریکا برگزار می کند، آنهم به برکت حمایت دست و دلبازانه سفارت آمریکا در وین، که وی در سایت خودش در اینترنت نیز بدان اعتراف دارد. آنها هستند که باید قضاوت کنند این چگونه روزنامه نگاریست که روزنامه نگاران رادیو افریقا انترناسیونال را به عنوان میهمان دولت های (!) بورکینا فازو و غنا به افریقا می فرستد برای اینکه آنها افریقا را بهتر بشناسند و در مقابل این تذکر که از این راه هیچ روزنامه نگاری به آن آگاهی نمی رسد که بتواند در باره مشکلات این کشورهای افریقائی گزارش کند، مگر اینکه با اپوزیسون یا نیروهائی که به اوضاع اجتماعی انتقاد دارند نیز در تماس قرار گیرد، با خنده پاسخ می دهد: «اینکار که شدنی نیست، آنجا افریقاست!». آنها هستند که باید قضاوت کنند این چگونه روزنامه نگاریست که در مصاحبه خود با روزنامه Die Presseمورخ 15 سپتامبر 2010 اعلام می کند: «در صورتیکه از جانب قدرتمندان افریقا موازین بین المللی و حقوق بشر نقض می شوند، باید غرب دخالت کند». آنها هستند که باید رفتاری را که با این موارد مناسبت داشته باشد از خود نشان دهند و ارزیابی کنند که آیا از اینگونه عملکرد تبلیغاتی سیاسی که بیشتر به گزارشات درباری شباهت دارد تا روزنامه نگاری اصیل و اخلاق روزنامه نگاری حمایت نمایند یا خیر.

 

بدین دلیل من شرکت نمی کنم

من تصمیم خودم را آنروزی گرفتم که پس از 9 سال همکاری در رادیو افریقا انترناسیونال به همکاری خودم که از جان و دل برای ایجاد رسانه ای که بطور قابل اعتمادی در باره افریقا اطلاع رسانی کند، چه برای تمامی کشورهای آلمانی زبان و چه فراتر از آن به ویژه در اروپای جنوبی و باختری، به خاطر تحقیر کارم از جانب استاد الکسیس شیمیمانا- نویبرگ پایان دادم. هنگامیکه مدیر یک رسانه مدعی می شود که همکارش که در رادیوی او 9 سال همه روزه (حتّا در تعطیلات آخر هفته و ایام تعطیلات نیز) فعال بوده است و اخبار، تفسیرها، تحلیل ها و گزارشات متوالی در باره تاریخ افریقا  را عرضه و برنامه ها را مدیریت، مصاحبه ها و گزارشاتی را تهیه می کرد و علاوه بر آن به همکاران جدید تعلیمات می داد، هیچ کاری نکرده است یا بطوری که او گفته است فقط برای ارضاء خودش کار کرده است و به همین دلیل نیز هیچ مزدی بدو تعلق نمی گیرد، زیرا او از من هرگز برنامه ای را که قابل فروش باشد دریافت نکرده است… آنجا بود که دیگر کاسه صبرم لبریز شد. به نظر من وظیقه یک رادیو اطلاع رسانی دائم و مطابق عینیات است، نه اینکه هر برنامه ای که از او خواسته شود تهیه کند و فقط برداشت های مثبت را از افریقا عرضه نماید، تا بتواند آن را مانند کالای تجارتی به فروش رساند. اما در همین جا تفاوت کار قابل تشخیص می گردد: در حالیکه من روزنامه نگاری می کردم، استاد الکسیس شیمیمانا- نویبرگ کار سیاسی می کرد و تبلیغات سیاسی و آنهم نه برای افریقا بلکه به نفع خودش و کسانی که از او حمایت می کردند. شاید بهمین دلیل باشد که او با توجه کامل مواظب این است که برداشت مثبت او به هیچ وجه مخدوش نگردد. هر چه باشد او یک “انسان فرا ملّی” است. یک انجمن تولید میوه در ایالت بادِن (آلمان) در 13 دسامبر 2008 به وی و نیز به یک خانم وکیل مدافع مردمی بنام تِرِزیا شتویزیتس همین لقب را داد. آنها اندکی پس از آن می خواستند این لقب را از او سلب کنند زیرا او در بیوگرافی خود مسکوت گذاشته بود که در FDLR دارای مقام ارشدی بوده است. از خوش شانسی او این قضیه در رسانه ها انعکاس نیافت و او نیز خود موضوع را مسکوت گذاشت. این وضع برای وی مناسبت تر است از اینکه بخواهد در قبالFDLR موضع روشنی را اتخاذ نماید. اگر وضع غیر از این می بود، او مجبور می شد بویژه پس از دستگیری دو تن ار مسئولین بالای FDLR در آلمان به نام های ایگناز موروانا شیاکا و استراتون موزانی یا از مبارزه ی آنها حمایت کرده از آنها به عنوان وطن دوست و مبارز راه آزادی حمایت نماید و یا اینکه از آنها بعنوان رهبران جنبشی فاصله بگیرد که هزینه مبارزه خود را از طریق فروش ذخایر نواحی شرقی (رواندا) به جمهوری دموکراتیک کنگو یا از طریق فروش الماس سرخ رنگ و بکار گرفتن سربازان خردسال انجام میدهند. بدون شک آدم برای اینکار باید جرأت و صداقت داشته باشد و شخصیتی قوی. اما خصائل مزبور در استاد الکسیس شیمیمانا- نویبرگ متاسفانه ضعیف هستند.

