الف. زيبرم
1/5/89
صميمانه تقديم مي كنم به:
الف ـ پگاه
سرود دلنوازنده عشق
«يك برده سياه چيست؟ مىتوان به اشكال گوناگون پاسخ داد. مثلاً انسانى است از نژاد سياه. يك سياه، سياه است و تنها در شرايط معينى تبديل به برده مىشود. يك ماشين پنبهريسى، ماشينى براى ريسيدن پنبه است و تنها در شرايط معينى تبديل به سرمايه مىشود. اگر از اين شرايط معيّن خارج شود، ديگر سرمايه نيست. همانطور كه طلا به خودىِ خود پول نيست و شكر قيمت شكر نيست».1
هر چند كه ريشة نابرابرى جنسيتى را بايد در جوامع پيشاطبقاتى جُست، در عواملى كه در همة دورانهاى سپرى شدة تاريخى يكسان و مشابه نبوده و در هر بُرههاى از حيات جامعة انسانى، مُهر و نشانِ ويژة آن دوران را بر جبين دارد، اما در اين مقاله، به طور اختصار، صرفاً به بازنمود چگونگى و چرائى فرودستى و ستمكشى زنان در سيستم سرمايهدارى پرداخته مىشود.
سرمايهدارى كليت ديالكتيكىِ مبتنى بر توليد كالايى است. به اين معنا، كه تمام اجزاء آن، علاوه بر ساز و كارهاى درونى خود، با يكديگر تعامل و تأثير متقابل دارند و در عين پيوستگى، ساختار تضادمندى را تشكيل مىدهند كه در آن، ضمن تضاد با يكديگر، نسبت به كليت موجود، هم متأثرند و هم تأثيرگذار. كنش و واكنش درونى اجزاء و كليت، و تضاد آنها مستمر است و در عين وضعيت مختارگونه، از هم منفكّ نبوده و يكديگر را ضمن تعريف و توصيف متقابل، تحت مالكيت و سيطرة توليد كالايى، توليد و بازتوليد مىنمايند. در نتيجه،2 سرمايهدارى سيستمى چند وجهى است كه با روابط پيچيدهاى درهم تنيده شده، و هر كدام از اين وجوه، بىآنكه علّت ديگرى واقع شود، در رابطة ديالكتيكى، براساس كارمزدى سازمان يافتهاند.
كارگر، مولد كار مادي و غيرمادي، هر «كالبد مادى»، و كلاً هر «شخصيت زنده»، «توان كار كردن» و «مجموع توانائىهاى ذهنى و جسمانى» خود را به مثابه كالا، در بازار كار، در ازاء دريافت مزد به سرمايهدار، به «صاحب پول» مىفروشد. حاصل اين مبادلة به ظاهر آزاد، آفرينش ارزش نوينى است كه از مصرف آنها، در روند توليد و در حوزة گردش سرمايه به وجود مىآيد؛ ارزشى، كه اساساً براى آن، ما به ازائى پرداخت نمىگردد، و سرمايهدار با تصاحب آن به اهداف خود، از تبديل پول به سرمايه، دست مىيابد. راز اين روندِ به قول ماركس «خود ارزش افزايى سرمايه» در همين نكته نهفته است. زيرا «تمامى ارزش اضافى، به هر شكل ويژهاى كه بعداً در آن متبلور شود (سود، بهره يا اجارة زمين) در جوهر خود ماديت يافتن زمان كارى است كه ارزش آن پرداخت نشده است».3 به واقع، آنچه را كه سرمايهدار در بازار و در حوزة گردش سرمايه مىخرد، از طريق كاربست دانش و تكنولوژىهاى كاراتر صنعتى، و نيز با استفاده از كارشناسى و سازوكارهاى مهندسى توليد، براساس زمان كار لازم و زمان كار اضافى تجزيه مىسازد و كميّت معيّنى از كار را كه موجد ارزش اضافى است بىآنكه براى آن حقّى قايل شود، مىربايد و براى آن بخش ديگر كار، كه هزينة باز توليد آن بيش از نيازهاى حياتىاش (با القاء فريبكارانة نظريهها و ايدئولوژى طبقة حاكم) نيست، مزد مىپردازد. به بيان ديگر، سرمايهدار فقط اين بخش نيروى كار را مىخرد؛ و اين چهرة واقعى و پنهان سرماية تشخّص يافته است. بدين روى، كارگر و فروشندة نيروى كار، بىآنكه بداند كميّت بزرگى از توان كارى خود را، بدون دريافت مزد، در اختيار سرمايه مىگذارد. امّا، مزد دريافتى هم به ناگزير بايد صرف تجديد حيات نيروى كار بگردد، تا نيروى كار به مثابه كالا، به طور مداوم بازتوليد شود.
بنابراين، «اگر فرايند توليد سرمايهدارى در به هم پيوستگى خود، يعنى فرايند باز توليد، بررسى شود، نه فقط كالا، نه فقط ارزش اضافى، بلكه همچنين خود مناسبات سرمايهدارى را توليد و بازتوليد مىكند: از يكسو سرمايهدار و از سوى ديگر كارگر مزدبگيرى».4 يعنى نيروى كار در فرايند بازتوليد سرمايهدارى، نه تنها سرمايهدار كه خودش و نيز كليت سيستم حاكم طبقاتى را توليد و بازتوليد مىسازد. ضرورتى كه به بازسازى مداوم نيروى كار وابسته است. نيروى كار، كاركرد دوگانهاى دارد: در فرايند توليد كالاهاى مصرفى، همچنان كه در كالا متبلور شده و ارزش جديدى خلق مىكند، خود نيز مصرف مىشود و احتياج به ترميم و بازآفرينى دارد. اين امر، صرفاً از طريق دستمزدى كه به وى تعلّق دارد، تحقّق مىيابد. مزد، بهاى نيروى كار لازم اوست. به عبارت ديگر، نيروى كار ناگزير است توانائى ذهنى و جسمانى، و يا علمى خود را به قيمت توليد و بازتوليد خود بفروشد تا زنده بماند.
هرچند كه بهاى زنده ماندن و بازتوليد مجدّد نيروى كار در سيستم سرمايهدارى به ارزش مقدار معينى وسايل معاش، 5 و مايحتاج اولية زندگى، ولو براساس نيازهاى نمادين، تجزيه مىگردد. امّا، نيك مىدانيم كه نيازمنديهاى انسان براى بازتوليد خويش، گرچه تا سقف مقبول سرمايهدارى و شرايط اجتماعى ـ تاريخىِ جارى، بسيار فراتر از اينهاست؛ و اين فرهنگ از خود بيگانهسازِ آدمى، و روابط اجتماعى شىءوارِ پولى ـ كالائى است كه زندگانى و زيستن انسان را به تأمين آن حدّاقلهاى صرفاً مادىِ چه بسا انتزاعى فروكاسته است و نيازهاى ديگر او در زمرة احتياجات ثانويه طبقهبندى مىگردند.
در تئوريها و آراء طبقاتى و بورژوائى، انسان به دو بخشِ ناپيوسته تقسيم مىگردد كه نيازهاى مادىاش ـ جنبه حيوانى ـ بُن ماية موجوديت اوست. دوانگارىاى كه در روند تقسيم كار اجتماعى، و تغيير و تحولات طبقاتى، در حكمت سقراط و عمدتاً در دستگاه فلسفى افلاطون طرح شده و نهايتاً، در فلسفه رنهدكارت با تبيين جديدترى فلسفه، روانشناسى و ساير علوم پس از وى را، زير سيطرة خود گرفت.
انسان مثله شده، به وجوه گوناگون و متمايزى تقسيم شد. چنانكه، سرمايهدارى مصرفِ مزد نيروى كار را در غير موارد معاش، مصرف نامولد محسوب مىكند.6 هم اكنون طبقة كارگر و مولدّين ارزش اضافى، با مصرف فردى خود، هم نيروى كار زنده را به طور مستمر و روزانه بازسازى مىكنند و هم با زادوولد، نيروى كار را توليد و بازوليد كرده، براى سيستم سرمايهدارى جاودانه مىسازند. آنها با مصرف مولّد در روند توليد كارخانهاى و مؤسسات، همچون نيروى محرك سرمايه عمل مىكنند، در عين حال «در هنگام بررسى «كار روزانه» و غيره ديديم كه كارگر اغلب مجبور مىشود تا مصرف فردىاش را به بخش اضافى فرايند توليد تبديل كند. در چنين مواردى وسايل معاش را براى خود تأمين مىكند تا نيروى كارش را به جريان اندازد. درست به همان نحو كه زغال و آب را به موتور بخار مىافزايند و به چرخها روغن مىزنند. بنابراين، وسايل مصرف او صرفاً وسايل مصرف يك وسيلة توليد است؛ مصرف فردى او مستقيماً مصرف مولّد است».7 و نيز «مصرف فردى طبقة كارگر همانا باز تبديل وسايل معاش داده شده توسط سرمايه در مقابل نيروى كار به نيروى كار تازهاى است كه سرمايه بتواند باز استثمار كند؛ توليد و بازتوليد ضرورىترين وسيلة توليد سرمايهدارى يعنى خود كارگر است. بنابراين، مصرف فردى كارگر، چه در داخل و چه در خارج از كارگاه و كارخانه، داخل يا خارج فرايند توليد، همواره مرحلهاى از توليد و بازتوليد سرمايه باقى مىماند. درست همانند تميز كردن ماشين كه مىتواند در جريان فرايند كار انجام شود يا در هنگام توقف كار»8 و نيز همچنين «ين موضوع هيچ اهميتى ندارد كه كارگر مصرف فردى را براى خويش انجام مىدهد و نه براى خوشايند سرمايهدار. مصرف خوراك توسط حيوان باركش، به اين دليل كه حيوان از آنچه مىخورد لذت مىبرد، سبب نمىشود كه به جنبة ضرورى فرايند توليد تبديل نشود. نگهدارى و بازتوليد پيوستة طبقة كارگر شرط ضرورى بازتوليد سرمايه است. امّا سرمايهدار از اين بابت هيچ نگرانى ندارد: با خيال راحت مىتواند به غريزة كارگران براى محافظت خود و توليدمثل اعتماد كند». 9و در يك جمعبندى آمده «بنابراين از ديدگاه اجتماعى، طبقة كارگر، حتّى هنگامى كه خارج از فرايند بيواسطة كار قرار دارد، همانقدر زائدة سرمايه است كه ابزارهاى بىجان كار. حتّى مصرف فردى آن در محدودة معينى فقط مرحلهاى است از فرايند بازتوليد سرمايه».10
بازتوليد، مستقل از توليد نبوده، فرايندى است كه در ارتباط اُرگانيك با ساير وجوه و اركان جامعة سرمايهدارى سيستم موجود را باز مىآفريند. فروشندة نيروى كار چه در ارتباط مستقيم توليد و چه در خارج از آن حوزه، از پايههاى اساسى روند بازآفرينى است. تداوم اين روند، در عين حال در گرو حفظ و دوام پيوستة طبقة كارگر و نيروى كار است.
در نتيجه، مزدى كه دريافت مىشود مصرف بازسازى و بازتوليد نيروى كار مىگردد. آنچه كه، حتى در درون خانواده و در هر وضعيتى كه بسر بَرَد، بخش ارگانيك روند توليد و تجديد حيات سرمايهدارى است. بنابراين، دستمزد نيروى كار، اساساً مزد خانوادگى است و سرمايهدارى با هستى و پايدارى خانواده، هم اينك در اين شرايط تاريخى پيوند ناگسستنى دارد. زيرا، در تقسيم كار اجتماعى موجود، امر هرگونه بازآفرينش نيروى كار، از وظايف مقدس خانواده و زنان است.
«خانوادة هستهاى» كه مولود سرمايهدارى صنعتى است به مثابه «حوزة خصوصى»، كانون استثمار، تبعيض جنسيتى، ستم اجتماعى ـ سياسى، و كلاً همچون عصارة جامعه طبقاتى يكى از اركان بارز فرودستى زنان است. اين كانون توليدى ـ مصرفى، در هر شكل آن، كوچكترين واحد سازمانى ـ اجتماعىِ طبقاتى است كه سيستم سرمايهدارى را در وجوه سياسى، اقتصادى، و ايدئولوژيك بازتوليد كرده، و در اين چهارچوب ترميم و بازتوليد نيروى كار را تحقق مىبخشد.
