پیشگویی کردن درعلوم ، فرآیند گونه ای ازتحقیق و بررسی است که اگر نه در آزمایشگاه و یا ضمن مشاهده، ولی با محاسبات ریاضی ، انجام پذیر می باشد. به عنوان نمونه می توان از تئوری «همه چیز» و» نظریه ریسمان ها» در فیزیک نظری نام برد. با اینحال بسیاری از دانشمندان ، حتی از بکارگیری این روش هم در علوم مشخص ناراضی هستند و نتیجه آن را مغایر با اصل «ابطال پذیری» علم می دانند. این فقط در بازار بنجل فروشی سیاست است که از جمله همین متاع پیشگویی را می توان بی دغدغه خاطر، با غیب گویی ورمالی درآمیخت و در کسوت » تحلیل گر»و حتی»جامعه شناس» به خورد مردم داد. فلسفه علم اگر به کمک اسلوب دانشمندانی چون پوپر و کوهن و… حریم دانش را از توهمات وشبه علم باز می شناساند، سیاست ولی تعبیری خاص ازفلسفه ماکیاولیسم است که اسلوب سازانی چون گوبلز و جرج بوش تربیت کند.
تنها نگاهی به بازتاب رسانه ای بحران رابطه آمریکا وج.ا.ا ، برای سرگیجه گرفتن کفایت می کند. مقامات رسمی آمریکا تاکنون، چندین بار با وجود ادعایشان مبنی بر تولید مخفیانه سلاح هسته ای توسط ج.ا، اعلام کرده اند که مدارک موثقی در این باره وجود ندارد ویا این که این برنامه در سال 2003 متوقف شده است . این کشور، به همراه متحدش اسرائیل ، تنها در چند ماه اخیر، بارها نسبت به توانایی هسته ای ، ترور دانشمندان ، انفجار مراکز نظامی و قصد شان در حمله به تاسیسات اتمی ایران ، مواضع ضد و نقیض اتخاذ کرده است. در چه صحنه ای جز سیاست، چنین نمایشات بی معنی را، مکررا می توان اجرا نمود؟ اگر روی سخن، در این تهدیدهاو خط و نشان کشیدن ها وسپس پاک کردن آن ها، مردم نیستند و تاثیرش بر رهبران طرف های مقابل مد نظر است که می توان آن ها را از طریق سفارتخانه وپیام های خصوصی رد وبدل کرد.و اگر رعایت اصل «شفافیت» وگزارش دهی به مردم، آن گونه که لیبرال ها مدعی هستند، بهانه این کار است، پس چرا اصل وفرع بسیاری از توافقات مهم ، مسکوت می ماند و سال ها باید بگذرد تا شاید مدارک آنها منتشر شود ؟همان مدارکی که انتشار ساده ترین آن ها هم از طرف «ویکی لیکس»، اینچنین خشم مقامات آمریکا را بر می انگیزد .این بحث هم که چرا سیاست اینچنین است و رسانه ها با انتشار این مطالب چه هدفی را دنبال می کنند، به نیاز قدرتمندان درتحریک احساسات مذهبی، قومی وملی مردم، جهت سوء استفاده از آن ها در جنگ ها، برای بسط نفوذ جهانی شان بازمیگردد و تا «ناهنجاری» معادله برابری یک و نودونه، «آنومالی» نشود، این وضعیت ادامه خواهد داشت.
بخش بزرگی ار کارزارخبری پیرامون بحران هسته ای ایران وامکان ماجراجویی نظامی بیگانگان در این رابطه را، پیشگویی هایی، از همان نوع سیاسی و هدفمند، در مورد زمان ، نوع ونتیجه اقدام نظامی تشکیل می دهد. از اظهارات مقامات و افراد غیر رسمی چون جورج سوروس و تحلیل گران تنور داغ کن که بگذریم، اوج این «گمانه زنی » هارا می توان اظهارات 3 تا 5 نوامبر2011 سه رهبر اسرائیل در مورد بمباران تاسیسات اتمی ایران دانست ، که البته به چیزی بیش از دو انفجار ویک ترور در ایران نیانجامید. نمونه دیگر، مصاحبه وزیردفاع آمریکا در 3 فوریه 2012 است که گفته بود:» اسرائیل در بهار به ایران حمله خواهد کرد». بعد هم او با همان شیوه سیاست بازان، کمی تا قسمتی این اظهارات را تکذیب و تایید کرد تا جا برای هر تفسیری باز بماند.
