جنبش برای اقتصاد مشارکتی (3)


مایکل آلبرت 

برگردان:بابک پاکزاد

جنبش برای اقتصاد مشارکتی (۱)

جنبش برای اقتصاد مشارکتی (۲)

برنامه ای برای تحقق خود گردانی
اگر بر سر این موضوع توافق داشته باشیم که خودگردانی یا تصمیم گیری پیرامون ورودی ، متناسب با میزانی که فرد از آن متاثر می شود ، هدفی محوری برای جنبش اقتصاد مشارکتی است،امروز مبارزه برای کدام تقاضاها است که به ما کمک می کند به سوی خودگردانی فردا حرکت کنیم؟
1-ما می توانیم شوراهای کارگران و مصرف کنندگان را بر پا کنیم.
برای هر کارگر چه در محل کارش و چه در سطح کل صنعت مربوطه و برای هر مصرف کننده چه در همسایگی و چه در سطح کل کشور، دیدگاه هایی شخصی و فردی پیرامون امور وجود دارد که به ندرت متحقق می شود. به جای ادامه ی این روند ،با تصمیم گیری مشترک و تلاش برای برقراری روابط جدید، کارگران و مصرف کنندگان نیاز پیدا می کنند با یکدیگر ملاقات کرده، دیدگاه ها و نظرات شان را با یکدیگر به اشتراک گذاشته و به یک تصمیم مطلوب جمعی برسند و گزینه های ترجیحی را اعلام و پی گیری کنند.

شوراهای دموکراتیک نهادهایی محلی هستند که کارگران و مصرف کنندگان ، از آنها برای پیگیری دستور کارهای جمعی استفاده می کنند. برای گام نخست جهت برپایی شوراهای کارگران و مصرف کنندگان ،برگزاری مجمعی برای بحث پیرامون ایده ی شورا،شروع بسیار خوبی است. حرکت در جهت شکل دادن به قواعد شورایی و توافق روی برنامه ای محلی،بنیانی برای کارگران و مصرف کنندگان به منظور تحولات در همه ی امور از دستمزد و شرایط کار تا بودجه ها و سرمایه گذاری ها فراهم کرده و براساس تجربه های مداوم نیز آنها خود دستور کارها را حک و اصلاح می کنند.

2-ما می توانیم دسترسی به اطلاعات را دموکراتیزه کنیم.
بدون دسترسی به اطلاعاتی که تصمیم گیری آگاهانه منوط به آن است ،نمی توانید تصمیمات خوبی اتخاذ کنید. اگر شما حق رای داشته باشید اما پیرامون گزینه هایی که با آنها روبه رو هستید فاقد اطلاعات لازم باشید، رای دادن شما به یک لال بازی بیشتر شبیه است . برای مشارکت آگاهانه ،مردم به اطلاعات پیرامون تصمیماتی که برآنها اثر می گذارد نیاز دارند . تلاش برای پی بردن به رازهای سر به مهر در محیط کار و در ارتباط با شهر،روستا،ایالت و همچنین بودجه های ملی ،خودگردانی را به پیش می برد. علاوه براین ،تقاضای این که اطلاعات به شیوه ای جامع و در دسترس و به شکلی آسان گروه بندی و دسته بندی شوند و حق دسترسی به آن طی ساعات کار مستوجب دستمزد به جای اوقات فراغت نیز فراهم گردد ، خودگردانی را به پیش می راند.

3- ما می توانیم تصمیم گیری در محیط کاررا دموکراتیزه کنیم.
برخورداری از شورایی با افراد آگاه ،امکانی جهت مبارزه برای کسب دستاوردهایی حول دستمزدها،شرایط کار،قیمت ها،سرمایه گذاریها و به طور کل، زندگی اقتصادی خلق می کند. اما چرا کارگران و مصرف کنندگان هر بار و در هر دور باید دوباره و از نو برای خواسته هایشان مبارزه کنند؟ درباره ی کسب حق تاثیر مستقیم بر تصمیمات به جای این که تنها به دنبال مبارزه ای طولانی و فرساینده باشیم چه می گویید؟

برای شوراهای کارگران ( یا اتحادیه ها ) خوب است مبارزاتی را سامان دهند که تصمیم گیران را ناگزیر از افزایش دستمزد و بهبود شرایط کار کند. به طرز مشابهی ، برای شوراهای مصرف کنندگان یا جنبش ها مطلوب است دولت را وادار کنند، شیوه ی تخصیص و توزیع بودجه را اصلاح کرده و کنترل های لازم را بر آلودگی های زیست محیطی اعمال کنند. اما همچنین هم برای شوراهای کارگران و هم مصرف کنندگان خوب است ،به مثابه بخشی از مسئولیت های عادی روزانه ی اعضایشان ، از طریق پی گیری قدرت قانونی و تثبیت شده شان در فرآیند تصمیم گیری ، بدون درگیری و مجادله های سخت ، به آرامی افزایش دستمزد ، بهبود شرایط کار یا اصلاح بودجه را متحقق کنند.
به بیان دیگر، علاوه بر کسب دستاوردها از طریق مبارزه های شورایی و اتحادیه ای ، دموکراتیزه کردن فرایند تصمیم گیری اقتصادی، مستلزم کسب قدرت تعیین کننده برای شوراها در خود فرایند تصمیم گیری است که می تواند گستره ای از دستاورد ابتدایی داشتن یک یا دو نماینده ی شورا در نشست های صنعت مربوطه و یا نشست های دولتی برای کسب خبر و تهیه ی گزارش ، تا کسب حق رای در چنین جلساتی و یا حتی قدرت و احاطه ی کامل بر دیگر بخش های صنعت یا دولت در ارتباط با تصمیم های اقتصادی را در بر گیرد.
سخن کوتاه، ما به خاطر شرایط کار و دیگر رفرم ها و البته بر سر طبیعت خود مبارزه و همچنین قواعد مبارزه ، جنگ و مبارزه می کنیم.

4-ما می توانیم قدرت و نظارت مصرف کنندگان را بر محصول افزایش دهیم.
آنچه یک کارگاه تولید می کند و این که از کدام تکنولوژی استفاده می کند ،نباید فقط و فقط توسط گروهی که در آنجا مشغول به کارند تصمیم گرفته شود؛ حتا اگر آنها خود را در قالب شورای کارگران سازماندهی کرده باشند . چنین تصمیماتی اغلب بر مصرف کنندگان محصول آن کارگاه و همسایگانش تاثیر می گذارد و بنابراین آن مصرف کنندگان و همسایگان باید به تناسب ، حق اظهار نظر داشته باشند.
به منظور مشارکت دادن تمام فعالان ( البته به تناسب ) در تصمیم گیری ، ملزمیم که قدرت کسانی که نمایندگی نمی شوند را افزایش دهیم. برای مثال، الزام برای ایجاد کمیته ی نظارت همسایگان در ارتباط با اثرات زیست محیطی و دیگر اثرات محلی کارگاه بسیار مطلوب است و به همین ترتیب الزام برای حضور جنبش های مصرف کنندگان برای داشتن حق اظهار نظر پیرامون تصمیم های کارگاه درباره ی تولیدات و قیمت ها بسیار مفید است . این الزامات می تواند به دستاوردهایی که نیازمندان از آن منتفع می شوند منتهی شود و همچنین می تواند آگاهی را گسترش داده ، تعهد را تقویت کرده و سازمان جدیدی را در آینده برای کسب دستاوردهای بیشتر توسعه دهد.

