بابک پاکزاد
یکی از تبعات جهانی سازی، تعدیل و تجدید نظر در آرای احزابی است که دیگر نمیتوانند با اتخاذ شیوههای قدیمی به حیات خود ادامه دهند و ضرورت تغییر مشی را حس کردهاند. این تعدیلها و تجدید نظرها غالبا در دو گروه دسته بندی میشوند. تعدیلهایی که متمایل به خط مشی رادیکال هستند و تعدیلهایی که گرایشهای محافظهکارانه در آن غالب است. یکی از واکنشهای محافظهکارانه به فرایند جهانی سازی، از سوی احزاب سوسیال دموکرات اروپایی و به ویژه حزب کارگر انگلیس شکل گرفت. نظریه پردازانی چون آنتونی گیدنز و سیاستمدارانی چون تونی بلر عملا با طرح و اجرای “راه سوم” در انگلستان و مطرح کردن آن در جبهه سوسیال دموکراسی اروپا گردش به راست را آغاز کردند. در جنبش سوسیال دموکراسی قدیم، دستیابی به سوسیالیسم در افق و چشم انداز بلند مدت قرار داشت و احزاب سوسیال دموکرات میخواستند با اصلاحات گام به گام به سوسیالیسم برسند. آنچه رسما در نظریه “راه سوم” کنار گذاشته شده، آن چشم انداز سوسیالیستی است به بیان دیگر نظریه “راه سوم” تلویحا سرمایه داری و اقتصاد بازار را پذیرفته است.
نظریه پردازان و مجریان سیاسی “راه سوم” همان ماهیهایی هستند که قبول کردهاند در برکهی سیاستهای موسوم به تاچر و ریگان شنا کنند و دست به مانور بزنند. شخص آقای بلر راه سوم را “پیروزی پراگماتیسم بر ایدئولوژی” نامیده است. نفس گرایش به پراگماتیسم ایرادی ندارد، حتی میتوان گفت که هر ایدئولوژی در اجرای اهدافش بر بستر واقعیت تا حدودی ناگزیر از گرایش به رویکردهای پراگماتیستی است. آنچه در”راه سوم” نگران کننده است پیش فرضهای لایتغیری است که مرزهای این بازی پراگماتیستی را تعیین میکند. آن حقیقتی که “راه سوم” به کشفاش نائل آمده، آن را بدیهی پنداشته و در صدد تطبیق خود با آن است، همان حقیقتی است که تاچر با سیاست مشت آهنین و سرکوب سندیکاها و اتحادیههای کارگری، اعتصابات طولانی مدت کارگران و حقوق بگیران آن را بر جامعه حاکم کرد. تاچر میگفت: “چیزی به نام جامعه یا طبقه وجود ندارد، ما با فرد یا حداکثر افراد سرو کار داریم “وحال میبینیم که چگونه حزب کارگر انگلیس سیاست طبقاتی را به کناری مینهد و نوسازی را به عنوان شعار جایگزین در دستور کار قرار میدهد. این همان حزب کارگری است که در برکهی تاچریسم شنا میکند و شعارها و اقدامات خود را چنان تنظیم میکند که با سیاستهای مبنای تاچر در تضاد آنتاگونیستی قرار نگیرد (مانند شعار اصلاحات درساختار اداری و نظام آموزش و پرورش). البته بحران سوسیال دموکراسی قدیم در برابر فرآیند جهانی سازی امری پذیرفته شده است. سوسیال دموکراسی قدیم خود و اقداماتش را در چارچوب دولت- ملت تعریف کرده بود و طبیعی است که این ساختار در برابر فرآیند جهانی سازی که کارویژههای خاصی را به دولت – ملتها دیکته میکند با بحران مواجه شود. اما اتفاقا آنچه در عمل “راه سوم” از خود بروز داده و از سوسیال دموکراسی قدیم به ارث برده، همان تعریف کردن خود در چارچوب دولت – ملت است. در آستانهی جنگ جهانی اول، احزاب سوسیال دموکرات با این استدلال به سیاستهای جنگ طلبانه رای دادند که نظر طبقه کارگر کشور خود را جلب کرده و اعتبار خویش را نزد آنان افزایش دهند، و امروز هم دیده میشود گرهارد شرودر که یکی از مدافعان پروپا قرص راه سوم است، برای جلب نظر مردم آلمان در مبارزهی انتخاباتی، در ماجرای عراق موضع مخالف جنگ اتخاذ میکند. مشاهده میشود که علی رغم فاصلهی زمانی، آن همراهی و این مخالفت هر دو انگیزههایی داشتهاند که در چارچوب دولت – ملت تعریف شده است. اختلاف نه چندان پایدار میان دو راه سومی یعنی بلر و شرودر حول مسالهی جنگ عراق را نیز باید با همین ساختار تفکر در محدودهی دولت – ملت و اتخاذ سیاستهای پراگماتیستی درک و تبیین کرد.
