مجله هفته – مجله سیاست بین المللی – سال هجدهم


دوره استالین بگواهی آمار و ارقام

نوشته گنادی زیوگانوف

برگردان: ا. م. شیری

(بخش دوّم)

بخش اول در اینجا

http://eb1384.wordpress.com/2012/06/14/

سوسیالیسم پیروز می شود

پیشگفتار مترجم

ماکسیم گورکی، نویسندۀ بزرگ خلق روس اعتقاد داشت: «روشنفکرانی که چند سالی از عمر خود را روی نیکمت دانشگاهها گذرانده­اند، اگر نخواهند به نفع جامعه تربیت شوند، به خطرناکترین انسانها تبدیل خواهند شد و مردم را بسوی تباهی هدایت خواهند کرد». مواضع «روشنفکران» دور جدید جنگهای استعماری که از اوایل دهه نود قرن گذشته میلادی آغاز شده، صحت این عقیده گورکی را بار دیگر به اثبات رسانده اند.

هنوز مرکب بخش نخست نوشتار حاضر خشک نشده بود که با هجوم برق­آسای برخی چپنماهای وابسته به گونه جدید «چپ»، مواجه گردید. یکی از اینها که بی شک نماینده فکری «چپهای رفیق بوشی» می باشد، تا آنجا پیش رفت که کلچاک و دنیکین، فرماندهان گاردهای سفید در جنگهای داخلی اتحاد شوروی و توخاچوفسکی تروتسکیست را که در صدد بود با سرنیزه اش آزادی وعدالت به جهان ارمغان آورد، جزء «فرماندهان ارتش سرخ و بلشویکها» بحساب آورد و «نوابغ عرصه نظامی» نامید که قربانی «جنایتکاری» استالین شدند. این جناب مرقوم می فرماید: «آری کلچاک و دنیکین هم جوان ترین ژنرال های چهار ستاره (سپهبد) ارتش سرخ بودند! کلچاک و دنیکین هم مبتکر استفاده از صنایع در تسلیحات بودند! و مبتکر ده ها نو آوری نظامی در جهان!» (http://www.hafteh.de/?p=29888 بخش نظرات).

در تعریف چپنماهای نوع رفیق بوشی، لازم به توضیح است که این گونه جدید «چپ»، پس از اشغال عراق توسط تروریسم آمریکا و انگلیس در سال ۲۰۰۳ و کشتار و تارومار کردن بی­امان بیش از نیمی از مردم و ویرانی کامل و ادامه دار این کشور هنوز هم گرفتار در چنگال تروریسم صادراتی غرب، در اثر اعطای حاکمیت بخش شمالی آن به «رفیق» مسعود، «دانش»آموخته اسرائیل، پدید آمده است.

البته، پیدایش گونه­های جدید «چپ» اعم از «نو»، «دموکرات»، «مدرن»، «بوشی» و غیره، در مجموع، حاصل یک دگردیسی جهشی ایدئولوژیک است که در اثر شکست نیروهای عدالتخواه جهان در سالهای نود قرن گذشتۀ میلادی و رکود مبارزه طبقاتی پدید آمد و به جمع اورکمونیستها، «سوسیالیستها» و سوسیال- دموکراتهای تاریخا و ماهیتا ضدکمونیست، متحد و همدست ارتجاع امپریالیستی در تمام جنایتها برعلیه بشریت جهان افزوده شد.

مجموعۀ گونه­های جدید «چپ» که مبارزه طبقات متخاصم اجتماعی و حاکمیت سیاسی را بمثابه ابزار اعمال فرمانروائی یک طبقه بر دیگر طبقات اجتماعی، همواره کنار گذاشته و در بهترین حالت، کیسه دریوزگی بر دوش بر در خانۀ «یک درصدیها» مداحی می کنند بامید آنکه دل آنها را برای برقراری «عدالت اجتماعی» برحم آورند، طبیعی است که در حمله به درخشان ترین دوره تاریخ بشری با همدیگر مسابقه بگذارند، گوی سبقت از همدیگر بربایند… از اینان، چیزی غیر از آن نباید و نمی توان انتظار داشت. بویژه اینکه در تمام دوره موجودیت خود، غیر از همراهی و همآوائی با ارتجاع سرمایه داری در جرم و جنایت علیه بشریت، تحریف بطور کلی تاریخ و فحاشی به سوسیالیسم، کار دیگری نکرده اند. اگر نه، یک نمونه از خدمات خود به استثمارشوندگان تحت ستم سرمایه را نشان دهند. اگر آری، پس درست است که: «چو هر که بی هنر افتد، نظر به عیب کند».

ولی، ما همواره در پی تحقیق، بررسی و روشن کردن حقایق و وقایع آن دورۀ گرامی تاریخ جهان بوده و هستیم که برای اولین بار مالکیت خصوصی بر زمین و ابزار تولید بر افتاد، استثمار انسان بوسیله انسان لغو گردید، بیکاری، این بزرگترین معضل جوامع بشری و منشاء اغلب مفاسد و انحرافات اجتماعی دیگر ریشه کن شد، برای اولین بار در تاریخ بشر، در اغلب عرصه های اجتماعی، فرهنگی، علمی، فنی- تکنولوژیکی بموفقیتهایی اعجازانگیزی دست یافت و…

هدف ما از این کار، شکستن توهم سوسیالیسم هراسی، روشن کردن جوانب ناروشن آن دوره، تلاش برای شناخت و شناسائی نقاط قوت و ضعف آن است. چرا که بدون فراگیری گذشته، ساختن آینده بهتر نیز با تکرار آزمون و خطاهای گذشته همراه خواهد بود و ما نیز قصد مشارکت در ساختن آینده داریم…

***

در بارۀ دورۀ استالین، در بارۀ ابعاد شخصیتی او تنها ارقام مذکور در این نوشتار گواهی نمیدهند. با مطالغۀ سخنرانیها و گزارشات او نمیتوان شکفت و شعف خود را از اینکه وی نه فقط موفقیتها، حتی نواقص را چقدر روشن میدید، پنهان کرد. استالین همواره از این میثاق لنین پیروی میکرد: «انتخاب نیروها و نظارت بر اجراء، مهمترین مسئله در کار رهبر است». او بارها و بارها در بارۀ احتراز از بوروکراسی،  کاغذ بازی، حرافی و بی عملی  هشدار میداد. او اهمیت حیاتی وظیفۀ حرکت به پیش بخش خصوصی و کارگزاران شرافتمند برای کشور را بروشنی فرمولبندی کرد». استالین ضمن بررسی نتایج اولین برنامۀ پنج ساله، اجرای این برنامه در ۴ سال و ۳ ماه انگشت گذاشت و سخنان فوق را بر زبان راند.

من با اینکه در اثر خودم بنام «استالین و مسائل معاصر»[*]، نظر بانکدار انگلیسی، جری گیبسون را در بارۀ ماهیت کار انسان شوروی یادآوری کرده­ام، تصور میکنم بیجا نیست در اینجا هم به اظهار نظر ماه اکتبر سال ۱۹۳۲ او در بارۀ نتیجۀ برنامۀ پنج سالۀ اول استناد کنم.

گیبسون پس از تأکید پیشاپیش بر این مسئله که: «می خواهم بگویم که من نه کمونیستم و نه بلشویک. من مشخصا یک سرمایه­دار و صاحب صنایع هستم»، ضمن مقایسه غرب آن زمان با نظام شوروی، بسود دولت شوروی و اقتصاد استالینی حکم صادر نموده، می گوید: «درست در زمانی که بسیاری از کارخانه های ما از کار بازمانده و تقریبا ۳ میلیون نفر از مردم ما مأیوسانه بدنبال کار می گردند، روسیه به پیش می تازد. برنامه­های پنج ساله را به استهزاء گرفتیم و شکست آنها را پیش بینی کردیم. اما مطمئن باشید که برنامه­های پنج ساله بیش از حد مورد نظر اجرا شده است».

هدف اصلی استالین و همفکران او در بخش اقتصادی برنامه پنج ساله، تبدیل کشور دهقانی به قدرت صنعتی بود. این موضوع را من در کتاب «استالین و مسائل معاصر» نیز مورد توجه قرار داده ام. ولی  با مطالعه آثار، سخنرانیها و نطق­های استالین در کنگره­ها و پلنومهای حزبی و در مقابل سربازان، می توان فهمید که مسئله دهقانی از نظر وی، بغرنج­ترین مسئله بود. جنبش تعاونی کردن و اشتباهات روی داده در مسائل دهقانی، فکر استالین  را تا پایان عمر بخود مشغول داشته بودند.