پیش بینی حوادث سیاسی بر مبنای اظهار نظر دیپلمات ها و تحلیل گران جانبدار،امکان پذیر نیست و سر از ناکجا آباد در می آورد. بدون مطالعه و شناخت ماهیت درگیری قدرت های بزرگ ، درحوزه «جغرافیای سیاسی جهان»، به عنوان شرط لازم ،هیچ تصویر وتصور واقعی ازفعل وانفعالات سیاسی ، حاصل نمی شود. از جمله شروط دیگرمی توان از آشنایی با تاریخ تحولات کشورها در تاریخ معاصر و نیز داشتن»اطلاعات» نام برد که به شهادت ویکی لیکس، همیشه از دسترس مردم دور نگاه داشته می شود . از این رو، ما تنها می توانیم به کمک عامل های دیگر، آنچه را قرار است بر سرمان آید، حدس بزنیم.
با توجه به آنچه گفته شد، استنباط من از ماهیت وعاقبت تهیدهای نظامی علیه ج.ا.ا چنین است:
ظاهرا، مجموعه فشارهای وارد به ج.ا.ا، از جانب آمریکا ومتحدانش، اینبار آنچنان گسترده و شدید است که دورنمایی برای ادامه مسابقه در وقت اضافی و راندهای دیگر، چون گذشته ، دیده نمی شود.
رویارویی با ج.ا.ا، از نظرآمریکا وناتو، در دو جبهه تعریف می شود: اول، میدان نبرد قدرت های بزرگ با یکدیگر و نقش مهمی که جغرافیای سیاسی ایران برای آن ها، در رقابت با چین وروسیه دارد و دوم میدانی که خود ج.ا.ا، بدون ارتباط مستقیم با منافع دوقدرت حامی اش، و بر پایه علائق خود، باز کرده است.
آنچه به یقین می توان گفت آن است که : در صورت بروز درگیری نظامی حتی محدود وکوتاه مدت، کشور ما با یک فاجعه انسانی ، اقتصادی و زیست محیطی روبرو خواهد شد. هر حکومتی در چنین اوضاعی به سمت تمرکز گرایی هرچه بیشترمی رود تا بتواند از هسته های اصلی قدرت محافظت کند. بنابر این اختناق و محدودیت ها هم افزایش می یابد و برای هرگونه نابسامانی اقتصادی نیز، به بهانه وضعیت فوق العاده، پاسخگویی وجود نخواهد داشت. در پایان یک چنین شکلی از درگیری، می توان حدس زد که حاکمیت،اندک رودربایستی باقی مانده با اقشار میانی را، درزمینه اقتصادی و آزادی های دمکراتیک، کنار گذاشته و توان خود را هرچه بیشتر صرف نیروها و اقشار وفادار خواهد کرد. پیامدهای چنین حمله ای را اقتصاد جهان و نه فقط آمریکا واسرائیل باید تحمل کند .پس بدون متقاعد کردن اروپا و دیگر کشورها، به کوتاه و کارساز بودن حمله، اقدام به آن، دور از ذهن خواهد بود. نتیجه این شکل ازتهاجم، به همراه تحریم ها، با در نظر گرفتن نمونه عراق ، پس از جنگ اول خلیج فارس، نمی تواند به منظور سرنگون ساختن رژیم باشد. چنین حمله ای ، بنابر این، تنها در جبهه دوم امکان پذیر است و موقعیت ژئوپولیتیکی ایران را هدف قرارنمی دهد.آمریکا همچنین در حال حاضر فاقد توانایی حمله ای همه جانبه و اشغال ایران ، برای سرنگونی ج.ا.است. کشتی «لیبیالیزاسیون» هم، فعلا در سوریه به گل نشسته است.