 

یک  ضرب المثل می گوید: آدمی مانند همنشین خود است و بهمین دلیل من به همه کسانی که با او همکاری می کنند اخطار می دهم: شما دیر یا زود در موقعیتی قرار خواهید گرفت که در یک کار تبلیغاتی مبتذل و بی محتوا مشارکت نمائید یا بدتر از آن، به حمایت از یک اپوزیسیون بدنامی شهرت یابید. به همین دلیل مواظب باشید که تبدیل به ابلهانی نگردید که از شما سوء استفاده نماید و از شما برای اهداف سیاسی خویش بهره برداری نماید و فرصت طلبانه شما را به حمایت ایدئولوژیک از نیروهای سیاسی دارای نفود اطریش بکشاند. به همین جهت اگر شما افریقائی هستید نگذارید او شما را به جزیره دانوب برده و به بهانه پذیرفته شدن شما در اطریش یا شرکت در کار شبکه رادیو افریقا و مواردی که پیش تر نیز شده است شما را به صورت رقاصان وحشی در نمایشگاه استعمار در باغ وحش پاریس Vincennes مورد استفاده قرار دهد. اگر شما می خواهید کاری به نفع این قاره یا به نفع بشریت انجام دهید، چشمان خویش را بر این واقعیت که بنا بر اطلاعات سازمان خوار و بار و کشاورزی ملل متحد  در افریقا FAO در این قاره 30% مردم از گرسنگی در رنج بوده و فقط در شاخ افریقا 13 میلیون گرسنگی می کشند. به یاد داشته باشید که در افریقا هنوز 5/22 میلیون (از 3/33 میلیون در سراسر جهان) مبتلا به ایدز می باشند. در نظر داشته باشید که 41% کودکان افریقائی بین 5 تا 14 ساله به صورت نیروی کار ارزان مورد بهره برداری قرار می گیرند. نگذارید شما را نسبت به پیشرفت افریقا گول بزنند. نمونه آوردن 20 تن میلیاردر افریقائی در مجله آمریکائی „Forbes“  برای برداشت مثبت از افریقا کافی نیست. نمایانگر اوضاع از جمله این امر است که فقط در سال 2009 به میزان 45 میلیارد هکتار از اراضی کشاورزی افریقا را شرکت های فراملیتی خریده اند و این بر طبق سایت populationData.net مورخ 20 سپتامبر 2011 ده برابر میزان مشابه سال پیشین است. سازمان تغذیه بین المللی، برنامه تغذیه جهانی و صندوق توسعه بین المللی کشاورزی که در گزارش منتشر شده در اکتبر 2011 مشترکشان پیش بینی می کنند که عدم ثبات به فزونی بهای محصولات کشاورزی در سراسر جان منجر گشته است و از این امر بیش از همه افریقا آسیب دیده است، اشتباه نمی کنند. نه، به افریقا بدین زودی ها ثبات باز نمی گردد. مطابق ارزیابی Global Peace Index که در 16 ژانویه 2011 انتشار یافت در 10 کشور افریقائی مشکلات داخلی حاکم است. و اگر انسان فکر این را بکند که بین 1970و 2008 بطور متوسط سالانه 29 میلیارد دلار آمریکائی از افریقا بصورت غیر قانونی خارج شده است و در همین مدت 18 میلیارد دلار به کشورهای افریقائی کمک شده است، آنگاه روشن می شود که در اینجا مشکلی در راه است. پرسش اینجاست که میزان تأثیر موفقیتِ چند افریقائی، منجمله 14 میلیاردر افریقائی در مقابل این اوضاع فجیع تا چه میزان می تواند باشد [8]؟ این ها حقایقی هستند که در رسانه های بزرگ کمتر از آنها سخن به میان می آید. از این رو خجالت بار است که یک رسانه افریقائی در خدمت نشر برداشت مثبت از افریقا با توجه اینکه قریب به یک میلیارد انسان آنجا زندگی می کنند، این حقایق را ناگفته بگذارد و بجای آن از امور جنبی سخن گوید، از جمله داستان موفقیت چند افریقائی که شاید روزی در تاریخ نام آنها برده شود، ولی تا امروز که چنین نبوده است.

