سه یادداشت به هم پیوسته – 2: از 22 بهمن تا 12 اسفند، شاید انقلابی دیگر؟
بهمن شفیق
با 22 بهمن شطرنج پیچیده چند بعدی در صحنه سیاست ایران وارد دور تازه ای شد. همین که نظام توانسته بود جمعیتی به اندازه کافی انبوه را در خیابانها گرد آورد برای همه کسانی که از انزوای اجتماعی کامل و فترت مزمن آن سخن می گفتند به اندازه کافی شگفت انگیز بود. اما با این شگفتی هنوز ایران ایران نبود. این سرزمین عجایب باید چیز دیگری را هم به نمایش می گذاشت تا معمای سی ساله همه تحلیلگران سیاسی و اتاقهای فکر عریض و طویل غرب و سران اپوزیسیون یک بار دیگر سرگیجه بگیرند. و چنین نیز شد. نه جمعیت تظاهر کننده، بلکه ترکیب آن بود که خلایق را حیران کرد. ترکیبی که دیگر نه با ساندیس خور قابل تبیین بود، نه با اتوبوسهای اعزامی از دهات. ترکیبی که بنگاه سخن پراکنی روباه پیر را به طرح پرسشی غیر قابل درک واداشت: « بانوانی با ظاهر متفاوت در تظاهرات حکومتی ایران».
حقیقتا نیز چه کسی انتظار آن را داشت که دو سال پس از شورش سبز، دو سال پس از طغیانی که نیروی اصلی تشکیل دهنده آن را شهرنشینان سکولار تشکیل می دادند، دو سال پس از شرکت ژیگولوهای بالای شهری در نماز جمعه عالیجناب سرخپوش، اکنون جمعیتی به فراخوان همان رهبری به میدان بیاید که در میان آنان چنین «بانوانی» هم دست در دست دوست پسر یا همسرانشان، با نیم روسری ها و مانتوهایی شیک به اندازه ای حضور یابند که رنگ و بویی کارناوالی به تظاهرات دولتی بدهند؟
برای کارشناس بی بی سی البته قضیه همان است که بود: تکرار ماجرای ساندیس خورها و “زنهای بدکاره” ای که در جریان جنبش سبز هم در حمایت از احمدی نژاد وارد خیابانها شده بودند. این بار اما کمی محترمانه تر: «… مخالفان حکومت، محافظه کاران حاکم را متهم می کنند که با ابزارهایی چون انتقال جمعیت از روستاهای و مناطق کم جمعیت به مراکز استان ها و پایتخت، به کار گیری برنامه ریزی شده نیروهای نظامی، بسیج و کارمندان ادارات و نهادها و حتی تطمیع یا ارعاب افراد بی تفاوت نسبت به حکومت، نمایش هایی را ترتیب می دهند تا تعداد جمعیت وفادار به خود را بیش از آنچه هست جلوه بدهند». این که در روستاهای ایران زنانی با چنین پوششهای امروزی و جذاب یافت می شوند البته از نگاه کارشناس محترم دور مانده است. “ارعاب” را هم که در نگاههای زنان و یا زوجهای شرکت کننده و در حالت رفتاری شان می شد تشخیص داد. کسی که کوچکترین آشنائی با رفتار اجتماعی در چنین حرکات جمعی داشته باشد، می فهمد که آقای کارشناس در حال یاوه گوئی است. یاوه گوئی هدفمندی که نتیجه معینی را نیز دنبال می کند: «… اگر حکومت ایران به منظور تقویت تبلیغات حکومتی، حتی از عبور از شناخته شده ترین و خبرسازترین خط قرمزهای جمهوری اسلامی در مورد پوشش زنان نیز ابایی نداشته باشد، پذیرش اظهارات آن در مورد ساختگی نبودن تجمعات رسمی، به سختی امکانپذیر خواهد بود». به عبارتی حالا که کم حجابها هم در تظاهرات دولتی شرکت کرده اند، پس این تظاهرات نمایشی ساختگی است. نتیجه ای که البته در هر حالتی گرفته می شد، چه با شرکت کم حجابها و چه بدون شرکت آنها. بدون شرکت چنین افرادی، کار حتی از این هم راحت تر بود. می شد خیل چادر به سرها را نشان داد و همین ادعا را تکرار کرد. کاری که حضرات محترم کارشناس همیشه انجام داده اند.