این که آمریکایی ها دقیقا چه چیزی از ج. ا.می خواهند، مشخص نیست. تغییر موضع ودبه درآوردن این کشور پس از توافق دو سال قبل ایران ،ترکیه و برزیل، در مورد تبادل سوخت هسته ای، نشان داد که مشکلات دو کشور با هم ،فراتر از بحث هسته ای است. امروز نیز موافقت ج.ا.ا با بازدید کارشناسان آژانس از پارچین، آن گونه که مشاهده می شود، موجب نرمش در سیاست های فشار به ایران نشده است. رهبران آمریکا، از جمله اوباما، بارها در پاسخ به ماهیت انتظاراتشان از ج.ا گفته اند: «ج.ا.خود خوب می داند که چه باید انجام دهد»! (این هم یک نمونه از»شفافیت» لیبرالی در سیاست است: «ج.ا خوب می داند» ولی مردم ایران نباید بدانند. سهم مردم، به جای «دانستن»، بمب هایی است که قرار است روی سرشان ریخته شود).
غلظت اظهارات و اقدامات تهدید آمیز، چون مانورهای نظامی وانتقال ناوهای جنگی به خلیج فارس، ظاهرا آنقدرزیاد شده است که ج.ا را سخت نگران سازد. درسال 1965 و در اوج بمباران شهرهای ویتنام توسط آمریکا، این کشور ، در پی درگیری های لفظی، چین را نیز تهدید به بمباران کرد. در پی این تهدیدها، چینی ها چند شهر را تخلیه کردند. زیرا تهدید ابرقدرت را نمی شود نادیده انگاشت. هرچند بمبارانی هم صورت نگرفت. ابرقدرتی چون آمریکا، به خاطر داشتن ابزار غافلگیر کننده وغیر قابل محاسبه، مثل امکان در اختیارداشتن یک تکنولوژی نظامی سری، همیشه می تواند»بلوف» زند و دیگران مجبورند آن را جدی بگیرند.شاید بر مبنای چنین احتمالی است که آمریکا و اسرائیل، در حال حاضر، ضمن تهدید به بمباران ایران، در پی متقاعد کردن روسیه و چین به تجدید نظردر حمایت همه جانبه از ج.ا.هستند. در این رابطه اما، ج.ا.ا دوبارباید بلرزد:یک بار بخاطر خطر بمباران و بار دوم برای آن که می بایست روی توافقات پشت پرده همین دوستان قدرتمند با دشمن نیز حساب کند.
ج.ا با تجربه سرنگونی شاه ، به احتمال زیاد ، در روند ایفای نقش مورد نظر رقبای ژئوپولیتیک آمریکا در منطقه، امتیازاتی را نیز جهت بیمه عمر و بسط نفوذ انحصاری خود،مطالبه و پس انداز کرده است. تحکیم مواضع در مقابل اسرائیل و ایجاد هلال شیعی در منطقه ، شاید از آن نوع امتیازات ج.ا به شمار آید که توافقات پشت پرده آمریکا با چین و روسیه بر سر آن ها میسرباشد. وگرنه منطقی به نظر نمی رسد که این دو قدرت حاضر شوند تا جغرافیای سیاسی ایران را با آمریکا معامله کنند.
چینی ها در گذشته علنا از اتمی شدن کشورهای کوچک حمایت کرده و این امر را مانعی بر سرتجاوزات آمریکا عنوان نموده اند. حمایت آن ها ازکره شمالی و پاکستان و کمک های احتمالی آن ها در این زمینه به ج.ا، سازش پذیری شان را با غرب بر سرتوان هسته ای ایران، بعید می نمایاند. بنابر این ، اگر منظور آمریکا ازآنچه «جمهوری اسلامی خوب می داند که چه باید انجام دهد»، چشم پوشی ازظرفیت های اتمی را هم شامل شود، احتمالا با حمایت چین مواجه نخواهد شد وروسیه هم در این زمینه نفوذ چندانی بر سیاست های ج.ا ندارد.در این حالت، سرنوشت کاررا بمباران تاسیسات و مراکزنظامی، صنعتی ج.ا رقم خواهد زد. آنگاه می توان گفت که آمریکایی ها، با مسدود کردن عمدی تمام راه کارهای عملی،اصولا هدفی جزبمباران ایران دنبال نمی کرده اند.
8 دیدگاه برای «در مورد خطر حمله نظامی»
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.
در پاسخ به عماد عزیز
نکاتی در رابطه با پیام روشنگرانه شما به نظرم می رسد:
1- چینی ها در گذشته علنا از اتمی شدنکشورهای کوچک حمایت می کردند. من از روزنامه های قدیمی بریده ای را در این رابطه روی وبلاگم قرار داده بودم که بعد پاک شد و باید در آرشیوم دوباره بگردم و پیدا کنم. کره شمالی نونه واضح آن است. پاکستان هم برخلاف ظاهر که با آمریکا مناسبات دارد، بمب هسته ای اش در اختیار استراتژی چین قرار دارد. در اسناد ویکی لیکس هم آمده بود که آمریکا تلاش می کند تا اورانیوم های غنی شده پاکستان را از این کشور خارج کند و احمدی نژاد هم همین را چند ماه قبل گفت. با اینحال در مورد ایران من نوشته ام که چین احتمالا به ایران هم در این زمینه کمک کرده است.
2-غربی ها به ایران در مقابل عراق سلاح می دادند زیرا عراق پایگاه غیر علنی شوروی و بزرگترین نگرانی غرب در خاورمیانه بود. و این که غرب در عراق به قول شما کمر خود را شکست، درست بخاطر همین موقعیت عراق بود برای روسیه.
3- من جمهوری سلامی را با آمریکا وناتو مقایسه نکرده ام و دیدگاه شما را در مورد توان محدودش تایید می کنم.
با تشکر
لایکلایک
خسرو عزیز شماهم مانند بسیاری از چپهای خارج کشور در مقاله کوشش کردید تا آنرا را جوری سرهم کنید که کسی شما را متهم به همکاری با رژیم ایران و یا غرب نکند . بنظرم این نوع بحث ها راه بجایی نمیبرد .
در ثانی شما مدعی هستید که آمریکا در تبانی با چین و یا روسیه ممکن است امتیازاتی بدهد و یا بگیرد مطمئنا شما با سیاستهای تدوین شده روسیه و چین آشنایی ندارید که فکر میکنید الزاما آمریکا برای حل مسئله ایران باید با آنها تبانی کند.
در مورد چین باید گفت که این کشور سیاستش بر اساس عدم دخالت در امور داخلی دیگر کشورها ، عدم استفاده از نیروی نظامی برای حل مسائل بین کشورها، عدم شرکت در پیمانهای نظامی دوجانبه و چند جانبه ، همکاری دوجانبه بر اساس منافع مشترک وبرد برد که در صدر برنامه های کشورهای مختلف قرار گرفته است سر آخر عدم رقابت با دیگر کشورها
سوم اینکه حتما میدانید چین در کشورهای آفریقایی میلیاردها دلار سرمایه گزاری کرده از جمله 34 میلیارد در بخش زیر بنایی و مسکن و تاسیسات صنعتی در لیبی سرمایه گزاری کرده و بمحض تجاوز ناتو به لیبی طی یک هقته همه نیروهای 30 هزار نفری خود رااز این کشور خارج کرد .
چین با انتشار پوشه سفید علنا و رسما اعلام کرده که بهیچ کشور تحت هیچ شرایطی برای ساخت بمب اتمی و یا حتی تکنیک هسته ای که از نظر قوانین بین الملی مجاز هم هست نه کمک کرده و نه خواهد کرد . پاکستان از طرف آمریکا همانند هندوستان اتمی شد و نه از طرف چین از طرف دیگر هم رژِم سابق عراق و هم شخص معمر قذافی و هم جمهوری اسلامی از این کشور رسما درخواست تکنیک هسته ای کردند که چین بهمه آنها قاطعانه جواب رد داد.
ایران اتمی عمده ترین بخش این تکنیک رادر زمان شاه بعلت آنکه غرب قصد داشت ایران را هم همانند آفریقای جنوبی مسلح به بمب اتمی کند تادر مقابل شوروی بایستد از آلمان ، فرانسه و آمریکا دریافت کرد سوای آن تا قبل از سقوط اتحاد شوروی غرب با تمام امکانات از رژیم جمهوری اسلامی پشتیبانی میکرد حتی در جنگ هشت ساله ایران با عراق بیش از 90% سلاحهای ایران توسط غرب تامین میشد .
در مورد روسیه وضع بمراتب فرق میکند روسیه بعلت وسعت زیاد ، منابع غنی زیر زمینی و جمعیت کم وحشت از آن دارد که غرب مناطق غیر مسکونی و غنی این کشور را اشغال کند اگر یادتان باشد در زمان یلتسین و در اوج ضعف اقتصادی و مالی روسیه که ضعف نظامی را هم در پی داشت منابع اطلاعاتی غرب با عریانی تمام مطرح کرده بودند که سیبری با آنهمه منابع نباید تنها متعلق به روسیه بلکه متعلق به جهان است که منظور غرب وژاپن بود . بعلت همین سیاست غرب روسیه و چین نه تاکتیکی بلکه ضرورتا شروع به همکاری همه جانبه کردند تا فرصت یابند خود را آماده مقابله کنند و نه معامله چون در شرایطی نیستند که بخواهند با غول فاشیستی آمریکا سرشاخ شوند . اما بیک مسئله باید توجه کرد با ضعف مفرط روسیه و ضعف قدرت نظامی چین غرب و ژاپن همه تلاش خودرا بکار بردند تا با اشغال عراق و منابع نفتی خاورمیانه و شمال آفریقا زمینه تجزیه روسیه را به سه قسمت روسیه آسیا ، روسیه اروپا و سیبری عملی کنند و جلو پیشرفت اقتصادی چین را بگیرند تا روسیه موفق نشود بعنوان یک قدرت جهانی دوباره قد علم کند و یا چین نتواند موی دماغ منافع غرب شود که خوشبختانه بعلت مقاومت بی بدیل عراقیها و افغانها که کمر غرب را شکستند موفق به اجرایی کردن این استرانژی نشدند ضمن آنکه گرفتار بحران اقتصادی و مالی هم شده اند.
بنابراین در اینجا بحث بر سر رقابت بین غرب و آمریکا و روسیه نیست بلکه حاکمیت مطلق غرب بر سرنوشت بشریت است
در مورد ایران که گویا یک سر قضیه است بنظرم بسیار اغراق آمیز است ایران نه الآن و نه در صد سال آینده همانند بیشتر کشورهای جهان سوم قادر نخواهد بود بعنوان یک قدرت منطقه ای و جهانی که در تغییر اوضاع جهانی تعیین کننده باشد قد علم کند . برای پیشبرد یک استراتژی قدرتمند باید ابزار آنرا که عبارت است از قدرت اقتصادی برتر ، جمعیت کافی که آگاهانه بعلت شریک بودن در منافع اقتصادی حاضر به شرکت در این جنگ قدرت باشد ، ارتش قوی متشکل از تمامی ابزارهای مدرن از جمله موشکهای ضد موشک ، بمب اتمی معادل و یا حداقل نزدیک بدو قدرت اتمی جهان آمریکا و روسیه ، ساتلیتهای بیشمار که بتواند تمامی حرکات آمریکا و غرب و حتی دیگر کشورها را همانند آمریکا رسد کند ،شرکت در یک پیمان پیمان نظامی قدرتمند که قادر به مقابله با قدرت نظامی غرب باشد ، امنیت جغرافیایی همانند اروپا و آمریکا و عدم مشکلات با همسایگان دورونزدیک و ایجاد جبهه منطقه ای که بتواند در شرایط جنگی فراگیر دست به مانورهای عقب نشینی بزند ، داشتن ناوهای هواپیمابر یا همان پادگاهای سیار و فعال در تمام اقیانوسهاو در نهایت باید دارای آنچنان قدرتی باشد که همانند آمریکا بتواند ایجاد رعب و وحشت کند .
