پرش به محتوا

زخم های صحرا – کودتا در مالی و اعلام استقلال توآرگ

بیژن چهررازی

© Luc Gnago/Reuters

کودتای نظامیان در جمهوری مالی و سرنگونی هیئت حاکم آن کشور به ریاست «آمادئو تومانی توئره» و عقب نشینی سریع نظامیان از مواضع خود و اعلام آمادگی کودتاچیان برای سپردن دوباره قدرت به غیر نظامیان سوالات بی پاسخی را برای شاهدان این وقایع طرح می کند.

نظامیان مالی به بهانه بی کفایتی رئیس جمهور» توئره»  در سرکوب » شورش توآرک» دست به کودتا می زنند با این هدف که با مشت اهنین جلوی تجزیه کشور را بگیرند، بر خلاف تصور نظامیان پیروزی کودتای آنها نه تنها منجر به ایجاد توازن قوا و یا تغییر معادله قدرت به نفع انان نشد که بر عکس، خلاء قدرت مرکزی و برهم خوردن نظم عمومی ناشی از روزهای کودتا برای شورشیان «توارک» این فرصت را فراهم آورد تا بخش شمالی کشور و شهر مهم «تیمبوکتو» را به تصرف خود درآورند و کشور «آزاواد» بنیان نهند.

شورشیان «توآرگ» کشور مالی که تحت عنوان»حرکت ملی برای آزادی آزاواد» در منطقه ی شمالی این کشور فعالیت می کنند، از یاران و متحدان رژیم سابق لیبی سرهنگ معمر قذافی بوده و پس از حمله ناتو و شورشیان مخالف قذافی ( متحدان سلفی و القاعده ای ناتو)  به لیبی و سرنگونی نظام جماهیری لیبی به مالی باز می گردند ومبارزه خود را برای به دست گرفتن قدرت تحت فرماندهی «محمد آق ناجم» رهبر «حرکت ملی برای آزادی آزاواد»  آغاز کردند.

علت نزدیکی «توآرگ» و رژیم قذافی دشمنان مشترک آنان در منطقه ی تحت نفوذ «توآرگ» بود، «توآرگ» و بر برهای لیبی در دوران قذافی مانند تیره پوستان افریقائی لیبیائی از حقوق برابر با ساکنان عرب زبان این کشور برخوردار بودند، وطن تاریخی» توآرگ «که اصلا «بربر» هستند منطقه ای وسیع را مابین کشور های لیبی، الجزیره، مالی، نیجر، بورکینافاسو و موریتانی را شامل می شود که پس از استقلال این کشورها با دخالت کشورهای مستعمره چی بویژه فرانسه و با کشیدن مرزهای مصنوعی عملا «توارگ» از داشتن کشوری برای خود محروم ماندند.

قیام «توارگ» سابقه تاریخی داشته و در کشور های مختلف این منطقه موجب ایجاد نا ارامی هائی گشته است، از جمله مهمترین درگیری های «توآرگ» می توان به قیام 1906 و جنگ های سالهای نود و 2007 در نیجر اشاره کرد، البته نقش کشورهای امپریالیستی و رژیم های وابسته به آنان در این جنگ ها بسیار پر رنگ است چرا که مناطق مورد ادعای «توآرگ» از منابع طبیعی پر بهائی مانند اورانیوم برخورداراست و فرانسه به عنوان تولید کننده اصلی اورانیوم در جهان منافع بسیار بزرگی در منطقه بویژه در کشور نیجر داشته و نگران تحولات اخیر در این مناطق است.

«توآرگ» با علم به این نگرانی از همان ابتدای اعلام استقلال کشور «آزاواد» در بیانیه ای اعلام می کنند که آنها هیچ چشم داشتی به مناطق مورد بحث در کشورهای همسایه کشورمالی ندارند و مسئله قیام توآرگ با اعلام استقلال «آزاواد» به انجام رسیده است، موضوعی که فورا از سوی فرانسه و کشور های همسایه مورد شک و تردید قرار می گیرد و تبلیغات گسترده ای بر علیه استقلال کشور تازه تاسیس شروع می شود، برای روشنتر شدن تیره گی های مطلب و شفاف تر شدن ادعا های طرفین نگاهی به وضعیت منطقه خواهیم انداخت.

مالی کشوری چند ملیتی و چند زبانه بوده که با دخالت فرانسه در جغرافیای این منطقه بر خلاف تقسیمات طبیعی و بر اساس منافع استعماری این کشور تغیییر شکل یافته، به این دلیل کشور مالی از تنوع اقوام و زبان های گوناگون برخوردار است.

