یورو در بحران است. این را همگان می بینند. ستون اقتصادی روزنامه ها و مجلات پر از اخبار و گزارشات مربوط به این بحران و مربوط به آیندۀ اروپای واحد است. قطعا اروپا در لحظه ای تعیین کننده قرار گرفته است. اما لحظۀ تعیین کننده برای چه کسانی؟ چه چیزی در حال تعیین شدن است؟ آیا این یک بحران اقتصادی مزمن و غیر قابل علاج است؟ آیا این یک بحران ساختاری است، آنچنان که مفسران چپ می گویند؟ یا حتی آیا این بحران نهائی سرمایه داری است، آنچنان که رادیکالترین تحلیلها در صفوف چپ وانمود می کنند؟ حقیقت بحران یورو چیست؟ آیا این بحرانی اقتصادی است که فقط گریبان اروپا را گرفته است؟ اگر چنین است چگونه است که این بحران هنوز به همه جای جهان سرایت نکرده است؟ چرا تا همین امروز این بحران به اروپا محدود مانده است؟ و چرا در خود اروپا مهم ترین اقتصاد آن، یعنی اقتصاد آلمان هنوز از شاخصهای رشد مثبت قابل توجهی برخوردار است؟
یورو البته در بحران است. شناخت ابعاد، دامنه و نتایج این بحران نیز برای ارزیابی از چشم انداز تحول آیندۀ جهان و اروپا حائز اهمیت فراوان است. اما قلمداد کردن بحران یورو به عنوان بحران اقتصادی کشورهای فرورفته در گرداب کاهش اعتبار و بدهی های دولتی، نه تنها بازگو کنندۀ واقعیت لحظۀ حاضر نیست، بلکه اصلی ترین عوامل بحران را پنهان نیز می کند. واقعیت لحظۀ کنونی جهان سرمایه داری این است که اصلی ترین کشورهای حوزۀ انباشت سرمایه سخت ترین دوره های ناشی از بحران سال 2009 را پشت سر گذاشته اند و شاخصهای تولید در این کشورها – از آمریکا تا چین و روسیه و آلمان و ژاپن و مجموعۀ وسیعی از کشورهای در حال توسعه و کشورهای گروه 20- نه تنها از کاهش ابعاد تولید حکایت نمی کنند، بلکه شواهد روشنی از رشد مثبت را نیز به نمایش می گذارند. با این حال یورو و کشورهای بازار واحد اروپا درگیر بحرانی سنگین اند. بحرانی که بیش از هر چیز با بدهی سنگین دولتهایی در اروپا توضیح داده می شود. از اسپانیا تا ایتالیا و پرتغال و – اخیرا قبرس – و به ویژه یونان. گفته می شود که بدهی های دولتی در این کشورها به بحران منجر شده است. اما این مسکوت گذاشته می شود که بدهکارترین دولت دنیا دولت آمریکا است و در آمریکا اقتصاد دورانی از رونق – هر چند نه چندان نیرومند – را پشت سر میگذارد. تولید ناخالص داخلی در آمریکا مداوما در حال افزایش است و اقتصاد این کشور عواقب بحران معروف به بحران مسکن را پشت سر می گذارد. بنا بر این آنچه به بحران یورو معروف شده است، بیش از آن که ریشه در چنین عواملی داشته باشد، ریشه در جای دیگری دارد. بحران یورو انعکاسی از بحران اقتصادی نیست، بحرانی مهندسی شده است. بحرانی است که قدرتمندترین اقتصاد حوزه یورو، آلمان، بر حلقه های ضعیف این حوزه تحمیل کرده است تا با کاهش ارزش نیروی کار در کل این حوزه از موقعیت رقابتی مناسبتری در بازار جهانی برخوردار شود. در مقابل رقبای نیرومندی از قبیل آمریکا و چین و هندوستان و روسیه و برزیل، سرمایۀ اروپائی سالهاست که راه نجات خود را در موقعیت مستحکمی در خود اروپا جستجو می کند. بازار واحد اروپا آن پایگاهی است که سرمایه اروپائی – و در رأس آن سرمایۀ آلمانی – به اتکاء آن باید قادر به رقابت با قطبهای دیگر اقتصادی جهان بشود. بازاری با حدود چهارصد میلیون مصرف کننده و بیش از دو سوم همین جمعیت، نیروی کار. نیروی کاری که باید بتوان با سودآوری هر چه بیشتری به کار گرفته شود. رمز بقای سرمایه های هژمون اروپائی در بازار جهانی در “تقویت” همین پایگاه است. و “تقویت” این پایگاه نیز تنها از طریق ارزش زدائی از بخشهای گسترده ای از نیروی کار موجود در آن و خارج کردن بخشهای قابل توجهی از سرمایه های در گردش امکانپذیر است. امری که باید راه را برای سرمایه های مسلط بر این حوزه و در درجۀ اول سرمایه های آلمانی باز کند. امری که با قدرت تمام در حال انجام است. جورج سوروس در مصاحبه با اشپیگل این وضعیت را اینگونه توصیف میکند: “… در صورت فروپاشی یورو بیکاری در آلمان به طور آشکاری افزایش خواهد یافت و رشد اقتصادی به گونه ای دراماتیک کاهش خواهد یافت. به همین دلیل آلمان همواره آن حداقلی از اقدامات لازم برای نجات یورو را در دستور کار می گذارد. اما این حداقل، وضعیت کشورهای بدهکار را وخیم تر می کند. نتیجه اروپائی خواهد بود که آلمان در آن به عنوان یک قدرت امپریال دیده خواهد شد. قدرتی که از سوی سایر اروپائیان دیگر مورد تحسین قرار نخواهد گرفت و سرمشق نخواهد بود. آلمان مورد تنفر واقع خواهد شد. کشورهای دیگر مقاومت خواهند کرد، زیرا که آلمان را به عنوان نیروئی سرکوبگر خواهند دید”. (متن انگلیسی)
بحران یورو بحرانی واقعی است. اما این بحرانی اقتصادی و ناشی از توقف در روند بازتولید گسترده سرمایه در اثر کاهش نرخ سود نیست. بحرانی است ناشی از رقابت درون بلوک سرمایۀ اروپائی و برای پاکسازی این بلوک از حشو و زوائد “اجتماعی” از قبیل بیمه ها و خدمات عمومی. حشو و زوائدی که قدرت رقابت سرمایه های مستقر در این حوزۀ گستردۀ انباشت را در مقابل قطبهای دیگر سرمایه داری در جهان کاهش می دهند و در دور آتی نبرد بر سر اختصاص سهم از بازار ها ی جهانی آن را در موقعیتی تضعیف شده قرار می دهند. بحران یورو بحرانی است برای غلبه بر این ضعف و در راه آماده شدن برای جنگهای بعدی بر سر بازارهای جهانی.
سؤال اساسی اما این است که چرا بحران یورو به مشغله همۀ مردمی بدل شده است که خود در درجۀ اول قربانیان آن هستند؟ چرا در یونانی که بیمارستانهای آن به خاطر 1.5 میلیارد یورو بدهی در حال تعطیل شدن اند – برای مقایسه: تنها لاری الیسون، رئیس کمپانی اوراکل، برای خرید یک جزیره نیمی از کل بدهی های بیمارستانهای یونان را پرداخت می کند – هنوز مردم نگران اینند که سرنوشت یورو چه می شود؟ چرا در کشوری که تعداد هر چه بیشتری از شهروندان آن برای رفع گرسنگی ناچار از مراجعه به آشپزخانه های مساکینهستند دغدغۀ ماندن یا بیرون رفتن از حوزۀ یورو تعیین کننده می شود؟ هنوز چه اتفاقی باید بیفتد تا تودۀ مردم کارگر و زحمتکش به این پی ببرند که پرسش اصلی نه ماندن در حوزۀ یورو و نه بیرون رفتن از آن، بلکه در هم شکستن مناسباتی است که برای استمرار موجودیت خویش ناچار از نابود کردن منابع انسانی و طبیعی است؟ بحران یورو می تواند و باید موضوع تحقیق و بررسی باشد. اما پرسش اصلی برای پرولتاریای کمونیست این است که چرا این همه تبعیض و ستمگری به بحرانی انقلابی منجر نشده است؟ چرا به جای بحران یورو از بحران انقلابی صحبتی در میان نیست؟
مارکس در جائی در کتاب سرمایه عنوان می کند که پیش شرط استقرار مناسبات سرمایه داری، استقرار تقدس این مناسبات در کلۀ آدمهاست. یک شرط اساسی بقای این نظام نیز در همین است. تحولات این روزهای کشورهای “بحران زده” جنوب اروپا گواه غیر قابل خدشه ای بر این حکم است. انتخابات یونان به بهترین وجهی همین را به نمایش گذاشت.
در انتخابات یونان بیش از 37 درصد مردم از صندوقها دور ماندند. روزنامهفرانکفورتر آلگماینه یک دلیل این را بی پولی احزاب یونانی و همچنین رأی دهندگان یونانی دانسته است که از پول لازم برای سفر به حوزۀ انتخابی خویش – که الزاما همان محل کار و زندگی شان نیست – برخوردار نبودند. یعنی این که مردمی به علت بی پولی از خیر رأی دادن گذشتند. کافی است به این تعداد، تعداد کسانی را نیز اضافه کنیم که به احزاب چپی رأی داده اند که به ادعای خویش مخالف اروپای سرمایه اند. سیریزا در کل یونان 27 درصد آرا را به خود اختصاص داد و حزب کمونیست 4.5 درصد. با اضافه کردن این مقدار، یعنی یک سوم کل رأی دهندگان، به کسانی که از صندوقهای انتخابات دور ماندند، تعداد کل کسانی که مخالف رأی دادن به اروپای سرمایه اند به رقمی بالغ بر 57 درصد کل مردم بالغ می شد. به عبارتی، اگر سیریزا و حزب کمونیست و مردمی که به آنان رأی دادند، از صندوقها دور می ماندند، کل شرکت کنندگان در انتخابات به 42 درصد مردم کاهش می یافت. در آن صورت، دیگر صحبتی از بحران یورو نمی توانست در میان باشد. بحران تبدیل به بحران “دمکراسی” می شد. بحران تبدیل به دینامیسمی در راه بحران انقلابی می شد. اما امروز ساماراس، رئیس دولت دست راستی یونان، به رأی اعتماد پارلمانی تکیه دارد که از مشروعیت رأی اکثریت جامعه برخوردار است. همۀ آن مخالفان دیکتاتوری سرمایۀ اروپائی که به زعم خود برای تضعیف آن به سیریزا و به حزب کمونیست رأی دادند، پایه های مشروعیت همان دیکتاتوری را تقویت کردند. بحران یورو کماکان بحران یورو می ماند، بیمارستانهای یونان شاید کمتر تعطیل شوند، اما تعطیل خواهند شد، سطح دستمزدها و حقوق بازنشستگی باز هم کاهش پیدا خواهد کرد، فقیر ترین خانوارهای یونانی باز هم ناچار خواهند شد کودکان خود را بفروشند و تمام طرح ریاضت اقتصادی با کمی تعدیل تثبیت خواهند شد.
یک هنر بلامنازع سرمایه داری در این است که همه فلاکتهای ناشی از وجود خویش را به اندازه قوانین طبیعت طبیعی جلوه می دهد. بحران یورو هم از همین جنس است. همچنان که در فجایع طبیعی راه پیشگیری از این فجایع در درون شرایط ناشی از وقوع همان فجایع جستجو می شود، در فلاکتهای ناشی از سلطۀ سرمایه نیز راه مقابله در چهارچوب همان نظم مسلط دنبال می شود. قوانین طبیعت را نمی توان انکار کرد. برای مقابله با خطر سیل نمی توان مانع سیل شد، باید سد ساخت. اما آیا نمی توان مانع بحرانهایی از نوع “بحران یورو” هم شد؟ می توان و باید. به این منظور تنها کافی است که قوانین به ظاهر طبیعی نظامات بشری را مورد تردید قرار داد و به این واقعیت ساده باور داشت که “انسانها خود سازندگان تاریخند”، گر چه در شرایط پیش داده.
بهمن شفیق
2 ژوئیه 2012
12 تیر 1391
شما با “تحلیل من از بحران سرمایه داری این است” شروع میکنید و به “کشورهائی ماتتد یونان و ایرلند که توانسته اند با کلک و حقه بازی و قرض وقوله رفاه پوشالی برای خود بسازند چطور قروض خودرا پس خواهند داد” ختم میکنید.
نظر من:
۱- سرمایه داری سیستمی جهانیست و تعداد این کشوها بیش از یونان و ایرلند است. در ضمن ایرلند، آمارهای برای ورود به یورو را اشتباه نداده است.
۱- بحران سرمایه داری جهانیست و این بحران شمال آلمان، فرانسه ، ژاپن و یا ایالات متحده هم میشود.
۲- قروض کشورهای مرکز(آلمان، فرانسه ، ژاپن و یا ایالات متحده) بیش از کشورهای پرفر(یونان و ایرلند) است. در آلمان ۸۳% (بیش از ۲۰۰۰ میلیارد) ، در امریکا ۱۶۸% (بیش از ۱۵۰۰۰ میلیارد) و در ژاپن بیش از ۲۱۳% تولید ناخالص ملیست، در حالیکه ۲ سال پیش این قرض در یونان فقط ۱۱۰% بود. و من اطلاعی در مورد “کلک و حقه بازی” این کشورها برای ورود به یورو ندارم. شما چطور؟ بلکه بر عکس:
۳- مهمترین علت آوردن یورو برای صادرات آلمان و فرانسه بود، برای اینکه با مارک دیگر نیمتوانستند، با کشورهای دیگر برای صادرات رقابت کنند. بر طبق محاسبات نشریه فاینشنال تایمس، اگر امروز مارک آلمان در آنجا بود، اجناس آلمانی بطور متوسط ۲۲۰% گرانتر میشود. برای مثال یک ماشینی که امروز با قیمت ۲۰۰۰۰ صادر میشود، باید به قیمت ۴۴۰۰۰ یورو فروخته شود. شاید شما توانی خرید ان را داشته باشد ولی در اینصورت بیکاری در آلمان فوران خوا هد کرد. پس این آلمان بود، که با کلک و حقه بازی واحد پولی خود را به کشورهایی بست، که این توانایی را ندارند، و به این طریق پول خود را ارزان و صادرات خود را افزایش داد. همین سیاست از طرف دولت چین هم با ارزان نگاه داشتن روبینی از طریق بانک مرکزی چین دنبال میشود.
۴- اتفاقا این اختراع بزرگی، که شما میخواهید اتفاق افتاد، و ان کامپیوتریزه کردن (راسیونالیسم) تولید است که به انقلاب صنعتی سوم معروف است .
۵- شما سعی کنید، خود را از مذهب گرایی لیبرالیستی آزاد کنید، شما طرفدار خصوصی سازی هستید، در حالیکه حتی دولتهای نئو لیبرال مثل دولتهای فرانسه، اسپانیا ، ایتالیا و بخشا آلمان در حال دولتی کردن بانکها وموسسات دیگر هستند. این مذهب گرایی و اعتقا د به دمکراسی بازار آزاد بائس اینطور اشتباهات و اطلاعا ت غلط میشود، که شما بنویسید: “شروع سرمایه داری با اختراع بزرگ نیروی بخار صورت گرفت”. محض آگاهیتان ماشین بخار اختراع قرن ۱۸ است و شما نیمخواهید ادعا کنید، که تا قرن ۱۷ قرون وسطا در اروپا بوده است؟ البته این اطلاعا ت شاید برای فیس بوک خوب باشد و آدم بتواند با بقیه ۲۳۴ دوست سوسیال دمکرات و سبز خود از این اطلاعا ت برای دفاع از سرمایه داری استفاده کند، متاسفانه ولی اگر متنهای بالا را خونده بودید، و واقعا به ان “گوش” داده بودید، متوجه میشدید، که من و بهمن شفیق را نمیتوا ن فقط با احساسات صمیمانه برای سرمایه داری قانع کرد.
۶- نتیجه میگیرم، ذوق زدگی برای دمکراسی بازار حتما منطقی نیست.
موفق با شید، امیر
اولآ سالها یونان کسری بودجه را که بالا بود زیر مقدار مورد قبول اتحادیه نشان میداد ولی مفدار بدهی موقعی مهم است که کشور در رکود باشد و توسعه وسرمایه گذاری صورت نگیرد کشوری مانند یونان که درامد عمومی از خدمات است نه کشاورزی و صنعت بنظرم یسیار به عوارض بحران حساس است
حرف شما درست است، ولی شما باید علت بحران “جهانی” را توضیح دهید و توضیح در مورد خاص یونان و یا در مورد دزدبودن آخوندها در ایرا ن، (که درست است)، توضیحی برای بحران اساسی سرمایه داری جهانی نیست، که هیچ، حتی این بحران را در ایتالیا یا اسپانیا را هم نمیتوان با این دلایل توضیح داد، که چون یونان آمار اشتباه داده، وضیت بانکها و تولید در ایتالیا خراب است و آلمان ۲۰۰۰ میلیایرد یورو قرض دارد. در کنار یاداوری کنم، که اقتصاد یونان فقط ۳% اقتصاد اروپاست. چون با این توضیحا نمیتوان قرض ۲۱۳% ژاپن و یا ایالات متحده را توضیح داد.
پس آنچه که نشریات مخصوصا آلمان در اینمورد منتشر میکنند، دروغ است. ۳ سال پیش هم متخصصان آلمانی علت بحران را وام زیاد و صنعت ماشین سازی امریکا را علت بحران اعلام کردند، و در ضمن ایرلند را همیشه به عنوان نمونه حتی برای آلمان نام میبردند، که در ان پولدارها مالیات نمیدهند و وضیت خیلی خوب است. و برای بررسی این بحران باید به بررسی اساسی ان پرداخت و توضیحی برای پروسه نزول نرخ سود (به نظر من) و یا دیگر مکانیزمهای اساسی باز تولید سرمایه پیدا کرد، که در سطح جهان دچار مشکل شده است. منتها برای اینکار این سوال شما غلط است، که حالا اینها چگونه قرض هایشان را پرداخت کنند، این سوال را دویچه بانک و مرگن استنلی با پلیس جواب میدهد و به من هم هیچ ربطی ندارد. سوال در این است، که چگونه این وضیعت اسفبار سرمایه داری را میتوان برای مثلا ۲۴۰۰ پرتقالی بشدت مریض که در سال گذشته بعلت نداشتن پول از طرف بیمارستانها به خانه فرستاده شده و عمل جراحی نشده ادند، تغییر داد.
من میبینم که با این وضع کنونی سال به سال اوضاع تشدید میشود یعنی در اروپا و امریکا رشد منفی است بیکاری زیاد میشود خلاصه کل سیستم رو به افول است واکنون خود اهالی هم میدانند که باید از اب و نانشان بزنند واگر تظاهراتی هست مثلا معدنچیان عرض اندام میکنند در واقع قدرت نمائی میکنند که از نان و اب ما نزنید از بقیه بزنید و تحلیل من ایتست که نهایتا دیواری از دیوار پیران پیدا نمیکنند و در کامپیوتر مشخص میکنند که مثلا افراد بالاتر از 70 سال را اگر بکشند بقیه میتوانند به زندگی خود اسوده ادامه دهند بنابراین مستمری پیران را قطع میکنند و محلهائی برای خودکشی انان مشخص میکنند که راحت و ارام رخت از این دنیا بربندند
تحلیل من از بحران سرمایه داری این است که شروع سرمایه داری با اختراع بزرگ نیروی بخار صورت گرفت و به خدمت گرفتن نیروی بخار باعث ایجاد کارخانجات و رشد سرمایه داری گردید در جوار این رشد سرمایه داری کارگران نیز رشد یافتند و دنبال رفاه و مزایای بودند که موفق به گرفتن مزایائی گردیدند و سرمایه نیز با اختراعات ریز و درشت دائم بزرگتر میشد ومیتوانست خواسته های کارگران را براورده کند ولی اکنون اختراع بزرگی لازمست تا سرمایه داری را نجات دهد ولی مشکل اینستکه اگر اختراع بزرگ پیدا نشد چه میشود.و یا کشورهائی ماتتد یونان و ایرلند که توانسته اند با کلک و حقه بازی و قرض وقوله رفاه پوشالی برای خود بسازند چطور قروض خودرا پس خواهند داد
قبول که در بحران هستند ولی شماها چرا ذوق زده شده اید راه حل خروج از بحران چیست ایا مثلآ یونان از تجارت جهانی خارج شود ویورو را تبدیل به دراخما کند و تمام تجارت و کارخانجات را مصادره و دولتی کندکار درست میشود همه اش ذوق زده شده اید و هیچ راه حلی ندارید
شما هم ذوق زده نشو، چون کسی ذوق زده نشده، اگر تحلیل از بحران دارید بیان کنید، تا ما و یا من هم یاد بگیرم یا با کسا نی که سر یک مشکل با همدیگر بهس (گوگل غلط مینویسه) میکنند. دخالت نکنید.
با احترام، امیر
سلام بهمن،
تومیگویی: “بحران یورو بحرانی واقعی است. اما این بحرانی اقتصادی و ناشی از توقف در روند بازتولید گسترده سرمایه در اثر کاهش نرخ سود نیست. بحرانی است ناشی از رقابت درون بلوک سرمایۀ اروپائی و برای پاکسازی این بلوک از حشو و زوائد “اجتماعی” از قبیل بیمه ها و خدمات عمومی. حشو و زوائدی که قدرت رقابت سرمایه های مستقر در این حوزۀ گستردۀ انباشت را در مقابل قطبهای دیگر سرمایه داری در جهان کاهش می دهند و در دور آتی نبرد بر سر اختصاص سهم از بازار ها ی جهانی آن را در موقعیتی تضعیف شده قرار می دهند.”
من سوال میکنم:
مگر ” رقابت سرمایه های مستقر ” چیز جدیدیست، که امروز یکباره بحران تولید میکند؟ آیا این رقابت است، که بحران را آفریده است؟ یا این بحران است، که بائس “پاکسازی قبیل بیمه ها و خدمات عمومی” شده است؟ در ضمن در امریکا (با وجود تقریبا نبود “بیمه ها و خدمات عمومی”) در سال ۲۰۱۰ بحران ملکی و بانکی از آنجا شروع به انفجار کرد و جواب دولت اوباما اتفاقا تمدید مهلت برای میلیونها آمریکایی بود، که بی خانمان نشوند. و از این مهمتر در دل همین بحران دولت اوباما برای اولین بر در تاریخ امریکا بیمه همگانی آورد. پس این توضیح به فاکتها نمیخورد، که اینها حمله کرده اند، برای اینکه خود را برای رقابت آماده کنند. این دولتها دیگر حتی قدرت اداره بیمارستان و مدارس و یا سوپ مستمندان را ندارند. و برای همین باید بیمه ها را قطعه کنند. نگاهی به نرخ روزانه وامهای بین المللی ، که من هم گاه و گداری برات میفرستم ،نشان میده که این واقعیت است.
بالا رفتن قروض دولتی برای همین راهی برای چپ و راست دولتی نمیگذارد، جز زدن این بیمه ها. و نه این زدن بیمه هاست که باس بحران میشود. البته اگر جواب اینست، که چپ و راست این دولتها چپ و راست بورژوایی هستند، میگم، بلی دقیقا. ولی نکته در اینست که همین ها این بیمه ها را آوردند، سوال در اینست که چرا دوباره مجبور به برداشتن ان هستند؟ جواب من برای مثال دولت یونان فقط به کشورهای اروپایی بالای ۵۵۰ میلیارد قرض دارد، با تولید نا خلص ملی کمتر از ۱۰۰ میلیارد (لینکش را قبلا برات فرستادم) . این دولت دیگر کوچکترین خدمات اجتماعی را نمیتواند توی بازارهای بین المللی تامین کند، چون بهره این پولها را نمیتواند برگرداند. با این مقدمه میرسیم به این سوال:
علت بحران قرض دولتی در تمام غرب چیست؟ و اتفاقا این ان چیزیست که تو در مقاله حتی به این مشکل اشاره هم نمیکنی.
در ضمن این جمله ای که من از تو در بالا نقل کردم، به سخنرانیت در مورد بحران معا صر نمیخورد، که در آنجا به نظر من، اگر درست یادم باشه، دقیقا به نزول نرخ سود اضافه اشاره میکنی. و به نظر من هم این عالت اساسی این بحران است.
قربانت، امیر
امیر عزیز
می پرسی علت بحران قرض دولتی در غرب چیست؟ تمام بحث این یادداشت هم همین است که بحران قرض دولتی در “غرب” بی معناست. این بحرانی است که گریبان ضعیف ترین حلقه های زنجیر را گرفته است. برای مقایسه:
رقم کل بدهی دولت آمریکا:
15.894.683.310.829.75 دلار
جمعیت آمریکا:
313 میلیون نفر
بدهی سرانه:
50.764.29 دلار
رشد متوسط روزانه بدهی از سال 2007:
3.94 میلیارد دلار
تولید ناخالص داخلی سالانه:
15.094.025.000.000 دلار
رشد اقتصادی امسال نسبت به سال قبل:
1.74 درصد
منابع:
http://www.brillig.com/debt_clock/
http://de.wikipedia.org/wiki/Liste_der_L%C3%A4nder_nach_Bruttoinlandsprodukt
در سال 2011 تولید ناخالص داخلی یونان بالغ بر 303 میلیارد دلار بود که تازه آن هم نسبت به سال قبل 6 درصد کاهش نشان می داد. بعد از فشار آلمان و کشورهای شمال اروپا بود که از یک طرف تولید ناخالص داخلی فروپاشید و از طرف دیگر قروض دولتی وضعیت انفجاری به خود گرفت. در سال 2008 تولید ناخالص یونان 239 میلیارد دلار بود و میزان بدهی آن 237 میلیارد. این رقم برای نخستین بار در سال 2009 بود که از تولید ناخالص داخلی پیش افتاد. در مورد پرتغال و اسپانیا وضع از یونان هم به مراتب مساعدتر بود. آماری که تو به آن اشاره میکنی، آمار امروز است، یعنی مربوط به وضعیتی است که یونان را در آن انداخته اند. اول بدبختش می کنند، بعد هم با انگشت نشانش می دهند که ببینید این وضع خراب یونان است.
تا جائی که به میزان بدهی برمیگردد، وضع آمریکا خیلی خرابتر هم هست. ژاپن از همۀ اینها بدتر است. با این حال این بونان و اسپانیا و پرتغالند که در گرداب بحران قروض دولتی در حال غرق شدنند و نه آمریکا. بحث نوشته درباره بحران کنونی در اروپا معروف به بحران یورو است و نه درباره بحران سرمایه داری به طور کلی و یا حتی درباره بحران سال 2009. هم در مورد بحران شال 2009 و هم در مورد زمینه عمومی بحرانهای آتی دوره ای سرمایه داری، بحث من همان است که در سمینار بحران ارائه دادم. وضعیت لحظۀ کنونی در اروپا را اما نمی توان با نظریۀ عمومی بحران توضیح داد. نظریۀ عمومی بحران البته پس زمینه بحران حاضر نیز هست، اما خود این بحران یورو به همانطور که در نوشته هم آورده ام به نظرم ناشی از حمله و تعرض سرمایه مسلط بر بلوک اروپا به نیروی کار است که در قالب تخریب مبانی اقتصاد و زندگی اجتماعی در یونان و اسپانیا و ایرلند و پرتغال خود را نشان می دهد.
موفق باشی
این تصویر، به تنهائی بیانگر حقیقت امر خارق العاده ای است:
بیانگر پاسخ نظری ژرفی است به پرسش مطروحه در سرتیتر این مقاله!
عمر طراح دراز باد!