بر اساس آنچه اشاره رفت ما دونوع ارتش در جهان داریم که یکی ارتشهای تهاجمی هشتند همانند آمریکا و پیمان مخوف ناتو متشکل از تمامی کشورهای غربی و ژاپن ، استرالیا و کانادا که ابزار آنرا هم دارند بودجه نظامی بیش از 1100 میلیاردلار ، آمریکا حد اقل 12 ناو جنگی که بر روی هرکدام از آنها تا 120 هواپیما مستقر است و در آبهای جهان بعنوان پادگان سیار مانور میکنند . انگلستان ، فرانسه ، ژاپن و دیگر کشورهای غربی نیز کم و بیش دارای ناوهای جنگی هستند ضمن آنکه زیر پوشش بمب اتمی قرار دارند و تجاوز بهر یک از این کشورها بمعنی جنک با ناتو خواهد بود .
حالا شما جمهوری اسلامی را با جمعیت 75 ملیونی با کشوری بسیار وسیع و جمعیت پراکنده که بودجه نظامی آن حداکثر میتواند تا 10 میارددلار باشد چگونه میتواند ادعاکند یک ابر قدرت و یا یک سر قضیه است و خودرا برابر با پیمان نظامی ناتو بداند وقتی چین با آن جمعیت و روسیه ّبا آن امکانات از جمله بمب اتمی 7 هزار تایی در موضع دفاعی قرار دارند آیا کشورهای جهان سوم که ایران هم جزء آنهاست بجز سیاست دفاعی چه موضع دیگری میتوانند اتخاذ کند در این شرایط باید خیلی واقع بین بودو بیگدار به آب نزد و ایران را با آمریکا و ناتو مقایسه نکرد باید با صدای رسا اعلام کرد که ایران مانند همه کشورهای جهان سوم که مستقل هستند خارج از اینکه چه رژیمی بر آنها حکومت میکند تنها و تنها میتوانند سیاست نظامی دفاعی داشته باشند و نه بیشتر اعلام علنی این موضع که عین واقعیت است ارتباط مستقیم به استقلال ملی ایران دارد و با منافع ملی کشورما نه تنها در تضاد نیست بلکه در جهت آن حرکت میکند . اینجاست که چپ ها میتوانند ابتکار عمل را بدست گیرند و در صف مقدم حرکت کنند و نه دوپهلو و چند پهلو موضع بگیرند
لایکلایک
قیصر جان، با کامل احترام به نظر می آید مقداری کم لطفی میکنید.
بی زحمت نگاهی به پیوند های ذیل بینداز و نیروهای چپ ایرانی مخالف تحریم و جنگ را به » چند نفر و چند سایت» تقلیل مده.
تشکلات مرتبط با این پیوندها ، هر کدام دارای پایه های اجتماعی خاص خویش در جامعه میباشند با سنتی طولانی در مخالفت به هر گونه دخالتهای خارجی در کشور.
البته این فقط چند نمونه مختصر بود که حقیر شما برای دست گرمی اینجا آوردم. مطمئن باشید که یک فهرست جامع و کامل بسیار طولانی تر از این خواهد بود.
حزب کمونیست ایران
http://cpiran.org/
وبلاگ اشتراک
http://eshtrak.wordpress.com/
اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران ایران
http://www.etehadbinalmelali.com/
همبستگی سوسیالیستی با کارگران ایران
http://www.gozareshgar.com/25.html
راه کارگر
http://www.rahekargar.net/
آذرخش
http://www.aazarakhsh.org/
اندیشه و پیکار
http://www.peykarandeesh.org/index.php
اتحاد چپ کارگری
http://www.etehadchap.org/
دستها از ایران کوتاه
http://hopoi.org/
لایکلایک
دوست گرامی بی نام نوشته «بحث های ذهنی گرایانه و غیر واقعی که هیچ ارتباطی با حقیقت عینی ندارد» دوست گرامی سیاست روزمره تحریم ها و احتمال جنگ اشغال عراق و افغانستان و لیبی بحث های ذهنی است؟ تحریم ها زندگی زحمتکشان را هدف قرار داده در کنار رژیم اسلامی آمریکا به دشمن جدی نان کارگران تبدیل شده اینها بحث ذهنی اند بفرمائید بحث های عینی «چپ انقلابی» چیست؟
لایکلایک
فکر کنم چپ انقلابی ایران با این بحث های ذهنی گرایانه و غیر واقعی که هیچ ارتباطی با حقیقت عینی ندارد نباید وقت تلف کند. همان بس که رد و بدل شدن کامنت ها بین نگارنده ی نوشته فوق و آقای قیصر ادامه پیدا کند چون هر دو این جریان فکری در کره مریخ به سر می برند.