اما همه سازماندهی دولتی، همه “ارعابها” و همه ساندیسها و ساندویچهای مجانی، هنوز توضیح نمی دهند که چرا و چگونه تیپ معینی از مردم در تظاهراتی شرکت می کنند که آشکارا با روش زندگی آنان خوانائی ندارد. زنان کم حجاب 22 بهمن به همان اندازه از گشت ارشاد و خواهران زینب و نیروی انتظامی ذله اند که همتاهای دیگرشان. جوانان آشکارا غیر حزب اللهی شرکت کننده در 22 بهمن به همان اندازه از فیلترینگ و از عملیات تهاجمی نیروی انتظامی در جنگ بر علیه بشقابهای ماهواره ای عاصی اند که اکثریت قریب به اتفاق جامعه. توسل به چنین تبیینهایی به هیچ وجه بیانگر تحولات جامعه ایران نیستند. با چنین توضیحات باسمه ای است که کارشناسان غربی و اپوزیسیون طرفدارشان از شکستی به شکست دیگر می افتند.
موفقیت نسبی رژیم در برگزاری تظاهرات 22 بهمن به ویژه هنگامی برجسته تر می شود که دو واقعه دیگر نیز در نظر گرفته شود. نخست تحولات سیاسی- اقتصادی روزهای منتهی به 22 بهمن در نتیجه افزایش تحریمها و تهدیدهای نظامی و دوم فراخوان سبز به راهپیمائی 25 بهمن.
هفته ها و روزهای منتهی به 22 بهمن، دوره ای پر تنش و تلاطم را در حیات سیاسی – اجتماعی ایران نشان می دادند. وقایعی مهم یکی پس از دیگری اتفاق می افتادند و جامعه در تنشی شدید فرو می رفت. از آغاز اعلام تحریم آمریکا و سپس اعلام تحریم نفت از جانب اروپا تا مانور نظامی سپاه پاسداران و اظهارات معاون رئیس جمهور مبنی بر بستن تنگه هرمز در صورت تحریم نفتی ایران و متعاقب آن اعزام ناوهای آمریکائی به خلیج فارس و اعزام متقابل ناوچه های نیروی دریائی ایران به دریای مدیترانه و پهلو گرفتن این ناوچه ها در بندر ترتوس سوریه؛ تا تحولات مربوط به سوریه، اعلام رسمی حمایت نظامی و مالی از اپوزیسیون سوریه از جانب غرب و وتوی قطعنامه شورای امنیت توسط روسیه و چین و متقابلا تصویب قطعنامه پیشنهادی عربستان در مجمع عمومی سازمان ملل؛ و سرانجام تلاطم ارزی شدید در بازار داخلی که کاهش شدید ارزش پول را به همراه داشت. به ویژه تحولات بازار ارز در ایران و هجوم سنگین مخالفان دولت به سیاستهای پولی و همچنین به سیاست خارجی دولت که در اظهارات عسگر اولادی مبنی بر وقوع قحطی در شش ماه آینده اوج خود را یافت، از عواملی بود که نابسامانی و تنش گسترده ای را در جامعه به دنبال آورد. بر متن چنین شرایطی بود که تظاهرات 22 بهمن برگزار می شد.
از طرف دیگر هر گونه ارزیابی از 22 بهمن بدون نگاهی به 25 بهمن ارزیابی ای ناقص خواهد بود. اگر 22 بهمن عرصه قدرتنمائی خیابانی نظام بود، 25 بهمن قرار بود که میدان قدرتنمائی سبز باشد و برای دومین بار به نمایش ضعف و ناتوانی سبز بدل شد تا معلوم شود که شکست سال قبل سبز در همین روز تصادفی نبود. دومین لشگرکشی خیابانی سبز برای رفع حصر موسوی و کروبی فقط نشان داد که سبز خیابان را برای همیشه از دست داده است. در روز 25 بهمن البته جنب و جوش ویژه ای در خیابانهای تهران به چشم می خورد. اما این جنب و جوش برای برگزاری روز والنتین و خرید گل سرخ بود و نه برای شال سبز.