منطقه مورد نظر توآرگ در شمال مالی نه تنها اقوام دامپرور و صحرانورد توآرگ را در خود پناه داده بلکه وطن اکثریتی عرب زبان و اقوام افریقائی تبار «سونغای»،» فولبه» و» ماندینگو» نیز می باشد.

بخش قابل توجه ای از اعراب شمال و شمال شرقی مالی را مهاجران الجزایری و صحرا نشینان موریتانیائی تشکیل می دهند، مهاجران الجزایری از متحدان و وابستگان جنبش سلفی – القاعده ای متواری از الجزایرند که پس از سرکوب و شکست جنبش مذهبی «فیس» در الجزایر از ترس تعقیب و دستگیری از مرزهای جنوبی الجزایر و موریتانی وارد این کشور گشتند و در ارتباط مستقیم با «جنبش اسلامی القاعده مغرب » قرار دارند. از فعالیت های اخیر این جریان افراطی می توان همکاری با ناتو و شورشیان لیبی برای سرنگونی رژیم قذافی را نام برد و بمبگذاری های متعدد در غرب آفریقا و درگیری های متعدد با مسیحیان در مناطق مختلف غرب آفریقارا نیز به حساب این تشکل اسلامی می نویسند آنها دشمنی دیرینه ای با «توآرگ» داشته و آنان را مانند دیگر اقوام «بربر» نامسلمان می دانندو در درگیری های اخیر لیبی اقوام توآرگ به واسطه نزدیکی به دولت سابق لیبی و حمایت و پناه دادن به خانواده قذافی در هنگامه جنگ ، مورد حمله نیرو های ناتو و القاعده قرار گرفتند. در حال حاضر بخشی از شمال مالی در اشغال این گروه – «جنبش اسلامی القاعده مغرب »  بوده که مستقیما با سلفی های موریتانی و الجزایرهمکاری دارند.

در شهر های مهم منطقه مانند تیمبوکتو و گائو که اکنون بخشی از کشور تازه تاسیس شده «توآرگ» می باشند، اکثریت ساکنان را قوم «سونغای» تشکیل می دهند و هنگام تصرف این شهرها توسط  «حرکت ملی برای آزادی آزاواد» تعداد معدودی از اقوام عرب و آفریقاءی تبار نیز به همراه نظامیان مالی توسط میلیشای توآرگ اعدام شدند.

این کشتار نتوانست موجی از مخالفت با «توآرگ» را پدید آورد اما می تواند زمینه مساعدی برای پراکندن تخم اختلافات قومی را پدید آورد.

در مجموع توآرگ و جنبش استقلال خواهی آنان مشگلی در منطقه برای کشور های همسایه و رژیم های وابسته  این کشورها به فرانسه محسوب می شوند، احتمال گسترش این شورش به نیجر و موریتانی و الجزایر نیز یکی دیگر از نگرانی های این کشور ها است.

از سوئی نشانه هائی از زمینه چینی برای حمله به مالی در رسانه های غربی و آفریقائی مشاهده می شودو مثلا ادعاهای رسانه های غربی مبنی بر نزدیکی های شورشیان توآرگ با «جنبش اسلامی القاعده مغرب » در حد یک ادعا باقی مانده و هیچ سند و مدرک جدی در این مورد مشاهده نشده است.بر خلاف تبلیغات رسانه های نزدیک به فرانسه،  هنوز هیچ نشانه ای از همکاری اقوام توآرک و بنیادگرایان اسلامی در مالی مشاهده نشده است، اما  گزارش هائی از درگیری های «جنبش اسلامی القاعده مغرب » و سلفی ها در شمال ملی و جنوب لیبی با نیروهای «حرکت ملی برای آزادی آزاواد» در رسانه های عربی منتشر شده است.

بنظر می رسد رسانه های غربی به شکل جدی مشغول تهیه سناریوی جدیدی برای سرکوب شورش توآرگ به بهانه های ساختگی می باشند.

شمشیر زدن  بنیادگرایان اسلامی در رکاب ناتو و غرب

پس از ورود نیروهای نظامی شوروی به افغانستان و درگیری نظامی با مجاهدین افغان نیروی جدیدی به ارتش امپریالیستی اضافه شد که تا امروز خدمات جبران ناپذیری به بنیان گذاران غربی خود نموده است.

از افغانستان  تا سوریه  و لیبی هر جا که آمریکا و متحدانش خطر تحولات انقلابی را در کشوری احساس کنند  حتی به قیمت بر کناری حکومت های وابسته و سکولار آن کشورها و در واقع برای برای کنترل و منحرف کردن قیام توده ها سلاح برنده اسلام بنیادگرا را تیز می کنند.این راهکار تا امروز کمک بزرگی برای رسیدن به اهداف امپریالیستی آنان در مناطق مسلمان نشین (سنی مذهب)داشته است هر چند هرازگاهی کنترل و افسار متحدین اسلام پناه آمریکا از دست پنتاگون خارج شده اما قبل از تاریکی هوا تمام آنان به طویله یانکی ها بازگشته اند.

