پرش به محتوا

حزب طبقه کارگر

 حسین بهادری

تشکل طبقه کارگر و ظهور کارگران بمثابه یک طبقه برای خود در مبارزات سیاسی و اقتصادی شرط لازم و گام اول برای تدارک انقلاب اجتماعی و کسب قدرت سیاسی و رهائی از سیستم سرمایه داری است. اما برای به سرانجام رساندن انقلاب اجتماعی و گذر از سرمایه داری به سوسیالیسم علاوه بر متشکل شدن کارگران در حزب سیاسی خود شروط دیگری هم باید فراهم شود. تاشرایط لازم و کافی برای تغییرانقلابی نه رفورم درجامعه صورت به پذیرد.

تجارب تاریخی مبارزه طبقاتی علیه استثمارگران از کمون پاریس، انقلابات اکتبر روسیه و چین بیانگر این حقیقت است که، در جوامع سرمایه داری دو نیروی اصلی یعنی کارگران و سرمایه داران در برابر هم صف آرائی کرده اند. سرمایه داران در تمام زمینه ها متشکل هستند (حزب، ارتش، پلیس، دادگاه،رسانه، زندان و…) و چون قدرت دولتی را در دست دارند به سادگی از تمام امکانات و ترفندهای سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیکی استفاده می کنند تا آنجائی که درتوان دارنداز متشکل شدن طبقه کارگر در ابتدایی ترین شکل خود نیز جلوگیری نمایند ؛ و آنجا که قانونمندی مبارزات طبقاتی ایجاب کند، به هیچ وجه از بکار بردن نیروهای مسلح علیه کارگران و کشتار و جنایت روی گردان نخواهند بود. تا زمانی که سرمایه داری قدرت دولتی را در دست دارد و برای او امکان بسیج نیرو علیه طبقۀ کارگر موجود است،طبقۀ کارگر بدون کسب قدرت سیاسی امکان پایان دادن به نظام استثمار و بردگی سرمایه داری راندارد.

 در مبارزه طبقاتی برای کسب قدرت سیاسی یک نیروی پراکنده و نامتجانس هر قدر هم محق و مصصم باشد، نمی تواند بر یک نیروی متشکل مرتجع و مصمم غلبه کند. بنابراین طبقه کارگر برای رهایی خود یعنی پیروزی بر سلطه سرمایه داری و کسب قدرت سیاسی به ستاد فرماندهی خود یعنی حزب سیاسی طبقه کارگر نیاز دارد. حزب باید به خط مشی سیاسی و طبقاتی بر آمده ازشناخت ومبارزه طبقاتی جامعه و منطبق بر خواستهای روزمره و آینده عموم مردم تکیه کند.

خط مشی سیاسی درست ازتحلیل اقتصادی- سیاسی طبقات اجتماعی جامعه حاصل می شود. زیرا مردم بر حسب جایگاهی که در تولید اجتماعی اشغال می کنند به طبقات و گروههای مختلف تقسیم می شوند. مردم به تناسب میزان استثمار، مقدار متفاوتی از ارزش اضافی تولید اجتماعی دریافت میکنند. لذا دارای منافع مادی متفاوت طبقاتی هستند و تزلزل و قاطعیت شرکتشان در رویدادهای اجتماعی وانقلاب رابطه مستقیم با منافع مادی طبقاتی و گروهی شان دارد. از آنجائی که ترکیب طبقاتی جامعه به لحاظ استثمار منجر به مبارزه طبقاتی می شود. خط مشی سیاسی حزب طبقه کارگر بایستی با شفافیت منعکس کننده منافع کوتاه و درازمدت طبقاتی کارگران و مردم زحمتکش باشد. در نتیجه وجود یا عدم وجود تشکل سیاسی طبقه کارگر – حزب کمونیست – با خط  مشی سیاسی منطبق برخواستهای کارگران واکثریت مردم وترسیم خط فاصل روشن طبقاتی بین نیروهای سیاسی موجود در سطح جامعه، در حکم شکست یا پیروزی انقلاب اجتماعی نیروی کار علیه سرمایه داری می باشد. اگر با حرکت از این دیدگاه،ازبررسی  عملکرد حزب کمونیست ایران در دوران انقلاب مشروطیت می توان نتیجه گرفت که تحلیل نادرست از:نیروهای بینابینی، ارجحیت دادن مبارزه ملی بر مبارزه طبقاتی وعمل نکردن به این تز سلطانزاده که «در کشور هائی که مبارزه ضد امپریالیستی موجود است باید تمرکز را بر روی مبارزه طبقاتی گذاشت»،جذب نکردن دهقانان بویژه دهقانان فقیر و خوش نشینها (قره لر) به مبارزه ی ضد فئودالی- ارتجاعی، ماهیت و عملکرد رضاخان و… از علل متلاشی شدن حزب کمونیست ایران بدست رضاخان دانست.

در تحلیل طبقاتی مشخص کردن جایگاه طبقاتی افراد، اقشار و طبقات بر اساس موقعیت شان در تولید اجتماعی و میزان بهره  وری از ارزش اضافی بدست آمده و تاثیر طبقات و اقشار مختلف بر هم در جنبشهای اجتماعی و اقتصادی آنان، جهت تدوین خط مشی سیاسی به منظور کسب قدرت سیاسی مورد مطالعه و بررسی قرار میگیرد. بر اساس نتایج بدست آمده از تحقیق و بررسیها، مرحله انقلاب اجتماعی مشخص می شود. کمونیستها وظیفه دارند جهت تدوین خط مشی درست و منطبق بر واقعیت عینی جامعه، با مشخص کردن مناسبات بین ترکیب طبقاتی، تشکل طبقاتی و مبارزه طبقاتی کارگران بر مبنای تحلیل طبقاتی روابط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی طبقه کارگر را با دیگر نیروهای اجتماعی، تنظیم ودربرنامه ی عمل خود قراردهند.

هدف کمونیستها از تحلیل طبقاتی بر مبنای سوسیالیسم علمی،ارائه یک آلترناتیو اجتماعی ضد سرمایه داری بر حسب صف بندیهای طبقاتی در جامعه می باشد. که در پروسه ی تاثیرگذاری متقابل ترکیب طبقاتی، تشکل طبقاتی کارگران و مبارزه طبقاتی بریکدیگر، درپروسه و تدارک انقلاب اجتماعی درحرکت جامعه و مبارزات، طبقه کارگر را در جایگاه رهبری کننده مبارزه طبقاتی قرار می دهد که در نبرد نهائی به سوسیالیسم ختم شود و نه به انتقاد از سرمایه داری جهت اصلاح آن و یا سازش طبقاتی. امروز اما تعدادی از افراد، گروهها، و احزاب تحت نام بازنگری ازگذشته و نوآوری، با تعریفهای من در آوردی از طبقه و «تحلیل طبقاتی» به تشتت ذهنی و بحران درمیان کمونیستها دامن می زنند. این «نوآوران» در نبود یک تشکل جهانی کارگری گاهی جوانان را «نیروی محرکه ی تاریخ» و زمانی «زنان رانیروی عمده» میکنند. برخی دیگر با مطرح کردن پلورالیسم اجتماعی بمثابه کارگزاران بورژوازی سازش طبقاتی و گذر جبری ازسرمایه داری به سوسیالیسم را تبلیغ میکنند. عده ای عمدتأ بعد از فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی با حذف امپریالیسم از فرهنگ سیاسی، در توجیه عملیات ضد بشری پیمان ناتو بمثابه بازوی مسلح امپریالیسم امریکا و اروپا جاده صاف کن استعمار نو شده‌اند.

به جرات می توان گفت بعد از تلاشی حزب کمونیست ایران در زمان سلطانزاده و حیدر عمواوغلی، جنبش کمونیستی ایران عمدتأ به علت نداشتن خط مشی سیاسی- طبقاتی درست و مستقل نتوانست در تغییر و تحولات اجتماعی در جایگاه طبقاتی خود، مستقل از نیروهای اجتماعی دیگر عمل کند. (حزب توده، در مقطع کودتای 28 مرداد، علی رغم وجود یک سازمان نظامی، منتظر دستور العمل مصدق مانده و نظاره گر قدرت گیری دوباره ارتجاع به کمک سیاوانتلیجنت سرویس می شود.ودررویدادهای 57اکثریت جنبش کمونیستی تحت عناوین مختلف وازان جمله اینکه فعلأ سرنگون کردن رژیم شاه وخطردخالت امپریالیستهامطرح هست در تظاهرات عاشوراوتاسوعای سال57 تحت فشار نیروهای مذهبی پرچم خود را پائین می آورد. همچنین تا سال 1360 تعدادی از سازمانها و گروهها تحت عناوین مختلف، با شدت و ضعف هائی از جمهوری اسلامی دفاع می کنند. اکنون نیز بخشی از نیروهایی که خود را به اصطلاح طرفدار طبقه کارگر می دانند به دفاع از نظام و پشتیبانی از جنبش سبز می پردازند. وبخشی دیگربدون تمایزگذاری میان مبارزه علیه تجاوز، اشغالگری و دفاع از منافع کارگران و مردم براین نظرندکه در صورت حمله نظامی به ایران مبارزه ملی برمبارزه طبقاتی ارجحیت پیدامیکندودفاع ازاستقلال ملی عمده می شود. و بدین ترتیب از هم اکنون عملأ تبدیل به سیاهی لشکر بورژوازی شده اند). بعد از مشخص شدن خط سیاسی، عامل تعیین کننده در پیشبرد اهداف،خط تشکیلاتی منطبق بر مرکزیت – دمکراتیک و اصل «از توده ها به توده ها و برای توده ها » می باشد که به فعالیت عملی اعضاء و کادرها بستگی مستقیم دارد.

چند علت دست نیافتن به خط و مشی درست طبقاتی :

   امروز در تعیین جایگاه طبقاتی افراد و گروههای اجتماعی اختلاف نظر عمیقی بین نیروهای کمونیستی موجود می باشد. بعضی ها بدون در نظر گرفتن خصوصیات طبقه کارگر مبنی بر اینکه : کارگر مزدبگیر است، استثمار می شود، کارگر در تولید انبوه بنا بر تقسیم کار به منظور بهره دهی بیشتر، تنها قسمتی از یک کالا را می سازد، کارگر در پروسه تولید متوجه می شود منافع طبقاتی اش با منافع سرمایه داری تضاد اساسی دارد و برای مقابله با زورگویهای صاحبان سرمایه باید متشکل شود. کارگر کسی را استثمار نمی کند و بنا بر خصلت اجتماعی تولید، درعمل می فهمد، که توزیع نعم مادی هم باید اجتماعی شود،  بر سر تعریف دقیق و   کلاسیک از طبقه کارگر را توافق ندارند و بدون تمایز گذاری تمام مزد بگیران را جزء طبقه کارگر به حساب می آورند.

– نداشتن آمار از کمیت طبقه کارگر وبرخورد ایدئولوژیک و از پیش تعیین شده با آمار، عدم  آگاهی از خصوصیات و قشربندیهای درونی کارگران و تاثیرات آنها بر روی یک دیگر (مناسبات بین کارگران شاغل با کارگران بیکار، مهاجر، پیمانی، امضاء سفید و…)

– تفاوتهای مطالباتی وخواستهای کارگران بخش دولتی با کارگران بخش خصوصی، کارگران موسسات بزرگ باکارگران کارگاههای زیر 10 نفر. مناسبات بخشهای مختلف کارگران باصاحبان کار.