با توجه به همه این تحولات، 22 بهمن حاوی این پیام ساده بود که رژیم جمهوری اسلامی هنوز نه تنها از توانائی بسیج پایه های خود برخوردار است، بلکه حتی قادر است کسانی را نیز به خیابان بکشاند که آشکارا در جرگه مدافعان نظم کنونی قرار ندارند. برعکس، بخش قابل توجهی از شرکت کنندگان در تظاهرات 22 بهمن را کسانی تشکیل می دادند که خواهان تغییر در اوضاع هستند. در واقع در همان 22 بهمن مشخص شده بود که انتخابات مجلس نیز به آن گونه ای پیش نخواهد رفت که اپوزیسیون رژیم چنج در خارج از کشور و توپخانه تبلیغاتی مدیای حامی آن در پایتختهای فرنگ در تدارک آن بودند. مشخص شده بود که 12 اسفند نیز روز بایکوت ملی انتخابات نخواهد بود و نظام این انتخابات را نیز پشت سر خواهد گذاشت. همچنان که چنین نیز شد.
اما چرا چنین شد؟ چگونه است که در جامعه ای که فساد، گرانی، بیکاری، تورم، فقر، اعدام، اختناق، تحریم و خطر جنگ اصلی ترین موضوعات آن را تشکیل می دهند، در جامعه ای که نه خبری از امنیت اقتصادی و امید به فردا و اطمینان به آینده در آن هست، در جامعه ای که حتی یک روز را با آرامش پشت سر نمی گذارد، نظام حاکم بر آن کماکان قادر به انجام مانورهای پی در پی کسب مشروعیت می شود؟
در پایه ای ترین سطح علت این توانائی را باید در رابطه نظام و پیکره اصلی طبقه حاکم اقتصادی، طبقه سرمایه دار، باید جست. از این نقطه نظر دقیقا همان عاملی که در سه دهه گذشته راز بقای جمهوری اسلامی بوده است، یعنی تأمین شرایط و نیازهای انباشت سرمایه، اکنون نیز تداوم جمهوری اسلامی را امکانپذیر می کند. این البته شرطی پایه ای است. اما توضیح دهنده افت و خیزها و نوسانات در رابطه بین طبقه حاکم و نظام سیاسی، یا دولت در معنای وسیع کلمه – نه فقط کابینه احمدی نژاد -، نیست. عوامل ویژه ای نیز امروز در حال عمل کردنند و همین عوامل ویژه این امکان را مجددا برای نظام فراهم کرده اند که باز هم درست در زمانی که کل مفسران و ناظران و کارشناسان ریز و درشت رژیم چنجی در انتظار سقوط آن به سر می برند، از تند پیچهای سر راه خویش عبور کند و منتظرین سقوط را به دور بعدی حواله دهد. شکلگیری عوامل ویژه مشخصه لحظه کنونی حاصل دو روند منطقه ای – جهانی و درونی است که هر کدام در تغییر صف بندی اجتماعی – سیاسی جامعه ایران نقش خود را ایفا نموده اند.
نخست تحول در سطح منطقه ای- جهانی در سال گذشته همراه با آغاز انقلاب نان و آزادی در کشورهای عربی و شمال آفریقا و سپس آغاز جنبش اعتراضی در کشورهای غربی در پایان سال به چنان نتایج شگفتی منجر شده است که به گونه ای غیر منتظره به یاری جمهوری اسلامی برخاسته اند. در سطح منطقه ای چرخشی که بورژوازی غرب در شکل دادن به ائتلافهای جدید سیاسی – ایدئولوژیک برای نظم آتی منطقه بدان دست زد، به عاملی در جهت تقویت درونی جمهوری اسلامی منجر شد. اگر ورود غرب در هفته ها و ماههای آغازین انقلاب نان و آزادی در تونس و مصر به میدان با پرچم ایدئولوژیک دمکراسی لیبرالی-بازار آزادی، عاملی بود که جمهوری اسلامی ایران را به شدت در منگنه قرار می داد، به همان اندازه کنار گذاشتن حشو و زوائد ظاهری و رو آوردن به سیاست پراگماتیستی حفظ قدرت در منطقه به یاری نیروهای واقعا موجود، به عاملی به نفع جمهوری اسلامی بدل گردید. در آغاز انقلاب نان و آزادی پرچم ایدئولوژیک و سیاسی جمهوری اسلامی برای تأثیر گذاری بر این انقلابات، یعنی “بیداری اسلامی”، به عنوان بدیلی در مقابل لیبرالیسم غربی قرار می گرفت. در پایان سال گذشته از لیبرالیسم غربی دیگر خبری نبود و خود غرب به پرچمدار “بیداری اسلامی” بدل شده بود. همه جا، از تونس تا لیبی و از مصر تا سوریه، ائتلافی شوم بین نیروهای اسلامی – از سلفیون تا وهابیون و القاعده – از یک سو تا دول “دمکراتیک” غربی و دول دوست و برادر شیوخ عرب و دولت ترکیه شکل