در هر کشوری که پیروزی بنیاد گرایان مذهبی  ممکن باشد امپریالیست ها به بهانه مبارزه با «واپس گرایان اسلامی» به خود اجازه هر نوع دخالتی را داده اند و سر آخر همان بنیاد گرایان و واپس گرایان اسلامی را در بسته بندی «لایت» سر کار می آورند مانند تونس، افغانستان و بزودی مصر.

نوع دیگر سناریو هم ممکن است مثلا بر عکس، اگر امپریالیست ها با حکومت های سکولار عربی اختلافی داشته باشند با براه انداختن بساط سلفی ها و القاعده ای بنام «انقلابیون و آزادی خواهان» و به بهانه جلوگیری از «حمام خون» و «نسل کشی» و «حقوق بشر» رژیم های مخالف و ناراحت را به زیر می کشند(لیبی و سوریه). این استفاده دو جانبه ازبنیادگرایان اسلامی آنجا جالبتر می شود که نگاه دقیقتری به متحدین متدین امپریالیست ها بیندازیم.

سلفی و القاعده بازو های نظامی و اخوان المسلمین بخش سیاسی این جنبش است. مراکز تصمیم گیری و بر نامه ریزی این جنبش ها در استانبول و قاهره و مرکز مالی و تبلیغاتی آن دوحه قطر می باشند و بودجه این تشکیلات توسط قطر، عربستان سعودی و ابوظبی تامین می شود.

فعالیت های تبلیغاتی اتو کشیده و ظاهرا بی طرفانه برای این جماعت بر عهده العربیه با حمایت مالی عربستان و شبکه ماهواره ای الجزیرا که مایملک شخصی امیر قطر می باشد نهاده شده است، فعالیت های این دو رسانه سال ها است که با مشاوره «سی ان ان» صورت می گیرد تا با انتشار گزارشات «بی طرفانه» ابتدا به جلب اعتماد افکار عمومی کشور های عرب زبان بپردازند و سپس در بزنگاه های سیاسی خدمات خود را در اختیار اربابان واقعی خود بگذارند، برای مثال گزارشات فراموش نشدنی الجزیرا از حملات هوائی به بغداد را با گزارشات سراپا ساختگی همین شبکه از لیبی، سوریه و بحرین مقایسه کنید.

این تصور که این رسانه ها که با بودجه شخصی امیر قطر و شاه عربستان تغذیه می شوند در این درگیری ها بی طرفانه عمل می کنند چیزی بجز ساده لوحی نیست. برای نمونه مراجعه کنید به گزارش خبرنگاران مستعفی الجزیرا و مقالات انان در مورد ساختگی بودند گزارشات همین شبکه در لیبی و سوریه و تهیه گزارشات در استودیو های در بسته در قطر.

محور دوم بنیاد گرائی اسلامی در قاهره قرار دارد این مرکز هنوز در حال شکل گیری است و دعوا ها و درگیری های داخلی در امان نیست، در راس این مرکز حزب اخوان المسلمین مصر قرار دارد و به واسطه مشکلات داخلی مصر هنوز نتوانسته است وضعیت تثبیت شده ای داشته باشد، مرکز قاهره قرار است وظایف مربوط به شمال آفریقا را به عهده بگیردنقش بنیاد گرایان مصر وقتی برجسته تر می شود که پای «حزب عدالت و توسعه» ترکیه و مرکز استانبول به ماجرا باز شود.

«حزب عدالت و توسعه» ترکیه محور سوم و سیاسی این شبکه غیر انسانی است که وظیفه اش تعلیم و تربیت کادر های سیاسی و تکنوکرات های میانه رو و غرب پسند است، همانگونه که آموزش کادرهای نظامی از افغانستان و پاکستان به لیبی منتقل شده و با نظارت مستقیم آمریکا صورت می گیرد، آموزش و تربیت کادر ها ی سیاسی نیز در استانبول در شرف تکوین است .

قاهره 13 آپریل ​2012

۱ دیدگاه »

  1. بسیار مقاله جالبی بود خوشحالم ایرانی ها هم تلاش می کنند مشگلات مناطق دیگر را بشناسند و تحقیق کنند و مقاله بنویسند امیدوارم اقای چهررازی مطالب بیشتری در مورد شمال لفریقا و غرب افریقا منتشر کنند. رفقای هفته خسته نباشید

    لایک

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: