سرمایه داری گانگستر : ضرورت انباشت اولیه در روسیه


نانسی هلم استرم،ریچارد اسمیت

برگردان: بابک پاکزاد

خبر رسوایی مالی بانک روسیه در روزنامه های پاییز گذشته، تنها آخرین قسمت از سریال دنباله دار فساد بوجود آمده در شوروی سابق است. سوال این است:آن ها این همه پول را از کجا آورده اند؟ و چطور نخست وزیر سابق اکراین، برای خرید یک عمارت بزرگ در مارین کانتی کالیفرنیا از محل حقوق چند هزار دلاری اش در سال، هفت میلیون دلار پس انداز کرده؟ پاسخ واضح است: قانون گانگسترها در مسکو چنان شهره خاص و عام گشته که واژه مافیا دلالت انحصاری ایتالیایی خود را از دست داده است.

کارشناسان اقتصادی غرب که معمار گذار کشورهای کمونیستی پیشین به اقتصاد بازار محسوب می شوند؛ از میزان گسترده فساد مالی، جرم و جنایت و فروپاشی اجتماعی که با رفرم های اقتصاد بازار همراه بود شوکه شده و ابراز نارضایتی می کنند.چنان که یکی از مقامات رسمی خزانه داری ایالات متحده می گوید”ما باور داشتیم که نسل اولیه سرمایه داران روسی برای ما دوستان خوبی خواهند بود اما آن ها خیلی سنگدل و حرامزاده اند”.

ما سعی داریم این نکته را روشن سازیم که دلیل تعجب اقتصاددانان غربی از چنین نتایجی این است که آن ها بر گونه ای جهان خیالی و غیرتاریخی یعنی بر مدل نئولیبرال سرمایه داری تکیه کرده اند. ظهور سرمایه داری گانگستر و فسادهای کلان در کشورهای بلوک شرق برای هر کسی که با منشاء تاریخی سرمایه داری و همچنین توصیف مارکس از مقوله انباشت اولیه آشنا باشد امری کاملا قابل پیشبینی بوده است. از این رو بعد از مروری مختصر بر آرای مارکس پیرامون منشاء سرمایه داری، سودمندی این تئوری را به مثابه ابزاری برای فهم آن چه امروز در روسیه در حال وقوع است مورد بررسی قرار می دهیم.

راز انباشت اولیه

در اواخر جلد اول سرمایه در فصلی به نام راز انباشت اولیه، مارکس این پرسش را مطرح می کند که روند انباشت سرمایه داری در ابتدا چگونه آغاز گردیده است. به رغم حضور بازار از اعصار قدیم و از دوران باستان، سرمایه داری به مثابه یک نظام اجتماعی تولیدی، تا قرون شانزدهم و هفدهم ظهور پیدا نکرد. این نظام برخلاف تمام اشکال تاریخی از تولید، بر مبنای تولید کلی برای بازار عمل می کرد و وابسته به حضور تولیدکنندگان کالا یا به بیان دیگر فروشندگان بود: در یک طرف طبقه سرمایه دار که دارای تملک انحصاری ابزار تولید بود و در طرف دیگر پرولتاریای بی چیز که از ابزار تولید و معیشت بی بهره بود و به تبع آن چیزی جز نیروی کارش برای فروش نداشت. ظهور این دو طبقه بزرگ اجتماعی شرایط غیر قابل اجتناب برای عملکرد و توسعه شیوه تولید سرمایه داری بود. مارکس با جدیت تمام تاکید می کرد که سرمایه فقط پول نیست بلکه نوعی روابط اجتماعی یگانه و منحصر به فرد است. از این رو اگر کسی بخواهد منشاء سرمایه داری را بفهمد باید فهمید که چطور این دو طبقه بزرگ برای نخستین بار پا به عرصه تاریخ گذاردند. در روزگار مارکس اکثر اقتصاددانان به داستان این چنین است قناعت می کردند و توصیف می کردند که چطور آدم های صرفه جو، باهوش و ساعی دست به انباشت ثروت می زنند در حالی که دیگران که پست و فرومایه و تنبل هستند دارایی اشان را به باد می دهند. مارکس با نفی این اسطوره به مثابه یک شوخی بی مزه بچگانه که در دفاع از املاک دزدیده شده ساخته و پرداخته شده این طور بحث می کند که انباشت اولیه چیزی جز فرایند تاریخی جدا شدن تولیدکننده از ابزار تولید نیست. در ابتدای تاریخ اروپا، تولیدکنندگان از قید و بند های فئودالی آزاد بودند اما آن ها همچنین از تملک هر گونه ابزاری برای معیشت نیز آزاد بودند که در حکم دسترسی به زمین وتضمین نظام فئودالی برای ادامه حیات بود.در انگلستان نخستین کشور سرمایه داری،ائتلاف زمین داران ، کشاورزان نوکیسه و حکومت خود را برای منازعه ای که قرن ها به طول انجامید بسیج کرد. منازعه ای بر سر خصوصی سازی مزارع و دارایی هایی که در تملک عموم قرار داشت و به شکل سنتی در اختیار مجامع کشاورزی بود.

کشاورزان انگلیس طی قرون پانزدهم تا نوزدهم بر اثر مجموعه اقداماتی که به حصارکشی زمین ها می انجامید به زور مزارعشان را ترک کردند و بنابراین، برای رفع احتیاجات خود کاملا به بازار وابسته شدند. با ربودن زمین ها و بنابراین حفظ انحصاری ابزار تولید کشاورزی،بورژوازی نوپای کشاورزی انگلستان شرایط را برای کارکرد طبیعی شیوه تولید سرمایه داری و برای مثال استثمار نظامند نیروی کار فراهم کرد. این اقدامات به شکل قابل توجهی زیر چتر حمایت حکومت انگلیس قرار داشت. حکومت با وضع قوانین تند و خشن پرولتاریای بی چیز نوین را به شکلی ناگزیر وادار به انجام کار به ازای دستمزد و یا مجبور به کار در کارگاه ها کرد. مارکس فرایند انباشت اولیه را این گونه توصیف می کند” در تاریخ واقعی آشکار است که فتح سرزمین های دیگر، بردگی، دزدی، قتل و به اختصار جبر و زور نقش بزرگی در این زمینه داشته است”. امروز نیز ما شاهد فرایند مشابهی هستیم که در سراسر جهان مابعدکمونیستی زیر بیرق رفرم بازار در حال انجام است، در عمل این نسخه مدرن از انباشت اولیه در روسیه و اروپای شرقی به بزرگترین اقدام حصارکشی در تاریخ یعنی حصار کشی به وسعت یک قاره انجامیده است. قاره ای که به سرعت به سوی خصوصی کردن هر آن چه در تملک جمعی و عمومی است پیش می رود و هر اقدام تاریخی دیگر برای حصارکشی را پشت سر گذاشته است. و درست نظیر گذشته این فرایند به ظهور طبقه ای از سرمایه داران نوپا و هم زمان به رشد میلیون ها گرسنه و بیکار دامن زده. هیچکس نمی تواند نتیجه پایانی این منازعه برای خلق بنیان های اجتماعی مالکیت سرمایه داری را پیش بینی کند.آن چه قطعی است این است که فشارهای اقتصادی، قطبی شدن جامعه، فساد و مبارزه طبقاتی رو به افزایش است. امروز هم چون دیروز فرآیند انباشت اولیه سرمایه شکل زیبایی ندارد.

بهترین و درخشان ترین شاهکار دانش آموختگان هاروارد

سقوط روسیه به دامان سرمایه داری گانگستر از اوایل دهه 1990آغاز شد. در آن سال ها کسانی که داعیه رفرم مبتنی بر بازار داشتند تلاش کردند به نصیحت های مشاوران غربی و به ویژه شوک درمانگر پروفسور جفری ساچ و مشوقان سرمایه دار وی در موسسه توسعه بین المللی دانشگاه هاروارد گوش فرا دهند و با یک شیرجه سرمایه داری را به کشور ارزانی کنند.

در1990 و 1991 زمانی که بساط رفرم گورباچف برچیده شد و دولت وی فروپاشید، ساچ به یگور گایدار، نخستین تزار اقتصادی یلتسین، توصیه کرد که به سرعت بخش اعظم کنترل ها و سوبسید ها را برچینند، سوبسیدها و قیمت های کنترل شده ای که زندگی شهروندان شوروی را برای بخش اعظم قرن شکل بخشیده بود. پیشبینی ساچ یک گذار کم و بیش آرام به یک نظام عادی سرمایه داری به سبک غرب پس از پایان شوک اولیه و برداشتن کنترل از روی قیمت ها بود. در اوایل دهه نود دکتر ساچ به این که چطور شوک درمانی تجویزی اش تورم شدید بولیوی را در عرض 9 روز درمان کرد می نازید. اما در مورد رفرم در اروپای شرقی او خواستار مدت زمان بیشتری بود. ساچ این گونه می اندیشید زیرا درست شبیه بیشتر اقتصاددانان معاصر او از یک درک کاملا غیر تاریخی از پدیده اقتصاد برخوردار است. ساچ مانند اسمیت بر این باور است که” تمایل به معامله و داد و ستد در ذات و طبیعت انسان نهفته است” و بنابراین تصور کرد که گذار به سرمایه داری یک فرایند اقتصادی طبیعی و خودکار خواهد بود. طرد برنامه ریزی دولتی، آزادسازی قیمت ها، سرعت بخشیدن به رقابت بخش خصوصی با صنایع دولتی و فروش صنایع دولتی با حداکثر سرعت ممکن و پس از آن رشد اقتصادی و نیک ورزی. نکته مهمی که ساچ بر آن تاکید می کرد تلف کردن وقت روی اقدامات نصف و نیمه نظیر اتخاذ راه سومی چون پندار پوچ سوسیالیسم بازار نبود، بلکه او خواستار یک گذار اجباری به اقتصاد بازار به شیوه غرب با حداکثر سرعت ممکن بود بنابراین گایدار و جانشینش آناتولی چوبایس وقت را تلف نکرده مسیر را هموار کردند. روسیه در 2 ژانویه 1992 با شوک مواجه شد. نرخ 90 درصد کالاهای تجاری از شمول کنترل خارج شد و تا پایان سال 1994 سه چهارم موسسات صنعتی بزرگ خصوصی شد( البته دزدیده شدن در این مورد توصیف دقیق تری است) یعنی به مدیران ارشد، گانگسترهای زیرزمینی و یا عناصری مشابه فروخته شد و بخش خصوصی رسما 62 درصد تولید ناخالص ملی روسیه را به خود اختصاص داد.

زدوده شدن تجلیات زندگی مدرن از روسیه

نتیجه فاجعه بود. در سال اول رفرم، تولید صنعتی دچار فروپاشی شد و 26 درصد نزول یافت. در خلال سال های 92 تا 95 تولید ناخالص ملی روسیه 42 درصد کاهش پیدا کرد و تولید صنعتی با نزولی 46 درصدی مواجه شد که بسیار بدتر از رکود اقتصادی ایالات متحده در سال های بحران بزرگ بود. گسیختگی اقتصادی به حدی رسیده بود که دکتر ساچ هنوز هم نتوانسته آن را درمان کند. اقتصاد روسیه به نصف ابعاد خویش رسیده است و نزول کماکان ادامه دارد. از 1991 به این سو درآمد روسها 40 درصد افت کرده و 8 درصد از روس ها هم اکنون هیچ پس اندازی ندارند.

دولت روسیه که با فروپاشی فعالیت اقتصادی ورشکست شده، پرداخت حقوق میلیون ها کارمند و شاغلین دولتی را متوقف کرده است. بیکاری بویژه در میان زنان بیداد می کند. از اواسط تا اواخر دهه 90 بیش از 44 میلیون نفر از جمعیت 148 میلیونی روسیه در فقر زندگی می کنند( یعنی درآمدی کمتر از 32 دلار در ماه) و سه چهارم جمعیت نیز با درآمدی کمتر از 100 دلار در ماه روز را به شب می رسانند.

میزان خودکشی دو برابر و میزان مرگ ناشی از اعتیاد به الکل در اواسط دهه نود به سه برابر افزایش یافت. میزان تولد با کاهش مداوم مواجه است. مرگ و میر کودکان به سطح جهان سوم رسیده

و پس از گذشت 5 سال از رفرم ، میزان متوسط عمر زنان 2 سال کاهش پیدا کرده و به 72 سال رسیده و میزان متوسط عمر مردان 4 سال کاهش یافته و به 58 سال رسیده است. در حال حاضر میزان مرگ بسیار بیشتر از تولد است به گونه ای که جمعیت روسیه هر سال یک میلیون نفر کاهش پیدا می کند. اگر این روند ادامه پیدا کند در سی سال آتی جمعیت روسیه از 147 میلیون به 123 میلیون نفر می رسد.این فروپاشی جمعیتی از جنگ جهانی دوم تاکنون مشاهده نشده است.