ايدئولوژى طبقاتى ـ جنسيتى سرمايهدارى سرپرستى و كنترل نهاد خانواده را در اختيار مقتدرانه مردان، كه خود تحت سلطة فرهنگ از خود بيگانهساز حاكمند، قرار داده است. اين اقتدار، ولو به صورت حضور نمادين، ادامه و جزء ارگانيك حاكميت عمودى و سركوبگر سيستم سرمايهدارى است؛ چنانكه، علاوه بر اينكه استثمار و ستم بر زنان را در تمام عرصههاى عمومى و خانگى «خصوصى» تضمين مىكند، عرصههاى عملكرد قدرت را در خصوصىترين روابط ميان زنان و مردان و ديگر اعضاء خانواده، هموار و ميسر مىسازد.
نظريه پردازان و دلّالان سرمايهدارى، جنايتكارانه و به دروغ، خانواده را در قلمرو «حوزة خصوصى» بررسيدهاند و «كار خانگى» و سرويسدهى و خدمات گوناگونِ بىمزد زنان از قبيل نگهدارى و تربيت كودكان، مراقبت از سالمندن و معلولان جسمى و ذهنى، و تيماردارى را در هالهاى از وظايف مادرى، همسرى و زناشويى، تقدّس الهى و آسمانى و اخلاقى بخشيده و ارتباط ديالكتيكى توليد و بازتوليد اجتماعى ـ اقتصادى نيروى كار خانگى زنان را مخدوش و از نظرها پنهان ساختهاند.
بنابر آنچه گذشت، تقسيم كار اجتماعى موجود، توليد و بازتوليد نيروى كار مردان و زنان ]به طور خاصتر، نيروى كار مردانه[ شاغل در مراكز توليدى و مؤسسات، و نيز هم زمان توليد و بازتوليد نيروى كار خانگىِ خود زنان را به زنان و كانون خانواده اختصاص داده است. 11
در حيات سرمايهدارى، خانواده يكى از اركان اساسى فرايند توليد و بازتوليد سيستم بوده12 و كار خانگى زنان، ارزشآفرين است. «نيروى كار يا توانائى كار كردنِ» زنان، مصرف كردنِ «مجموع تواناييهاي ذهني و جسماني» و عاطفي و احساسي آنهاست، «تواناييهايي كه هنگام توليد هر نوع ارزش مصرفى به كار انداخته مىشوند». 13 پس، نيروى كار به ظاهر و به ترفندهاى سياسى، خصوصى شدة زنان در چارچوب خانوادة هستهاى، مرحلهاى از فرايند توليد كالايى است. «همراه با سرشت هميارانة فرايند كار، مفهوم كار مولّد، با مفهوم حامل آن، يعنى مفهوم كارگر مولد، بسط مىيابد. ديگر براى انجام كارى مولد لازم نيست تا دستِ خود فرد به كار گرفته شود، كافيست اندام يك كارگر جمعى باشد و يكى از كاركردهاى فرعى آن را انجام دهد»14 ]تأكيدها از نگارنده است[.
زنان با مصرف نيروى كار خود نه تنها مواد طبيعى و خام را به اشكالِ موردِ مصرف نيروى كار ـ يعنى كارگران و شاغلين مرد و زن و نيز نيروى كار آينده «يعنى كودكان» ـ تغيير مىدهند ـ آنچه كه در سيستم سرمايهدارى همچون وسايل مصرف يك وسيلة توليد محسوب مىشوند ـ بلكه موجد مصرف مولّدىاند كه مصرف ان، در هر وضعيتى نسبت به «فرايند توليد، همواره مرحلهاى از توليد و بازتوليد باقى مىماند…». 15
بنابراين، با توجه به واقعيتهاى عينى ـ اجتماعى، و عملكرد بازدارند و سركوبگر ايدئولوژى وارونه ساز و كاذب سرمايهدارى، نيروى كار خصوصى شما ردة زنان در حصار طبيعى وانمودة خانواده، هم نيروى كار لازمة انحصارات را از طريق مهيّا ساختن معاش و اراية خدماتى مثل ايثار، عاطفه، ارتباط و ارضاء جنسى، نظافت و رُفت و روب خانه، و غيره در پيوند ارگانيك با توليد، بازسازى و بازتوليد مىكند و هم تداوم مولد كار مادي و غيرمادي جايگزين بازار كار سرمايهدارى را از طريق توليد نسل، مراقبت و كمك دادن به جامعهپذيرى آنها، نهادينه كردن اخلاق و سنتها، و تقويت مذهب در آنها، به عهده دارد. «سرمايهدار با تبديل بخشى از سرمايهاش به نيروى كار، دست به ارزش افزايى كلّ سرماية خود مىزند. او با يك تير دو نشان مىزند. نه تنها از آنچه از كارگر دريافت مىكند بلكه از آنچه به او مىدهد سود مىبرد…»17 و اين همانا كاركرد طبيعى نما، مقدس مآب، و جوهر مزد خانگى در وجدان بازار كار نظام سرمايهدارى است. بدنيسان هم اينك، خانواده در جامعه سرمايهدارى براى «نگهدارى و بازتوليد پيوستة طبقة كارگر شرط ضرورى بازتوليد سرمايهدارى است». 18
سهم زنان از بازسازى و توليد كالاى مولد كار مادي و غيرمادي خود، به جز گسترش بيگارى، و درونى ساختن فرهنگ و ارزشهاى مردسالار مبتنى بر توجيهات و اخاقيات منحط سرمايهدارى و تضمين بازار مصرف آن، چيزى نيست.
ايدئولوژى طبقة حاكم، توليد اجتماعى زنان را، خارج از روند جمعى توليد و جدا از «اندام يك كارگر جمعى» ] اندام نيروى كار جمعى[، به مثابه كارِ خصوصىِ خانگى، امرى شخصى و خانوادگى قلمداد مىكند كه تحت اقتدار بتوارهگى كالائى، در هالهاى از وظايف مقدسِ مقدرِ زناشوئى و خداپسندانه، محصور گشته است.
درصد عمدة زنان، غافل از نقش و جايگاه خود در جامعة سرمايهدارىِ مرد سالار، دچار روزمرّگى و تكرار گشته، در شرايطى بسيار فرساينده استثمار مىشوند. آنها در ستم بارترين وضعيت، جزء ضرورى متعلّقات طبيعى، قانونى، و الهى مرد و سرپرست خانوادهاند و در انفرادى بردهوار هرچند ناخودآگاه، بىهيچ اختيارى حتّى بر بدن خود، همچون خودِ مردان كه تحت انقياد معيارها و بينش از خود بيگانهساز سرمايهدارىاند از مسير خلاقيّت، آگاهى، شكوفائى، آزادى و استقلال انسانى ـ نوعى خود، دور ماندهاند. زنان با شركت مستقيمتر در توليدات جمعى و پراتيك فعّال اجتماعى براى احقاق حقوق انسانى، طبيعى، تاريخى، نوعى آدمى و برابرى اجتماعى، مىتوانند مسير رهايى از هرگونه روابط قدرت، سلطه، مالكيت و روابط مبتنى بر تبعيض جنسيتى را هموار سازند.
رهايى طبقاتى و شكوفائى جامعة انسانى، جدا از رهايى تمام مردان و زنان از باتلاق سيستمهاى طبقاتى مردسالار نيست؛ سيستمهايى كه در جامعة سرمايهدارى، با هميارى نهاد خانواده، بازتوليد شده و ساختارى درهم تنيدهاند. راه آزادى و رهايى، بسى دشوار و ناهموار است. انقلاب ضد سرمايهدارى مرد سالار پروسهاى طولانى است كه با اتّحاد اجتماعى زنان در توليد و كار جمعى، و نيز با تكوين تشكلّات شورائى مستقل زنان در تمام حوزههاى اجتماعى ـ سياسى، فرهنگى، علمى و هنرى… و تعاملِ فعّال و ديالكتيكى آنها با مردان آزادانديش، و با تشكلّات رزمنده با هر نوع سالارى و هرگونه گرايش طبقاتى ـ جنسيتى، ضمن دستيابى به امكانات جديدتر ميسّر مىگردد.
بنابراين، هر چند كه مردسالارى، پيش از تكوين و تثبيت نظامهاى طبقاتى در تاريخ حيات آدمى، نمودار شده است امّا، پديدهاى مستقل و خارج از شرايط تاريخى و ساختارهاى موجود اجتماعى نبوده، و هم اكنون نيز با آنها درهم آميخته است و نظامى بيرون از خانواده و سيستم سرمايهدارى نيست كه با آنها وحدت يافته باشد. بدين روى، تمام سيستمهاى طبقاتى، جنسيت مدارند. و به قولى شايد زنان آخرين مستعمرهاند كه آزادى آنها، به واقع محكّ و معيار رهايى راستين انسانها و اضمحلال برگشتناپذير سيستم طبقاتى باشد. پس، ستيز با سيستم موجود، بايد به تمام عرصهها و عواملى كه آن را توليد و بازتوليد و بازسازى مىكنند، گسترش يابد.
يادداشتها
1 ـ ماركس، كار دستمزدى و سرمايه، ترجمه: م. دهقان، انتشارات راهيان تهران، ص 20
2 ـ ماركس، نامه به پاول و اسيلويچ آننكف، پاريس 1846، از كتاب: دربارة تكامل مادي تاريخ، ترجمة خسرو پارسا، نشر ديگر 1380، ص 63
ـ همچنين: ماركس، گروندريسه، جلد يكم، ترجمة احمد تديّن و باقر پرهام، انتشارات آگاه
3 ـ ماركس، سرمايه، جلد يكم، ترجمة حسن مرتضوى، انتشارات آگاه، ص 572.
4 ـ همان، ص 623
5 ـ همان، ص 202
6 ـ همان، ص 618
ـ «سرمايهدار و ايدئولوگ او، يعنى اقتصاددان سياسى، فقط آن بخشى از مصرف فردى كارگر را مولّد مىدانند كه براى تداوم طبقة كارگر لازم است، و بنابراين بايد انجام شود تا سرمايهدار بتواند نيروى كار خود را مصرف كند. آنچه كارگر بيشتر و بالاتر از اين حدّاقل براى لذّت خويش مصرف كند، مصرف نامولّد تلقى مىشود».
7 ـ همان، ص 616 و 617
8 ـ همان، ص 617
9 ـ همان، ص 617
10 ـ همان، ص 618
11 ـ به توضيح چهارده رجوع شود.
12 ـ تاكنون اين بوده، تا اقتضاى شرايط، با توجه به تغييرات و تحولاتى كه در خانوادة هستهاى نمايان شده است، سرمايهدارى را با چه وضعيتى مواجه بسازد.
13 ـ همان، ص 197
ـ «ما از نيروى كار يا توانائى كار كردن، مجموع توانايىهاى ذهنى و جسمانى موجود در يك كالبد مادى، شخصيت زنده، يعنى نوع انسان را در نظر مىآوريم، توانايىهايى كه هنگام توليد هر نوع ارزش مصرفى به كار انداخته مىشود».
14 ـ همان، ص 547.
البته، كار خانگى زنان نه از كاركردهاى فرعى، كه از مراحل اساسى و يكى از كاركردهاى اصلى اندام كارگر جمعى است. زيرا، در كانون خانواده، نيروى كار خود را با مصرف بخشى از مزد خانگى بازتوليد مىكند تا قادر باشد نيروى كار شاغل و نيروى كار آينده را بازسازى و بازتوليد نمايد.
15 ـ همان، ص 617.
16 ـ گرچه اين امر با مشاركت مرد تحقق مىيابد امّا بار اصلى و سختى اين توليد نه تنها از ابتدا تا وضع حمل به عهدة زن است بلكه به طور كلّى، در مناسبات شىوارة سيستم سرمايهدارى، زن اُبژهاى است كه يكى از كاركردهاى مقدس، الهى، و عمدهاش به مثابه ماشين جاندار انتزاعى، توليد احساس و عاطفه، و انسان است.
17 ـ همان، ص 617.
18 ـ همان، ص 617
PhotoÖ Otmar Alt: “Gönnersdorfer Frauenbewegung”, 3-teilige Holztafel 2006.
Foto: LWL/S. Mosch