گرفت. “بیداری اسلامی” غریبی نمودار شد که نه تنها به مزاج رهبران جمهوری اسلامی سازگار نبود، بلکه به ابزاری در دست آمریکا و دول غربی برای مقابله با ایران نیز بدل شده بود. “بیداری اسلامی” ایجاد شده با دلارهای نفتی و بمب افکن های غربی به داد جمهوری اسلامی ایران رسید. نه به این ترتیب که مدل جمهوری اسلامی ایران در این کشورها گسترش یافت، برعکس. کشورهای تحول یافته ای مثل تونس و لیبی اکنون در کنار عربستان و دبی در صف مقدم مقابله با ایران در منطقه قرار گرفته اند. اما همین “بیداری اسلامی” برای مردم داخل ایران مشخص کرد که دمکراسی غربی چه آشی برایشان پخته است. به ویژه برای آن بخشهایی از چپ جامعه که در امید دستیابی به آزادیهای سیاسی و مدنی به دنباله رو جنبش سبز بدل شده بود، ناگهان مشخص شد که با دخیل بستن به امامزاده غرب تنها از چاهی به چاهی دیگر فرو خواهد رفت. ائتلافی که از تبهکاران و مرتجعین و رؤسای قبایل در تونس و لیبی و مصر شکل گرفته است و در سوریه نیز با حمایت کامل غرب به سمت قدرت خیز برداشته است، چنان آینده ای سیاه را ترسیم می کند که برای این بخشهای سبز همان راه بازگشت به امید اصلاحات در درون رژیم به مراتب مقبولتر جلوه گر می شود تا خطر افتادن به جهنمی از جنگ داخلی و باندهای سلفی و القاعده ای و امثالهم.
در سطح جهانی نیز گسترش اعتراضات ضد سرمایه داری در کشورهای متعدد غرب، از اسپانیا تا ایتالیا و آمریکا، و سرانجام سرنوشت تراژیک و غمبار مردم یونان به جامعه ایران هم نشان داد که “در غرب خبری نیست”. همه این عوامل زمینه های مساعدتری را در اختیار جمهوری اسلامی قرار دادند.
در سطح داخلی نیز تحولی تعیین کننده در سال گذشته به چنان جابجائی ای از نیروها منجر شد که نتیجه آن به تحکیم موقعیت نظام جمهوری اسلامی انجامید. این تحول در جابجائی قدرت و تعرض سنگین و بی وقفه کل مراکز قدرت جمهوری اسلامی به جریان احمدی نژاد بارز ترین شاخص خود را می یافت. به این ترتیب، پس از حذف سبز موسوی و کروبی از خیابانها، اکنون این دومین جریان بازیگر طوفان سال 88 بود که هدف حمله قرار می گرفت. حمله ای که اهدافی چند گانه را دنبال می کرد. از یک طرف به پایگاه حکومتی سبز و جریان اصلاح طلب همسو با آن نشان می داد که با پایان سبز در خیابان کار پس زدن احمدی نژاد نه تنها تمام نشده است، بلکه با قدرت بیشتر نیز ادامه دارد. این آشکارا اقدامی بود در عین حال در جهت حفظ تتمه پایه حکومتی سبز و جریان اصلاح طلبی در درون چهارچوب نظام. امری که در جریان انتخابات نیز با رأی دادن خاتمی و موسوی خوئینی – و به احتمال قریب به یقین حضور انبوه اما اعلام نشده طرفدرانشان پای صندوقهای رأی- نیز خود را نشان داد. از طرف دیگر تعرض به احمدی نژاد فرصت مناسبی را در اختیار مراکز قدرت و صاحبان امتیازهای انحصاری در جمهوری اسلامی قرار می داد که هم با “اختلالات” احمدی نژاد در جریان اجرای طرح تحول اقتصادی و اصلاح نظام بانکی و اداری به مقابله برخاسته و هم به مراکز و قدرتهای اقتصادی سنتی کشور نشان دهند که راه برای استفاده از رانتهای دولتی کماکان باز است و هم علاوه بر اینها عوارض تعرض ایدئولوژیک احمدی نژاد حول مسأله عدالت را که از نظر مراکز قدرت در جمهوری اسلامی تنها می توانست به افزایش انتظارات مردم منجر شده و به منبع خطری برای نظام تبدیل گردد خنثی کنند. مهم ترین نشانه های چنین “اصلاح امور”ی را از جمله در مصوبه مجلس در واگذاری بخش مهمی از اختیارات اقتصادی دولت به اتاق بازرگانی و همچنین در مصوبه دیگر آن مبنی بر قرار دادن پیش شرط مدرک فوق لیسانس برای کاندیداتوری نمایندگی مجلس دید که آشکارا پیامی به متمولین جامعه بود، مبنی بر این که مجلس اسلامی هیچگاه توسط طبقات محروم جامعه تسخیر نخواهد شد و از این نقطه نظر از هر پارلمان بورژوائی در غرب نیز مطمئن تر است.