رفرم اقتصادی منجر به ترک و عدم مراقبت از کودکان در مقیاس وسیع شده . تا پایان سال 1998 حداقل 2 میلیون کودک ، بی سرپرست صبح را به شب می رساندند یعنی بیش از کودکان بی سرپرست در پایان جنگ جهانی دوم. این در حالی است که تنها 650000 نفر از آنها در یتیم خانه زندگی می کنند. بقیه بی خانمان هستند. یک سال پس از ترک یتیم خانه هم از هر سه نفر یکی به الکل معتاد می شود و از هر ده نفر یکی اقدام به خودکشی می کند. در کشوری که روزی دومین قدرت صنعتی در جهان محسوب می شد و تعداد فارغ التحصیلان مدارس عالی و دانشگاه های آن بیش از فارغ التحصیلان دانشگاه های ایالات متحده بود ، 10 میلیون کودک به مدرسه نمی روند.

این فاجعه انسانی که اغلب اقتصاددانان آن را ” پریدن در جاده اقتصاد بازار” نام نهاده اند توسط پروفسور استفان کوهن از دانشگاه نیویورک به اختصار با این عبارت توصیف گردیده”فروپاشی بی پایان هر امکان ضروری برای ادامه حیات” که البته فرآیند خلق یک پرولتاریای حقیقی در روسیه است. در شوروی سابق کارگران قطعا مالک ابزار تولید نبودند اما کار آن ها به مفهوم واقعی کلمه از آن خویش بود.آنها مالک حقیقی کار خویش بودند. دولت موظف بود که مسکن و بهداشت را تامین کند؛مراقبت از کودکان را برعهده گیرد و به امور رفاهی دیگر سوبسید تخصیص دهد. این حقوق مبتنی بر مالکیت اجتماعی در روند گذار به یک اقتصاد بازار(عادی) در حال فروپاشی است. با محروم کردن مردم،آزادسازی قیمت ها و به تملک خصوصی درآوردن ابزار تولید، بخش اعظم مردم اتحاد شوروی سابق ناگزیر خود را به بازار عرضه کردند و البته به تعبیر مارکس “چیزی جز گوشت و پوست و خون خود برای فروش نداشتند”. معماران گذار بر این نکته پافشاری می کنند که درجه معینی از درد و نابسامانی حد اقل در کوتاه مدت اجتناب ناپذیر بود چرا که به تعبیر ساچ باید به موسسان روسیه جدید آزادی لازم برای بازسازی اقتصاد داده می شد. چرا که این اقدام به باز شدن راه نیک ورزی و خوشبختی برای همگان منجر می شد. بهتر است دیگر در این باره اظهار نظر نکنیم و به سراغ موسسان جدید یعنی طبقه سرمایه دار برویم.


رفرم های ساچ مطمئنا به موسسان روسیه جدید آزادی داد، اما به جای این که سرمایه گذاری، اقتصاد را در مسیر سرمایه داری عقلانی کند، بورژوازی جدید روسیه در یک رقابت جهنمی برای ربودن اموال عمومی فرورفت؛ جنگی وحشیانه برای دزدیدن هر چیزی که دستشان به آن می رسید آغاز شد.

آنها ثروت های ملی و منابع طبیعی را غارت کردند و برای افزایش فرصت های شخصی اشان تمام ذخایر دولتی از طلا و الماس و نفت و گاز تا جنگل های سیبری و حتی پلوتونیوم را فروخته و به غرب تحویل دادند و همان گونه که در آخرین مورد آن که همان رسوایی مالی است مشاهده کردیم، آن ها حتی میلیاردها دلار از کمک های غرب را خصوصی کردند. به جای بکارگیری ثروت های دزدیده شده در امر تولید و بالا بردن سرمایه گذاری ها به آن گونه که ساچ به آن دل بسته بود، بخش اعظم آنها، پول های باد آورده خود را در حساب های سری بانک های غربی انباشتند و یا آنها را در ویلاهای فرانسه وقایق های تفریحی برباد دادند.در اواسط دهه 90 بورژوازی سرخ روسیه 150 میلیارد دلار را در اشکال مختلف به خارج از روسیه انتقال داده بود. در خانه نیز آنها روی پالتو پوست های خز،لیموزین ها و زندگی سلطنتی سرمایه گذاری می کردند و یا ارتش خصوصی ازآدمکش های مسلح استخدام می کردند تا از دارایی و ثروت های دزدیده شده محافظت کنند. اما تمام این اقدامات امنیتی تا زمانی است که مشروعیت این اموال و دارایی های دزدیده شده مورد تصویب دولت های مطیع قرار گیرد- درست نظیر حصار کشی در انگلستان یا ربودن زمین ها در ایالات متحده.

