زهدان‌داران ِ میراثِ درنگ

علی سالکی

این‌جا از اشک کِنِفت‌کُننده‌تر نیست،

این‌جا خیابان هم سوپاپِ اطمینانِ «بودن» است،

این‌جا انتهای پیداییِ هم‌‌سُرایان است.

این‌جا؛

این‌جاست که می‌توانی به روزهایت، لقبِ کِشدارِ «گــُـــــــــه» دَهی.

این‌جا زَغارونشینان، صفیر می‌کشند،

شریعت، کر است

و نقشَش

آبله‌کوبی بر تیتـر̊ گـُـزینه‌های  شُده‌بندانِ روزنامه‌های کثیرالافتراست.

این‌جا نهیقِ عسل‌پاشِ سرمایه

جُفتک می‌اندازد

و باز

بی‌هراس می‌تازد.

ماییم وُ این‌جاییم؛

زِهدان‌دارانِ میراثِ درنگ،

امروز حامله و فردا فرزند به‌کمر.

این‌جا!

بیایید! این‌جاییم.

آن یارِ خوارتان̊ هم با ماست،

با لبانِ خونآلودهْ باز وُ دستانِ رها.

ماییم وُ این‌جاییم وُ «هرزه زندگی»

همراهِ ماست.

                                  شهریور 89

 

زغارو : روسپی‎خانه، فاحشه‎خانه

نهیق : بانگِ خر

شده‎بند : خبرنگار، وقایع‎نگار