لایکلایک
درپاسخ به قیصر: یکی دوهفته پیش در مطلبی با عنوان»چپ ومعضل اتحاد»،برخی از مسائلی را که شمااشاره کرده اید، من هم خاطر نشان کردم. در داخل کشوروضعیت ولی بدین شکل نیست.آمریکایی ها برای همسو کردن گروه های سیاسی بااهداف خودپول خرج می کنند. اداره و حفظ تشکیلات هم پول و امکانات می خواهد. تنها کاری که می شود کرد، برقراری ارتباط بانیروهای مترقی جهان و نیز آگاهی دادن، تا حد امکان، است. ولی از این سپاه پراکنده انتظار معجزه نمی توان داشت.
لایکلایک
آقای صدری محترم، سوالی دارم شما چند مقاله در این سایت در مورد جنگ نوشته اید. و مطالب مفیدی هم بوده اند اما یک نکته برای من ناروشن است. ایران جزو معدود کشور های جهان است که مورد تهدید مستقیم آمریکا و اسرائیل است. چپ ایران اما زبان بسته و قلم شکسته و دست روی دست گذاشته که هیچ حتی نشانه ای چدی از مخالفت هم از خود نشان نمی دهد (بجز چند تک نفر و همین سایت هفته) بخش بزرگی از چپ ایران حتی از حمله به افغانستان و لیبی و حتی دخالت در سوریه دفاع می کند . لیبرالیسم عمیقی تا مغز استخوان چپ ما نفوذ کرده در حالی که تهدید های نظامی آمریکا و اسرائیل هر روز شدید تر می شود فعالیت چپ ایران هر روز کمتر بخشی می گویند انشا الله گربه است، بخشی همه را بازی امپریالیستی مدانند، بخشی خط سوم ناروشنی را طرح می کنند که برای من معنی اش بگذاریم امپریالیسم حمله کند ما که کاره ای نیستیم حداقل شعار بدهیم، بخشی به دفاع از رژیم خواهند پرداخت و بخشی در رکاب امپریالیسم شمشیر خواهند زد. حالا سوال چرا چپ ایران چنین ذلیل و راست گرا است چرا ما چنین بی شخصیت و فرقه گرا ایم تا کی می توان چشم به وقایع بست ، چرا فعالیت های سازمان های کمونیستی ایران تا حد جریانات حقوق بشری مورد جمایت امپریالیست ها نزول کرده؟ در حالی که احتمال جنگ و تحریم مردم را خفه می کند روشنفکران چپ ما سرگرم دریدن ماتحت خود برای تائید و یا مخالفت با جایزه اسکار و جدائی نادر و سیمینند؟ ولی زورشان می آید یک جبهه مشترک ضد جنگ و تحریم تشکیل دهند؟ اما مسابقه انتشار تقویم های برهنه گی می دهند؟ در حالیکه احتمال نابودی ده ها هزار انسان و منابع طبیعی و یا جنگ منطقه ای با پیامد های خطرناک هسته ای است درد چپ های ما این است که چرا یک سازمان بی آبرو مانند اکثریت از یک قاتل سبز در مراسم سیاهکل دعوت کرده؟ اگر نمی کرد تعجب داشت؟ چرا شما در نقدهایتان به این مشگل نفوذ لیبرالیسم در چپ نمی پردازید؟
لایکلایک
نویسنده متن و خواننده کنکاشگر رارجوع میدهم به بخش دوم کتاب «جنگی که در خواهد گرفت» در
Click to access jangi_ke_dar_khahad_gereft.pdf
لایکلایک