اگر قرار باشد در عصر جهانی سازی سرمایه، و به واقع عصر تهاجم سرمایه، ارزش ها، اندیشهها و سازمانهای سیاسی در چارچوب دولت – ملت محصور شود و حتی سیاستهای خارجی براین مبنا تنظیم گردد و به دلیل ورشکستگی ایدئولوژیک به پراگماتیسم رو آورده شود، این تجدید نظر نه تنها تهاجم نیست بلکه تدافع هم محسوب نمیشود و چیزی جز تسلیم طلبی نخواهد بود. باید برای مقابله با تهاجم سرمایه داری، تهاجم سوسیالیستی را در ابعاد جهانی سازمان داد. تهاجمی که ذاتا جهانی است و به بیان متنوع، رنگارنگ و متکثر خود را در میان اقوام، فرهنگها و از جمله دولت – ملتها خواهد یافت. بهترین شیوهی مقابله با جهانی سازی سرمایه اتخاذ سیاست هایی چون “راه سوم” نیست بلکه تقویت جریانهایی چون جنبش ضد جهانی سازی و فرومهای اجتماعی در سطوح کشورها، مناطق و جهان است
نیم قرن قبل از گیدنز “حزب گارگران” (یک تشکل تروتسکیست آمریکایی) راه سوم را به مثابه راهی مستقل از واشینگتون و مسکو مطرح کرد. این شعار در دهه های بعدی توسط “حزب کارگران سوسیالست” انگلستان (به رهبری تونی کلیف) ادامه یافت.
شعار معروف مارگارت تاچر این بود که: ” هیچ آلترناتیوی موجود نیست”There is no alternative “TINA”
از جنبش زاپاتیستها، تا نبرد سیاتل، تا نظریات پییر بوردیو هیچ کدام مخالف جهانی سازی نیست، همگی اینها مخالف جهانی سازی سرمایه دارانه میباشند.
مقاله در مورد کشورهای پیشرفته غربی است نه برزیل ونزئولا و شیلی درواقع در کشورهای پیشرفته سرمایه داری اشباع شده .منظور اینست که در کشورهای پیشرفته با تعامل(پراگماتیسم)میتوان به سوسیالیسم رسید یا با هژموتی حزب طیقه کارکر و مهندسی اجتماعی.تازه ایا در برزیل حکومت سرمایه داری است یا همه چیز دولتی است
آقای اکبری تند نروید.برزیل تحت حکومت چپ گرای لولا داسیلوا در همین شرایط به یک قدرت اقتصادی غیر قابل انکار بدل شد. و نزوئلای چپ گرا نیز به گواه نهاد های بین المللی طی دوران ریاست جمهوری چاوز موفق شده میزان فقر را پنجاه درصد کاهش دهد. در مورد اروپا هم توصیه می کنم مورد ایسلند را مطالعه فرمایید.اگر بحث شما عمل است.اقدامات عینی بسیاری است که می توان به آنها استناد کرد.فقط مانند راستگرایان به ما مارک رویاپرداز نچسبانید و گفته های ما را به رویا پردازی تقلیل ندهید.
ایا فکر عملی دارید یا در رویا زند گی میکنید فرض کنید حزب کمونیست در المان سرکار امد چه میکند از اتحادیه اروپا خارج میشود با عضویت تجارت جهانی چه میکند شماها با یک سری کلمات قلنبه سلمبه نمیخواهید جدی فکر کنید .بهتر است نظر خود را راجع به چین هم اعلام کنید .ان کشور به چه سمتی میرود ایا اصولآ انها را کمونیست قبول دارید