5- ما می توانیم بودجه های اجتماعی را دموکراتیزه کنیم.
به شهری فکر کنید که برای آموزش، بهداشت، مسکن جدید، درمانگاه جدید، برف روبی یا هرچیز دیگر ، پیرامون بودجه اش تصمیم می گیرد. چه کسانی متاثر می شوند؟ البته ، تمام شهروندان . چه کسانی تصمیم می گیرند؟ البته نخبه ای که از سوی مقامات رسمی و تحت فشار شرکت هایی که در سطوح ملی و محلی فعالیت کرده و در صدد به حداکثر رساندن سودشان هستند ،انتخاب شده است.
برای حرکت به سوی مشارکت بیشتر ، خواسته های پیشرو و مترقی پیرامون ابعاد و اهداف موضوع های بودجه ای ویژه نظیر هزینه های نظامی ، برنامه های رفاهی دولت یا پرداخت های محلی برای تاسیس یک بیمارستان جدید مطمئنا بسیار خوب است ، اما خواسته هایی که بودجه را عمومی کرده و شوراهای کارگران و مصرف کنندگان را در تصمیم گیری ها پیرامون بودجه دخیل کنند ،عالی است. و نهایتا ، اگر مبارزه ها بتواند نه تنها شرایط بهتر را به ارمغان آورد ، بلکه زمین بازی جدیدی را فراهم کند که بر روی آن پیروزی برای دستاوردهای بیشتر آسان تر شود ، ایده آل است.

6- ما می توانیم خودگردانی را در جنبش ها و پروژه هایمان نهادی کنیم.
تصور کنید جنبشی داریم که با فشار و به صورت انعطاف ناپذیر ، این طور بحث می کند که فعالان باید بر تصمیم های اقتصادی و به طور کلی بر کل مناسبات اقتصادی ، متناسب با میزانی که از آن متاثر می شوند ، تاثیر بگذارند. حال تصور کنید که این جنبش در حین عملیاتش ، یک تزریق کننده ی سرمایه ، یک اهدا کننده ی بزرگ یا کسی که خوب تعلیم دیده را در موقعیت اعمال قدرت بر قشر وسیعی از کارکنان قرار دهد و بخش اعظم شرکت کنندگان را از تاثیرگذاری متناسب با سهم شان یا حتی از تاثیر بر دستور کار کلی جنبش بر حذر دارد.
این تصویر، زیبا نیست . این جنبش از تجربه ی خودگردانی خودش یاد نگرفته، آموزش نمی بیند؛ چرا که اساسا در چنین جنبشی تجربه ی خودگردانی به آن مفهوم وجود ندارد. آن به مثابه الگویی که به خواست هایش مشروعیت می بخشد عمل نمی کند چرا که به عکس ، شبیه نهادهایی که در برابر و در مقابل این خواسته ها ایستاده است عمل می کند. از عملکرد جدیدی برخوردار نیست که تجلی آن چه ترویج می کند باشد بلکه برعکس ، از عملکردی قدیمی و کهنه برخوردار است که اعتبارش را نزد کسانی که داعیه ی هدایت شان را دارد تحلیل می برد. چنین جنبشی به هیچ وجه مطلوب نیست؛ نه به تمام اعضایش قدرت می دهد و نه به مشارکت و به هوش و توانایی های تمام و کمال شان خوش آمد می گوید بلکه به جای آن ، درگیری و نزاع داخلی و اخلاقیات بد و منحط را تغذیه می کند.
به این دلایل از اجزای برنامه ای – انتقادی جنبش برای اقتصاد مشارکتی ، باید ساختاردهی به خود برای درگیر شدن هر دم فزاینده در خودگردانی در عملیات ها باشد. جنبشی که پروژه هایش از سوی تعداد اندکی هدایت و سرپرستی شود و کارکنان بسیاری را در بر گیرد و کاری با دموکراتیزه کرد خود نداشته باشد، ابزار محرکه ی بسیار ناکارآمدی برای تحقق خودگردانی در جامعه ی وسیعتری که در آن جای گرفته ، به شمار می رود.