فقط کسانی که مغرضانه سعی می­کنند سیاستهای دهقانی استالین را تحریف کنند، می توانند مساعی عظیم دولت برای توسعۀ کشاورزی در دورۀ استالین را انکار نمایند. البته، تأمین روستا با تراکتور و کمباین هم نمی تواند تنها گواه صریح این کوششهای عظیم دولت باشد. و حتی، کمکهای هنگفت از خزانه دولت (از بودجه) به روستا نیز تنها گواه آن نیست. تلاشهای بسیار گسترده در جهت سوادآموزی و توسعۀ فرهنگ در میان روستائیان در دورۀ استالین، قاطع­ترین گواه ماست. در اوایل سال ۱۹۳۳، در حدود ۱۷ درصد دانشجویان مؤسسات آموزش عالی را روستازادگان تشکیل می دادند، در حالیکه این نسبت در آلمان آن زمان، فقط ۴/ ۲ درصد از کل دانش آموختگان را شامل می­شد. هم حجم احداث مدارس در منطق روستائی، هم افزایش رقم دانشجویان روستائی زاده ثابت می کنند که، نوع نگرش استالین به دهقانان بعنوان طبقه، حداقل، بسیار مسئولانه بود.

جدول ۴

مدارس ساخته شده در اتحاد شوروی

در فاصلۀ سال ۱۹۳۳ تا سال ۱۹۳۸

مجموعا: ۲۰۶۰۷

               در شهرها و شهرکها            تعداد               سهم به ٪

                                                      ۴۲۴۵                       ۶/ ۲۰

               در مناطق روستائی                تعداد              سهم به ٪

                                                     ۱۶۳۵۳            ۴/ ۷۹

حالا این شاخصها را با آمار دورۀ «بازاری- دموکراتیک» حاضر مقایسه می کنیم. اگر در سال ۱۹۹۱ در سراسر خاک فدراسیون روسیه ۴۸۶۰۰ مدرسه وجود داشت، شمار آنها در سال ۲۰۰۸ به ۳۶۳۰۰ واحد کاهش یافت. یعنی، در دورۀ استالین در عرض پنج سال، بیش از بیست هزار مدرسه ساخته شد ولی، در دورۀ حاکمیت لیبرالهای امروزی، در طول ۱۷ سال، بیش از بیست هزار مدرسه از بین رفته است.

برای درک و ارزیابی شایسته از استالین بعنوان سازندۀ قدرت و بعنوان رهبر، درک دورۀ رهبری او ضرورت است.

درک دنیای آن زمان و شراطی که کشور قرار گرفته بود، الزامی است. چرا مورخانی که برای آلودن چهرۀ استالین سعی می­کنند، از صحبت در این باره فرار می­کنند که: کشورهای پیشرو آن زمان جهان در چه وضعیتی بودند؟ اقتصاد آنها در مقایسه با اقتصاد شوروی چگونه توسعه می­یافت؟ رکود بزرگ آمریکا زندگی چه تعداد انسان را بکام خود فرو کشید؟  بلی! دست اندر کاران از مرگ بیش از دو میلیون نفر در اثر گرسنگی خبر می دهند. به چه سببی سازمانهای لیبرالی در غرب و روسیه علاقمند به برابرسازی کمونیسم و فاشیسم، نمی خواهند این میلیونها قربانی آمریکا را قربانیان نازیسم سرمایه­داری بحساب آورند؟

برای درک واقعیت آن زمان شوروی و ارزیابی موفقیتهای سالهای ۳۰، و مقایسۀ آهنگ رشد آن با آهنگ رشد دیگر کشورها، آمار و ارقام، مطمئن­ترین گواه ما هستند.

جدول ۵

حجم تولیدات صنعتی به ٪

پس از سال ۱۹۲۹

کشور                          ۱۹۳۰                 ۱۹۳۱      ۱۹۳۲                    ۱۹۳۳

اتحاد شوروی                ۷/ ۱۲۹      ۹/ ۱۶۱     ۷/ ۱۸۴         ۵/ ۲۰۱

ایالات متحدۀ آمریکا          ۷/ ۸۰       ۱/ ۶۸        ۸/ ۵۳          ۹/ ۶۴

انگلیس                        ۴/ ۹۲       ۸/ ۸۳        ۸/ ۸۳           ۱/ ۸۶

آلمان                           ۳/ ۸۸      ۷/ ۷۱        ۸/ ۵۹           ۸/ ۶۶

 فرانسه                       ۷/ ۱۰۰     ۲/ ۸۹        ۱/ ۶۹           ۴/ ۷۷

این ارقام خود بخود سخن می­گویند. حتی یکی از کشورهای پیشرو گرفتار در بحران آن زمان جهان، در سال ۱۹۳۳ نتوانستند شاخص  توسعۀ خود را بمیزان سال ۱۹۲۹، سال آغاز «رکود بزرگ» آمریکا برسانند.

بطور متوسط حجم تولیدات صنعتی در این کشورها ۲۵ درصد کاهش یافت.

حجم تولیدات صنعتی اتحاد شوروی اما در همان دوره بیش از دو برابر افزایش یافت.

در اینجا آمار دیگری را برای مقایسۀ وضعیت اقتصادی کشور ما و اوضاع اقتصادی غرب در اوایل سالهای دهۀ ۳۰ با شاخصهای قبل از جنگ، با سال ۱۹۱۳ شاهد می­آوریم.

جدول ۶

حجم تولیدات صنعتی به ٪

تا میزان قبل از جنگ

                        کشور                              ۱۹۲۹                    ۱۹۳۳

                        اتحاد شوروی                     ۳/ ۱۹۴                 ۳/ ۳۹۱

                        ایالات متحدۀ آمریکا             ۲/ ۱۷۰                 ۲/ ۱۱۰

                        انگلیس                             ۱/ ۹۹                    ۲/ ۸۵

                        آلمان                               ۰/ ۱۱۳                 ۱/ ۷۵

                        فرانسه                            ۰/ ۱۳۹                 ۶/ ۱۰۷

همانطور که پیداست، حتی انگلیس و آلمان در طول ۲۰ سال، برخلاف روسیه، حتی بدون تحمل جنگ داخلی، موفق نشدند تولید صنعتی خود را تا سطح سال ۱۹۱۳ برسانند. تنها ایالات متحدۀ آمریکا و فرانسه پس از۲۰ سال توانستند شاخصهای سال ۱۹۱۳ خود را پشت سر بگذارند. ولی رشد ۲/ ۱۰ درصدی آمریکا و ۶/ ۷ درصدی فرانسه با رشد ۴ برابری تولیدات صنعتی اتحاد شوروی در مقایسه با شاخصهای سال ۱۹۱۳ روسیه، بهیچوجه قابل قیاس نیستند.

اینک، زمانیکه ما در دورۀ سقوط ، می­توان گفت، در دورۀ سقوط اقتصاد کشور بسر می­بریم، ارزیابی واقع بینانه و خردمندانۀ آن دوره، از اهمیت ویژه­ای برخوردار است. باید فهمید که برای آغاز تولید صنعتی در اتحاد شوروی در سال۲۰ و دستیابی به رشد عظیم تولیدات صنعتی در سالهای ۳۰، پیش از همه، ایجاد این صنایع از نقطۀ صفر ضروری بود. بعبارت دیگر، این در حالی اتفاق افتاد که کشور ما ضمن اجرای وظایف پیچیده­تر از هر کشور دیگری در عرصۀ نوآوری، با سرعتی بسیار بیشتر از کشورهای غربی توسعه یافت.

و این نمونۀ موفقیت در نوآوری را هیچ کشور دیگری در جهان انجام نداد.

بمنظور دستیابی به نتایج مثبت در توسعۀ اقتصادی و برای از نو بر پا ساختن کشور، پیش از همه، حل مسئلۀ آموزش و تحصیل ضروری بود.

این هم امارهای آن دوره:

جدول ۷

تعداد دانش­آموختگان مدارس ابتدائی و متوسطه،

متوسطۀ ویژه و مدارس عالی اتحاد شوروی

(در آغاز سال تحصیلی به هزار نفر)

۱۹۱۴- ۱۹۱۵     ۱۹۲۷- ۱۹۲۸        ۱۹۴۰- ۱۹۴۱        ۱۹۵۰- ۱۹۵۱

در مدارس ابتدائی، هفت ساله و متوسطه، در مدارس کارگری و روستائی جوانان و دیگر مدارس

               ۷۸۹۶                ۱۱۵۸۹                  ۳۵۵۲۸                ۳۴۷۵۲

درصد، نسبت به سال ۱۹۱۴    ۸/ ۱۴۶                  ۹/ ۴۴۹                ۱/ ۴۴۰

در مدارس کارآموزی و مراکز آموزشهای تخصصی (باضافۀ آموزش غیابی)

                 ۳۶                    ۱۸۹                       ۹۷۵                    ۱۲۹۸

افزایش، نسبت به سال ۱۹۱۴      ۲/ ۵ برابر                 ۲۷ برابر            ۳۶۰ برابر

در مراکز آموزش عالی (باضافۀ آموزش غیابی)

               ۱۱۲                     ۱۶۹                     ۸۱۲                   ۱۲۴۷    

افزایش، نسب به سال ۱۹۱۴        ۵/ ۱ برابر              ۳/ ۷ برابر             ۱۱ برابر

افزون بر این، از دانشکده­های کارگری مراکز آموزش عالی موجود تا سال تحصیلی ۱۹۴۰- ۱۹۴۱، ۴۹ هزار نفر در سال تحصیلی ۱۹۲۷- ۱۹۲۸ و ۲۵ هزار نفر در سال تحصیلی ۱۹۴۰- ۱۹۴۱ فارغ التحصیل گردیدند.

