کمينفرم
تارنگاشت عدالت
اين يک «راز سر به مهر» است که رسانههای تودهای غربی در حين جنگ در يوگسلاوی سابق سالهای متمادی حقيقت را قلب نموده، مستور نگاهداشته و به شدت مورد دستکاری قرار دادهاند. مصرفکننده معمولی رسانههای نامبرده از اين واقعيت خيلی کم و شايد اصلاً هيچ آگاه نشد، زيرا که رسانهها طبيعتاً در مورد دسيسههای خود گزارشی نکردند. در عوض برای محققان منتقد معاصر امکانات فراوان ديگری موجود است تا بتوانند در مورد ابعاد اين حقهبازی رسانهای بطور دقيق اطلاع رسانی کنند.
گروه عظيمی از روزنامهنگاران، ناشرين، سياسيون … محقق در سالهای اخير تحيلها و کتابهای متعددی انتشار دادهاند که در آنها نمونههای زيادی در مورد دستکاری رسانههای غربی در رابطه با جنگ يوگسلاوی ارائه میگردد.
مثلاً بايد از پروفسور «پيتر ج. ماهر» از شيکاگو تشکر کرد که پرده از قصه «دوبرونيک ويران شده» برداشت. پرفسور ماهر پس از «ويرانی» دوبرونيک به اين شهر سفر کرد و ديد که بخش قديمی و تاريخی شهر کاملاً دستنخورده باقیمانده است. به کمک بشکههای سوزان نفت و استفاده تصاوير مختلفی از شهرهای ويران شده در مناطق جنگی ديگر کوشش شده بود تا دوبرونيک مانند يک شهر باخاک يکسان شده نمايش داده شود. به گفته ماهر، تنها ابنيه کاملاً ويران شده شهر کليسای ارتودوکس صربی بود که توسط مردم محل به آتش کشيده شده بود. خوشبختانه پرفسور ماهر از شهر آسيب نديده فيلمبردای کرده بود و طی نامهای روزنامه انگليسی گاردين را مطلع نموده بود. علاوه برآن ماهر قصد داشت اين فيلم را دردادگاه عليه سووبودان ميلوسويچ در لاهه در جهت برائت او ارائه کند، که ميلوسويچ تحت شرايط مبهمی فوت کرد.
وضعيت مشابهی نيز در مورد سارايوو وجود داشت. رسانهها سالهای متمادی گزارش میکردند که اين شهر تحت محاصره و تيراندازی شديد و وحشيانه نيروهای صرب قرار دارد . آنچه که مسکوت گذارده میشود، اين که مناقشه برسر شهر هنگامی آغاز شد که متعصبين مسلمان روز ۱ مارس ۱۹۹۲ يک سوءقصد تروريستی عليه جشن عروسی يک خانواده صربی به اجرا درآوردند که طی آن پدر داماد «نيکولا گاردويچ» کشته و «رادنکو ميکويچ» کشيش زخمی گرديد. همينطور اين که سارايوو پس از آغاز درگيریها به دو بخش تقسيم شده بود، نيز مسکوت گذارده شد. بخش صربی شهر و مناطق حومه آن مثل Dobrinja, Ilias, Grbavica, Lukavica, Vogosca وغيره توسط ارتش مسلمانان سالها زير بمباران قرار داشت. ژورناليست آمريکائی «پيتر بروک» در کتاب خود تبليغات آلمان و جنگ يوگسلاوی گزارش میدهد که بر سارايوو از مواضع مسلمانان به مراتب بمب، موشک و نارنجکهای بيشتری پرتاب شد تا از طرف صربها. «آرنولد شرمان» که مدتی در بخش صربی شهر به سر میبرد در مورد بمبارانهای مسلمانان گزارش داد. همينطور در کتاب «کلاوس بيترمان » صربستان بايد شود گورستان میتوان به اطلاعات بسيار جالبی در مورد بخش ديگر داستان جنگ سارايوو برخورد که مصرفکنندگان رسانههای «معتبر» تا به امروز از آن بیاطلاع نگاه داشته شدهاند. موسسات صربی تاکنون توانستهاند نام ۶۵٠٠ شهروند صربی را جمعآوری کنند که در سارايوو طی جنگ به قتل رسيدهاند serb-victims.org.
افشای تقلب رسانهای ديگری در طی جنگ در يوگسلاوی سابق را مديون روزنامهنگار آلمانی «توماس دايشمان» هستيم. دايشمان سردبير مجله سياسی آلمانی نوو Novo به کمک تحقيقات خود دريافت که تصوير فرد لاغر و نحيف مسلمانی که گويا در يک «بازداشتگاه صربی» در Trnopolje بسر میبرد و در آنزمان درسطح جهان پخش شد، دستکاری تصويری توسط يک خانم روزنامهنگار بود که برای يک غول رسانهای انگليسی کار میکرد. در صفحه اصلی emperors-clothes.com فيلمی را میتوان تقاضا کردکه حقيقت در مورد اين «بازداشتگاه» را افشاء میکند.