در کنار چنین اقدامات سیاسی تعرض حقوقی و قضائی به جریان طرفدار احمدی نژاد و ممنوعیت پی در پی رسانه ها و سایتهای احمدی نژادی در کنار تعرض فیزیکی و دستگیری و به محاکمه کشاندن سران این جریان، هیچ شبهه ای در عزم قاطع مراکز قدرت برای مقابله با تحولات مورد نظر احمدی نژاد باقی نمی گذاشت. مجموعه این اقدامات در عین حال این هدف اصلی را نیز دنبال می کرد که با استفاده از نفرتی که در سالهای گذشته از سوی طبقات متمول و مراکز قدرت سنتی درون نظام نسبت به احمدی نژاد اشاعه داده شد و در میان بخش قابل توجهی از لایه های شهرنشین نیز بازتاب وسیعی یافت، این نفرت را به نفع جریانهای رقیب درون حکومت کانالیزه کند. به این ترتیب از یک سو احمدی نژاد مسبب همه فلاکتها قلمداد می شد و از سوی دیگر تمام مراکز قدرت دیگر در مقام مصلحین قرار می گرفتند. امری که نه تنها توسط جریان سبز حکومتی و متحدین اصولگرای آن، بلکه همچنین توسط آن دسته از فعالین سبز نیز مورد استفاده قرار می گرفت که با نامه نگاری به رهبر ایران وی را در موضوع حمایت از احمدی نژاد مورد مؤاخذه قرار می دادند. حمایت خامنه ای از احمدی نژاد در سال گذشته تبدیل به شمشیر داموکلسی بر فراز سر خود او شده بود. شمشیر داموکلسی که در دستان مجلس خبرگان قرار داشت و با حمایت بخش مهمی از علمای قم عملا به تهدیدی برای ولایت فقیه بدل گردیده بود.
به این ترتیب جریان سبز درون حکومت و فراکسیونهای مختلف اصولگرایان، از فراکسیون مصباح تا فراکسیون کنی-رفسنجانی، با شکل دادن به ائتلافی گسترده عملا بخشهایی از سبز را که هنوز به فراکسیون رژیم چنجی غربی نپیوسته بودند، در درون نظام نگه داشتند.
اما از سوی مقابل نیز این تحولات به نوبه خود به نفع نظام تمام شد. تقابل گسترش یابنده بین جریان احمدی نژاد و مجموعه بهم پیوسته مجلس، قوه قضائیه، حوزه علمیه، اتاق بازرگانی و سرانجام رهبری سپاه پاسداران، در درون جامعه نیز بدون بازتاب نمی ماند. به همان اندازه که این رویاروئی جدی تر می شد و به درازا می کشید، به همان اندازه نیز احمدی نژاد برای بخشهای دیگری از جامعه که خواستار انجام تغییراتی به نفع گسترش آزادیهای مدنی و شکستن انحصار قدرت طایفه های وابسته به یکدیگر بودند، تبدیل به آلترناتیوی واقعی می شد. اکنون احمدی نژاد در موقعیتی قرار می گرفت که زمانی خاتمی در آن قرار داشت. او برای بخشی از جامعه به مبشر انجام اصلاحات در درون نظام بدل می شد. به همان اندازه که فاصله سپاه و بسیج با احمدی نژاد روشن تر می شد، به همان اندازه نیز در لایه های شهرنشین جامعه احمدی نژاد نفوذ بیشتری می یافت. طرح ایجاد ائتلافی تاریخی بین طبقه متوسط و طبقات فرودست جامعه که در جریان خانه نشینی احمدی نژاد در ماجرای برکناری وزیر اطلاعات در سایتهای رادیکالتر سبز آشکارا مورد بحث قرار می گرفت، انعکاسی بود از همین تغییر در مناسبات. بسیاری از کسانی که در خرداد 88 در اعتراض به “تقلب” احمدی نژاد به خیابانها ریخته بودند، اکنون خواستار ایجاد ائتلافی اجتماعی و سیاسی بین بدنه سبز و جریان مورد حمایت احمدی نژاد می شدند.
ناگفته پیداست که همه این تحولات تنها بر متن شرایط ناشی از تحولات منطقه در کنار پارامترهای دیگری به نفع جمهوری اسلامی تمام می شد: از یک سو بی اعتباری جنبش “دمکراسی خواهی” غربی و رسوائی آلترناتیوهای القاعده ای – سلفی آن و از سوی دیگر عدم حضور مؤثر چپ سوسیالیست. امروز این روشن است که جنبش «دمکراسی خواهی» از ایران سوئد نخواهد ساخت، لیبی و تونس خواهد ساخت. از طرف دیگر در صورت حضور قدرتمند یک چپ سوسیالیست در جامعه نیز همین تحولات چه بسا آغاز پایان جمهوری اسلامی را رقم می زدند. با این حال عملکرد همین عوامل نیز به خودی خود واقع نشد. از سوی “نظام” – یا بهتر است بگوئیم رهبری آن – سیاست هوشمندانه ای نیز در جهت استفاده از همین شرایط مؤثر واقع شد. در حالی که تنش درونی نطام در ماههای منتهی به 22 بهمن به اوج خود می رسید و در اوایل بهمن ماه همه شواهد از تسویه حساب قطعی و قریب الوقوع در آینده نزدیک خبر می داد (از جمله تصویب طرح سؤال از رئیس جمهور و تعیین زمان آن برای پس از انتخابات و موضعگیری باهنر مبنی بر مرتد و محارب خواندن “جریان انحرافی” که آشکارا دال بر عزم مراکز رقیب برای استیضاح احمدی نژاد و حذف جریان وی پس از انتخابات مجلس بودند). اعلام سخنرانی رهبر جمهوری اسلامی در نماز جمعه روز 12 بهمن و سپس موضعگیری وی در خطبه های این روز، دقیقا مانور مورد نیازی بود که هم در شکل دادن به 22 بهمن و هم در رقم زدن به انتخابات نقش خود را ایفا کرد. موضعگیری ماکیاولیستی هوشمندانه ای که نقطه تعادل جدیدی را در مناسبات نیروهای اجتماعی ترسیم می کرد. از سوئی کلیت عملکرد نظام را مورد تأئید قرار می داد و به این اعتبار از دولت نیز حمایت می کرد بی آن که به آن اعتباری بیش از اندازه لازم اعطا کند و از سوی دیگر با تذکر به شورای نگهبان مبنی بر اعمال سعه صدر در تعیین صلاحیت کاندیداهای انتخابات مجلس و مهم تر از آن اعلام احتمال اشتباه شورای نگهبان در تعیین صلاحیتها برای نخستین بار، عملا در میان پایه اجتماعی طرف مقابل نیز امیدواری به بقا در چهارچوب نظام را دامن می زد. با انتخاب مجدد احمدی نژاد به عنوان سخنران اصلی مراسم 22 بهمن و باز بودن پرونده صلاحیتها برای انتخابات، دقیقا توازن مورد نظر نظام برای بسیج پایه توده ای همه فراکسیونهای درونی آن به دست آمده بود. از جمله همه آنهائی که اکنون امید ایجاد تغییر در نظام را به احمدی نژاد گره زده اند. دقیقا ایجاد همین تعادل بود که منجر به موفقیت نظام در عبور از این پیچ نیز شد. تعادلی که در جریان انتخابات مجلس نیز خود را به این ترتیب نشان داد که گرچه همه نمایندگان شاخص جریان احمدی نژادی از انتخابات کنار گذاشته شدند، اما به اندازه کافی چهره های گمنام و مستقل تأئید صلاحیت شدند تا انتخاباتی با مشارکت نسبی موفقیت آمیز را تأمین کنند.