آمار قاطع فوق الذکر گواهی از آن میدهد که بحث رهبری کشور در آن دوره، نه بر سر نوآوریها، بلکه بر سر فراهم ساختن مبانی فکری برای ترقی و توسعۀ نوآورانۀ کشور بود.

حتی زمانیکه کودکان متولد سالهای جنگ کبیر میهنی به مدرسه رفتند، با اینکه شمار شاگردان مدارس تقریبا ۸۰۰ هزار نفر کاهش داشت، ولی تعداد مشغولان به تحصیل در مدارس متوسطه و مراکز تحصیلات عالی پیوسته افزایش می­یافت.

در این باره که چنین توجه حیرت­انگیز به امر آموزش و تحصیل، چه بازده قاطعی برای کشور داشت، تعداد اکتشافات و اختراعات ثبت شدۀ سالهای بعد از جنگ دورۀ استالین گواهی میدهند.

جدول ۸

تعداد اختراعات، کشفیات و ابتکارات تقدیم شده و کارآئی آنها در سالهای پس از جنگ

           شمار اختراعات و کشفیات،                  تعداد اختراعات و کشفیات      تعداد پیشنهادات

           سال ارائۀ پیشنهادها                 پیشنهادی                         بکاربسته شده

           (به هزار)                              (به هزار)                          در فرایند تولید

            رشد آنها به درصد                  رشد آنها به درصد               رشد آنها به درصد

            در سالهای ۱۹۵۰                     در سالهای ۱۹۵۰                   در سالهای ۱۹۵۰

۱۹۵۰        ۵۵۵                                   ۱۲۴۱                               ۶۵۵

۱۹۵۱      ۷۰۱- ۳/ ۱۲۶٪                ۱۳۶۴- ۱۱۰٪                            ۷۲۹- ۳/ ۱۱۱٪

۱۹۵۲      ۸۰۵- ۱۴۵٪                   ۱۵۳۵- ۷/ ۱۲۳٪                ۸۳۴- ۳/ ۱۲۷٪

۱۹۵۳      ۸۷۴- ۴/ ۱۵۷٪                ۱۶۱۹- ۵/ ۱۳۰٪               ۹۰۲- ۷/ ۱۳۷٪

یادآوری این واقعیت که، سالانه بیش از نیمی از اختراعات در فرایند تولید بکار برده می­شد، لازم است.

شاخص آماری ذکر شده اگر با «موفقیتهای» امروزی چوبایس در عرصۀ کاربرد «نانوتکنولوژی» مورد مقایسه قرار داده شود، بویژه شگفت­انگیزتر خواهد بود. از ۱۲۰۰  اختراع پیشنهادی به چوبایس، او تنها ۸ مورد آنها را پذیرفت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*]- کتاب «استالین و مسائل معاصر»، تألیف گنادی زیوگانوف را در سال ۱۳۸۹ بزبان فارسی ترجمه کرده ام. متن کامل آن در بخش «صفحات» این نشانی: (eb1384.wordpress.com) در دسترس است. مترجم

ادامه دارد…

23 پاسخ به “دوره استالین بگواهی آمار و ارقام نوشته گنادی زیوگانوف (بخش دوّم)”.

  1. آمار دادن را در مکتب احمدی نژاد آموخته اند

    لایک

  2. ادامه تحریفات کودکانه توده ی
    سلطانزاده قبل از تاسیسس «حزب توده» (سازمانی که نه به عنوان یک تشکل کارگری، بلکه همواره و همیشه بمثابه یک سازمان تمام خلقی صلح طلب ایجاد شد) در روسیه توسط استالین به قتل رسید. حتما ایشان نیز توده ی بوده و خودش خبر نداشته! درماندگی و عجز طیف توده ی حدی نمیشناسد.
    اگر بوخارین با استالین همنظر بود، پس چرا استالین بوخارین را به جوخه آتش سپرد؟
    حزب کمونیست ایران در دوران شکوفایی و بالندگی انقلاب اکتبر پا به عرصه وجود نهاد، و در درون حزب کمونیست ایران مباحثی بدیع و بکر از سوی سلطانزاده در مورد: مرحله انقلاب در ایران، ماهیت امپریالیزم، و استراتژی گسترش انقلاب در شرق مطرح شد، که همگی بیانگر استقلال فکری و عملی این حزب راستین بود.
    «حزب» توده بمثابه یک سازمان تمام خلقی صلح طلب، و نه یک تشکل مستقل، رادیکال کارگری، محصول دوران انحطاط و فساد استالینی است.
    در مقابله با تفکر و عملکرد مستقلی که ما در تاریخ حزب کمونیست ایران شاهدش هستیم ، از تاسیس «حزب» توده ما شاهد وجود عناصر اطلاعاتی ک. گ. ب. مانند کامبخش و امثالهم در صفوف آن میباشیم. نورالدین کیانوری «دبیر اول» «حزب» و یار امام یکی دیگر از عناصر اطلاعاتی ک. گ. ب. میبود.
    دروغ گوهای کم حافظه توده ی اول ادعا میکند که قبل از «حزب» توده هیچ جریان چپی در ایران موجود نبوده. پس از یادآوری تحریف کودکانه تاریخی شان (مانند تمام دیگر تحریهایشان) به راحتی مدعی میشوند که بله، پس از بیست سال فاصله تاریخی مابین این دو تشکل، کشتار کادرهای رهبری حزب کمونیست ایران، مانند سلطانزاده، توسط استالین، و کهکشانی از اختلاف مابین استقلال فکری و عملی حزب کمونیست ایران و دنباله روی و اطاعت کورکورانه «حزب» توده ( اطاعت کورکورانه ی که رفیق خسرو روزبه نیز همواره از آن انتقاد میکرد، خصوصا پس از فرار «رهبری» حزب از کشور به دنبال کودتای ۲۸ مرداد) این جریان منحط دنباله رو، و وابسته در «حقیقت» ادامه همان حزب اصیل، بدیع و بکر میباشد.
    صد رحمت به سنگ پای قزوین!
    پس فردا هم حتما ادعا میکنید که شما از روز اول مخالف جمهوری اسلامی بودید، و تمام همکاری «حزب» توده با نیروهای امنیتی رژیم سوتفاهمی بیش نبوده.

    لایک

  3. حزب توده و پدیده ی خیانت
    من ابتدا می خواهم به پدیده خیانت حزب توده و این کلیشه که دائما مانند پتکی که بر سر آنها فرود می آید بپردازم من قصد تحلیل و بررسی تاریخ معاصر جنبش چپ را ندارم اما تا حدودی به مباحثات آن اشاره می کنم بهرحال خوانندگان محترم آنچ به عنوان خیانت حزب توده به آن اشاره می شود شامل دو دوره زمانی است که اگر آنرا با چشم پوشی از جزعیات امر ترسیم کنیم شامل قبل و بعد از انقلاب می گردد
    تا آنجا که به قبل از انقلاب مربوط می شود اتهامات شامل
    خیانت به مصدق
    خیانت به منافع ملی کشور و معامله بر سر نفت شمال
    فرار به خارج از کشور است
    در هر سه مورد من معتقدم هیچ دقت جدی از سوی مخالفان حزب توده در تحلیل واقعیت ها صورت نگرفته من معتقدم حزب توده در وانفسای سال های 20 تا 32 عملا با کمی بالا و پائین هم به لحاظ نظری و هم عملی فتاری سوسیالیستی و بر امواج زحمتکشان ایران  را برگزید تبلیغات دستگاه های تبلیغاتی سلطنتی و ملی گرایان جبهه ملی با تغذیه فکری آمریکا و بریتانیای کبیر مبتنی بر خیانت به نظر من فاقد هرگونه سندیت تاریخی است.حزب توده خود را موظف به حفظ استقلال ایران و متعهد به شوروی سوسیالیستی می دانست و همانگونه نیز عمل کرد. اشتباهات یومیه این حزب در آن دوران مانند هر جریان تازه کار و جوان بود و علی رغم آن از موفقیت های بسیاری در زمینه کار سندیکائی و نظامی برخوردار شد.
    پیروزی کودتای امپریالیستی و افسانه اینکه اگر حزب توده سازماننظامی اش را به خیابان می آورد مصدق سقوط نمی کرد و آمریکائی ها خاکم نمی شدند و حزب توده در تحلیلش اشتباه کرد و مصدق را ضد کارگر و آمریکائی خواند و همین باعث تضعیف مصدق گردید و زمینه سقوط ایشان را فراهم سخت همه کلیشه ای تکراری و غیر واقعی و بدور از اسناد تاریخی است.
    اولا سازمان نظامی حزب توده در حدی نبود که جلوی کودتای نظامی و ارازل و اوباش آمریکائی را بگیرد و متنع سقوط مصدق گردد، و اگر حزب توده چنین توانائی را داشت آنرا به کار هم می گرفت بی شک باز هم مصدق سقوط می کرد چرا که اینبار این حزب توده بود که با نیروی نظامی خود وی را سرنگون می کرد و حکومتی توده ای را بوجود می آورد.
    دوما همین جبهه ملی و تمام سران فئوال زاده آن با دخالت نظامی حزب توده همیشه مخالف و سازمان نظامی را سلزمانی کمونیستی و غیر قانونی می دانستند و هر آنچه در توان داشتند برای دستگیری سران آن بکار می بستند. این شامل ملیون و پهلوی چیان می شد.
    سوما نیروی اصلی مقاومت در برابر کودتا چه قبل از وقوع و چه بعد از آن را سندیکا ها و زحمتکشان و روشنفکران حزب توده تشکیل می دادند حتی روز بیست و هشت مرداد ستون اصلی مقاومت بازهم حزب توده بود.
    تا اینجا افسانه خیانت به مصدق، در خیانت به کشور که ستون اصلی آن طرح مسئله نفت شمال است که کمابیش در ادوار اخیر توسط چپ سوسیال دمکرات مانند محمد رضا شالگونی و دیگران در هر فرصتی حتی از تریبون های امپریالیستی مانند بی بی سی هم طرح می شود، بهرحال این یکی از بی پایه ترین ادعاهای محافل راست بر علیه شهادت تاریخ است اما تاریخ چه شهادت می دهد: قرین ۶۷ سال است جنگ روانی‌ بلاوقفه‌ای علیه حزب توده‌ ایران در موضوع نفت شمال از سوی محافل امپریالیستی،مزدوران ارتجاع و دوستان نه آشنا به تاریخ در میهن ما سازمان یافته است. ‪ ‬موضوع امتیاز نفت شمال دو بار در تاریخ کشور ما تکرار شده است، بار اول کابینه‌ی قوام‌السلطنه در سال۱۳۰۰ پس از قرار داد ۱۹۲۱ و بار دیگر ۲۲ سال بعد در دولت ساعد مراغه ای. موضوع  نفت شمال از یک سو به قرار داد ۱۹۲۱ و از سوی دیگر به در خواست آمریکایی‌ها برای امتیاز نفت شمال مربوط میگردد.  
     قرار داد۱۹۲۱  برگ زررینی در تاریخ معاصر ما است و نماینگر احساس همبستگی‌ دولت جوان شوراها به رهبری لنین است .قرارداد ۱۹۲۱ که همه‌ی امتیازات استعماری دولت روسیه تزاری علیه ملت ایران را قاطعانه رد و لغو و باطل کرد، بهره‌برداری از نفت شمال را در حق حاکمیت مطلق ایران قرار داد، اما از آن‌جا که خطر تهاجم به دولت نوبنیاد سوسیالیستی شوروی از طریق خاک ایران به عناوین مختلف و راه‌های گوناگون به شدت احساس می‌شد، در ماده ۱۳ قرارداد شرط و تعهد شده بود که بهره‌برداری از منابع نفت شمال توسط دولت ایران انجام شود و اگر دولت قصد دادن امتیاز به کشورهای دیگری را داشته باشد، دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی برابر توافق و نظر دولت ایران نسبت به دیگر خواستاران بهره‌برداری اولویت خواهد داشت. وجود این شرط تا حدی از نگرانی دولت شوروی در مورد ایالات شمال ایران که مرزهای مشترک ایران و شوروی است و سال‌ها تحت سلطه‌ی قوای استعماری انگلیس بود، می‌کاست اما این خطر باز هم احساس می‌شد که عوامل ارتجاع و امپریالیسم که در هیئت حاکمه‌ی ایران نفوذ قابل ملاحظه‌ای دارند، شرایطی را تحت بهانه و ترفندهای گوناگون مانند «مبارزه با دو قدرت روس و انگلیس» ایجاد کنند و پای دولت آمریکا را به مسئله‌ی نفت شمال و مرزهای شوروی بکشانند. رویه خصمانه‌ی کابینه‌ی سیاه سیدضیاء‌الدین علیه قرارداد ۱۹۲۱ و پس از آن اقدامات کابینه‌ی قوام‌السلطنه، مؤید این نگرانی و تشویش شد و سیر حودادث تا سال‌های متمادی ثابت کرد که هیئت حاکمه‌ی ایران رویه ضدیت با شوروی را علی‌رغم وجود قرارداد ۱۹۲۱ ادامه خواهد داد.
     کابینه‌ی قوام‌السلطنه که پس از سقوط سیدضیاء بر روی کار آمد، در سال ۱۳۰۰ هجری شمسی به فاصله‌ی کم‌تر از یک سال که از امضای پیمان ۱۹۲۱ میلادی می‌گذشت، اقداماتی را محرمانه و سری برای انعقاد قرارداد با آمریکایی‌ها در همان موردی که به تصریح قرارداد ۱۹۲۱، دولت شوروی حق اولویت داشت، شروع کرد( گوشه هایی از تاریخ معاصر ایران -رسول مهربان)
    . حسین مکی یکی از علاقه‌مندان به قوام‌السلطنه که بعدها از طریق حزب دموکرات قوام به جبهه ملی آمد و تا دبیر کلی جبهه ملی صعود و عروج کرد می‌گویند: 
    «یکی از اقدامات سریع و عاجل کابینه‌ی قوام‌السلطنه واگذاری امتیاز استخراج نفت شمال به کمپانی استاندارد اویل آمریکایی بود که دولت با یک مهارت و سرعت فوق‌العاده‌ای که در تاریخ مشروطیت و قانونگذاری ایران بی‌سابقه بود، به‌طور محرمانه مواد قرارداد را تنظیم و در جلسه سری مجلس شورای ملی تقدیم ریاست مجلس نمود،……….
    گزارش کمیسیون که حاوی چهار ماده‌ی پیشنهادی دولت و یک ماده‌ی الحاقی کمیسیون بودجه، به مضمون زیر قرائت شد:
    1- مجلس ملی ایران واگذاری حق استخراج نفت ایالات مفصله‌الاسامی شمال ایران را به کمپانی استاندارد اویل آمریکایی تصویب می‌نماید. نقاط مزبور شامل ایالات آذربایجان- استرآباد- مازندران- گیلان- خراسان خواهد بود.
    2-مدت این امتیاز پنجاه سال.
    3-حقوق دولت ایران زاید بر صدی ده از کلیه‌ی نفت و مواد نفتی مستخرجه از چاه‌ها قبل از آن که هرگونه خرجی به او تعلق بگیرد خواهد بود.
    4-شرایط دیگر امتیاز از قبیل تسعیر سهم دولت از پرداخت آن و طرز نظارت دولت در عواید کمپانی و شرایط ابطال کننده‌ی این امتیاز و سایر شرایط دیگر را دولت پس از مذاکره تهیه و برای تصویب به مجلس شورای ملی تقدیم خواهد نمود.
    5- کمپانی مزبور حق نخواهد داشت این امتیاز را به دولت یا یک شرکت خارجی واگذار نماید و در صورت تخلف از این ماده امتیاز مزبور ملغی خواهد شد4 «( تاریخ بیست ساله‌ی ایران، حسین مکی، جلد اول، ص334،)
      روزنامه‌های آزادی‌خواه کشور اعلام خطر کردند و دولت شوروی شدیداً به دولت قوام اعتراض کرد و تصویب چنین امتیازی را به مثابه حضور عوامل نظامی و سیاسی آمریکا که با دولت و انقلاب شوروی علناً در حال جنگ بود دانست از طرفی ملت ایران متوجه شد،. لازم به یادآوری است که کابینه‌ی مشیرالدوله به علت مقاومتی که در برابر مطامع استعماری آمریکا نشان داد و مایل نبود با دوستی و موافقت یک‌جانبه با دولت آمریکا موجب رنجش و مخالفت دولت شوروی شود و نیز به علت رویه‌ی سیاست استقلال که در شخصیت مشیرالدوله وجود داشت، شراکت و تبانی کمپانی استاندارد اویل با شرکت نفت جنوب را بهانه کرد و با اجرای قراردادی که در کابینه‌ی قوام‌السلطنه تصویب شده بود شدیداً مخالفت ورزید. کابینه‌ی مشرالدوله حتی یک میلیون دلار پیش پرداخت دولت آمریکا را که به بانک شاهی حواله شده بود قبول نکرد، زیرا در همان موقعی که این حواله‌ها صادر شد ناگهان از طرف سفارت انگلیس به مشیرالدوله اطلاع داده شد که قبول این وجه رضایت ضمنی و تقبل مشارکت، کمپانی انگلیسی می‌باشد. به«مجرد وصول این خبر مشیرالدوله فوراً این مسئله را رد کرد و از طرف دیگر حواله را توقیف نمود و دیناری از آن را نگرفت»( تاریخ بیست ساله‌ی ایران، حسین مکی، جلد اول، 346)
    در اکتبر ۱۹۴۳ نمایندگانی از جانب گروه نفتی‌ داچ شل(که همان کمپانی نفت جنوب بود ) محرمانه برای مذاکره در موضوع گرفتن امتیازاتی در نواحی جدید به ایران آمدند، با وجود رخنه آی‌ که مستشاران آمریکا یی در نقاط حساسی داشتند موضوع نمی‌توانست مخفی‌ بماند، لذا چندی بعد در فوریه ۱۹۴۴ شرکت‌های استاندارد ایل نیو جرسی،استاندارد وکوم ایل کمپانی ،سکونی واکوم ایل کمپانی و سینکلر نیز نمایندگانی از سوی خود به همین منظور اعزام کردند. این دوران مقارن است با دوران پایانی کابینه سهیلی که آقای ساعد مراغه‌ای وزیر امور خارجه این کابینه است. همه‌ی این امکانات و عوامل مساعد، علی‌الظاهر اجرای نقشه‌ی واگذاری امتیاز نفت شمال را به آمریکا سهل و آسان می‌نمود و این‌بار  دولت مورد قبول آمریکا و انگلیس، یعنی دولت ساعدِ مراغه‌ای مأمور اجرای برنامه شد و مقدمات کار را با دعوت مستشاران نفتی از هر جهت آماده کرد. آقایان هوور پسر پرزیدنت هوور رییس جمهور سابق آمریکا و کریتس به ایران آمدند کمیسیونی مرکب از نامبردگان ،رکس، ویویان از طرف آمریکا و انتظام ،نخعی،پیرنیا از طرف دولت ایران برای مطالعه پیشنهادات رسیده تعیین گردیدند و این مذاکرات طبق معمول نظر دولت‌ها در خفای کامل انجام می‌شد. پس از گذشت 22 سال مجدداً چنین شرایطی را اوضاع جنگ جهانی دوم برای خیزش و پرش ایالات متحده‌ی آمریکا به سوی اخذ امتیازات استعماری در ایران و ایجاد کمربند امنیتی به دور شوروی فراهم کرد.
    هنگامی که موضوع مذاکرات در جراید رسوخ کرد و پرده‌ها بالا رفت دولت شوروی بر خلاف انتظار آمریکا و انگلیس تصمیم به اعزام کمیسیونی برای دادن پیشنهادات در باره استخراج نفت در شمال ایران گرفته و دولت ایران را در تاریخ ۱۹ شهریور ۱۳۲۳ از تصمیم خود با خبر نمود.  این کمیسیون به ریاست کافتارادزه معا ون وزیر امور خارجه شوروی وارد تهران شد. هیأت اعزامی شوروی شرایط مزایای بهره‌برداری منابع نفتی شمال را توسط دولت شوروی طی جلسات متعدد به اطلاع کابینه رساند و معلوم شد که پیشنهادات دولت شوروی اختلاف ماهوی و بنیادی با شرایط استعماری دولت‌های آمریکا و انگلیس دارد و دولت ساعد نمی‌تواند علناً و رسماً آن را رد کند، زیرا شرایط و پیشنهادات شرکت‌های آمریکایی و انگلیسی، حداکثر همان شرایط مصوبه‌ی کابینه‌ی قوام بوده است. آن‌چه داوطلبان آمریکایی مخفیانه درصدد جلب و اخذ آن از دولت ایران بودند، امتیازی بود در همان اندازه امتیاز نفت شرکت انگلیسی نفت جنوب و امتیاز دارسی و قرارداد 1933. اما آن‌چه که معاون وزارت امور خارجه دولت شوروی حامل آن بود، پیشنهاد ایجاد یک شرکت مختلط متساوی‌الحقوق ایران و شوروی برای اکتشاف و استخراج نفت و صدور و بهره‌برداری آن بود. در هیچ یک از اسناد وزارت دارایی و یا امور خارجه ایران درخواست امتیازی از طرف روسیه شوروی در همان حد و حدود امتیازات استعماری وجود ندارد و اگر چنین درخواستی وجود می‌داشت، تا کنون اصل آن درخواست و نامه و یا مواد پیشنهادی شوروی را گروه‌های ضد شوروی در نشریات رنگارنگ خود منتشر می‌کردند. مقابلِ چنین شرایط و اوضاع و احوالی که به علت ورود و حضور هیأت اعزامی شوروی در صحنه‌ی مذاکرات ایجاد شده بود، هیچ راهی برای دولت ساعد باقی نماند، جز این‌که با تبانی و مشورت و زد و بندهای خاصِ متولیان مجلس  مذاکرات مربوط به بهره‌برداری از نفت شمال را به خاتمه‌ی جنگ موکول نماید. پروفسور آبراهیمیان استاد برجسته تاریخ دانشگاه دولتی نیو یورک مینویسند:

     
    «مجلس پيشنهاد سال 1324 اتحاد جماهير شوروي براي کسب امتياز نفتي در شمال کشور را رد کرد، اگرچه اين موافقت نامه به ايران سهم مساوي در سود، مديريت و توزيع مي‌داد. امپرياليسم انگليس و کارگزاران بومي آن با همه توان به مخالفت با آن برخاستند. امروز معلوم شده است که اين غوغاي تبليغاتي و عوام‌فريبانه که هنوز ادامه دارد، در اجراي دستورالعمل زير از طرف دولت انگليس و سازمان جاسوسي آن صورت گرفته است:
    «قدرت نفت انگليس در اين نهفته است که ما در سراسر جهان امتيازاتي داريم که به موجب آن‌ها، رأساً به توسعه ميادين نفتي پرداخته و بهره‌برداري و توزيع نفت آن‌ها را در اختيار داريم. اگر کشورهايي بخواهند رأساً منابع نفت خود را توسعه دهند، موقعيت ما تضعيف خواهد شد. اگر ايران به توسعه ميادين نفتي خود در شمال کشور اقدام کند، ديري نخواهد گذشت که خواستار اجراي همين سياست در جنوب نيز خواهد شد. از اين رو ما بايد با استفاده از همه امکانات آن‌ها را از توسعه نفت خودشان منصرف کنيم.» (ملي شدن نفت، کودتا و ديوار بي‌اعتمادي، ارواند آبراهاميان، مجله آفتاب، شماره 13، سال 1380)
    خب این هم از اصل وقایع که بشکلی مفصل توسط آقای بصیر در اینترنت قابل دریافت است
    ادعاهای مخالفت حزب توده با ملی شدن نفت بخاطر منافع شوروی چنان بی مایه است که نیازی به پرداختن بدان نیست.
    فرار ربخشی از رهبری حزب توده به خارج از کشورالبته به شوروی و اروپای شرقی هم از موارد دیگر انتقادات به این حزب است البته امروز که چپ غیر توده ای خود بیش از ۲۵ سال است ساکن کشورهای امپریالیستی و آمریکا است طرح این مسئله به عنوان سندی برای ترسو بودن، رفورمیسم و یا عقب نشینی حزب بسیار کم مایه است.
    حزب توده پس از انقلاب
    حمایت حزب توده و تقریبا تمام چپ ایران از انقلاب مردمی و ضد سلطنتی و ضد امپریالیستی مردم اران نه فقط برای حزب توده که برای تمام چپ ایران سند افتخار است مشگل اما این است که حزب توده در روند شدت یابی تضادهای بین المللی و داخلی ایران بر خلاف آموزش های مارکسیستی از حکومتی مذهبی و متحجر به بهانه مبارزه ضد امریکائی این نظام نوین به دفاع از سرکوب خلق های ایران، اقلیت های ملی و مذهبی و سرکوب زنان و دستگیرب و شکنجه و اعدام مخالفان رژیم اسلامی پرداخت.
    در حقیقت کیانوری و تیم رهبری حزب با عمده کردن ترزش های ضد امریکائی رژیم به جای مبارزات ضد امپریالیستی، و چشم بستن آشکارانه به تمایلات ضد کمونیستی ، ضد شوروی و ضد حقوق مدنی این سیستم با بی عقلی خاصی نه تنها در سرکوب مردم ایران و طبقه کارگر و خلق ها شرکت غیر مستقیم کرد بلکه به پرده پوشی جنایات نظام متحجر مذهبی ضد کمونیستی دست زد که در آن دوران بدنبال ایجاد خلافت اسلامی جهانی را داشت. کوری و ناتوانی نظری رهبری حزب توده و عدم بکار گیری آموخته های مارکسیستی حزب را در مقابل زحمتکشان ایران قرار داد و این ضربه ای جدی به گذشته توده هم بود.
    یکی از دلایل مواضع نادرست این حزب جنگ امپریالیستی رژیم عراق و متحدیش بر علیه رژیم اسلامی بود که از بلاهت و وحشی گری ملی گرایانه صدام و حمایت غرب بر می خواست در حایکه مردم ایران و زحمتکشان از میهن خود در برابر تجاوز خارجی دفاع می کردند حزب توده چشم خود را بر جنایات رژیم اسلامی به بهانه جنگ میبندد.
    حزب توده تا امروز از این اشتباهات بزرگ کوچکترین انتقادی نکرده و نشان می دهد که از ایدوئولوژی بغایت ضد سوسیالیستی برخوردار است.
     

    لایک

  4. باتشکر از مترجم این جدولهای آماری کمی اشتباه جزئی دارد که من تصحیح می کنم
    1-این نرخ رشدهایی که شما نوشتید به طور نمونه 126 درصد یا اعداد دیگر این غلط است نرخ رشد 26 درصد بوده است نه 126 درصد تمام نرخ رشدها به همین ترتیب مشکل دارد مثلا گفتیددر سال 1950 تعداد پیشنهادات به کار بسته شده در تولید 655 بوده است و در سال 1951 این اختراعات به کار بسته شده در تولید 729 عدد بوده است که نرخ رشد میشود 11 درصد نه آنطور که در جدول نوشته شده 111 درصد
    2- همه نرخ رشدها بنا بر سال پایه(1950) محاسبه شده است به این معنا که وقتی در سال 1953 تعداد اختراعات 37 درصد رشد داشته ست این 37 درصدرشد نسبت به سال 1950 بوده است نه نسبت به سال قبل آن یعنی 1952 که این در جدول توضیح داده نشده است.در واقع از سال 1952 تا 1953 تنها 8 درصد رشد داشتیم.
    در بیشتر جدولها این مشکل وجود دارد مثلا در جدول شماره 7 نرخ رشدهارا باید 100 درصد کمتر نشان داد چون خواننده در نگاه اول فکر می کند رشد مدارس در یک سال 146 درصد بوده است که در واقع 46 درصد بوده است.

    لایک

  5. با سپاسگزاری از راهنمائی حسن محترم، جناب آنارشیست با این همه این در و آن در زدن و گریز از موضوع، حالا بهتر است مقاله «نظریه استالینی انقلاب جهانی»، ترجمه همین قلم را در اینترنت بجوید و بخواند

    لایک

  6. قبل از بحث بهتر است که به ترفندی حواس پرتی را چاره کرد:
    اولا اگر آنارشیست عزیز قصد نقد مقاله زیوگانوف را دارند، بسم الله، این گوی و این میدان!
    ثانیا اگر قصد نقد استالینیسم را دارند، بهتر است که به جای کلی گوئی های انتزاعی آنهم از این و آن، به طرح نظر و استدلال علمی و اثبات صحت آن بپردازند، باز هم این گوی و این میدان!
    فضلفروشی را بهتر است که برای عوام در دور و بر خویش نگه دارند.
    اگر هم کوچه علی چپ استالینیسم و حزب توده بهانه ای برای پنهان کردن چنته خالی خویش از تئوری و دانش انقلابی نباشد، بهتر است که در باره حزب توده هم دست به استدلال علمی بزنند و نظرات خود را اثبات کنند.
    حزب توده ادامه دهنده راه همان کمونیست های پیشین از قبیل سلطان زاده و عموغلی و ارانی بوده است که ربطی به آنارشیست های عوامفریب ندارند.
    اما آنارشیست عزیز واقعا فکر می کنند که تز «پیروزی سوسیالیسم در یک کشور واحد» به استالین تعلق دارد؟
    ثانیا چه بدیلی برای ایده ساختمان سوسیالیسم در اتحاد شوروی در چنته دارند.
    ثالثا خبر ندارند که بوخارین نیز همین نظر را نمایندگی می کرد و اختلاف نظر او با حزب کمونیست شوروی در جای دیگر بود؟
    بهتر است که حداقل به ویکی پیدیا مراجعه کنند و بوخارین را آنجا بخوانند و کسب فرهنگ کنند.

    لایک

  7. تحریفات ناشیانه توده ی.
    اولین مروج نظریه سوسیالیسم علمی در ایران حزب توده ایران نبوده است. اولین حزب کمونیست ایران در سال ۱۹۲۰ میلادی، بیست سال قبل از تاسیس حزب توده پا به عرصه وجود گذاشت. بسیاری از اعضای برجسته آن مانند سلطانزاده ( که مدتی مدیریت بانک مرکزی شوروی را نیز به عهده داشت) قربانی کشتارهای استالین گشت.
    پیشه وری یکی دیگر از کادرهای اولین حزب کمونیست در ایران بود که هیچ گاه به حزب توده نپیوست.
    حیدر خان عمواوغلی یکی دیگر از رهبران برجسته از بود. اولین شورا در آسیا (خارج از خاک شوروی) در انزلی ایجاد شد و از دست آواردهای این حزب میباشد.
    برای اطلاع و درک همه جانبه از تاریخ جنبش کمونیستی ایران میتوانید به مجموعه مقالات دکتر یونس پارسا بناب در نشریه » سامان نو» مراجعه کنید.
    پرسشی که استالینیستهای ناب ما همواره و همیشه از پاسخ بدان عاجزند این است که:
    این چه نوع «لغو مالکیت خصوصی «،چه نوع «سلب حق استثمار» و،چه نوع » لغو بیکاری، بی مسکنی، فساد، فقر» است که فقط از طریق کشتار دسته جمعی برجسته ترین کادرهای بولشوویک ( از بوخارین و سلطانزاده شروع کنید و بیاید جلو) ، از طریق به انقیاد کشیدن طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه ، از طریق خیانت و خرابکاری در انقلابات جهانی میسر میشود؟
    «دیکتاتوری پرولتاریا» به مفهومی که مارکس و انگلس و لنین و رزا لوگزومبورگ در نظر داشتند، یعنی بسط و گسترش، و نهادینه کردن قدرت و توان خود طبقه کارگر،
    از طریق مدیریت وکنترل کارگری.
    شوروی در دوران استالین در حقیقت امر چیزی نبود جز دیکتاتوری خشن حزب بر پرولتاریا، و جایگزینی و جابه جایی حاکمیت بلاواسطه طبقه کارگر، با یک سیستم بوروکراتیک فاسد، جابر،قاهر که حتا از کشتار برجسته ترین سران سیاسی و نظامی خویش نیز ابایی نداشت.
    «نظریه» مفتضح » سوسیالیزم در یک کشور» رویزیونیستی ترین نظریه ی میباشد، که جنبش کارگری جهان تا به حال دیده است. یعنی استالین خودش عظیم ترین رویزیونیست جهان بود.
    هیچ چیز در جهان جایگزین خود سازماندهی و خود گردانی طبقه کارگر و زحمتکشان نمیشود: نه حزب پیشرو، نه رهبران اسطوره ی، نه روشنفکران و نظریه پردازان برجسته، نه …..
    —————-
    ز درد دوست نگویم حدیث جز با دوست
    که آشنا سخن آشنا نگه دارد

    لایک

    1. با کسی که کمترین آشنائی با دیالکتیک تاریخ و چرائی تغییر نام حزب کمونیست ایران به حزب توده ایران ندارد، که پیشه وری یکی از رهبران برجسته آن بود،دیگر چه سخن می توان گفت.
      لطفا به اتهامزنیها و فحاشی خود شدت ببخشید و ما هم کار خود می کنیم. من قبلا یاداوردی کردم که: «نرود میخ آهنین بر سنگ». شما هم آن میخ آهنینی را که بر سنگ می رود نشان دادید. بکار خود آنقدر ادامه دهید که دیگر کسی جرآت نکند از لغو مالکیت و استثمار و بیکاری صحبت بکند.

      لایک

  8. ترسم از ترکان تیر انداز نیست – طعنه جنگاورانم میکشد.
    من قبلا هم گفتم بحث بر اساس غرض ورزی و پیشداوری هیچوقت به جائی نرسیده و هیچگاه هم بجائی نخواهد رسید.
    وقتی کلچاک و دنیکین و توخاچوفسکی افسران ارتش سرخ محسوب می شوند؛ وقتی که لغو مالکیت خصوصی کلاهبرداری دیوانسالاری قلمداد می شود؛ وقتی که لغو استثمار انسان از انسان بسخره گرفته می شود؛ طبعا حل معضلات بیکاری، بی مسکنی و بسیاری مشکلات اجتماعی دیگر هم به تبع لغو مالکیت خصوصی بر زمین و ابزار تولید، کلاهبرداری حساب خواهد شد. در این صورت، چه حاصل از بحث. با برگرفتن چماق تکفیر توده ای گویا می توان مسئله ای را حل کرد؟ اگر در جهان استالین ستیز اسم رمز سوسیالیسم ستیزی بوده و هست، اتفاقا، توده ای ستیز هم در ایران اسم رمز سوسیالیم ستیزان بوده و هست. میدانید چرا؟ چون اولین مروج نظریه سوسیالیسم علمی در ایران حزب توده ایران بوده و همه چپها، چه آنهائی که خود را چپ اصولی تصور می کنند و چه منحرف، چه عضو آن حزب بوده باشند و چه نه، بخاطر آشنائی با جهان بینی سوسیالیسم علمی(آشنائی، نه حتی درک)، به حزب توده ایران مدیونند.
    اما حزب توده ایران و استالین: بعد از تروتسکیستها، حزب توده ایران جزو آندسته احزابی بود که از سال 1953 ببعد، همراه رویزیونیستهای خروشچوفی استالین را بطور کلی بفراموشی سپرد. وانگهی، ترس از نام استالین 60 سال پس از مرگش، یعنی ترس از لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و زمین، یعنی بیم از سلب حق استثمار، یعنی هراس از لغو بیکاری، بی مسکنی، فساد، فقر. یعنی خوف از شکستن ابهت اقتصاد سوداگرانه بازار آزاد «اقتصاد تحت سلطه دلالان و بانکداران». در این واقعیت ها تردیدی نیست.

    لایک

  9. مجله هفته

    نظر دهندگان محترم با رعایت جو سالم بحث با یکدیگر به گفتگو و جدل بپردازید، اگر هر دو طرف بحث ، معیار های جدلی شفاف اما بدور از توهین را در نظراتشان رعایت نکنند نظر دهندگان فحاش نظرتشان دیگر نقطه چین نخواهد شد بلکه بطور کامل حذف می گردد.
    رفقا علی رغم هر اختلافی می توان و باید با زبانی معقول به جدل پر داخت حتی اگر اختلافات چنین عمیق باشد.

    لایک

  10. شما که به اصطلاح آنقدر «سواد» دارید به ما نشان دهید مارکس، انگلس، لنین، روزا لوکزومبورگ،… کجا نوشته و تحلیل کرده اند که «سوسیالیزم در یک کشور» قابل تحقق است؟
    بوخارین که بود و به چه دلیلی استالین وی را اعدام کرد؟

    لایک

  11. مقالات ارژنگ نورایی سند و مدارک منتقدین آبکی این مقالات مستدل را فراهم می کند. !!!این آقایان تروتسکیست و چپ نما با بی سوا.. خود آدم را شگفت زده می کنند.

    لایک

  12. استالینیزم= سوسیالیزم در یک کشور
    حزب توده= مروج اولیه ،اصلی و اساسی استالینیزم در ایران
    خیا..، بلا…، و وقا… تاریخی = حزب توده
    خواننده نکته دان حالا بیابد نام پرتقال فروش را!
    و معنی دوران ساز علامت تعجب را !!!

    لایک

  13. حواس پرتی است و یا زدن خویشتن خویش به کوچه علی چپ!
    بحث بر سر نوشته زیوگانف است و یا بر سر حزب توده؟
    وعده تحلیل استالینیسم چی شد؟
    نام بردن از چند نوشته از این و ان به معنی تحلیل استالینیسم بود؟
    و یا حمله به حزب توده به معنی تحلیل استالینیسم است؟
    پس «فلسفه پراکسیس» هرمشکل گشا چی شد؟

    لایک

  14. طیف حزب توده مسلمانی خویش را از اولین نشست حزبی با گزاردن شعاری از «حضرت» علی (در مورد مساوات طبقاتی!) در کنگره موسس شروع کرد، سی و چند سال پیش در شناسایی و سرکوب جنبش های انقلابی دست در دست ملایان بار دیگر بر مسلمانی خویش پافشاری کرد، و در «انتخابات» ۸۸ بار دیگر مسلمانیش را به اثبات عموم رساند. برای اثبات خیانت و همکاری این حزب منحط با ملایان (به زبان اسناد و نشریات خود «حزب») رجوع کنید به:
    http://www.hafteh.de/?p=30113#comment-12402
    ——————
    و اندر باب «بحث های سرنوشت ساز» : پروژه ورشکسته و مضحک «سوسیالیزم در یک کشور» آنچنان چرند، مسخره امیز و پرت است، که حتا حامیانش نیز نمیتوانند، دو خط در دفاع از آن بنویسند. و این است سرنوشت محتوم استالینیستهای منزوی و مطرود ما. تبریک!

    لایک

  15. عجب علامه دهری!
    به جای تحلیل مقاله مورد بحث می زند به صحرای کربلا!
    می زند به صحرای کربلا و هرچه می یابد تحویل خلایق می دهد.
    گر مسلمانی همین است که حافظ دارد
    وای اگر از پی امروز بود فردائی!
    پس بحث سرنوشت ساز بر سر علامت تعجب چی شد؟

    لایک

  16. بخشی از مصاحبه نصر زرافشان در مورد مارکسیزم
    کل مصاحبه با عنوان «مارکسیزم استالینیزم ندارد» با مصاحبه گری حسین سخنور (اعتماد) را متوانید در سایت عصر نو مشاهده نمایید.
    ———————-
    -شما که تمام نحله های اندیشه مارکسیستی را یکسان می دانید، علی القاعده نمی توانید مرزی هم بین مارکسیسم و استالینیسم قرار دهید.

    برای مارکسیسم چیزی به اسم استالینیسم وجود ندارد. بحث پیرامون دوره حکومت استالین در شوروی و نقد آن از سال ها پیش جریان داشته و هنوز هم ادامه دارد و بحثی چنان ساده نیست که بتوان اینجا طی چند سطر به آن پرداخت . عقیده شخصی من این است که انقلاب اکتبر از دهه ۳۰ به بعد از شاهراه خود منحرف شد و آنچه بعداً در شوروی به وجود آمد، هرچه بود، سوسیالیسم نبود؛ اگرچه انقلاب اکتبر خود حاصل مبارزات انقلابی مارکسیست های آن روزگار بود که جریان اصلی و مرکزی این جنبش را در جهان در آن زمان تشکیل می دادند . نظیر آنچه با حکومت استالین برای انقلاب اکتبر پیش آمد، در تاریخ جنبش های اجتماعی دیگر هم روی داده و در هر جنبش اجتماعی احتمال وقوع آن هست، اما ضمناً فراموش نکنید که قربانیان آن دوره را در درجه اول بلشویک های طراز اول تشکیل می دادند و به هر حال بیش از هر کس دیگر این خود مارکسیست ها بودند که در برابر آن کژی ها ایستادند، کشته شدند و آن را نقد و افشا کردند.
    دوره استالین باید بی رودربایستی و بی ملاحظه اما صادقانه و عادلانه بررسی و نقد شود. اما رویداد های دوره استالین و «استالینیسم» برای برخی بهانه یی شده است برای سفسطه کاری ها و عقده گشایی های ضدمارکسیستی، اما حساب مارکسیسم از این شیوه های مزورانه جدا است.

    لایک

  17. حیرت انگیز است، ولی واقعیت دارد:
    همان کسی که در کامنتی بر مقاله رضا خسروی تحت عنوان «کمونیسم در تئوری و پراتیک» می نویسد:
    «جالب اینجا ست که در زمان حیات مارکس “مارکسیسم” ی وجود خارجی نداشت و نیز تا زمانی که لنین زنده بود، عکس العمل اکثریت رهبری حزب به لنین مخالفت با نظریات وی بود. و درست پس از مرگ لنین در یک کنگره حزبی ما با اختراع “لنینیسم” روبرو می شویم.»
    اکنون به جای استدلال و اثبات علمی نظر سرتاپا باطل خویش، عنوان رسالات پیامبرانی از جنس حضرت جرجیس را ردیف می کند و مثلا به نوشته ای از ناصر زرافشان تحت عنوان «مارکسیسم استالینیسم ندارد!» اشاره می کند.
    اگر به قول شما در همانجا «مارکسیسم چیزی من در آوردی و دگماتیستی سکولار است» که پس از مرگ مارکس و انگلس سرهم بندی شده، پس بود و نبود استالینیسم در آن چه محلی از ارعاب دارد و چه ارزش استدلالی از آن می توان انتظار داشت؟

    وقتی از عدم صداقت حضرات آنارشیست سخن گفته می شود، منظور همین چیزها ست.
    و وقتی به بی سوادی حضرات اشاره می شود، شامل حواس پرتی هائی از این دست نیز می شود:
    طرف حرف دیروزش را حتی به یاد ندارد، ولی این امر مانع آن نمی شود که خود را ناجی جهانی موعود بپندارد و بدتر از آن، با باد در غبغب به خورد خلاق دهد.

    لایک

  18. در تحلیل ارژنگ نورایی از نقش تاریخی حزب توده میخوانیم که:
    » ویژگی حزب توده این است که قدیمی­ترین و صریح­ترین و وقیح­ترین و فرموله­ترین و روشن­ترین سازمان و خط سیاسی به اصطلاح چپ ایران در پذیرش شکست انقلاب و تبعیت از وضع موجود و تن دادن به هژمونی بورژوازی و تسلیم شدن در برابر کلیت یا جناحی از ضدانقلاب و در یک کلام نمایندگی گونه­ای از رفورمیسم و رویزیونیسم و اپورتونیزمِ چپ­نما است و این راز تداوم روح و هستی حزب توده است حتی هنگامی که از موجودیت تشکیلاتی آن جز نام بدنام شده و جز نعش و میّتی به جای نمانده است.»
    چنین تحلیل صحیح و به جایی را همچنین میتوان به پدیده استالینیسم و پروژه ورشکسته «سوسیالیزم در یک کشور» تعمیم داد. بدینگونه میتوان با اطمینان خاطر گفت:
    » ویژگی استالینیزم این است که قدیمی­ترین و صریح­ترین و وقیح­ترین و فرموله­ترین و روشن­ترین مشی سازمانی و خط سیاسی به اصطلاح چپ در پذیرش شکست انقلاب و تبعیت از وضع موجود و تن دادن به هژمونی بورژوازی و تسلیم شدن در برابر کلیت یا جناحی از ضدانقلاب و در یک کلام نمایندگی گونه­ای از رفورمیسم و رویزیونیسم و اپورتونیزمِ چپ­نما است و این راز تداوم روح و هستی استالینیزم است حتی هنگامی که از موجودیت تشکیلاتی آن جز نام بدنام شده و جز نعش و میّتی به جای نمانده است.»
    در حقیقت امر پدیده استالینیزم و پروژه ورشکسته» سوسیالیزم در یک کشور» چیزی نبود جز محصول نهایی و پی آمد شکست و انزوای انقلاب در شوروی.
    نتیجه نهایی شکست انقلاب اکتبر،یک ضد انقلاب خونین، یک رژیم ارتجاعی تک حزبی، که به نام طبقه کارگر تمامی رهبران طراز اول حزب را کشت و نابود ساخت, و کل طبقه کارگر شوروی و زحمتکشان وروشنفکران را به انقیاد کشید.

    لایک

  19. با سپاس از حسن، بلی در این نوشته اگر نظریه ای، حتی نادرست از دید ما مطرح میشد، میتوانستیم بحث را ادامه بدهیم. ولی همه آن، جز فحاشی و هتاکی مغرضانه و بر اساس پیش فرضها چیز دیگری نیست.این مدعیان چپ که بعد از سال 2003 از میان چپهای عمدتا غرب و شمال غرب ایران سر برآودند، یک بار کلچاک و دنیکین «سفید» و توخاچوفسکی تروتسکیست را جوان ترین افسران ارتش سرخ می خوانند که گویا اعدام آنها باعث رسیدن نازیها به پشت درهای مسکو شده و اگر باز هم کمی جسارت بخرج میدادند، حتما می گفتند که آنها دوباره از گور سر برآوردند و هیتلریها را تا برلین عقب راندند، یک بار لغو مالکیت خصوصی را تخطئه می کنند، بار دیگر حتما لغو بیکاری و بی مسکنی را کلاهبرداری استالینی خواهند خواند. بنابر این و بقول حسن و فرزانه دیگری در همین بخش نظر دهی، البته که ما را به سوبژکت (نویسنده) کاری نیست، اگر اوبژکت، اوبژکت می بود، چه باک از بحث!

    لایک

  20. شما اگر سواد فارسی خواندن دارید، قبل از حمایت از رفقای «عزیز» توده ی تربیت شده توسط ک.گ.ب. نگاهی به بخش اول این ترجمه انداخته و مقالاتی را که در آنجا تحریفات استالینیستی را نقد کرده اند، مطالعه کنید و سطح سواد ، و سطح گفتمان روستایی، نازل و به غایت متحجر خود را بالا ببرید.
    ——————————————
    پایه های استالینیزم، مقاله از مزدک چهرازی
    مارکسیزم استالینیسم ندارد، مصاحبه با ناصر زرافشان
    چرا حزب توده هنوز زنده است؟ مقاله از ارژنگ نورایی (شورای دانشجویان و جوانان چپ ایران)
    http://www.hafteh.de/?p=29888
    ———————————————-
    شما که اینقدر پر از معرفت و دانش و آمار و ارقام و همه چیز هستید. چرا با وجود تمامی این ظرفیتهای علمی از پاسخ به چند پرسش ساده و ابتدایی عاجز و درمانده اید؟
    آیا بین طبقه کارگر و دیوانسالاری حزبی تفاوتی هست یا نه؟
    در تمامی این تاریخ بافی های شما آیا دیوانسالاری حزبی اصلا جایی دارد یا نه؟
    اصلا شما و مترجم این مقاله میدانید واژه و مفهوم دیوانسالاری یعنی چه؟
    —————————
    شما اول به این سه پرسش ساده پاسخ بدهید، تا همه ببینند سطح سواد شما و دوستانتان کجاست.

    لایک

  21. ما آزموده ام در این شهر بخت خویش
    باید برون کشید از این ورطه رخت خویش!
    (حافظ)
    بحث کردن با میراث خواران «بی نام»، ولی «نامدار» ماخنو و باکونین و دیگر آنارشیست های بی فرهنگ و بی شخصیت حداقل به سه دلیل بیهوده است:
    دلیل اول اینکه آناشیست ها با همه رنگ و لعاب شان سواد ندارند.
    دلیل دوم اینکه حتی به اندازه ارزنی صداقت ندارند.
    دلیل سوم اینکه پرنسیپ و «ش» ندارند.

    نویسنده این مطلب بر اساس آمار و ارقام مشخص به استدلال علمی می پردازد و حضرت بی نام با علم «ضد استالینیستی» بی محتوا و بی معنا به «علامت تعجب» حمله ور می شود و چنته معرفتی و نظری خالی خود را نشان همگان می دهد.
    خوب شما که مارکسیسم ـ لنینیسم را از بنیاد قبول ندارید و «فلسفه پراکسیس» کذائی تان را به جای آن علم کرده اید، لطف کنید و تعریفی از استالینیسم و معایب تئوریکی و پراتیکی (پراکسیسی) آن بدهید تا بقیه ساکنان کره ارض ارشاد و رستگار شوند!

    لایک

  22. رفقا از توهین به طرف مقابل بحث و توهین به سالمندان خودداری فرمائید – مجله هفته
    …….
    مسلما کسی که ابتدایی ترین آشنایی با زبان و نوشتن را داشته باشد میدانید و میفهمد که استفاده از علامت تعجب! در پایان عبارت به چه معنا است، اما برای استالینستهای وامانده ما، حتا چنین
    استفاده اولیه و ابتدایی نیز تبدیل به بهانه ای میشود برای تحریف بیشتر.
    در جواب بخش اول ترجمه، مصاحبه ی از ناصر زر افشان، در افشای جنایتهای استالین مندرج شده بود، در جواب ایشان چه دارد که بگوید.
    سنت «شریفه» حزب توده از روز اول تا به حال، فحاشی و جاسوس خواندن تمامی مخالفین ( از یوسف افتخاری، تا جنبشهای انقلابی مخالف جمهوری اسلامی،…) میباشد. در حالیه خود این حزب از اولین روز تاسیس لانه ی بود برای سازمان جاسوسی روسیه، ک. گ. ب. از عبدلصمد کامبخش بگیر و بیا تا کیانوری. از یک جریان جاسوس پرور منحط البته انتظاری جز فحاشی و اطلاق صفت خویش به دیگران نمیرود.
    از بین بردن مالکیت خصوصی به طور اتوماتیک و مکانیکی به معنی برقراری حکومت خود کارگران، و استقرار مدیریت کارگری و گسترش توان کارگری نمیباشد. در دوران استالین خون آشام این فقط به معنی جا به جایی مالکیت از دست سرمایه داران و زمینداران به دست دیوان سالاری حزبی بود. حزبی که در آن زمان نه تنها نماینده طبقه کارگر نبود بلکه آگاهانه تمامی شوراهای کارگری را نابود کرده بود.
    ذهن فر… و «منطق» علیل استالیستهای وطنی حتا از نام بردن از پدیده ی با نام دیوان سالاری (بوروکراسی) عاجز است، چه برسد به شناسایی و نقد آن.
    آن عکسی که در بالای مقاله دارید، اتفاقا نشان دهنده واقعیت کنونی جهان منزوی و مطرود استالینیستها میباشد. تنها کسانی که تصویر آن جان.. قهر را حمل میکنند، یک مشت پیر مرد و پیر زن بالای شصت و هفتاد ساله اند. آینده درخشان جنبشتان! .-………..
    در نوبت بعدی، مشخصا به تحریفات تاریخی استالینیستهای وامانده خواهیم پرداخت.

    لایک

  1. چین و روسیه با تصویب قطعنامه ضدیمنی امریکا عملا شریک جنایت امریکا درین حمله میباشند. بزرگ‌ترین امتیاز و خوشبختی جبهه…

Designed with WordPress