نويسنده: کنی کويل
منبع: مورنينگ استار
تارنگاشت عدالت
حزب بعث سوريه از سال ۱۹۶۳ تاکنون در قدرت بوده است، و برای بيش از نيم قرن سرنوشت کشور را در جنگ و صلح رقم زده و هدایت کرده است. با اين وجود، توجه کمی به ماهيت «بعثيسم» و تلاشهای آن برای انطبقاق با شرايط متغير سوريه و جهان شده است.
«بعثيسم» به مثابه يک گرايش ايدئولوژيک در جهان عرب در اوايل دهه ۱۹۴۰ ظهور کرد. در سال ۱۹۴۷، حزب بعث عرب با وحدت دو گروه کوچک پان-عرب در دمشق بنيان گذاشته شد. رهبر آن ميشل افلق، سياستمداری از گروه قومی مسيحيان ارتدکس يونان بود، اما در ميان رهبران اوليه آن مسلمانان سنی و علوی نيز بودند.
به عربی، بعث به معنی رنسانس يا زايش دوباره است. افلق میگفت که پس از قرنها سلطه عثمانی و اروپايی، فرصتی برای بيداری عربی که شديداً ضروری است، به وجود آمده است.
کنگره مؤسسان فلسفه اصلی بعث را تدوين کرد: اينکه اعراب به يک ملت واحد تعلق دارند و برای تحقق بخشيدن به «مأموريت انوشه» خود به يک حکومت واحد نيازمند هستند.
بعث مخالف استعمار و امپرياليسم بود و از شهروندی کامل زنان حمايت میکرد.
بعث ملت عرب را متشکل از کل مردم مناطق عربزبان، از آنجمله در آفريقا تعريف میکرد.
اما، اين بعث را در کشمکش با گروههای خواهان سوريه بزرگ، مانند حزب سوسيال ناسيوناليست سوريه، که به دنبال وحدت مناطق عربی امپراتوری کهن عثمانی، از عراق تا فلسطين بود اما عربزبانان آفريقا را حذف میکرد، قرار میداد. شهروندی میتوانست به هر عربی که در قلمرو غيرعرب زندگی میکند گسترش يابد، به اين شرط که او «به هيچ گروهبندی نژادی تعلق نداشته باشد.»
با به کار گرفتن معيازهای غيرنژادی و غيرمذهبی برای تعريف شهروندی عربی، «بعثيسم» توانست جذابيت خود را گسترش دهد. بعث همچنين از نگاه کردن به فراتر از مرزهايی که به طور مصنوعی به وسيله قدرتهای استعماری کشيده شده بود، استفاده نمود.
ضعف آشکار آن، عدم کشش آن برای اقليتهای غيرعرب بسياری بود، به ويژه جمعيت بسيار قابل توجه کردها، که در جهان عرب زندگی میکردند.
برنامه حزب وعده میداد که تمايزات طبقاتی ناشی از توزيع ناعادلانه ثروت را از ميان برخواهد داشت. گرچه بعث متعاقباً در سال ۱۹۴۹ شعار «آزادی، وحدت، سوسياليسم» را برگزيد، عناصر سوسياليستی در گروه اوليه افلق، جنبش بعث عربی، وجود نداشت.
اما طی دهه ۱۹۴۰ و اوايل دهه ۱۹۵۰، بعثیها سعی کردند اعتبارنامههای سوسياليستی خود را تقويت کنند. در سال ۱۹۵۲، وحدت با حزب سوسياليست عرب، حزب بعث سوسياليست عرب را به وجود آورد.
بينش بعثی سوسياليسم عرب، که منعکس کننده پايگاه اجتماعی آن در اقشار ميانی و روشنفکران سوريه بود، مفاهيم مبارزه طبقاتی را رد کرد.
به جای آن، بعث مقوله ايدهآليستی روان فرهنگی عربی را ارتقاء داد، و نتيجتاً با چشمانداز ماترياليستی و انترناسيوناليستی کمونيسم مخالفت نمود.
با اين وجود، آموخته از جانسختی ساختارهای احزاب کمونيست، بعث شکلهای سازمانی احزاب لنينيستی مخفی را نسخهبرداری کرد، با هستههای کوچکی که به طور افقی به نهاد حزبی بلافاصله مافوق خود مرتبط میشدند، و بعثیها را قادر میساخت در دورههای ادواری سرکوب زنده بمانند.
حزب بعث از نقطه نظر سازمانی با يک فرماندهی ملی، يک رهبری واحد در سراسر جهان عرب و مستقر در دمشق هدايت میشد، در حالی که فرماندهی منطقهای کشورهای مشخص را اداره میکرد.