در 1994 یک مقام رسمی خزانه داری آمریکا در مصاحبه با روزنامه نگاری به نام سیمور هرش اظهارداشت که”شوک درمان گران ایالات متحده در پیشبینی غارت و تباهی مانیفست سرمایه داران روسیه جدید ره به خطا رفتند” وی ادامه می دهد” این دوستان روی تبهکاران آمریکایی را سفید کردند. این یک کابوس است”. ساچ سعی می کند این نتایج ناپسند را با سرزنش فرهنگ سیاسی رژیم های کمونیستی پیشین توجیه کند. اما این برای غارت و چپاولی که در گذار به سرمایه داری نصیب کشورهای پساکمونیستی گردیده است توجیه کافی و موجهی نیست. دلیل اصلی این است که سرمایه داری به مثابه یک سیستم اجتماعی، برای به چنگ آوردن ثروت و دارایی های اجتماعی به یک حراج بزرگ نیاز دارد.

چرا؟ چون سرمایه داری محتاج سرمایه داران است و سرمایه داران طبقه ای از مردم را شامل می شوند که مالکیت انحصاری ابزار تولید را در اختیار داشته باشند. اما همانطور که ساچ اشاره می کند تا قبل از 1989 ” صنایع روسیه ، معادن و منابع طبیعی رسما در تملک دولت قرار داشته” و بنابراین مایملک کسی نبوده اند. نومانکلاتورها به شیوه ای جمعی کنترل ابزار تولید را در انحصار خویش قرار داده بودند. اما آن ها را مایملک خصوصی خود نکرده بودند. آری ،طبقه باید شکل می گرفت. و به همین دلیل پروتکل ساچ برای گذار هیچ مبحثی را به بارون های دزد یا سرمایه داران گانگستر اختصاص نداده بود.

ساچ با بت جلوه دادن یک الگوی انتزاعی و غیرتاریخی تصور می کرد اگر درجا قیمت ها را آزاد کنیم و اگر یک جا اموال و دارایی های خصوصی قانونی اعلام شوند سر و کله سرمایه داران پیدا می شود و آنها گامی جلو گذاشته، سکان اقتصاد کشور را بدست می گیرند. اما سر و کله این سرمایه داران باید از کجا پیدا می شد؟ در 1990 هیچ یک از اهالی اروپای شرقی و روسیه سپرده بانکی کلان یا ثروتی قابل توجه یا مالک ابزار تولید صنعتی نبود. بورژوازی وجود نداشت. بنابراین هیچ کس امکانی برای خرید کارخانه ها، معادن، جنگلها، مزارع اشتراکی و یا استخدام نیروی کار نداشت و درست به همین دلیل بود که آنها همه می ترسیدند که سرمایه گذاران حزبی از گرد راه برسند و همه چیز را بخرند و بر کل اقتصاد سایه افکنند.

بنابراین پرسش هنوز باقی است. سرمایه داران، این موسسین روسیه جدید ، بالاخره چه کسانی هستند؟ ساچ به سرعت کارگران را از دایره کنار گذاشت و اظهار کرد ” هدف فراگیر باید تبدیل دارایی دولتی به شرکت خصوصی با مالکیت سهامی قابل انتقال باشد نه شرکتهای تعاونی یا کارخانه هایی که توسط کارگرانشان اداره می شود” ساچ همچنین تاکید می کرد که دولت باید دست مدیران را از املاک دولتی کوتاه کند.