– نبودتحلیل نسبتأ نزدیک به واقعیت از موقعیت نیروها و اقشار میانی جامعه (حاشیه نشینان، طیف وسیع خرده بورژوازی و دیگر اقشار مرفه و نیمه مرفه) و مناسبات طبقاتی آنان با طبقه کارگر.

– جمع آوری فاکتها درباره مرحله انقلاب بر اساس ذهنیات که از پیش تعیین شده.

– مشخص نبودن خواست امروزی طبقه کارگر برای جنبش کمونیستی.

– عدم تمایز گذاری ما بین حرکت مستقل طبقاتی با کار جبهه واحدی و دنباله روی طبقاتی.

– نداشتن آگاهی لازم و کافی از تغییر و تحولات اجتماعی ایران از انقلاب مشروطیت تا به امروز.

علل چنیین تشتت افکار را می توان :

– دنباله روی والگوبرداری ازقطبهای جهانی (شوروی،چین،کوبا،آلبانی)

– نداشتن آگاهی کافی ازعلم مارکیستی ونداشتن پیوندارگانیک ومستمرباطبقه کارگربه علل کوناگون ازجمله سرکوب وحشیانه نیروهای کمونیستی توسط مرتجعین حاکم

– درمجموع کادرها و اعضای رهبری تشکلهای جنبش کمونیستی اکثرأ تحصیل کرده، از منشاء طبقاتی غیر پرولتری، عمدتأ از اقشار میانی یامرفه و جدا از کارگران وتوده هابوده،و درمجموع در جنبش کمونیستی ایران رهبران عملی جنبش کارگری مبدل به رهبران سیاسی جنبش کمونیستی نه شده اند.

– نبودن سیستم باز تولید در تشکهای کمونیستی بویژه درسطح رهبری.

– مقدم بودن اصل مرکزیت بر دمکراسی درون تشکیلاتی و رعایت نه کردن حقوق اقلیت در عمل.

– نیروهای کمونیستی ایران اکثرأ اثبات حقانیت، پیشرو بودن، انقلابی بودن خود را در نفی دیگران می بینند. از این منظر به تشتت و پراکنده‌گی دامن زده و این معضل نه تنها به یک شکل از عنادودشمنی در بین نیرو های موجود در جنبش کمونیستی، در آمده است بلکه با کشیده شدن انشعاب و پراکندگی جنبش کمونیستی به درون کارگران، جنبش کارگری را چند تکه کرده است.

جنبش کمونیستی ایران عمدتأتمرکز تبلیغی خود را بر افشاء سرمایه داری و حکومتهای ارتجاعی حاکم قرار داده،بدون اینکه روشن کند سوسیالیسم چه تاثیری در بهبود وضع زندگی حال و آینده کارگران، زحمتکشان و مردم دارد. در حقیقت بجای روشن کردن منافع اقتصادی و سیاسی مردم در زندگی روزمره با بیان اگرها، وعده سرخرمن به عموم داده و زندگی حال را فدای زندگی اینده کرده است. (در طول 32 سال حاکمیت نظام جمهوری اسلامی مدام گفته شده «نظام دچار بحران اقتصادی، سیاسی و تضادهای درونی و در حال فروپاشی است»)

امروزعلاوه بر حاکم نبودن یک خط مشی سیاسی نسبتأ درست در جنبش کمونیستی برخی بر این نظرند که شرایط «فاشیستی» حاکم بر جامعه امکان تشکل یابی طبقه کارگر را نمی دهد، بخشی دیگر تحت پوشش پلورالیسم با نفی‌‌  ایدئولوژی و مبارزه طبقاتی، آگاهانه و یا ناخود آگاه، بمثابه کارگزاران سرمایه داری، کارگران را به مسلخ بورژوازی می‌فرستند. نیروهائی نیز زیر پوشش جمعبندی از گذشته به نفی حزب ودستآوردهای جنبش کمونیستی دست زده اند. برخی دیگرهمچنان در پی به حرکت در آوردن موتور بزرگ توسط موتور کوچک هستند. بخشی هم بدون توجه به واقعیتهای موجود و گفته های مارکس درمانیفست [«کمونیستها حزب خاصی نیستند که در برابر دیگر احزاب کارگری قرار گرفته باشند.» (مانیفست ص55)، «نزدیکترین هدف کمونیستها همان است که دیگر احزاب پرولتاری در پی آنند : یعنی متشکل ساختن پرولتاریا بصورت یک طبقه، سرنگون ساختن سیادت بورژوازی و احراز قدرت حاکمه سیاسی پرولتاریا.»(مانیفست ص56 )] بطور دگماتیستی بدون رسیدن به وحدت نظری طی یک پروسه مبارزه بر سر خط مشی با جمع جبری در پی ایجاد حزب واحد کمونیست هستند. تعدادی هم خود را متکبرانه حزب کمونیست تصور می کنندو همه را دعوت به پیوستن بخود می نمایند.

آیادر شرایطی که طبقه کارگر و اکثریت مردم زیر شدید ترین فشارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و کابوس جنگ امپریالیستی به سرمی برند. و شرایط عینی انقلاب کارگری به علت بحران ساختاری نظام جمهوری اسلامی ازهر زمانی فراهم تراست.گروهها، سازمانها و احزاب طرفدار طبقه کارگر قادرند با درس گیری از مبارزات موفق طبقه کارگر در سالهای اخیر در زمینه ایجاد  تشکلهای مستقل خود، از حالت انتظار بیرون بیایند و به دور ازسکتاریسم و خود مرکز بینی با حرکت از منافع کل جنبش درپروسه ی یک مبارزه ایدئولوژیک وسیاسی تئوریک وعملی بدون      پرنسیب فروشی و گذشت تئوریک براساس نکات عام سوسیالیسم علمی با تدوین خط مشی سیاسی بر پایه ی تحلیل طبقاتی ازجامعه و قرار   دادن منافع روزمره و آینده ی طبقه کارگر،در مرکز مبارزه طبقاتی باایجادحزب کمونیست به وظیفه ی انقلابی خود عمل کنند؟

                                                                    

                                                                                


۱ دیدگاه »

  1. با درود به گردانندگان مجله هفته و تبريك سال نو ،
    مقاله ً طبقه كارگر ً يك انشا ضعيف ژورناليستى است كه نويسنده آن با بيان حقايقى از تاريخ دور ، فرقه كمونيست ايران در زمان سلطانزاده و حيدر خان عمواوغلى به نفى تمام وقايع تاريخى و مبارزاتى مردمى رسيده است . اگر از مبارزات پرشور مردم در ملى شدن نفت بگذريم ، هيچ اشاره ايى به تاريخ جنبش نوين كمونيستى ايران و مبارزات قهرمانانه چريك هاى فدايى خلق در نقب زدن به قدرت توده ها و طبقه كارگر در سال هاى پنجاه مشاهده نمى شود . انقلاب عظيم پنجاه هفت هم به رويدادى خلاصه مى شود ، نويسنده بى دقت ما حتى از شدت سركوب رژيم وابسته به امپرياليسم جمهورى اسلامى ،پى به شدت مبارزه طبقاتى سال هاى بعد از پنجاه هفت هم نمى رسد . همانطور كه نويسنده مقاله مى داند سلطانزاده جزو اولين كسانى است كه در بحث تحليل طبقاتى از رژيم گل و بلبل رضا شاه ً تئورى وابستگى ً را مطرح مى كند . صحبت زياد است تا فرصتى ديگر ! در مجموع مقاله در شكل ناب گرايانه و در محتوا انحلال طلبانه است . شاد باشيد مهران 

    لایک

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: