نوشته گنادی زیوگانوف
برگردان: ا. م. شیری
(بخش نخست)
http://eb1384.wordpress.com/2012/06/08/
ما باید کشورمان را به کشوری دارای اقتصاد مستقل، آزاد و متکی بر بازار داخلی تبدیل کنیم… ما باید اقتصادمان را چنان سازماندهی کنیم که کشور ما به زائده نظام سرمایهداری جهانی تبدیل نشود، برای این که میهن ما بمثابه ضمیمه سرمایه داری در سمت نظم عمومی آن توسعه نیابد، برای اینکه اقتصاد ما نه بعنوان یک مؤسسه سودآور سرمایهداری، بلکه، بعنوان یک اقتصاد واحد مبتنی بر اتحاد صنایع ما با اقتصاد کشاورزی کشور ما توسعه یابد.
(از سخنرانی ی. و. استالین
در کنگره چهاردهم حزب
کمونیست سراسری (بلشویک)
سال ۱۹۲۵)
هدف: نجات میهن
در سال ۱۹۲۲، زمانی که آتش جنگ داخلی فروکش کرد، رهبری کشور را بدست گرفت. او، کشور را با اقتصاد ویران و خسته از جنگهای بیپایان خلقها تحویل گرفت. برای مردم روسیه جنگ بعنوان جنگ جهانی اول از سال ۱۹۱۴ آغاز شد که چهار سال بعد به جنگ داخلی فراروئید. در باره اوضاع اقتصادی کشور در آغاز این دوره، که با نام دوره استالینی در تاریخ ثبت شد، واقعیتها چنین میگویند: در آغاز سال ۱۹۲۱ حجم تولیدات صنعتی در حدود ۱۲ درصد حجم تا شروع جنگ را نشان میداد. حجم تولید غله در سال ۱۹۲۰ برابر با ۶۴ درصد میزان تولید آن تا قبل از جنگ را تشکیل میداد. بخش اعظم معادن و منابع ویران شده بودند. فقط برخی کارخانه ها و کارگاهها کار میکردند. ویرانی تا شهرها و روستاها سرایت کرده بود.
اکثریت مورخان معاصر، در ارزیابی این دوره، فقط ویرانیهای گسترد جنگ داخلی را مورد تأئید قرار میدهند، گویی فراموش کردهاند که چگونه روسیه در سال ۱۹۱۷ از جنگ جهانی اول فرسوده شده بود.
حتی روسیۀ ویران آن زمان توجه همه را بخود جلب میکرد، تعجب جهان را بر میانگیخت. بتدریح، آرام آرام، اما مطمئن کشور بعنوان اولین کشور سوسیالیستی در تاریخ جهان، توجه همۀ نیروهای ترقیخواه دنیا را بسوی خود معطوف داشته بود. اما قواعد نظام سرمایهداری جهان نمیتوانست ظهور چنین کشوری را بپذیرد. استالین مشکلات عهد خود را بخوبی درک میکرد و بصراحت تشخیص میداد که در تاریخ، کشور شوروی زمان بسیار کمی برای ساختن چنان اقتصادی دارد که بتواند سر پا بیایستد، مستقل بماند و آزادانه توسعه یابد.
استالین وظایف حزب و خلق را بطور واضح و مشخص تعیین کرد. وی گفت: «ما ۵۰ ــ ۱۰۰ سال از کشورهای پیشرفته عقب ماندهایم. ما باید این فاصله را در عرض ده سال طی کنیم. یا این کار را میکنیم یا ما را در هم خواهند شکست».
خلق، وظیفه تعیین شده توسط استالین را درک میکرد، چون منافع آن را بازتاب میداد و هدف این وظیفه، نجات میهن بود. تعیین و تشخیص آن، وحدت خلق را تحکیم بخشید و همۀ کشور را حول مساعی مشترک متحد ساخت. دقیقا به همین سبب، نیل به هدف ممکن شد و موجب حیرت جهان گردید. در همین رابطه، روزنامۀ فرانسوی «تان» در شماره ماه ژانویه سال ۱۹۳۲ نوشت: «اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی با صنعتی کردن بدون استفاده از کمک سرمایه خارجی، مرحله اول را پیروزی پشت سر گذاشت».
امروز الیگارشها، صاحبان پولهای بادآورده و دلالان همه نواحی و مناطق باید این سخنان را مورد توجه قرار دهند. علاقمندان به اخذ وامهای «ارزان» خارجی، آن را با اراده حاکمیت، بحساب پولهای بودجه، در واقع به حساب همه خلق، بازپرداخت میکنند. در دوره استالین چنین استفاده از خزانه دولتی ممکن نبود. هر روبلی که به خزانه وارد میشد، در جهت توسعه صنعتی، برای ساخت و سازها و حمایت از روستا مورد استفاده قرار میگرفت.
بسوی متحیر ساختن جهان
خرسندی خود از توسعۀ اقتصادی اتحاد شوروی در دورۀ استالین را حتی پر تیراژترین روزنامههای غرب مثل «فاین نشال تایمز» انگلیس نتوانست پنهان کنند. این روزنامه می نویسد: «موفقیتها در صنایع ماشینسازی، بهیچوجه قابل تردید نیست.
تمجید از این موفقیتها در مطبوعات و سخنرانیها بهیچوجه بیپایه نیست. نباید فراموش کرد، که روسیه سابق فقط سادهترین ماشینها و ابزارها را تولید میکرد… اتحاد شوروی در حال حاضر همه نوع تجهیزات ضروری برای صنایع متالوژی و الکتریکی خود را تولید میکند. این کشور صنایع تولید ابزار و آلاتی را ایجاد کرد که همۀ محدودهها از کوچکترین ابزار با دقت بالا و تا سنگینترین پروسه ها را در بر میگیرد. آنچه که به ماشینهای صنعتی کشاورزی میشود، این است که اتحاد شوروی دیگر به واردات آنها از خارج نیاز ندارد. همراه با آن، دولت شوروی تدابیری اتخاذ میکند که تأخیر در تولید زغال و آهن، مانع اجرای برنامه پنج ساله در چهار سال نشود.
جای تردید باقی نمانده است که بازسازی کارخانههای عظیم، توسعه قابل ملاحظه تولیدات صنایع سنگین را تضمین میکند».
ساده لوحی خواهد بود هر گاه تصور شود که مشهورترین روزنامۀ بورژوازی سعی میکرد خرسندی خلقهای شوروی از موفقیتهای خارقالعاده در ساختن اقتصاد نوین سوسیالیستی مطرح در برنامۀ پنج ساله را بیان کند. اما انکار موفقیتهای اتحاد شوروی در توسعۀ اقتصادی هم غیرممکن بود.
در زمانهای اخیر، صحبت از میزان ثروتمندی و رشدیافتگی روسیۀ تزاری در آستانۀ جنگ جهانی اول به مُد روز تبدیل شده و مشهودات واقعی آن زمان در سال ۱۹۱۳ را شاهد می آورند. ولی آیا به متن موفقیتهای تأثیربخش دورۀ استالینی هم همانطور نگاه میکنند؟ اینجا برخی ارقام آماری شاهد میآوریم:
در سال ۱۹۱۳ حجم تولیدات صنعتی روسیه، ۸ برابر از ایالات متحدۀ آمریکا، تقریبا ۳ و نیم برابر از آلمان، ۳ برابر از بریتانیا و ۱ و نیم برابر از فرانسه کمتر بود. سهم روسیه در تولیدات صنعتی جهان در سال ۱۹۱۳، تقریبا ۴ درصد را شامل میشد. در اثر ویرانیهای ناشی جنگ جهانی اول و جنگ داخلی، قدرت صنعتی کشور بمیزان متنابهی کاهش یافت. حجم تولیدات صنایع بزرگ در مقایسه با سال ۱۹۱۳، ۷ برابر پائین آمد. اما، بلافاصله پس از پایان جنگهای داخلی، بازسازی سریع صنایع ملی آغاز شد.
تا سال سال ۱۹۲۶ تقریبا بازسازی شد و در سال ۱۹۲۷ حجم کل تولیدات صنعتی اتحاد شوروی شاخصهای سال ۱۹۱۳ را پشت سر گذاشت. تا سال ۱۹۲۹- تا آغاز برنامۀ پنج سالۀ اول- بیش از دو هزار مؤسسۀ عظیم صنعتی دولتی بازسازی و تازه ساخته شد. ولیکن همۀ اینها برای تأمین استقلال اقتصادی و توانائی دفاعی کشور، کافی نبودند.
برای اجرای آن وظایف استالینی که در کنگرۀ چهاردهم حزب تعیین گردید، اصلاح نظام ادارۀ اقتصاد ملی ضروری بود. به همین سبب هم، از سال ۱۹۲۹ اقتصاد کشور طبق برنامههای پنج ساله توسعه یافت.
شاخصهای اصلی را که میزان توسعه عرصههای مختلف اقتصاد صنعتی در سالهای برنامۀ پنج سالۀ اول را نشان میدهند بعنوان شاهد نقل میکنیم.
جدول ۱
تولید ناخالص
(به میلیارد و به درصد تا سال ۱۹۲۹)
۱۹۲۹ ۱۹۳۰ ۱۹۳۱ ۱۹۳۲ ۱۹۳۳
۲۱ ۷/ ۲۷ ۹/ ۳۳ ۵/ ۳۸ ۹/ ۴۱
۱۰۰% ۹/ ۱۳۰% ۴/ ۱۶۱% ۳/ ۱۸۳% ۵/ ۱۹۹%
تصور میکنید! حجم تولیدات صنعتی در عرض کمتر از پنج سال، دو برابر افزایش یافت. این در حالی بود که اکثریت مؤسسات صنعتی از صفر ساخته شدند، با تکنولوژی و تجهیزات نوین مجهز گردیدند و بکار افتادند. این، یعنی واقعا نوآوری در اقتصاد! بدون اعلامیههای بلند و بالا و اظهارات پر سرو صدای بیپایه و بیپشتوانه. در گزارش به هفدهمین کنگرۀ حزب کمونیست سراسری (بلشویک)، استالین بروشنی می گوید: «کشور ما به کشور صنعتی مستحکم و قدرتمند تبدیل شدهه است».
و این هم آمار و ارقامی که سخنان اور تأئید می کند:
جدول ۲
سهم صنایع در تولید ناخالص ملی اتحاد شوروی (به %)
۱۹۱۳ ۱۹۲۹ ۱۹۳۰ ۱۹۳۱ ۱۹۳۲ ۱۹۳۳
صنایع بزرگ ۱/ ۴۲ ۵/ ۴۵ ۶/ ۶۱ ۷/ ۶۶ ۷/ ۷۰ ۴/ ۷۰
دیگر بخشها ۹/ ۵۷ ۵/ ۴۵ ۴/ ۳۸ ۳/ ۳۳ ۳/ ۲۹ ۶/ ۲۹
بمنظور تأمین چنین آهنگ توسعۀ صنعتی و دست یافتن به عرصههای دیگر آن، بسیج تمامی منابع موجود لازم بود.
موفقیتها در سیاستگذاری کشاورزی
کسانی که امروز برای جستجو در تاریخ تلاش میکنند، دورۀ استالینی و کردار تاریخی خلق را مورد نکوهش قرار میدهند، در عین حال تأکید میکنند که گویا در آن دوره به اقتصاد دهقانی توجه لازم مبذول نشده است.
در گزارش به کنگرۀ هفدهم حزب در بخش مربوط به کار کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست سراسری (بلشویک)، استالین در مقابل کشور و مردم در باره آنچه که برای دهقانان در سالهای برنامه پنجساله اول انجام داده شده، گزارش میدهد: «اینک فعالان کالخوزها و سافخوزها، مدارس و باشگاهها، تراکتوریستها و کمباینیستها، سرگروههای دستههای شاغل در مزارع و دامداری، کارگران پیشرو مزارع کشاورزی انسانهای نامداری هستند».
علیرغم این، استالین وجود شکاف عظیم میان شهر و روستا را کتمان نمیکند، ولی با محبت، ایمان و امید از روستا و دهقان نام میبرد!
رهبر کشور میفهمید، که سنگینترین بارها را دقیقا آنها بر دوش خود میکشند. می دانست به چه خاطر آنها چنین قهرمانانه فداکاری میکنند و برای ارتقاء سطح فرهنگ و دانش در روستا، برای کاهش تدریجی «شکاف» بین شهر و روستا، از هیچ کوششی فروگزاری نمیکرد.
استالین ضمن گزارش به کنگرۀ هفدهم، کمک دولت به کشاورزان را در برنامۀ پنج سالۀ اول چنین توضیح میدهد: «دولت با سازماندهی ۲ هزار و ۸۶۰ مرکز ماشینی- تراکتوری همرا با تحویل ۲ میلیارد روبل سرمایه از کشاورزان حمایت کرد».
کمک دولت به کشاورزان همچنین، شامل پرداخت ۱ میلیارد و ۶۰۰ میلیون روبل وام بوده است.
دولت در مدت یاد شده، بمیزان ۲۶۲ میلیون پوت غله، وام بذر و خوارباری به کشاورزان اعطاء نمود.
دولت به شکل مشوقهای مالیاتی و بیمه، ۳۷۰ میلیون روبل به کشاورزان فقیر کمک کرد.
اما استالین در گزارش خود علنا اعلام کرد، که «… کشاورزی در سمت دیگری توسعه یافت. بسیار کندتر از صنایع». رهبر اتحاد شوروی اظهار داشت: «در واقعیت امر، دورۀ مورد نظر گزارش، دورۀ آنچنان اعتلاء و جهش بزرگ برای کشاورزی که پیش بینی می شد، نبود».
استالین بموفقیت بخش کشاورزی، پیش از همه، به توسعۀ سریع صنایع ماشینهای کشاورزی و ارتقاء دانشی- فرهنگی روستا امیدوار بود.
جدول زیر، توسعه پویای تولید تکنولوژی کشاورزی را در اولین برنامۀ پنج سالۀ استالینی نشان میدهد.
جدول ۳
تجهیز کشاورزی اتحاد شوروی با تکنولوژی عمده
از سال ۱۹۲۹ تا سال ۱۹۳۳
۱۹۲۹ ۱۹۳۰ ۱۹۳۱ ۱۹۳۲ ۱۹۳۳
تراکتور(به هزار دستگاه) ۹/ ۳ ۱/ ۷۲ ۳/ ۱۲۵ ۵/ ۱۴۸ ۱/ ۲۴۸
میزان رشد در مقایسه
با سال ۱۹۲۹(برابر) ۱/ ۲ ۶/ ۳ ۲/ ۴ ۸/ ۵
افزایش قدرت از سال
۱۹۲۹ به اسب بخار ۴/ ۳۹۱ ۵/ ۱۰۰ ۱۸۵ ۲۲۲۵ ۳۱۰۰
میزان رشد در مقایسه
با سال ۱۹۲۹(برابر) ۶/ ۲ ۷/ ۴ ۷/ ۵ ۹/ ۷
کمباین(به هزار دستگاه)
در مقایسه با سال۱۹۲۹(برابر) ۷/ ۱ ۴/ ۶ ۱/ ۱۴ ۲۵
میزان رشد در مقایسه
با سال ۱۹۲۹(برابر) ۸/ ۳ ۳/ ۸ ۷/ ۱۴
اگر حجم کل تولیدات صنعتی در دورۀ برنامۀ پنج سالۀ اول دو برابر گردید، یعنی، همانطور که جدول فوق نشان می دهد، تعداد تراکتورها در این دوره در کشور ۶ برابر و پتانسیل تولیدی آنها، تقریبا ۸ برابر افزایش یافت. توأم با آن، افزایش شمار کمباینها نیز ۱۵ برابر را نشان میدهد.
استالین با جمعبندی نتایج برنامۀ پنج ساله در روستا، گفت: «تعداد تراکتورهای کالخوزها و سافخوزها به ۲۴۰ هزار دستگاه و قدرت آنها به ۳ میلیون و ۱۰۰ هزار اسب بخار رسیده است. همانطور که می بینید، این قدرت برای کندن ریشه سرمایهداری در روستا، قدرت کمی نیست. قدرتی که تعداد ترکتورها را دو برابر افزایش داده، همان قدرتی است که لنین بموقع خود، در چشم انداز دور می دید».
البته، روستا فقط با تکنولوژی تجهیز نشد، بلکه، یک پروسۀ غیرعادی تعاونی کردن را نیز طی کرد. در مدت اجرای اولین برنامۀ پنج ساله، بیش از ۲۳ هزار نفر کمونیست که مسئولیت اجرای برنامهها را برعهده داشتند، به روستاها اعزام شدند.
علاوه بر آن، در طول سالهای برنامۀ پنج سالۀ اول، دولت ۱۱۱ هزار متخصص فنی و کشاورزی و همچنین، در حدود ۲ میلیون نفر تراکتوریست، کمباینیست و رانندۀ آموزش دیده و همچنین، ۱ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر سرگروه برای رهبری دستههای کارگران مزارع و دامداری، حسابداران و غیره به روستاها اعزام گردیدند.
استالین شخصا بر شرایط نگهداری تکنولوژی و ماشین آلات، اجرای صحیح تناوب زراعی و چگونگی توسعه بنیاد بذر در همه عرصه های کشاورزی نظارت می کرد. همه این مسائل در گزارش استالین به کنگرۀ هفدهم حزب بروشنی بازتاب یافت و این، از درجه اهمیت حل آنها در نزد او گواهی میدهد
آیا ممکن است رهبری کنونی کشور چنین میزان مسئولیت و کاردانی را حداقل در یک عرصه معین نشان دهد؟ این رهبری حتی قادر نیست از عهدۀ صنایع اتوموبیل سازی که فقط امسال دهها میلیارد دلار در آن سرمایهگذاری کرده است، بر آید و برای حل این مشکل، یک روز از آلمان طلب استمداد می کند، روز دیگر از فرانسه.
اما زیر رهبری استالین تنها در مدت ۳ سال تولید اتوموبیلهای باری ۲/ ۵ برابر و اتوموبیلهای سواری ۱۶ برابر افزایش یافت.
ادامه دارد.
جناب اکبر وقتی به شما عرض میشود که سرمایه داری خود بزرگ ترین و مضرترین مذهبی است که تا به حال در جهان داشته ایم، متاسفانه شما در این مفهوم و معنا چنان که باید و شاید تعمق نمیکنید.
این همان مذهب سرمایه داری است که به شما و میلیونها میلیون نفر دیگر تلقین کرده است که “سود جوئی و سلطه طلبی بشر موتور پیشرفت اوست”،
این همان مذهب سرمایه داری است که میگوید مالکیت خصوصی مقدس است و تا آخرین قطره خون باید از آن دفاع کرد،
این همان مذهب سرمایه داری است که به ما گوشزد میکند هیچ بدیلی در مقابل سرمایه داری موجود نیست و تا ابد دهر همین است که همین است!
واقعیت امر همانگونه که مارکس و انگلس در مانیفست حزب کمونیست بیان میکنند این است که سرمایه داری با تحول انقلابی و مداوم در وسائل تولید،و مناسبات تولیدی، همچنین زمینه را برای یک انقلاب سیاسی مداوم در سطح جهان فراهم میکند.
بیست سال قبل از جنبش اشغال وال ستریت، جنبش زاپاتیستها در جنوب مکزیک (۱۹۹۳) همان خواستها و مطالبات ضد نئولیبرالی و ضد سرمایه داری را با شعار ” جهان دیگری ممکن است” مطرح میکرد.
و بیست سال قبل از زاپاتیستها جنبشهای ضد ریاضت اقتصادی و سیاستهای تعدیلی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی در دهه هشتاد میلادی در شمال آفریقا و آمریکای لاتین در جریان بود.
و در دهه شصت گسترده ترین جنبشهای ضد سرمایه داری در تمامی جهان در جریان بود. و شما میتوانید این مسیر تاریخی را به همینگونه تا قرن گذشته ادامه دهید.
پس میبینیم که سرمایه داری همواره با جنبشهای مخالف خویش روبرو بوده است، و این پدیده ی تازه و مختص به جنبش اشغال وال ستریت نمیباشد.
پیروزی و تفوق شیوه تولید سرمایه داری بر شیوه تولید زمینداری، خود فرآیندی طولانی بود که چندین قرن طول کشید.
پس پیروزی بر سرمایه داری نیز یک مبارزه کوتاه مدت و یک شبه نخواهد بود.
نکته کلیدی در این مورد ادامه و پیگیری مبارزات ضد سرمایه داری و ضد نئولیبرالی کنونی علیه مذهب سرمایه داری میباشد.
متاسفانه در این مورد نیز شما تمامی این مبارزاتی را که در چهار گوشه جهان جریان دارند، فقط به جنبش اشغال وال ستریت خلاصه میکنید، و در مورد جنبش اشغال وال ستریت هم بسیار تقلیل گراید و پیچیدگیهای آن و تمامی نیروهای در گیر در آن را به حساب نمیاورد.خوشبختانه “مجله هفته” منبعی بسیار عالی برای آشنایی همه جانبه با تمامی این جنبشها میباشد.
نتیجه اخلاقی داستان: گذار به یک جامعه ی انسانی و شایسته بشریت (هر چند فرآیندی کلان و طولانی مدت است) از مبارزات کوچک و بزرگ امروزی ما شروع میشود.
هیچ بهانه ی به جز مذهبی به نام سرمایه داری مانع شرکت ما در این مبارزات نیست. بشتابید که تردید موجب پشیمانی است.
متاسفانه ما داریم از چیزی حرف میزنیم که دور از دسترسمان است و شاید قرنها بعد اجرا شود ولی مشکلات کنونی زیاد جدی گرفته نمیسشود هم اکنون عده ای راه افتاده اند که وال استریت را اشغال کنید ولی نه بدیلی برای سرمایه داری دارند و نه تشکلی در صورتیکه هم اکنون امریکا 40 درصد گاز گلخانه ای جهان را تولید میکند و با گردن کلفتی میگوید همین هست و جز این نیست و این قوم اشغال وال استریت در این مورد حرفی ندارند .امریکا حتی حاضر نیست سالیانه درصدی از تولید گاز گلخانه ای را کم کند و نتیجه اش بیخاصیتی کنفرانس ریو و کیوتو و.. است
جناب اکبر، چنانکه شما با روشها، مواضع و دیدگاه های نیروهای چپ آزادیخوه و برابری طلب در ایران آشنا نیستید، این را به حساب عدم آگاهی و نامطلع بودن خودتان بگذارید.
“مواضع اعلام شده” ی که شما از آنها نام میبرد اتفاقا مواضع طیف گسترده ی از چپ ایران است که محدود به فقط یک و دو سازمان و حزب نمیباشد و مقوله ی است جنبشی، جنبش چپ ایران.
این حقیر نیز هر موضعی را که مطرح کرده باشم، چیزی نیست جز نظام ارزشی، روشها و دیدگاه هایی که در مکتب سوسیالیزم کارگری و چپ آزادیخوه و برابری طلب آموخته ام، به قول معروف ” کمال همنشین در من اثر کرد، وگرنه من همان خاکم که هستم”.
جالب اینجاست که شما یک کلام در مورد ورشکستگی کامل و همه جانبه نظام سرمایه داری ندارید که بگوئید و ضمن توهین در “تشابه!” دو کلام حرف حساب این حقیر به اراجیف احمقی نژاد بحث را منحرف میکنید به “قانون مندی” سلطه و سود جویی در به اصطلاح نهاد بشری و “ذات بشر” و افسانه های از این قبیل.
قبل از هر چیز به اطلاع شما برسانم که در تاریخ بشریت چیزی به نام “ذات بشر” ی نداریم. بشر امروزه چندین هزار سال پیش میمونهای بودند که تقریبا چهار پا زیست میکرد و در یک تطور و تکامل پیچده و بغرنج زیست شناسانه، تاریخی/اجتماعی “اشرف مخلوقات” قرن بیست و یکم شده که به فضا میرود و در فکر تصرف کهکشان هاست.
این “اشرف مخلوقات” قبل از هر چیز حیوانی است سیاسی واجتماعی، یعنی در یک نظام که بر مبنای ارزشهای انسانی سازماندهی شده باشد، اتفاقا انسانها میتوانند بر بسیاری از محدودیت ها و نواقص خویش غالب گردند.
البته همانگونه که شما نیز یاد آوری میکنید این تغییر و تحول یک شبه و کوتاه مدت نخواهد بود، بلکه فرآیندی است پیچده و بغرنج، کلان و دراز مدت، که به احتمال قوی چندین و چند نسل به طول خواهد کشید، ولی امری است ممکن و لازم.
در مورد اینکه “سود جوئی و سلطه طلبی بشر موتور پیشرفت اوست” توجه شما را جلب میکنم به جوامع کمونی اولیه ( جوامعی که در آنها هنوز مرد سالاری غلبه نکرده بود، مالکیت خصوصی وجود نداشت، و تولید بر مبنای ارزش استفاده بود، نه ارزش مبادله و انباشت) انگلس در کتاب “منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت” مشروحا به این پدیده برخورد میکند.
البته چنین جوامعی حتا در قرن نوزده و بیست نیز هنوز در برخی نقاط و جزایر اقیانوس آرام موجود بودند، که مردم شناس شهیر “مالینوفسکی” طی تحقیقات مردم شناختانه خویش به ما نشان میدهد که چگونه در این جوامع (از آنجایی که تولید به صورت دسته جمعی و گروهی و برای مصرف و نه برای تبادل انجام میگرفته) نه از دزدی خبری است، نه از قتل و آدمکشی و تجاوز و نه “سود جوئی” و نه “سلطه طلبی”.
نتیجه اخلاقی داستان: جوامع انسانی ظرفیت تاریخی رشد، تکامل و رسیدن به سطح جوامعی فارغ از هر گونه سود جوئی وسلطه طلبی را دارند،
اشکال و مانع بر سر این راه چیزی به نام یک “ذات” افسانه ی انسانها نیست. مانع اصلی عدم توانایی کارگران و زحمتکشان در تغییر موازنه قدرت به سود خودشان میباشد.
زمانی که کارگران و زحمتکشان با سازماندهی ظرفیت های طبقاتی خویش و اتحاد طبقاتی خویش توازن قوا را به نفع خویش تغییر بدهند. آنگاه میتوان از آغاز چنین دوران گذاری صحبت کرد.
جناب نظم نوین در درجه اول فکر میکنم مواضع اعلام شده شخصی است نه حزبی و بیشتر شبیه سخنرانیهای جناب احمدی نژاد است که از عدالت و مهر ورزی میگوید ولی من فکر میکنم سود جوئی و سلطه طلبی بشر موتور پیشرفت اوست وترمز ان همین وابستگی هائی است که ما محتاج ان هستیم و میخواهیم مورد احترام و مهر اطرافیان باشیم و بنظر من سودجوئی و تسلط طلبی با قوانینی که کم کم فراگیر میشود کنترل خواهد شد و دورانی که سودجوئی نباشد برای من قابل تصور نیست
خدمت اکبر خان، با کمال احترام.
تقلیل دادن ارزیابی از جایگاه تاریخی سیستم سرمایه داری و عملکرد کنونی آن به مقوله “تنفر” و یا “خوش آمدن” و یا هر احساس شخصی دیگر، البته گونه ی برخورد و ارزیابی است، اما لزوما یک ارزیابی و برخوردی همه جانبه و عمیق نمیتواند باشد. این یعنی چه؟
این یعنی اینکه، شما اگر به تحلیل مارکس از شیوه تولید سرمایه داری در عظیم ترین اثرش “سرمایه” دقت کنید میبینید که مارکس چگونه از برتری این شیوه تولید نسبت به شیوه های سابق تولیدی (زمینداری، برده داری، شیوه تولید آسیای،…) یاد میکند. و این به رسمیت شناختن و تشخیص برتری شیوه تولید سرمایه داری نسبت به شیوه های تولیدی ماقبل اش فقط مختص به مارکس و انگلس نیست. لنین، روزا لوگزامبورگ، گرامشی و بسیاری دیگر رهبران جنبشهای جهانی کارگری نیز در این مورد همنظرمیباشند.
اما اگر ما عملکرد و کارکرد روزمره کنونی این سیستم در سطح جهانی رامشاهده کنیم، میبینیم که سرمایه داری حتا در به عمل در آوردن اولیه ترین وظایف خویش (تولید بیشتر ثروت، کالا و خدمات) عاجز و درمانده است. این یعنی چه؟
این یعنی اینکه، در شیوه تولید سرمایه داری (بنا برمبنای ماهیت خویش) تولید برای سود آوری هر چه بیشتر و “نیاز” سرمایه داران به انباشت هر چه گسترده تر سرمایه میباشد ، و نه تولید برای رفع احتیاجات اولیه و روزمره مردم، بدون نظر داشتن به سود (به مثابه عامل و شرط اساسی).
بر مبنای چنین الویت و نظام ارزشی: تولید بر مبنای سود و نه احتیاجات اولیه، این سیسیتم همواره و همیشه دچار بحرانهای عظیم ساختاری میباشد.
مانند رکود اقتصادی ۱۸۷۵، رکود اقتصادی ۱۹۲۸، و رکود اقتصادی ۲۰۰۸ که اکنون ما شاهد میباشیم.
اقتصاددان روسی نیکلای کوندراتیفف در نظریه “موجهای طولانی توسعه سرمایه داری” بر مبنای تحقیقات خویش نشان میدهد که چگونه سیستم جهانی سرمایه داری ناگریز و ناچار از دچار شدن به بحرانهای عظیم اقتصادی، در موجهای طولانی ( در حدود ۵۰ سال) میباشد.
البته همانگونه که شما نیز ذکر کرده ید، سرمایه داری در عین حال نیروهای تولیدی را تا حدود زیادی رشد داده است. منتها رشد بیشتر این نیروهای تولیدی بستگی به سود آوری آنان
در “بازار آزاد” دارد. و زمانی که سرمایه داران میدانند که سودی به آنان نمیرسد، به سادگی با عدم سرمایه گذاری، جلوی رشد و تولید را میگیرند. این یعنی چه؟
این یعنی اینکه، در زمانی که ما میتوانیم به آسانی برای جمعیت تمامی کره زمین مواد غذایی درست کرده و(حد اقل بر مبنای رشد کنونی و موجود نیروهای مولده در جهان) هیچ دلیلی برای قحطی و بی غذایی موجود نمیباشد، هر ۳۰ ثانیه کودکی در جهان از بی غذایی میمیرد. و چنین محرومیت هایی فقط شامل کودکان گرسنه در جهان نمیباشد.
تمامی اقتصادهای “پیشرفته” جهان: اروپا، ژاپن و آمریکا ، درعرض چهار سال گذشته تمامی پیشرفتها وتوسعه های دهه قبل خویش را از دست داده ند. این پدیده به نام” دهه از دست رفته” مشهور شده است. که البته ما شاهد چنین “دهه های از دست رفته” قبل از رکود اقتصادی ۲۰۰۸ نیز میباشیم.
اخبار بحران عظیم بیکاری، بی مسکنی، ورشکستگی مالی بانک ها در اروپا، آمریکا،… را ما به صورت روزمره در اخبار میشنویم و چندان احتیاجی به تکرار ندارد.
منتها چنین بحران آفرینی لاجرم این سیستم فقط بخشی از داستان است.
بخش مهمتر و مخرب تر این سیستم “کالایی کردن” تمامی زندگانی و ارزش های انسانی و از خود بیگانگی ناشی از این کالایی شدن زندگی روز مره میباشد.
و این منطق کالایی شدن زندگی روزمره، پدیده ی است که بسیاری از جامعه شناسان غیر مارکسیست نیز بدان اشاره دارند.
با پوزش از عریض شدن پاسخ به شما. و تازه ما هنوز به تاثیرات سرمایه داری در نابودی محیط زیست اشاره ی هم نکرده یم. و این بحران محیط زیست خود یک مثنوی هفتاد من کاغذ است.
نتیجه اخلاقی داستان: ظرفیتهای تاریخی این شیوه تولید به پایان رسیده است. جنبش های کارگری در جهان (با تحلیل از محدودیتهای سابق خویش) میتوانند و باید به جای این سیستم ورشکسته نظم نوینی را بر مبنای ارزشهای انسانی بر پا کنند.
من نمیدانم دنیا به چه طرفی میرود ولی انقدر که شما از سرمایه داری متنفرید من متنفر نیستم. فکر میکنم سرمایه داری خدمات زیادی کرده .حال اگر مارکس این ارزش اضافی را علم کرده وگفته سرمایه داران انرا از مردم کش میروند نمیگویم کش نمیروند ولی اگر به انها میدادند فکر نمیکنم الان این ارزشهای اضافی تبدیل به کارخانجات میشد و همه در فاضلابها بود.سرمایه داری باعث بالا رفتن بهره وری شده . هم اکنون هم سیستمهای دولتی در کشورهای پیشرفته نمیتواند با سرمایه داری مقابله کند و مثلا وال استریت بسیار از اینکه فرانسه سوسیالیست شود حوشحال خواهد شد چون دراینصورت فرانسه بازارهایش را از دست میدهد وسرمایه داران از انجا فراری میشوند. البته در مورد کشورهای عقب مانده میتوان صنایع را ملی کرد ولی کشورهای پیشرفته چنین کاری مقدور نیست
آقای اکبر، با کمال احترام اینکه شوروی چی بود و چی شد و چه کادر رهبری را تربیت کرد و نکرد به جای خود.
از آن مهمتر و مطرح تر بحران ساختاری علاج ناپذیر سیستم سرمایه داری است، که دارد میرود تمامی تمدن بشری، نسل بشر، و محیط زیست کره زمین را به نابودی کامل بکشاند.