پرسش این است که اگر نه کارگران و نه مدیران هیچکدام صلاحیت سرمایه دار شدن را ندارند چه کسانی باید سرمایه دار و یا مالک این شرکتهای خصوصی شوند؟ و چگونه رفورمیست ها می توانند تمام مسیر را برای برپا ساختن سرمایه داری به سبک غرب بدون سرمایه دار طی کنند؟ به منظور ایجاد بنیان هایی برای انباشت طبیعی سرمایه داری آنها نیازمند طی کردن روند انباشت اولیه اند- تنها به این ترتیب است که سرمایه داران خلق می شوند. افراد باید داراییها را به تملک خویش درآورند و املاک ، کارخانه ها، معادن، چاههای نفت و جنگلها را خصوصی کنند اما از انجا که هیچ کس پولی برای خریدن این اموال عمومی از دولت ندارد، در عمل هیچ راهی برای تحقق فرایند خصوصی سازی از طرق قانونی، مشروع و اخلاقی باقی نمی ماند. در عین حال پافشاری ساچ بر تسریع روند گذار هیچ فرصتی به رشد سرمایه دار ملی با داراییهایی اندک نمی دهد . داراییهای اندکی که برای بدل شدن به شرکتهای بزرگ قرنها وقت نیاز دارند. این طبقه باید یرق آسا و یک شبه ایجاد شود بالاخره ایجاد شد. درآخر ضرورتا ترکیبی از عناصر مافیا، نومان کلاتورها، مدیران رده بالای بعضی صنایع و به خصوص بخشهایی از نیروهای سرویس جاسوسی پیش نویس خصوصی سازی اقتصاد به سبک جنایتکارانه را نوشتند. در عمل ساچ و HIID مسولیت مهمی را در خلق سرمایه داران جنایت پیشه بعهده دارند. چرا که انها حکم خصوصی سازی بسیاری از کارخانه ها و منابع را پیش نویس کردند. در عمل نیز دولت ایالات متحده هم اکنون در حال تحقیق است که با سرازیر کردن صدها میلیون دلار کمکهای آمریکا به دستان خصوصی سازان فاسد چون آناتولی چوبایس و دوستانش، HIID در چه مقیاسی قوانین ایلات متحده را نقض کرده و تا چه اندازه های مشاوران هاروارد شخصا از این ماجرا سود بردند.

به اختصار یک دهه بعد از افتضاح درخشان ترین و برترین دانش آموختگان هاروارد در روسیه ، تمام تجلی های یک زندگی مدرن از کشوری که روزی ابرقدرت بود رخت بربسته، اقتصاد ویران شده، کشور با 150 میلیارد دلار بدهی آراسته شده و خدمات بهداشتی و اجتماعی قطع گردیده است. 70 الی 80 درصد جمعیت فقط در حد ادامه حیات به زندگی ادامه می دهند. یک سوم جمعیت کشور هم اکنون در فقر طاقت فرسا دست و پا می زند. بسیاری در آستانه خطر گرسنگی به سر می برند و طبقه سرمایه داران گانگستر جایگزین بوروکراسی استالینی قرار گرفته است. این است آنچه اقتصاددانان ایالات متحده، اقتصاد عادی و عقلانی می نامند.

شرایط بنیادی برای تولید سرمایه داری خیلی سریع در روسیه پدید آمد. در یک سو توده های مردمی قرار داشتند که تمام تضمینهای زیستی را که شوروی سابق تعهد کرده بود از دست داده بود و از سوی دیگر سرمایه داران و ثروتمندان که مشتاقانه به دنبال افزایش داراییهایشان بودند. امروزه بی شک موضوع مالکیت خصوصی در روسیه نه تنها تثبیت نشده بلکه با شدت هر چه تمامتر مورد منازعه و ستیز است مالکیت خصوصی هنوز کاملا قانونی نیست و هنوز هیچ نظام قضایی مستقلی و یا هیچ دولت بورژوایی برای حمایت از آن وجود ندارد. مقاومت عمومی روسها در برابر قانونی کردن این دزدی و غارت اموال عمومی کماکان قوی و قدرتمند می نماید. اما بدون این تضمینها بیشتر سرمایه داران روس به غرق کردن پول خود در فعالیتهای تولیدی ابراز بی میلی می کنند از این رو، سرمایه گذاری تولیدی اندک، توسعه اندک و خصوصی سازی و حرکت بر مبنای اقتصاد بازار کماکان ادامه دارد و اقتصاد کشور نیز در حال غرق شدن است .

منبع: ماهنامه مانتلی ریویو فوریه 2000