 

این متاسفانه حقیقت مربوط به افریقاست و در مقابل آن باید کاری صورت گیرد و نه فقط بخاطر افریقا، بلکه بخاطر تمامی بشریت. این را میتوان انتظار داشت که مسائلی که امروز گریبان افریقا را گرفته اند، فردا همه جهان را بخود مشغول سازند. این امریست که در حاض حاضر ناظر آن هستیم و از آنجائیکه ما در دهکده جهانی زندگی می کنیم، باید مشترکا نیز وارد عمل شویم و آنهم نه فقط با مطرح نمودن نمونه های مثبت که چیزی به جز خیال خام نمی باشند، بلکه با فعالیت های دقیق برای برطرف نمودن تحولات منفی در جهان. این نباید با جدا نمودن و کنار گذاشتن گروه هائی از انسان ها مبتنی بر ویژگی های ملی، مذهبی یا قومی صورت گیرد. بلکه از طریق ارتباط و همبستگی به خاطر موضوعات مشترک انسانی. و این جوهره ی پذیرش و جذب نمودن انسان های غریب در جوامع می باشد و همان چیزی است که استاد الکسیس شیمیمانا- نویبرگ بسیار از آن سخن می گوید و برای نمونه آوردن همکاری انسان های دارای ملیت ها و قومیت های گوناگون را در هیئت تحریریه شبکه رادیو افریقا مطرح می سازد. اما روزنامه نگاری را نباید با بنگاه تبلیغاتی اشتباه گرفت. بهمین ترتیب نمی شود یک برداشت منفی را با یک برداشت مثبت منتفی ساخت. زیرا این چیز دیگری نخواهد بود به جز جایگزینی یک کلیشه با کلیشه ای دیگر که نمی تواند به شناخت مسائل واقعی رهنمون گردد. اما از آنجائیکه شبکه رادیو افریقا خلاف اینکار را می کند، زیرا او گرانیگاه فعالیت ها را بر اطلاع رسانی قرار نداده و به فعالیت تبلیغاتی می پردارد و بدین صورت غده ای سرطانی از برداشت های یک جانبه را موجب می شود، زیرا که برای او سیاست و فعالیت میزگرد و برگزاری جلسات مهم تر از ایجاد فرستنده ای حرفه ای که با کارشناسی نسبت به موضوعات افریقا کارکند، می باشند، و از آنجائیکه او شبکه رادیو افریقا را تبدیل به بلندگوی یک حزب مشخص اطریشی و عملکردهای نئولیبرال “جامعه بین المللی” نموده است (علی رغم اینکه آموزش مناسب این کار را ندیده است ، از سال 2008 مشاور تأسیس شرکت ها در UNIDO می باشد)، وی که مراسم سوگند رئیس جمهور آمریکا را به خاطر رنگ پوست او در یکی از ساختمان های سفارت آمریکا در وین سازماندهی نمود و چشمان خویش را بر روی این بسته است که در میان همکارانش نیروهائی وجود دارند که به جنگ داخلی در وطنش رواندا دامن زده اند، او که مانند کورت والدهایم بخشی از سرگذشت خویش را سانسور نمود و از اینکه برای پرنسیپ های انسانی و اجتماعی فعالیت نماید ابا دارد، زیرا اینکار می تواند موجب مساله سازی با دوایر دارای قدرت گردند، به همین دلیل برای من ممکن نیست در هر گونه فعالیت اجتماعی که شبکه رادیو افریقا در آن به نحوی دست داشته باشد شرکت کنم. به جای آن من علی رغم تهدید های استاد الکسیس شیمیمانا- نویبرگ از هر فرصتی که دست دهد با عملکرد او که به جز سوء استفاده از روزنامه نگاری برای مقاصد غیر روزنامه نگارانه می باشد، مبارزه خواهم کرد.

 

با درودهای مشفقانه

 

 

ولادیسلاو ماریانویچ (که استاد الکسیس شیمیمانا- نویبرگ او را به شورشی ملقب نمود و این لقبی است که نویسنده بدان افتخار می کند و بدین خاطر از او سپاسگزار می باشم)

 

 


 

* کنایه ایست به فیلم مرد سوم به کارگردانی اورسن ولز که زد و بندهای یک آمریکائی مرموز را در وین پس از جنگ جهانی دوم نشان می دهد.

 

[1] Über die Bedeutung dieser Sendung und die Rolle von Alexis Nshimyimana, siehe: Christophe MFIZI, Le Réseau Zéro (B): Fossoyeur de la Démocratie et de la République au Rwanda (1975-1994) [Das Netzwerk Null (B): Totengräber der Demokratie und der Republik in Ruanda (1975-1994), Arusha, mars 2006,www.francerwandagenocide.org/spip/php/article166. Obwohl es sich um einen Bericht handelt, der auf Ansuchen des Internationalen Strafgerichts für Ruanda verfasst wurde, weshalb seine Behauptungen mit Vorsicht betrachtet werden sollen, muss man doch berücksichtigen, dass sein Verfasser zwischen 1976 und 1990 Direktor von ORINFOR war und dass die Sendung „Ejo nzamera nte“ unter seiner Obhut erfolgte.

[2] End of Transition in Rwanda:A Necessary Political Liberalisation, in: ICG, Africa Report N°53, 13. November 2002,

[3]Africa Rights, A Welcome Expression of Intent, The Nairobi Communique and the Ex-FAR/Interahamwe, Kigali, Dezember 2007, p.22,

[4] „’Die FDLR haben freiwillig angenommen, Kämpfe einzustellen und einen Teil ihrer Kämpfer, die in Kamina versammelt waren’, ließt man in einem Kommunique, der vom Pressesprecher dieser Organisation, Alexis Nshimyimana aus Wien unterzeichnet war“ (Cf. Des extrémistes Hutus rwandais rejettent l’accord de Pretoria [Ruandische Extremisten lehnen das Abkommen von Pretoria ab], in: AFP, 30. Juli 2002.

[5] „The Economist“ berief sich auf die Aussage von Jean-Marie Nsabimana-Munyampeta, eines früheren Spitzenfunktionärs der FDLR, der behauptete, dass der Präsident der DR Kongo, Joseph Kabila 30.000 US Dollar in Bar ausschließlich für die Wiederbelebung von Radio „Soleil des Grands Lacs“ [Die Sonne der Großen Seen], was eigentlich ein Programm von Radio Afrika International war. Laut Nsabimana-Munyampeta könnte diese Summe eher ein Geschenk als Zeichen einer künftiger Solidarität sein. (Cf. The War of the Airwawes, in: The Economist, 27. März 2003,  )

[6] Ibid.

[7] Marina RAFTI, Crumbling in Exile: The Changing Nature of the Rwandese Opposition, Brussels, 2005,

[8] Obwohl nur zehn afrikanische Milliardäre in „La Guinée nouvelle“ aufgezählt sind, weist La „Guinée Nouvelle“, daraufhin, dass im „Forbes“ 14 afrikanische Milliardäre erwähnt sind. (Cf. Les dix Africains les plus riches [Die zehn reichste Afrikaner], in: La Guinée nouvelle, 28. Mai 2011.