بر خلاف تصور شما بسیاری از مارکسیست لنینیستها خیلی هم روشنگر و اهل تساهل هستند. خود بلشوویکها یک فراکسیون قوی پارلمانی داشتند.
اگر در دوران قرون وسطی جنبش فلسفی/فرهنگی رنسانس و روشنگری بر علیه مذاهب خرافاتی دوران قرون وسطایی در جریان بود،
در قرن بیست و یکم رنسانس و روشنگری ما بر علیه قویترین مذهب خرافاتی اکنون موجود در جهان یعنی سرمایه داری, میباشد.
در مورد سرمایه داری بمثابه نوعی از دین و مذهب رجوع کنید به نوشتار فیلسوف آلمانی والتر بنجامین با همین عنوان: “سرمایه داری بمثابه مذهب” ( مندرج در نشریه سامان نو شماره ۱۰).
موفق باشید.
اکبر خان با کمال احترام به عرض شما برسانم که، حد اقل در جامعه کنونی ایران(در سال ۱۳۹۱ و بالغ بر ۷۸ میلیون جمعیت) اکثریت جمعیت کشور متشکل از کارگران و کارمزدان و خانوارهای آنان میباشد.
هژمونی طبقه کارگر، حداقل از نظر آنتونیو گرامشی (و بسیاری دیگر رهبران و نظریه پردازان جنبش جهانی طبقه کارگر) چیزی نیست به جز رهبری اخلاقی طبقه کارگر در امور کشوری.
دیکتاتوری پرولتاریا، در حقیقت امر یعنی خود گردانی و مدیریت کارگری. خود سازماندهی و حفظ استقلال و خود مختاری طبقه کارگر.
انقلابات کارگری در قرن بیستم متاسفانه شکست خوردند، ولی این نه به معنای شکست ناپذیر بودن نظام سرمایه داری میباشد (چنانکه اکنون شاهد بحران ساختاری عظیم آن میباشیم) و نه به معنای عدم یاد گیری از اشتباهات، کاستی ها،و محدودیتهای انقلابات پیشین کارگری. به قول مارکس:
… ولی انقلابهای پرولتری … مدام از خود انتقاد می کنند، پی در پی حرکت خود را متوقف می سازند و به آنچه که انجام یافته به نظر می رسد باز می گردند تا بار دیگر آن را از سر بگیرند، خصلت نیم بند و جوانب ضعف و فقر تلاشهای اولیه خود را بی رحمانه به باد استهزا می گیرند، دشمن خود را گویی فقط برای آن بر زمین می کوبند که از زمین نیروی تازه بگیرد و بار دیگر غول آسا علیه آنها قد برافرازد… مارکس، هجدهم برومر
بسیار ممنون من دنبال این بودم که هنوزهم کموتیستها دنبال تقابل هستند یا با تعامل و روشنگری و استفاده از همین سیستم پارلمانتاریسم میخواهند به مقصود برسند بعبارت دیگر احزاب کمونیست انجمن مارکسیست لنینیست ها است و دیگر به ریویزیونیستها فحش نمیدهند و همه از عملکرد خود دائم انتقاد میکنند.وبرایم جالب است که اقایان گورباچوف یلسین خانم مرکل و اقای پوتین و سایر رهبران کشورهای اسیای مرکزی فارغ التحصیلهای مدارس حزبی اتحاد جماهیر شوروی هستند
سیستم سوسیالیسم کارگری دمکراتیک در نظریات و نوشته های مارکس، انگلس، لنین، روزا لوگزومبورگ,… مشروحا نوشته و پرداخته شده است.
البته مارکس، انگلس، لنین، روزا لوگزومبورگ، مانند اویتس سلطانزاده، و حیدرعموقلی (رهبران حزب کمونیست ایران) از “نظریات” تئوريسین های “حزب” توده و آقای گنادی زیوگانف خبر نداشته اند, پس حتما و قطعا تمام میراث انقلابی شان ” چیزی جز وهم و خیال” نبوده است !!!
در خود محوری و خود مرکز بینی “حزب” توده حد و حدودی نیست. از خود ممنون بودن ایشان که دیگر هیچ.
کدام نمونه «نظام سوسیالیستی دموکراتیک کارگری متعارف» را با نمونه سوسیالیسم اتحاد شوروی مورد مقایسه قرار داده و چنین نتیجه گرفتید که:«ستالینیزم و سیستم اقتصادی- سیاسی منتج از آن یعنی کولکتویزم بوروکراتیک (اشتراکیت دیوان سالارانه) بسیار با یک نظام سوسیالیستی دموکراتیک کارگری متعارف فرق و فاصله داشت واقعیتی است تاریخی و غیر قابل تردید». یقینا چنین نمونه ای جز در عالم خیال وجود نداشت و نمی توانست داشته باشد. بنابراین، این استنتاج چیزی جز وهم و خیال نیست.
برتری کولتیویزم بوروکراتیک (اشتراکیت دیوان سالارانه) بر به اصطلاح ” بازار آزاد”.
اینکه استالینیزم و سیستم اقتصادی- سیاسی منتج از آن یعنی کولکتویزم بوروکراتیک (اشتراکیت دیوان سالارانه) بسیار با یک نظام سوسیالیستی دموکراتیک کارگری متعارف فرق و فاصله داشت واقعیتی است تاریخی و غیر قابل تردید.
واقعیت غیر قابل تردید و تاریخی دیگر نیز که نمی باید از یاد ما برود این است که این به اصطلاح ” بازار آزاد” در حقیقت امر هیچگاه “آزاد” نبوده و همواره وهمیشه از سوی نهادهای
اقتصادی- سیاسی کشوری یا فرا-کشوری و فرا-ملیتی حمایت و پشتیبانی شده، میشود و خواهد شد.
نگاهی کنید به بیلیون، بیلیون دلاری که به حساب بانکها و شرکتهای بیمه در این چند سال ریخته شده است.
یک شاخصه اساسی ” بازار آزاد” رشد، گسترش و نهادینه کردن نابرابری ها و شکافهای اجتماعی میباشد، که ما شاهد آن در شوروی سابق، اروپای شرقی و چین نیز میباشیم.
با وجود تمامی محدودیت های که در شوروی سابق، و اروپای شرقی موجود بود، این جوامع در درجه معینی از رفاه اجتماعی به سر میبردند. تمامی این دست آوردها با روی کار آمدن ” بازار آزاد” از بین رفت.
ناگفته نماند که ندانم کاریها و گیجی گورباچو و “رهبری” وی در این مورد خود عامل مهمی بود.
اولا-استنباط شما و من نمی تواند جای واقعیات را بگیرد.
ثانیا- طبق آمار و ارقام، مردم اروپای شرقی بعلت اینکه چون دوره ای از تاریخ خویش را در رفاه امنیت و بدون نگرانی از فردای خویش زندگی کرده اند، «کشته و مرده» لنین و استالین هستند.
ثالثا- شما بدلیل همین اعتقادتان [اصولا معتقد به اینکه یکعده مثل لنین و استالین با مهندسی اجتماعی بخواهند مردم را به عدالت برسانند مخالفم]، هیچگاه نه تنها پیروز نخواهید شد، بلکه، همواره سنگ مانع راه مبارزه با بیعدالتی و دغلکاری ستمگران خواهید بود. به همین سبب هم در سال 57 شکست خوردید، در سال 88 شکست خوردید در آینده دور و دراز هم شکست خواهید خورد و شکست خود را یا به پای ما خواهید نوشت و یا بما تحمیل خواهید کرد. همچنانکه گارباچوفها، یلتسین ها، «اتحادیه همبستگی ها و … کردند. بلی شما امیدوارید روزی دل سارقان ثروت و دارائی مردم جهان برحم آید و سهم گدائی به مردم بپردازد و به این شکل عدالت برقرار شود. یعنی همان کاری که میلیونها سال است روحانیت ادیان مختلف موعظه می کنند.
من با پیشرفت تودها پیروز میشوم ولی شما که هوادار هژمونی حزب طبقه کارگر هستید و شاید معتقد به رسیدن به عدالت از طریق دیکتاتوری پرولتاریا باشیددفعه قبل که پیروز شدید بعلت واماندگی تکنیکی و گرفتار شدن در بوروکراسی مجبور به صدگام به پس شدید چه موقع دوباره پبروز خواهید شد. اینکه میگویم شاید به این علت است که میخواهم بدانم مواضغ شما هنوز از طریق دیکتاتوری پرولتاریا است یا پس از این عقب نشینی روش دیگری در پیش خواهید گرفت
در اینکه استالین روسیه نیمه صنعتی را صنعتی کرد حق با راوی است ولی علوم انسانی با انسان طرف است و به اسم مارکسیست لنینیست چنان نفرتی ایجاد کرده که مردم کشورهای تحت سلطه حاضر به تجدید کمونیست نیستند بنظر من خشونت به حماقت منتهی خواهد شد وما در ایران شاهد تعمیق حماقت هستیم و بعبارت دیگر سال به سال دریغ از پارسال
اصلاح اشتباهات تایچی در پاسخ قبلی:
اکبر محترم! استالین نفرت ایجاد نکرد و مبتکر و مروج خشونت هم نبود. مبتکر و مروج خشونت غرب و دست نشاندگان داخلی آنها(سفیدها) بودند و آنها نیز این ادعاها را آگراندیسمان (بزرگنمائی) کردند. آیا می دانید که در جنگهای داخلی اتحاد شوروی سفدها با حمایت تسلیحاتی، تشکیلاتی و مالی چهارده کشور خارجی چقدر انسان کشتند. لطفا، بدنبال آمار آنها باشید. یک نمونه: در جنگلهای سیبری حتی یک درخت که یک انسان را به آن بسته و زنده زنده خوراک حشرات و جانوران نکرده باشند، وجود ندارد. الباقی را خود حدس بزنید. این چه تحلیلی است که مرتجعین جهان بخوردمردم جهان داده اند؟ کی باید با این ادعاهای بی پایه تکلیفمان را روشن کنیم. این چه تحلیلی است که چون مثلا در فلان جا خشونت بود، در جای دیگر ترسیدند؟ چرا از اتحاد شوروی که در طول ۳۲ سال از سل ۱۹۲۱ تا سال ۱۹۵۲ چهار میلیون نفر زندانی گردیدند و ۸۰۰ هزار نفر از آنها اعدام شدند، همه ترسیدند ولی از آمریکا که فقط در ویتنام ۵ میلیون نفر را کشت و تمام جنگلهای این کشور را با فسفر زرد آتش زد، نمی ترسند؟ آیا به ابعاد این خشونت فکر کرده اید؟ اگر نه بیاندیشید.
ایا مردم روسیه و اروپای شرقی که سالها تحت نفوذ کموتیسم زندگی کرده اند از کمونیسم متنفر نیستند و حاضرند به سیستم سوسیالیستی برگردند.اگر استنباط من از نظر مردم اروپای شرقی درست است ومفهوم ان این نیست که هفتاد من کتابهای لنین یعنی کشک. حالا چنگیز خان و انیلا و امپریالیستها میلیونها ادم کشته اند چه ربطی به عملکرد استالین دارد.اگر استالین بهشت درست کرده بود این همه در اروپای شرقی از او متنفر نبودند
آی داد و بیداد! بی سند و مدرک حرف زدن درد بی درمانی است که هیچ علمی را یارای معالجعه آن نیست.
آخر، شما از این همه کشورهای اروپای شرقی چه آماری در اختیار دارید که چنین قضاوت می کنید. ولی من آمار رسمی خدمتتان ارائه می دهم: در سال 2009، تلویزیونن «وستی» تحت فرمان الیگارشی روسیه، پروژه ای تحت عنوان «شخصیت های بزرگ روسیه» راه اندازی کرد و طی آن از مردم نظرخواهی اینترنتی بعمل آورد. اگر از این صرفنظر کنیم که کدام بخش جامعه از اینترنت استفاده می کند، نتیجه خیره کننده بود: لنین و استالین با بیش از 75 درصد آراء در مقام اول و دوم جای گرفتند.این بجای خود. حالا بگوئید مردم اتحاد شوروی و اروپای شرقی چه از دست دادند و چه بدست آوردند؟ جواب مستند بنده: علوم و صنایع و تولیدی، کار و مسکن و بهداشت و درمان رایگان برای همه رااز دست دادند و بجای آن بیکاری و بی مسکنی عمومی، فقر، فساد، فحشاء گسترده، آوارگی و دربدری میلیونی، ارتزاق از طریق فروش اعضای بدن و هزار و یک نکبت و بدبختی دیگر بدست آوردند. چرا چنین شد؟ به تحقیق به این دلیل که هم شمار طرفداران مالکیت خصوصی و استثمار در جهان بیشتر از عدالتخواهان است و هم دشمنان طبقاتی تمام اهرمهای ریاکاری و فریب توده ها را در دست دارند و چون مردم عادی خود را در مقابل آنها عاجز می پندارند. تنها کاری که فکر می کنند از دستشان بر میآید، یکشنبه ها بر گور چائوشسکو شمع روشن می کنند. وانگهی، چرا شما «اصولی» ها در سال 1357 در ایران پیروز نشدید ولی روحانیت مرتجع بر کشور تسلط یافت؟ علتش را بررسی کنید.
اولآ من استنباطم اینستکه مردم اروپای شرقی با لنین و استالین خوب نیستند و تمایلی به بازگشت کمونیسم ندارندو مدرکی ندارم و شما معتقدید که انها کشته مرده کمونیسم هستند.و اینکه چرا من در سال 57 پیروز نشدم باطلاعتان میرسانم در سال 88 هم پیروز نشدم و من اصولا معتقد به اینکه یکعده مثل لنین و استالین با مهندسی اجتماعی بخواهند مردم را به عدالت برسانند مخالفم
رفقای نظر دهنده محترم لطفا از بکار بردن لینک تا حد ممکن خود داری فرمائید، لینک ها کار نظر دهی سایت را مختل می کند. نام مقاله و نام سایت کفایت می کند علاقه مندان می توانند در گو گول بدنبال مطلب به جستجو بپر دازند. بویژه لینک های طولانی موجب ایجاد اختلال می شوند.
درصورت گذاشتن لینک این لینک ها حذف خواهند شد
با تشکر از همکاری شما خوانندگان عزیز
در رابطه ی حزب توده، استالینیسم و ضد-انقلاب در ایران
نوشتار زیر هر چند مستقیما به پرسشواره استالینیسم (در اینجا منظور از “پرسشواره” ترجمه واژه پروبلوماتیک به مفهوم آلتوسری آن میباشد) در ایران نمیپردازد، با اینحال در نقد حزب توده (بمثابه اولین و اساسی ترین مروج استالینیسم در ایران) کمکی است در درک و فهم هر چه بهتر این پدیده و پی آمدهای آن در ایران. بخوانید و قضاوت کنید.
————————–
http://shorayejavanan.com/2012/06/14/%da%86%d8%b1%d8%a7-%d8%ad%d8%b2%d8%a8-%d8%aa%d9%88%d8%af%d9%87-%d9%87%d9%86%d9%88%d8%b2-%d8%b2%d9%86%d8%af%d9%87-%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%9f/#more-1065
چرا حزب توده هنوز زنده است؟
توسط شورایِ دانشجویان و جوانانِ چپِ ایران
ارژنگ نورایی
ویژگی حزب توده این است که قدیمیترین و صریحترین و وقیحترین و فرمولهترین و روشنترین سازمان و خط سیاسی به اصطلاح چپ ایران در پذیرش شکست انقلاب و تبعیت از وضع موجود و تن دادن به هژمونی بورژوازی و تسلیم شدن در برابر کلیت یا جناحی از ضدانقلاب و در یک کلام نمایندگی گونهای از رفورمیسم و رویزیونیسم و اپورتونیزمِ چپنما است و این راز تداوم روح و هستی حزب توده است حتی هنگامی که از موجودیت تشکیلاتی آن جز نام بدنام شده و جز نعش و میّتی به جای نمانده است. حزب توده ادامه مییابد مادام که ساز و کار و راهکارهای بورژوایی، درون چپ و درون جامعه ادامه بیابد، حزب توده زنده میماند مادام که تسلیم شدن به منطق وضع موجود و تن در دادن به هژمونی طبقات مرتجع و بورژوازی و نیروهای سیاسی نمایندهی آن اعم از سبز و سیاه و هفت رنگ وجود داشته باشد، حزب توده باقی است مادام که پشت کردن به انقلاب و تدارک نظری و عملی برای شورش و قیام و انکار فعلیّت و موضوعیت انقلاب از سوی هر نیرو و هر جریان کمونیست و چپی باب شود و یکی از وظایف عاجل و ضروری کمونیستهای انقلابی در تدارک برای انقلاب و قیام و در گسست از هژمونی و بدیلهای بورژوایی در جامعه همانا مبارزه سر سرخت و آشتیناپذیر با چنین گرایشاتی درون چپ و درون جامعه و افشا و طرد چنین خطوط رفورمیستی و ضدانقلابیای است.
آری حزب توده زنده است مادام که ضدانقلاب در لباس چپ زنده است.
مارکسیسم استالینیسم ندارد
رایج است، می گویند گفت وگو با اهالی حقوق و قانون ظرافت ها و پیچیدگی های خاص خود را دارد. گفت وگو با ناصر زرافشان و دقت و وسواس وی در پاسخ به سوالات؛ تا جایی که او را به بازنویسی واداشت، مهر تاییدی بود بر آن گفته رایج. حال تصور کنید موضوع گفت وگو قرار است راجع به کتابی باشد که نویسنده (کولاکوفسکی) به نقد برخی از قرائت های مارکسیستی پرداخته است. حال به این ماجرا اضافه کنید ابهاماتی پیرامون انتشار کتاب که مترجم آن (عباس میلانی) مطرح کرده است و شائبه هایی در خصوص تلاش زرافشان جهت عدم انتشار جلد سوم کتاب «جریان های اصلی مارکسیسم». خلاصه آنکه پیش بینی کنید چه اتفاقاتی ممکن است بیفتد اگر قرار باشد با یک وکیل درباره نقد تفکراتش، آن هم با چاشنی اتهام بر وی، گفت و گویی صورت گیرد. اما خیالتان راحت، اتفاق خاصی نیفتاد. ما پرسیدیم و او پاسخ داد، داوری هم با شما.
————-
● شما که تمام نحله های اندیشه مارکسیستی را یکسان می دانید، علی القاعده نمی توانید مرزی هم بین مارکسیسم و استالینیسم قرار دهید.
برای مارکسیسم چیزی به اسم استالینیسم وجود ندارد. بحث پیرامون دوره حکومت استالین در شوروی و نقد آن از سال ها پیش جریان داشته و هنوز هم ادامه دارد و بحثی چنان ساده نیست که بتوان اینجا طی چند سطر به آن پرداخت . عقیده شخصی من این است که انقلاب اکتبر از دهه ۳۰ به بعد از شاهراه خود منحرف شد و آنچه بعداً در شوروی به وجود آمد، هرچه بود، سوسیالیسم نبود؛ اگرچه انقلاب اکتبر خود حاصل مبارزات انقلابی مارکسیست های آن روزگار بود که جریان اصلی و مرکزی این جنبش را در جهان در آن زمان تشکیل می دادند . نظیر آنچه با حکومت استالین برای انقلاب اکتبر پیش آمد، در تاریخ جنبش های اجتماعی دیگر هم روی داده و در هر جنبش اجتماعی احتمال وقوع آن هست، اما ضمناً فراموش نکنید که قربانیان آن دوره را در درجه اول بلشویک های طراز اول تشکیل می دادند و به هر حال بیش از هر کس دیگر این خود مارکسیست ها بودند که در برابر آن کژی ها ایستادند، کشته شدند و آن را نقد و افشا کردند.
دوره استالین باید بی رودربایستی و بی ملاحظه اما صادقانه و عادلانه بررسی و نقد شود. اما رویداد های دوره استالین و «استالینیسم» برای برخی بهانه یی شده است برای سفسطه کاری ها و عقده گشایی های ضدمارکسیستی، اما حساب مارکسیسم از این شیوه های مزورانه جدا است.
http://vista.ir/?view=article&id=351938
پایه های استالینیسم
استالین و استالینیسم نه از آسمان فرو افتاد و نه توسط سرمایه داری جهانی ساخته شد . استالینیسم در حقیقت از دل حزب بلشویك ، درك سوسیالیستی حاكم بر جریانات چپ آن زمان و مناسبات سیاسی و اقتصادی روسیه متولد گردید .
استالینیسم دارای چند مشخصه بود كه هر كدام از آن ها را بایستی ریشه یابی کرد و دلایل مادی و عینی آن ها شناسایی و نقد گردد . در این شناخت و نقد هر گونه پیش داوری ، بت پرستی و چشم پوشی از اشتباهات باید كنار گذاشته شود . لنین و انقلاب اكتبر نه به عنوان تابوهای مقدس كه به عنوان “شخصیت” و ” انقلاب” بزرگی در نظر گرفته شوند كه نقد عملكرد و رویكردشان راهنمای جنبش چپ و كارگری جهان است . از زمانی كه لنین توسط حكومت شوروی ( و مشخصا استالین ) تبدیل به بت گردید ، ماركسیسم در شكل فرهنگی و تئوریك تبدیل به نوعی تقدس سیاسی و اقتصادی شد . ماركس به نقد بی رحمانه و برهنه معتقد بود و این نقد را شامل همه ی مقولات می دانست . كتاب “نقد برنامه گوتا” شاهدی زنده از نقد علمی او است .
http://process2010.blogspot.com/2010/06/1.html
از دوران زمامداری استالین به بعد چه در شوروی و چه در میان نیروهای چپ پیرو مسكو معیار سنجش كمونیسم ، وفاداری به اتحاد شوروی و حزب كمونیست این كشور بود . چنین وفاداری ای طبیعتا پیروی از ایدئولوژی رسمی این كشور كه نام ماركسیسم لنینیسم بر آن گذاشته بودند را نیز در بر داشت . مرگ استالین در مارس 1953م. نه تنها به این درك خدشه ای وارد نكرد بلكه با اشكال دیگری راه آن ادامه یافت . این روش سنتی شد برای احزاب نام برده كه هر نیروی منتقد و یا رقیبی را با مهر ضد انقلاب و منحرف بكو بند .
در ایران نیز برخی نیروهای سیاسی و مبارزین چپ از این مُهر و بر چسب در امان نماندند . این درك به صورت درك مسلط در جهان تا فروپاشی اتحاد شوروری یعنی تا سال 1990م. باقی ماند
http://www.process1388.mihanblog.com/post/7
كتاب سرخ: در مورد دادگاه هاي مسكو. بخش دوم. نويسنده: لئون سدوف. برگردان: سهراب معيني. ويراستار: باران راد
http://www.saamaan-no.org/index11_12.html
گولاگ اردوگاههای کار اجباری زندانیان بود که در نواحی دور افتاده اتحاد شوروی از قبیل سرزمین سردسیر و یخبندان سیبری و استپهای قزاقستان، بیابانهای ترکمنستان است که در زمان حکومت استالین، محکومین سیاسی که حدود یک دهم شهروندان شوروی شامل محکومین عادی و سیاسیون در اردوگاههای کار اجباری به سر بردند، درزمان استالین سه چهارم افسران و تمام پیشکسوتان کمونیست و یاران لنین بجز خود استالین محاکمه و بجرم خیانت اعدام شدند یا با یک درجه تخفیف محکوم به کار اجباری در گولاگ شدند در ضمن تمام افراد خانواده محکومین بجرم خیانت زندانی میشدند، حتی کودکان و سالخوردگان را نیز شامل می شد. بسیاری از زندانیان از سرما، گرسنگی و خستگی جان باختند.
———–
گولاگ مخفف اداره کل کار اصلاحی اردوگاهها و مستعمرات (روسی: Главное управление исправительно-трудовых лагерей и колоний; Glavnoye upravlyeniye ispravityel’no-trudovih lagyeryey i koloniy) در سال ۱۹۲۹ به عزم حزب کمونیست اتحادیه شوروی اردوگاه کار اصلاحی نامیده شد.
————-
از سال ۱۹۲۹ میلادی تا ۱۹۵۳ حدود ۱۴ میلیون مردم روسیه محکوم به کار اجباری شدند که بعدها نیز حدود ۶ الی ۷ میلیون اضافه شد. ساکنین سالیانه این اردوگاهها بین ۵۱۰٬۳۰۷ (سال ۱۹۳۴ میلادی) تا ۱٬۷۲۷٬۹۷۰ (سال ۱۹۵۳ میلادی) متغیر بوده است. اکثر این افراد در اصل بیگناه یا خطایی جزیی داشتند. در آن زمان هر مخالفتی با حزب سرخ حاکمه، حکم اعدام را داشت. گاه توطئه خبرچینی علیه افراد یا اخبار غلط همسایهها یا حتی غیبت غیر موجه از کار یا خطای جزیی آماری در شمارش اجناس یا گفتن یک جک ضد کمونیزم، حکم اعزام به گولاگ را داشت.
—————
در شب ۲۴ فوریه سال ۱۹۵۶ میلادی، درجلسه کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، خروشچف در یک سخنرانی محرمانه در یک گزارش چهار ساعته جنایات استالین را آشکارا محکوم نمود و وجود گولاگها را مایه شرم و نهایت بی رحمی خواند. بعد از آن، آزادی و رجوع بازماندگان گولاگها به جامعه و موقعیت قبلی مهیا شد.
– نورالدین جان هر جا که میرسید میگفت ریشه جنبش کردستان در ایران زیر سر آمریکا خوابیده، پس از سی و چند سال شما نیز این تحریف مبتذل را دقیقا به همان زبان بیان میکنید; البته شما توده ی نبودید و نیستید!
– حزب توده همواره ادعا داشت که غیر از دو قطب مسکو و واشینگتون راه سومی موجود نیست، شما نیز دقیقا همان “استدلال” را مطرح میکنید; البته شما توده ی نبودید و نیستید!
– برای استالینیستها، هر گونه انتقاد و مطرح کردن جنایات تاریخی استالین یا هر جانی دیگری که خود را پشت آرم داس و چکش پنهان میکند (مانند پل پات، چاوچسکو،…) مساوی است با “ضد-کمونیست” بودن، برای شما نیز دقیقا همانطور; البته شما توده ی نبودید و نیستید!
“احترام” گذاشتن شما نیز مانند “منطقتان” از نوع سه نقطه ای است. هر دو آنان ارزانی خودتان.
شما مقایسه مبتذلی مابین حزب دموکرات و کومله کردید و پاسخش را نیز دریافت کردید. هر نکته دیگری در مورد سازمان کردستان حزب کمونیست ایران به نظرتان میرسد مطرح کنید، مسلما بی پاسخ نمیماند.
ما از اولش هم کاری به کار شما نداشتیم. چنانکه دقت کرده باشید تنها کسانی که تصویر آن گرج… دیوانه را این روز ها حمل میکنند، یک مشت پیرزن و پیرمرد بالای شصت و هفتاد سال میباشند.
جنبش های کارگری جهان حساب خود را با استالین و امثالهم خیلی وقت است که روشن کرده ند.
حتا در همین “مجله هفته” هم که در برگیرنده گسترده ترین مجموعه ی از نویسندگان چپ است نشانی از استالین نمیبینید. چرا؟
——————-
نویسندگان و مترجمان در مجله هفته
عزیز جان مثل شما همه می توانند صحبت کنند من خط امامی نبودم اما گویا مبالغ چند هزار دلاری شما را خط بارزانی کرده؟ اگر صحبت کند ذهنی هم باشد به گمانم آویزان شدن شما از اعتصابات۲ روزه و در هر جائی طرح آنها و نگرفتن جان مطلب تمام منتقدین نشان می دهد چه کسی کند ذهن است (بهتر سوابق فعالیت های کومله و حزب دمکرات را در کردستان عراق مسکوت بگذارید می ترسم یک چیزی هم بدهکار شوید) هرکس با من نیست بر شماست، کیانوری است، توده ای است، مدافع جنایت است، از تاریخ که چیزی نمی دانید آنقدر ها هم که سواد نداشتید که حکمت اغفالتان نکند، خب چطور است؟ به زبان آشنایتان با شما سخن گفتم گویا ظرفیت احترام گذاشتن را ندارید.در ضمن من با هنرهای حزب دمکرات آشنایم شما مسئله اعتصاب را طرح کردید و من مثال آوردم، کسی نگفت کومله همان دمکرات است. انصافا با این پلمیک ارزان که در تمام نظراتتان طرح می کنید مخاطبان را هوادار جنایت، توده ایو.. می نامید چه عایدتان شده؟ نمی خواهد پاسخ بدهید شما جور دیگر نمی توانید. می توانید به توهین هایتان ادامه دهید بر شما و منطقی که ندارید حرجی نیست.
ما را به خیر شما را به سلامت
مساله ما در اینجا تند و کند راه رفتن نیست، مساله کند ذهنی عناصری است که هنوز فکر میکنند قاتل بوخارین و دیگر کادرهای رهبری بولشوویک و ارتش سرخ ” به گردن تمام بشریت حق دارد”.
شما شاید خط امامی بوده باشید و شاید نه، اصل مطلب این است که منطق و گفتمانتان (پس از سی سال) هنوز همان منطق و گفتمان نورالدین جان است.
——————————-
آیا این حزب دموکرات بود که دهقانان کردستان را در دفاع از خود در مقابل زمینداران مسلح میکرد؟
آیا این حزب دموکرات بود که در دهه های شصت و هفتاد سنت “اول ماه مه” را در کردستان زنده نگاه داشت؟
آیا این حزب دموکرات بود که قرارگاه هایش از سوی صدام مورد حمله شیمیایی قرار گرفت؟ آیا “گردان شیوان” بخشی از حزب دمکرات بود؟
آیا این حزب دموکرات بود که سنت “۸ مارس” در کردستان را زنده نگه داشت و گردانهای پیشمرگه تماما زن دارد؟
چندین و چند بار در طی ده سال پیش حزب دموکرات و دیگر جریانات ناسیونالیست در کردستان “فراخوان” اعتصاب عمومی داده اند، بدون حتا یک بار موفقیت؟
آیا این رادیو و تلویزیون حزب دموکرات است که منعکس کننده مبارزات مردم ایران است؟
————————
بر گردیم به مبحث شیرین “عمو یوسف”، البته با منطق شما سابقه تاریخی جریاناتی مانند پل پات و چاوچسکو و امثالهم تجاربی است که صرفا مورد “بحث” است و اگر کسی جرات اقرار به حقیقت داشته باشد، که ما در این موارد با تعدادی جانی و قاتل قهار روبرو هستیم، که مسئول کشتار میلیونها انسان میباشند، از سوی شما انگ “ضد-کمونیزم” میخورد.
انسان متمدن و گفتمان متمدنانه احیتاجی به استفاده از سه نقطه ی ندارد.
شما قبل ازسخنرانی در باره نجابت در گفتار و رفتار خوب، آنرا در مقال خویش نشان دهید.
سنت های جنبشهای مستقل کارگری در جهان بسیار فراتر و گسترده تر از تروتسکی و پانه کوک و… میباشند. وقت آن است که خود را با آنان آشنا کنید.
عزیز جان آهسته برو تا با هم بریم، شما دوستان اینقدر این حزب بقول شما اردوگاهی را بزرگ کردید که در بیداری هم کابوس حزب توده را می بینید درس اول اینکه هر کس از شما انتقاد می کند توده ای نیست و نباید باشد درس دوم هرکس از ترامای استالین شما انتقاد می کند لزومن مدافع هر آنچه استالین کرد نیست.
مشگل شما این است با خواندن چند جزوه تروتسکیستی و کمونبیست شورائی نسخه برای تمام عالم می پیچید این را در کامنت قبلی به تفصیل عرض کردم اما شما جوهر اش به دور انداختی و پوستش را که منصور خان بود بلعیدی.
القصه چند بار قبل هم در مورد اعتصاب دو روزه در نظرات قبلی نوشته بودید احتمالن ما باهم قبلن هم دست و پنجه نرم کردیم باید بدانی من توده ای و اکثریتی نبودم و نیستم نتیجتن بکار بستن تهدید و متهم کردن به توده ای دردی را دوا نخواهد کرد بهرحال درباره اعتصاب باید بگویم عزیز شوخی را بگذاریم کنار چه می گی؟ مگر حزب دمکرات کردستان دست راست امپریالیسم دمکرات کمتر از شما اعتصاب راه انداخته؟ همین فردا در کردستان انتخابات با نظارت جامعه جهانی(ها ها) بگذارند حداقل دو برابر شما رای میاره اعتصاب پیشکشتان. اینکه چیزی نیست.
در مورد استالین عرض کنم ایشان به گردن تمام بشریت حق دارد ترسی هم ندارم جدا از مباحثات مارکسیستی استالین حزب کمونیست شوروی و ارتش سرخ و کارگران این کشور به خاطر مبارزه امافوق انسانی بر علیه فاشیسم هیتلری خدمت غیر قابل جبرانی به بشریت کرده اند اشتباهات و خدمات استالین و حزب کمونیست شوروی سال هاست مورد بحث و گفتگو است کسانی که تجارب احزاب کمونیست را با جنایت یکی می کنند ضد کمونیست اند می خواهند نامشان تروتسکی پانه کوک و یا سوسیالیست های پست مدرن درجه سه مثل … (سه نقطه از من است) باشند
لطفن جواب سوال های کامنت اول را بده دست از توهین هم بردار ما می توانیم مثل دو انسان متمدن با هم صحبت کنیم یا نه
سوسياليسم و استالينيسم در ايران -بهزاد كاظمى
http://www.saamaan-no.org/index13_14.html
دو دیگر نمونه از چپ ضد استالینیستی جهانی. کافی است یا باز هم احتیاج به معرفی دارید؟
http://www.wsws.org/
این یکی از صدها نمونه های که میتوان در معرفی چپ ضد استالینیست جهانی به استالینیستهای از دنیا بی خبر نشان داد
—————————
Links International Journal of Socialist
Renewal – International Journal of
Socialist Renewal – 8 new articles
Quebec student mobilisations: Debate opens on strategic perspectives
French politics after the fall of Sarkozy
Québec solidaire leader Amir Khadir arrested, home raided: ‘I’m proud to stand with my people’
Richard Seymour: The challenge of SYRIZA
Hong Kong photo essay: 180,000 rally to mark Tiananmen massacre anniversary
Harmony and ecological civilisation: Beyond the capitalist alienation of nature
Philippines: Progressive organisations express concern over ‘Southeast Asian Sea’ tensions
Quebec student strike: hot summer of protest ahead; Interview with CLASSE leaders
More Recent Articles
Search Links International Journal of Socialist Renewal – International Journal of Socialist Renewal
http://links.org.au/
رفقای سایت هفته من در این نظر به هیچ کسی نه فحش دادم و نه توهین و نه تبلیغ انتظار دارم آنرا منتشر کنید.
چرا بخشی از چپ های کشورمان زمینی نمی شوند و مانند اصحاب تشیع بدنبال ظهور سوسیالیسمی آسمانی اند که از همان زمان ظهور نان و بوقلمون پخش می کند آزاد ترین جامعه تاریخ بشر را می آفریند زندان و ارتش را جمع می کند مذهب را محو می کند و سرمایه داریرا سر جایش یعنی زباله دان تاریخ می نشاند. لبخند را بر لب ها می نشاند زنان را آزاد، خلق ها از ستم می رهاند و همه را در همه امورات مسئول و فعال می کند و تمام اشتباهات گذشته را جبران ووو… چنان انتقاد می کنید گویا نوشدارو تمام مشگلات جهان در جیب دارید؟ چنان صحبت می کنید گویا اگر چهاتا بد و بیراه به استالین دادید و اگر به تمامی تجربه سوسیالیستی در چین و شوروی لبخند تمسخر زدید و تمام انقلابات کارگران و زحمتکشان را به استزها گرفتید و تمامی احزاب کمونیست تاریخ چپ را بوروکرات خواندید و هر کس تلاشی کرد تا مشگلی را به طریقی حل کند رویزیونیست و … خواندید حالا سوسیالیسم شمابه رهبری تروتسکی که معلوم نیست اصلا چرا تافته جدا بافته حساب می شود با ملتزمین رکای پانه کوک ضد لنین، و بی رنگ و آب های کمونیسم اروپائی که حرفشان را حتی خویشاوندانشان هم نمی خوانند قرار است از قله های سلیمانیه بر سقز و سنندج فرود آیند و دف زنان و پا ی کوبان بشارت سوسیالیسم اصیل را دهند، اسپانسر مام جلال ال تی دی و بارزان کو کی جی فراموش نشود.
البته حزب کمونیست ایران (مارکسیسم- اصیلیسم) این رفقا لنینیسم را هم زده اند زیرش و آنرا ساخته و پرداخته استالینیسم می خوانند قرار است نقش نو در اندازند که عقل تمام رهبران سوسیللیست دنیا به ان قد نداده و رفقا البته تا بحال برای جلوگیری از کپی برداری بقیه چپ تمام تلاش خود را برای پنهان نگاه داشتن این راه خل ها بکار برده اند و به محض اینکه از مرز گذشتند با به زمین زدن این تئوری ها چنان آشوبی در جهان ایجاد خواهند کرد که خاطرات تیره و تار انقلابات شکست خورده لنیین و استالین و مائو و هوشی مین و کاسترو و چه گوذا از اذهان ستوده شود و بوق صور اسرافیل گونه مارکسیسم اصیلیسم خلق های خفته را از خواب غفلت و نئشه گی بوروکراتیک گذشته بیدار و آنان را به سوی انقلاب جهانی به رهبری کومله رهنمون می سازد.
این شاهدان یهوه جنبش چپ ایران که هنوز از پیچ گردنه منصور حکمت در بلندیهای سیلوانیه نگذشته اند در سر بالائی کوه های مشگلات چنان به هزیان گوئی افتاده اند که از فتح جهان و انقلاب جهانی به مذاکرات و توافق با سفیر امپریالیسم کرد پناه در عراق رضایت داده اند و هر جا که بتوانند یا در برابر جنایات امپریالیسم دمکراسی مسیر سکوت یا آنرا کم اهمیت جلوه می دهند. اسم سیستم را هم نهاده اند راه سوم البته تمام جعل ها بدون کپی رایت بوده و سابقه این تئوری های درخشان به عمر مارکسیسم می رسد. هسته اصلی تئوری این است به کارگران دعوای آمریکا و جمهوری اسلامی ربطی ندارد. یعنی ما ضد سرمایه داری هستیم چه مدل دمکراتش و چه مدل ریش و کهریزکی اش.
هر وقت هم یقه مبارکشان را می گیری می گویند جواب گرسنگی و جواب بی کاران ستم بر زنان و ماه ها حقوق عقب مانده را چی می دهی؟ ببینم وقتی آمریکا به عراق و افغانستان حمله کرد و این کشورها را اشغال کرد حقوق عقب مانده کارگران را داد؟ حقوق زنان؟ بی کاری و گرانی و مشگل مسکن حل شد؟ آیا همان کارگران و خانواده هایشان را نکشت؟ بمباران نکرد؟ کارگران فقیر عراق و خانواده هایشان با دمکراسی بشر دوستانه راه سومی ها به خانواده های فقیر بدون سرپرست و بی خانمان تبدیل نشدند؟ تا مام جلال مست پرزیدنت شود و مسعود بارزانی رئیس مافیای کردستان و کومله بی سرو صدا در معیت این مافیا؟ اینطور نیست؟ کجاست تئوری های مشعشعانه کومله در افشای دولت اقلیم عراق و سرکوب کارگران کرد؟ ایا رژیم کردستان سرمایه داری نیست؟ چه شد مبارزه جهانی علیه سرمایه داری؟ چه شد انقلاب کارگری در کرکوک سلیمانیه و موصول؟ کجا رفت انقلاب سوسیالیستی حزب کمونیست ایران کومله؟ پاسخ روشن است: به ما چه چند میلیون آدم چند تریلیارد دلار پول نفت کارگران در جیب آمریکا و دیگر دمکراسی های غربی می رود؟ مهم این است که را سوم در عمل ثابت کرد اگر مارکسیسم اصیلیسم نتواند مستقیما پیروز شود و بشریت را نجات دهد حداقل می تواند در خدمت دمکراسی باشد.
چند پرسش از ” چپهای زمینی”؟
آیا ان زمانی که به دنبال امام راحل و “خط ضد-امپریالیستی امام” ( ۳۳ سال پیش) حزب کومونیست ایران، کومله و اقلیت، سربداران،…و تمامی جنبش چپ ضد جمهوری اسلامی را “آمریکایی” میخواندید، آیا ان زمان نیز “زمینی” تشریف داشتید؟ فرق بین فحاشی های آن زمانتان در خدمات امام زمان، و فحاشی های کنونی تان (بدون اجر از امام راحله) چیست؟
آیا دواعتصاب عمومی در کردستان که به فراخوان سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، کومله انجام گرفت از “پیچ گردنه منصور حکمت در بلندیهای سیلوانیه” گذشت ؟
اینکه سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، کومله, تنها جریان سیاسی در ایران است که هنوز پس از سه ده مبارزه مسلحانه توده ی نه تنها بازوی مسلح خویش را حفظ کرده بلکه آن را گسترش نیز داده است، از دست آوردهای حکمت است؟
برای شما و امثالهم دفاع از یک جانی قهار و قاتل برجسته ترین کادرهای بلشوویک یک دستور مطلق است و هر گونه افشا گری در مورد این جنایات سرپیچی از اصول.
“اردوگاه” شما تبخیر شد و به هوا رفت، ولی دیدگاه سخیف اردوگاهی شما کماکان به جای خود باقی است.
واقعیت امر در مبارزه طبقاتی کارگران در جهان، (در گذشته، اکنون و آینده) همواره و همیشه این حقیقت را تکرار کرده است که تضمین منافع و موجودیت کارگران در مبارزه ی در آن واحد بر علیه هم سرمایه داران و هم بر علیه دیوان سالاری میباشد. مبارزه ی برای استقلال و خود مختاری طبقاتی کارگران.
البته مفهوم استقلال، و خود مختاری مقوله و واقعیتی است که مسلما در یک ذهنیت پلشت و سخیف “اردوگاهی” نمیگنجد.
جناب بی نام و نشان! پشت هر عنوانی که خود را پنهان کنید، من «خط» شما را دقیق می شناسم و مطئنم که شما به دلیل و منطق، آمار و ارقام،اسناد و مدارک تاریخی کاری ندارید. مثلا: کجای «با سرنیزه هایمان سعادت و صلح را به بشریت زحمتکش هدیه خواهیم کرد» و بدیار عدم فرستادن 60 تا 80 هزار نفر، یک اشتباه نظامی و نابغه نظامی بود ولی اعدام مقصر این حادثه، جنایت شمرده می شود و یا طبق کدام امار 20 میلیون نفر در جنگ کشته شدند؟ نخیر، در جنگ کبیر میهنی 27 و نیم نفر شهروند اتحاد شوروی کشته شدند که در حدود 19 و نیم میلیون نفر آنها ساکنان غیرنظامی مناطق اشغالی بودند و در اردوگاههای و اسارتگاههای نازیها جان باختند. شما دلتان را با فحاشی و اتهامزنی به رهبر سازندگی سوسیالیستی و تمدیح جرجیسان خوش کنید. بگذارید ما هم کارمان را بکنیم و بالاخره، یک بار برای همیشه این سؤال را هم از شما بپرسیم که: آیا در تاریخ معاصر جهان حتی یک نفر سراغ دارید که از استالین ستیزی، یعنی اسم رمز سوسیالیسم ستیزی، نمی گویم در جبهه کمونیست، حتی در جبهه چپ باقی مانده باشد؟
اگر سراغ داشتید، جایزه تان روی چشم!
شما نه تنها نمیتوانید در دفاع از تیرباران بوخارین و دیگر کادرهای برجسته حزب، و رهبری ارتش سرخ بدست استالین دفاع کنید، بلکه در توجیه جنایات استالین هیچ ندارید بگوید جز تکرار تحریفات کودکانه ” جاسوس” آلمان بودن بوخارین و …
آیا جوانترین ژنرال چهار ستاره ارتش سرخ، توخاچفسکی بود یا استالین؟
آیا مبتکر استفاده از امکانات صنعتی در تولیدات نظامی استالین بود یا توخاچفسکی؟
آیا بدعت گذار تاکتیک “چتر بازی” و بسیاری نو آوری های نظامی دیگر توخاچفسکی بود یا استالین؟
آیا دلیل اینکه فاشیستها در آغاز جنگ توانستند به نزدیکهای مسکو نیز برسند چیزی بود جز کشتار دسته جمعی کادر رهبری ارتش سرخ به دست استالین؟
از نیم دهه گذشته تا به حال ده ها وصد ها ، گروه ها، سازمانها و احزاب چپ در چهار گوشه جهان با نقد استالینیزم و سیستم تک حزبی شوروی، با تکیه برطبقه کارگر به فعالیتهای خویش
ادامه داده اند. این که شما و امثالهم در بی خبری مطلق و جهل مضاعف در این مورد به سر میبرد، تنها نمایانگر سطح سواد نازل و آموزش سیاسی فرقه گرایانه شماست
این دیگر گناه من نیست، تقصیر خودت است که نتوانستی جایزه ات را از من بگیری! چون یک کمونیست که نه، حتی یک چپ نشان ندادی که تاج گل بر سر مردم گذاشته باشد.
اصلا قبول کنیم که توخاچوفسکی همان نابغه نظامی بود که تو ادعا می کنی. در صورتیکه نبود و من هم یک شاهکار نظامی و سیاسی تروتسکیستی اش را در پاسخ اول نشان دادم. خوب! اولا- چه ربطی به مسئله دارد؟ دوما- می دانی که «نبوغ» نبوده توخاچوفسکی در مقایسه با نبوغ نظامی کلچاک و دنیکین (فرماندهان جنگهای داخلی) از صفر هم پائین تر بود. این چه منطق و استدلالی است که جنابعالی بکار می برید.
شما قبل از جایزه دادن به این و آن، مرحمتی در حق خود نموده و حد اقل این سه منبعی را که به شما در اینجا معرفی شد بخوانید ، درک کنید و سطح گفتمان و مقال روستایی، عقب مانده و متحجر خود را بالا ببرید.
آری کلچاک و دنیکین هم جوان ترین ژنرال های چهار ستاره (سپهبد) ارتش سرخ بودند! کلچاک و دنیکین هم مبتکر استفاده از صنایع در تسلیحات بودند! و مبتکر ده ها نو آوری نظامی در جهان!
تیرباران توخاچفسکی و کادر رهبری ارتش سرخ توسط استالین موجب این شد که ارتش فاشیستها در آغاز بتواند تا نزدیکی مسکو هم بتواند برسد.
با وجود اینکه شوروی بیش از یک دهه انتظار حمله از سوی آلمان داشت، این اعدامها و از بین رفتن کادر رهبری ارتش موجب غافلگیری آنها شد.
“استاد متخصص” پرسش دیگری دارید که بی پاسخ مانده باشد؟
عجب! بس «آری کلچاک و دنیکین هم جوان ترین ژنرال های چهار ستاره (سپهبد) ارتش سرخ بودند! کلچاک و دنیکین هم مبتکر استفاده از صنایع در تسلیحات بودند! و مبتکر ده ها نوآوری نظامی در جهان!» بودند. با شما که حتی نمی دانی کلچاک و دنیکین، افسران ارتش تزاری و فرماندهان جنگهای داخلی برعلیه دولت و خلقهای شوروی بودند که با حمایت تسلیحاتی، مالی، اطلاعاتی و تشکیلاتی چهارده کشور خارجی، از جمله آمریکا، فرانسه، ژاپن و یازده کشور دیگر، بیش از جنگ جهانی اول در شوروی آن وقت، کشتار و خرابی به بار آوردند،دیگر چه صحبتی با شما می توان کرد! این سؤال را من نکرده بودم. خودت اشتباه کردی و جایزه ات دوباره پرید.
جالب اینجاست برای کسی که اینقدر ادعای تسلط به زبان روسی و تاریخ روسیه را دارد، ما با شخصی بدون آگاهی به حتا اولین حقایق و واقعیات تاریخی روسیه روبرو میباشیم.
بوخارین در هیچ دوره از زندگانی خویش نه به نظرات تروتسکی نزدیک بود و نه میشود وی را یک “تروتسکیست” خواند. این “حربه” و تحریف کودکانه فقط و فقط از سوی استالیسنیست ها در توجیه جنایات استالین، در تیر باران کردن بوخارین به جرم جاسوسی برای هیتلر! مورد استفاده قرار میگیرد.
بوخارین یکی از برجسته ترین نظریه پردازان جنبش کارگری روسیه بود، که بدون استثنا تمامی رهبری حزب تحت تاثیر افکار وی میبودند. برای مثال کتاب “امپریالیزم…” لنین در حقیقت کپی برداری از کتاب “امپریالیزم….” بوخارین است که دو سال قبل از لنین آنرا به چاپ رسانیده بود.
———————————————————————-
برچسب “تروتسکیست” زدن به توخاچفسکی یکی دیگر از ناشیانه ترین و ناآگاه ترین تاکتیک هاست. اتفاقا تروتسکی یکی از منتقدین توخاچفسکی در کارزار نظامی لهستان بود.
مترجم در اینجا چهار پاراگراف در مورد یک اشتباه نظامی توخاچفسکی میآورد، ولی نمیتواند و یا در حقیقت نمیداند که توخاچفسکی جوان ترین ژنرال چهار ستاره ارتش سرخ، نظریه پرداز دخالت تولید صنعتی در تسلیحات، مبتکر تاکتیک “چتر بازی” در دهه ۳۰ میلادی، و به طور کل یک نابغه تمام عیار نظامی بود.
دلیل پیروزی شوروی در جنگ دوم جهانی، فداکاری مردم در دفاع از زمین خویش و پیش از ۲۰ میلیون قربانی در این راه بود.
اتفاقا کشتار های استالین در ارتش سرخ، و دقیقا از بین رفتن رهبری کار آزموده ارتش سرخ بود که موجب شد هیتلر در آغاز جنگ بتواند حتا به نزدیکیهای مسکو نیز برسد.
————————————–
ردیف کردن یک سری آمار و ارقام بی ربط و با ربط نه میتواند جنایتهای تاریخی استالین را توجیه کند، و نه میتواند این حقیقت تاریخی را سر پوشی کند که استالین در اتخاذ سیاستهای خویش نه تنها هیچ بدعت و نو آوری نداشت، بلکه در حقیقت امر بحث ها و نظریات دیگران را به نام خویش استفاده میکرد.
جناب بی نام و نشان محترم! اولا اجازه بفرمائید ترجمه کتاب را به پایان ببرم و فعلا اگر به این این آمارها ایراد دارید، بفرمائید. ثانیا، شما چرا از میان پیامبران، جرجیس (توخاچوفسکی تروتسکیت و بوخارین) را بعنوان بلشویک انتخاب کرده اید نه رهبران سازندگیهای سوسیالیستی را، موضوع جالبی باید باشد. بنابر این، از سؤال چنین مستفاد می شود که اعدام توخاچوفسکی و از میان بردن کادر رهبری (بخوانیم، فرماندهی) ارتش سرخ باعث پیروزی اتحاد شوروی در جنگ دوم گردید. عجب منطق محکمی دارید!
اما فعلا متنی کوتاه در باره شاهکار حضرات جرجیس (بخصوص توخاپوفسکی):
…
تردید استالین نسبت به چشم انداز امکان وقوع انقلابات سوسیالیستی در غرب، ناشی از آن بود که، اقتصاد کشورهای بزرگ اروپا بر محور ثبات قرار گرفته و تشنجات اجتماعی را تا حد قابل ملاحظه ای کاهش داده بود. بنا بر این، اکثریت جمعیت این کشورها آماده نبودند خود را در راه زندگی بهتر قربانی کنند. بویژه اینکه، خاطرۀ کشتارگاههای امپریالیستی، هنوز دربرابر چشمان میلیونها انسان، که اکثریت شرکت کنندگان آن با سموم ناسیونالیستی در زمان جنگ مسموم شده و هیچ احساسی نسبت به انترناسیونالیسم پرولتری نداشتند، زنده بود. این همان مسئله ای بود که تروتسکسیتها، سربازان ارتش «پرولتاریای جهانی»، بدون درک خود، دوست داشتند در بارۀ آن بحث کنند. با به عاریت گرفتن سخنان استالین، می توان گفت، که «احزاب انترناسیونال دوم، درست در همان زمان حسابی فربه شده و نمی خواستند در بارۀ انقلاب، دیکتاتوری پرولتاریا و تربیت انقلابی توده ها، بطور جدی بیاندیشند».
این واقعیتی بود که، حزبی های رادیکال به هیچ وجه نمی خواستند ببینند. به همین جهت، در اواسط سال ۱٩٢۰، دیدگاه حاکم بر محافل رهبری حزب، که در نگاه اول بی سابقه به نظر می رسید، تصرف ورشو را سر آغاز انقلاب در آلمان و دیگر کشورها می پنداشت.
توخاچوفسکی، فرمانده جبهه که «عملیات ویسلا» را رهبری می کرد (ویسلا، نام رمز عملیات و نام رودخانه و یک منطقۀ خوش آب و هوا در لهستان است. م.)، در همین رابطه، فرمانهای آتشین صادر می کرد. مثلا: «رزمندگان انقلاب کارگری! نگاه خود را به غرب بدوزید. سرنوشت انقلاب جهانی در غرب تعیین خواهد شد. راه آتش جهانی از روی جنازۀ لهستان سفید می گذرد. با سرنیزه هایمان سعادت و صلح را به بشریت زحمتکش هدیه خواهیم کرد».
چنین مواردی مثل همیشه، از هر گونه تعبیر و تفسیری اضافی بی نیاز است.
استالین ضمن ابراز نارضایتی از موفقیتها در جبهه، همۀ آنهائی را که شعار پیشروی به سوی ورشو می دادند، محکوم کرد. اما، هشدارهای او در بارۀ مواجه با خطرات، در نظر گرفته نشد و ٢٣ ژوئیه فرمان تصرف ورشو صادر گردید. تصمیم به اشغال پایتخت لهستان، علیرغم آنکه اعضای هیئت سیاسی، از موضع استالین آگاهی داشتند، اتخاذ شد و این طرح به فاجعه منجر گردید.
بموجب معاهدۀ اکتبر ۱٩٢۰ منعقده در ریگا، استانهای غربی اوکرائین و بلاروس غربی به لهستان ملحق شدند. اما بالاتر از همه، دهها هزار سرباز ارتش سرخ به خانه هایشان باز نگشتند. طبق برآورد محققان، از ٦۰ تا ٨۰ هزار نفر در اردوگاههای لهستان کشته شدند. اکثریت آنها یا بدون بازپرسی و محاکمه اعدام شده و یا از گرسنگی جان باختند. ٢٢ هزار نفر سرباز اسیر ارتش سرخ، فقط در اردوگاه توخول(Tukhol) کشته شدند. پس از این، دشمنی بین دو کشور سالهای طولانی ادامه یافت و به گره کور و محکمی تبدیل گردید.
هزیمت سنگین در لهستان، حرارت کسانی را که در صدد بر افروختن «آتش جهانی» بودند، کاهش نداد و درسی برای آینده نشد.همانطور که، مثلا، بوخارین تصور می کرد، «عدم موفقیت از آنجا ناشی شد که، ما آتش جهانی را بر نیافروختیم و ورشو را تصرف نکردیم». رادک(Radek) با قضاوتی نسبتا عاقلانه تر، می گوید: «غلو در بارۀ بلوغ انقلاب در اروپای مرکزی، مبنای اشتباه ما بود»… (نقل از کتاب استالین و مسائل معاصر، صفحه ۸۶ و ۸۷).
آمار و ارقام کشتار و اعدام و تبعید کادرهای بلشوویک ( از بوخارین شروع کنید و هر جایی که دوست دارد تمام کنید. توخاچوسکی و کادر رهبری ارتش سرخ را نیز از یاد مبرید) در کجای این مقاله جا میگیرد؟
با احترام.