«بعثيسم» در دوره متلاطمی ظهور کرده بود. شکست تحقيرآميز دولتهای عرب در جنگ ۱۹۴۸ اسرائيل-فلسطين نارضايتی گستردهای عليه نخبگان حاکم موجود آنها به وجود آورده بود.
از طرف ديگر، تصميم لحظه آخر اتحاد شوروی از راهحل دو دولت در فلسطين/اسرائيل در سال ۱۹۴۸موجب سردرگمی و سرخوردگی در ميان بسياری شد که به کمونيسم سمپاتی داشتند.
سوريه پس از استقلال به ويژه متلاطم بود- تنها بين مارس و دسامبر ۱۹۴۹، سه کودتای نظامی مختلف رخ داد.
نهايتاً اديببن حسن الشيشكلی قدرت را به دست آورد، اما ديکتاوری شخصی فزاينده او با انقلاب ۱۹۵۴ که حزب بعث، حزب کمونيست سوريه و ديگر نيروهای چپگرا را در يک ائتلاف غيررسمی، ضدديکتاتوری به قدرت رساند، سرنگون شد.
پس از ۱۹۵۴، بعث به تنهايی از آزادیهای دمکراتيک نوين سوريه بهرهمند شد، و پستهای کليدی دولت را از آن خود کرد، و دبيرکل حزب کمونيست سوريه اولين کمونيست انتخاب شده در يک پارلمان عرب شد.
سال ۱۹۵۶ نقطه عطف ديگری بود- حمله نيروهای بريتانيا، فرانسه و اسرائيل به کانال سوئز خاورميانه را راديکاليزه کرد. در عینحال، حوادث مجارستان که در جاهای ديگر به اتحاد شوروی و جنبش کمونيستی ضربه زده بود، موجب واکنش خلاف آن در خاورميانه شد.
در خاورميانه، اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی، به رغم حمايت آن از ايجاد فلسطين در سال ۱۹۴۸، اکنون يک متحد استراتژيک جهان عرب به حساب میآمد. کمونيستهای سوريه نيز از فضای سياسی که تازه به دست آورده بودند استفاده کردند و پيشرفتهای چشمگيری حاصل نمودند.
اما، بزرگترين برنده سال ۱۹۵۶ جمال عبدالناصر رييسجمهور مصر بود، که مقاومت او در مقابل تجاوز غرب و اسرائيل او را در سراسر جهان عرب به يک قهرمان مبدل کرد.
ناصر، که مانند بعثیها يک پان-عرب بود، سوسياليسم عرب خود را ارتقاء داد.
اين همگرايی برنامهای به زودی مصر و سوريه را در جمهوری متحده عرب، متشکل کرد. خواست ناصر انحلال همه احزب سياسی، از آن جمله حزب بعث و حزب کمونيست سوريه بود.
حزب بعث، با اين خطا در قضاوت که نفوذ ايدئولوژيک آن در يک جمهوری عربی وسيعتر تقويت خواهد شد، موافقت نمود.
اما وحدت شديداً با مخالفت کمونيستهای سوريه روبهرو شد، چون معتقد بودند که ادغام از نظر اقتصادی قابل دوام نيست و اينکه ناصر آزادیهای دمکراتيکی را که سوريه تازه از آنها بهرهمند شده بود، زير پا خواهد گذاشت.
ثابت شد کمونيستها در هر دو مورد درست میگفتند. حزب کمونيست سوريه شريرانه تحت پيگرد قرار گرفت و شيوه خودکامه ناصر به زودی موجب، جدايی شد، و جمهوری متحد عرب در سال ۱۹۶۱ به طلاق منجر گرديد.
گرچه حزب بعث از نو بازسازی شد، اما شکست بر سر جمهوری متحد عرب و اعلام جرمها عليه انحلال حزب موجب رشد اختلافات درونی حزب شد.
نکته جالب اينکه ناصر افسران کليدی بعثی سوريه را به مصر منتقل کرده بود، اما نتيجه اين شد که آنها يک فرماندهی نظامی مخفی، متشکل از صالح جديد و حافظ اسد تشکيل دادند و پس از بازگشت به تدريج بر حزب مسلط شدند.
در سال ۱۹۶۳، بعث عراق دولت مترقی را سرنگون کرد و سپس در مارس، يک دولت هوادار بعث در سوريه به قدرت رسيد.
در حالی که در عراق بعث يک شکار ضدکمونيستی به راه انداخته بود، در سوريه حزب بعث به چپ چرخش میکرد.
راستگرايان کادر قديم شامل افلق به تدريج کنار گذاشته میشدند، و سپس اخراج و تبعيد میگرديدند. صالج جديد در سال ۱۹۶۶ کودتای داخلی دوم را در حزب بعث انجام داد که اين گردش به چپ را مستحکم کرد، و موجب همکاری نزدیکتر با حزب کمونيست سوريه شد، که گرچه هنوز رسماً غيرقانونی بود، اما پستهايی در دولت دريافت کرد، و پيوندها با اتحاد شوری را تحکيم نمود.
عملاً اکنون دو جنبش بعثی وجود داشت، و سوريه و عراق در دو مسير واگرا گام نهادند.
در يک کودتای ديگر در نوامبر ۱۹۷۰، خود جديد به وسيله حافظ اسد وزير دفاع خود سرنگون شد. اسد سياستهای راديکالتر و بيشتر مارکسيستی را در پيش گرفت. جديد تا مرگ خود در سال ۱۹۹۳ در زندان بود.
به رغم مخالفت اوليه کمونيستها، حزب کمونيست سوريه در ابتدا حرکت اسد را ضربه بيشتری بر سياستهای غيرنظامی میديد و حزب با سرکوب ادواری روبهرو بود؛ اما حزب کمونيست سوريه و اسد رسماً در سال ۱۹۷۲ آشتی کردند، و کمونيستها به «جبهه ترقیخواه ملی» که ائتلافی به رهبری حزب بعث است، عمدتاً طبق شرايط حزب بعث پيوستند.
http://www.morningstaronline.co.uk/news/content/view/full/122117
احمد عزیز در مورد حزب توده حق داری البته با احترام به تمامی قربانیان با شرف جمهوری اسلامی چه غیر و چه توده ای، ولی چرا نادان کسی است این نوشته سراسر دروغ را باور کند؟ یک چند تا از این دروغ های مقاله را بنویس تا من نادان از حماقت در آیم . اگر واقعا با سند و مدرک حرف میزنی و این نوشته سراپا دروغ است لطفن دروغ هایش را به نقد بکش. من در انتظار نقدی جدی مقاله میمانم آنطور که سایت با شرف هفته را می شناسم اگر نقدت مفید باشد حتمن منتشر خواهد کرد.
اگر چنین نکردی و مقاله را با سند و مدرک نقد نکردی در انتهای نامت بجای دال یک قاف بگذار
احمد عزیز
معیار حقیقت احکام چیست؟
معیار حقیقت احکام، به قول مارکس، قاضی القضات رشوه ستیز پراتیک است.
به قول خواجه شیراز: محک خدشه ناپذیر تجربه است.
فاکت های واقعی ـ عینی است.
اگر احیانا کسی قصد رد اندیشه ای را دارد، به قول شیخ شیراز دست به دامن «دلایل قوی» شود و فاکت های واقعی ـ عینی بیابد و ارائه دهد.
و گرنه عوامفریبان هم می توانند، حتی به انکار خورشید مبادرت ورزند.
علاوه بر این، محض اطلاع احمدها باید گفت:
هر حزبی حق دارد که هر تاکتیکی را که برای نیل به آماج های استراتژیکی خود صلاح می داند، مورد استفاده قرار دهد و این تصمیمگیری و پیامدهای مثبت و منفی آن، فقط به اعضای آن حزب و طبقه مربوطه مربوط می شوند و نه به بیگانگان و نه به بیرون گود ایستادگان.
چرا؟
برای اینکه آنها سزای خطای خود را خود می پردازند و نه بیگانگان.
سزای خطای خود را خود چه بسا با خون خود می پردازند، با آوارگی و دربدری خود و خانواده خود، با تحمل زجر و شکنجه و تحقیر و توهین و رسوائی!
از حزب توده و از هر حزب و سازمانی اصولا می توان و باید انتقاد کرد، ولی هیچ حزب و سازمانی را نمی توان به دلیل واهی اشتباه در تاکتیک، محاکمه و محکوم کرد.
این بدان می ماند که سرلشکری را به دلیل اشتباهی تاکتیکی در نبردی به دار بزنی!
چنین کارهائی را هرگز خردمندان و خردگرایان انجام نمی دهند.
طنز تاریخ معاصر این است که دشمنان چپ بمراتب شعورمندتر از چپ نمایان پرمدعا هستند و تیر زهرآگین خود را به قلب هدف می زنند.
همه سران و اعضای حزب توده که در تاریخ معاصر اعدام شده اند، اتفاقا گوهرهای تابناک بی بدیلی بوده اند و خلق های ایران شاید صدها سال لازم داشته باشند که سردارانی از این دست بپرورند و درد همین است.
منظور نویسنده از حزب کمونیست حزبی است مانند حزب توده ایران که اوایل انقلاب با جمهوری اسلامی علیه کمونیستهای واقعی متحد شد
وهنگامیکه تاریخ مصرفش تمام شد با فضاحت از درگاه حاکمیت دورانداخته شد. نادان کسیکه گول این نوشته ها ی سراسر دروغ و عوامفریبانه را بخورد.