ديگر گزارشات رسانهها نيز لطمات فراوان ديگری وارد کردند، از جمله که صربهای بوسنی به دههزار زن مسلمان تجاوز کردهاند. اين اتهامات را رسانهها بدون کنترل صحت و يا سقم آن از دولت مسلمان وقت کپی کردند و ميليونها بار آنرا منتشر ساختند. جالب است که تنها يک نفر عملاً اين خبر وحشتناک را مورد سئوال قرار داد و در مورد صحت آن تحقيق کرد. اين فرد همکار سابق مجله آلمانی اشترن، «مارتين لتماير» بود. او پس از تحقيقات طولانی در بالکان توانست ۱٠٠ مورد تجاوز به اثبات رساند. مقايسه کنيد با رقم قريب ۶٠ۭ٠٠٠ که تبليغ میشد. مارتين لتماير نتايج تحقيقات خود را در ولتوخه و کنکرت منتشر ساخت.
در گام بعدی، به خاطر بياوريد که رسانههای تودهای در آن زمان مدعی بودند که جنگ در بوسنی را صربها آغاز کردند. ولی در حقيقت اولين قربانيان قتل و کشتار صربها بودند. مثلاً نيکولا گاردويچ نامبرده که روز ۱ مارس ۱۹۹۲ در سارايوو به قتل رسيد. اولين کشتار در بوسنی در اواخر ماه مارس، يعنی قبل از آغاز رسمی جنگ، صورت گرفت. روز ۲۵ مارس ۱۹۹۲ در «بوسانسکی برود» و ۲۶/۲۷ مارس ۱۹۹۲ در سيهکواچ. قربانيان اين کشتارها: غيرنظاميان صرب. ليست اسامی و تصاوير قربانيان در اختيار نويسنده است. واقعاً چه «جنگتجاوزکارانه صرب» غريبی که اولين قربانيان آن صربها هستند.
يکی از شنيعترين دروغهای جنگی اين ادعا بود که گويا طی جنگ در بوسنی بين ۲۵۰٠٠٠ تا ۳۵٠٠٠٠ شهروند مسلمان بوسنی به قتل رسيدهاند. رفته رفته حتا نهادهای اسلامی پذيرفتهاند که در اين مورد بی اندازه اغراق به عمل آمده است. مثلاً مرکز ثبت و اطلاعات اسلامی بوسنی در اکتبر ۲٠٠۹ اعلام کرد که ارقام جديدی در اختيار دارد. از کليه گروههای نژادی (مسلمان، صرب و کروات) در طی جنگ ۹۸٠٠٠ کشته و يا مفقودالاثر به ثبت رسيده که ۶۵،۸۸ درصد مسلمان، ۲۵،۶۲ درصد صرب و ۸،۱ درصد کروات می باشند. و بدين صورت متعاقباً تائيد میگردد که نهادهای اسلامی سالهای مدید ۲٠٠٠٠٠ نفر و بيشتر کشته اختراع کرده بودند. دروغی که مدتها توسط رسانه های تودهای «معتبر» غربی به نفع مسلمانان در جنگ داخلی بوسنی در جهان تبليغ شد. البته هنوز هم اطمينانی وجود ندارد که اين ارقام «جديد» مطابق برواقعيت باشند، زيرا که هيچ سازمان غير وابسته و بينالمللی در اين تحقيقات شرکت نداشته است. «جورج کنی» آمريکائی که در گذشته در وزارت امور خارجه آمريکا به کار اشتغال داشت و در سال ۱۹۹۲ در اعتراض به سياست بالکان ايالات متحده آمريکا از مقام خود استعفا داد، توانست در سال ۱۹۹۵ از طريق تحقيقات مستقل خود به نتايج ديگری دست پيدا کند. نيويورک تايمز در روز ۲۳ آوريل ۱۹۹۵ نتايج تحقيقات کنی را به شکل گزارشی The Bosnia Calculation: how many have died? انتشار داد. در اين گزارش کنی تعداد کل کشتهشدگان در بين کليه گروه های نژادی را ۳۵٠٠٠ نفر گمانه میزند. به نظر کنی در بدترين حالت و با درنظر گرفتن کليه جوانب شايد بتوان حداکثر از ۶٠٠٠٠ نفر کشته حرکت کرد. هرچند که اين رقم هم به اندازه کافی تاسفآور است ولی نمی تواند تبليغات هولناک نهادهای اسلامی و پشتيبانی آنها از طرف رسانههای تودهای کشورهای غربی را توجيه کند. تنها میتوان گمانه زد که درصد تعداد واقعی کشتهشدگان مسلمان در اين جنگ داخلی از همه بيشتر باشد ولی علت آن اين واقعيت است که آنها عليه سه دشمن مختلف میرزميدند. يعنی در بوسنی نه تنها صربها عليه مسلمانان، بلکه کرواتها عليه مسلمانان و همينطور مسلمانان عليه مسلمانان میجنگيدند (هواداران سرمايه دار مسلمان «فکرت عبديچ» از منطقه بیهاج عليه نيروهای دولتی «عليا عزتبيگويچ») در اين رابطه نمیتوان به هيچوجه از «جنگ تجاوزکارانه» و «نسلکشی» صربها سخن گفت، زيرا که در بوسنی يک جنگ داخلی به تمام عيار حاکم بود.
چرا هنوز هم اعلام نمیشود که در طی جنگ تعداد زيادی از کارمندان سازمان ملل متحد و همينطور روزنامهنگاران مختلف گزارش کرده بودند که بمبگذاری در مقابل يک نانوائی و در بازار شهر در سارايوو به دلايل مختلف نمیتوانست از طرف صربها صورت گرفته باشد؟ فرمانده روسی «آندری دمورنکو» در دادگاه لاهه اين مسئله را اعلام کرد. فرستاده ويژه وقت سازمان ملل متحد برای يوگسلاوی سابق، «ياسوشی آکاشی» حتا وجود يک گزارش سازمان ملل در اين مورد را تائيد کرد و گفت که صربها مسئول اين بمبگذاری نبودهاند. همينطور ژنرال سابق ايالات متحده، «چارلز بويد» اعلام داشت که صربها اين سوءقصد را صورت ندادند والخ.
علاوه براين اغلب رسانهها تا امروز افشاگریهای محرمان سياسی مختلف در سطح جهان را که شرکت آلمان و آمريکا در برنامهريزی و اجرای جنگ اخير بالکان را برملا کردهاند، مسکوت میگذارند. مثلاً «رمزی کلارک»، وزير سابق دادگستری آمريکا، «المار شمهلينگ» آدميرال بازنشسته نيروی دريائی آلمان، «هاينتز لوکوای» ژنرال بازنشسته ارتش آلمان، «ميخائل خسودفسکی» استاد دانشگاه از کانادا و «ويلی ويمر» سياستمدار آلمانی نشان دادهاند که آلمان، ناتو و آمريکا در طی جنگ يوگسلاوی نه ناظر بیگناه و نه شاهد بیطرف بودهاند، بلکه برعکس اين جنگ را از سالها پيش از آغاز آن با دقت برنامهريزی کرده و سازمان داده بودند.
آيا در اين حالت جای تعجب خواهد بود اگر همان رسانههائی که در طی جنگ بالکان حقيقت را مثله کرده بودند ـ که امروز به حد وسيعی ثابت شده ـ اکنون در مورد سربرنيتسا نيز به جای پخش اطلاعات صحيح دست به پخش دروغ و شايعات زنند؟ آيا میتوان تصور کرد که برخی از گروههای نافع که در گذشته به طوری که به اثبات رسيده، صدهاهزار قربانی اختراع کرده بودند اکنون نيز ۷۰۰۰ تا ۸۰۰۰ قربانی کشتار اختراع کنند؟ تحقيقات فعالين مستقل مختلف رسانهای نشان میدهند که در مورد سربرنيتسا نيز واقعيت به طور کامل قلب و وارونه جلوه داده شده است. در کتاب سربرنيتسا ـ روايت يک راسيسم مقبول برای اولين بار گزارشات، تحليلها و افشاگریهای کسانی و يا حداقل بخشهای مهمی از آن انتشار يافته که به کمک تحقيقات مستقل خود ثابت کردهاند که گزينه «رسمی» وقايع سربرنيتسا، يعنی گزينه دولت «آليا عزت بيگويچ» و ايالات متحده آمريکا هيچ قرابتی با مدارک و شواهد عينی ندارند. هرکس که نيازی به کرست فکری رسانههای تودهای ندارد و مايل است از خرد منقّد خود استفاده کند، اکنون قادر خواهد بود داوری کند که حقيقت چيست.
به نکته بسیار مهمی دوست ما حسن اشاره کرده است . ولی به رسانه هایی که بوفور در اختیار مردم قرار میگیرد و بسیار ارزان و حتی بدون قیمت است رسانه توده ای یا رسانه انبوه گفته میشود که معمولا مخارج آنرا دولتها و یاوزارتخانه های مختلف بعهده می گیرند و در مواقع نادر با تبلیغات هزینه خود را تامین مکنند البته با یارانه دولتی
اصطلاح «رسانه های توده ای» ترجمه تحت اللفظی واژه آلمانی «Massenmedia» است و نه تنها ترجمه دقیقی نیست، بلکه گمراهساز است و با عرض پوزش از مترجم زحمتکش نادرست است.
شاید بهتر می بود که به رسانه های همگانی ترجمه شود که ماهیتا ضد توده ای اند و سر در آخور سرمایه دارند و مبارزه ایدئولوژیکی سرمایه از بالا را در مقیاس تمام ارضی پیش می برند، رسانه های عوامفریبی ترفندآمیز اند.
با پوزش مجدد و سپاس از مترجم زحمتکش