این تعادل اما باز هم و مثل همه تعادلهای دیگری که در دهه های اخیر ایجاد شده است، تعادلی است ناپایدار و گذرا بر متن تلاطم پایه ای جامعه و دولتی در حال گذار. مشخصه اصلی این تعادل نیز، درست مثل تعادلی که در پیش از انتخابات ریاست جمهوری در سال 88 ایجاد شده بود، در ریسک پذیری آن است. بر خلاف مشی مشارکت حداقلی جریان سنتی راست و طرفداران رفسنجانی، از سال 88 به این سو نیز در مشی ریسک پذیر وارد کردن حداکثر ممکن نیروهای اجتماعی به میدان مبارزه سیاسی تغییری ایجاد نشده است. دقیقا همان مشی ای که در زمان اصلاحات نیز با دادن میدان عمل به جریان اصلاحات موفق به حفظ چهارچوبهای نظام شده بود، اکنون و در شرایطی متفاوت و با ترکیبی از نیروهای متفاوت نیز دنبال می شد. بررسی دلایل این ریسک پذیری موضوع نوشته حاضر نیست و ما قبلا نیز در این مورد نوشته ایم. آنچه مهم است شناخت مخاطرات این سیاست برای نظام و امکاناتی است که در پرتو این مشی برای عمل چپ سوسیالیست باز می شود.
در مورد لحظه حاضر و تا امروز، این ریسک پذیری مجددا به باز شدن شکافهائی در نظام منجر شده است که تنها به جناح بندی های درون قدرت محدود نمی شوند و خطوطی را در شکاف اجتماعی- طبقاتی نیز در خود بازتاب می دهند. درست مثل حالتی که در زمان عروج جنبش سبز واقع شده بود. این بار اما با پیش نشانه هایی متفاوت. اگر تا پیش از انتخابات و پیش از دستیابی به نقطه تعادل کنونی شواهد بر گسستی قریب الوقوع حکایت داشتند، با دستیابی به نقطه تعادل حاضر و جذب نیروهای اجتماعی پایگاه طرفین جدال در نظام به درون این کشاکش، یک بار دیگر توان بالقوه گسست اجتماعی به درون خود نظام کشانده شده است. امری که از یک سو نظام را حفظ می کند و از سوی دیگر چشم اندازهای تلاطمات بعدی را از هم اکنون در دیدرس قرار می دهد. همه آن بانوان کم حجابی که در تظاهرات 22 بهمن شرکت کرده بودند و همه مردم “شهید پروری” که در انتخابات مجلس شرکت کردند، با تصورات و خواستها و آرزوهای خود وارد این میدان شده اند. تصورات و خواستهایی که خود را بر نظام تحمیل نموده و باز هم خواهند نمود. بارز ترین جلوه این رابطه دوگانه را در انتخابات در رابطه با حوزه انتخابی تهران می توان مشاهده کرد که از میان سی نماینده تنها 5 نفر به مجلس راه یافته اند و قدرتهای صاحب نام و دارای حق آب و گل از قبیل تمام سران مؤتلفه و اصولگرایان با سابقه ای مانند توکلی و باهنر از راه یافتن به مجلس باز مانده اند. سوپاپ اطمینانی که نظام برای کشاندن مردم به صندوقها باز کرده بود نتایج غیر قابل انتظاری به بار آورده است که انتخاب 94 نماینده مستقل (از 225 نماینده انتخاب شده تاکنونی)، علیرغم هزینه های میلیاردی حکومتیان، از نشانه های بارز آن است. امری که تا همین امروز به جابجائی هایی درون بلوک قدرت انجامیده و با تقویت موضع احمدی نژاد جناحهای رقیب دولت را به صرافت تعامل با آن انداخته است. تعاملی که البته دیری نخواهد پائید.
از نقطه تعادل شکننده کنونی تا بحران حکومتی آینده راه درازی نیست. این که آیا نظام در دور آینده نیز ظرفیت جذب تضادهای گوناگون اجتماعی را به درون خود را گسترش خواهد داد یا نه، در عین حال به موقعیت چپ سوسیالیست جامعه نیز وابسته است. در یک نکته اما تردیدی نیست. تضادی که این بار از درون نظام سر باز می کند، عمیق ترین و بنیادی ترین تضادی خواهد بود که نظام با آن مواجه خواهد شد. این بار بنیانهای ایدئولوژی حکومت اسلامی به مثابه حکومت مستضعفان و کوخ نشینانند که در معرض فروپاشی قرار خواهند گرفت. این را مباحثات پیشا انتخاباتی درون طیف احمدی نژادی ها برای تحریم انتخابات نشان دادند. این بار اما موضوع بر سر آن نبود و نیست که آیا پاسپورتهای ایرانی در فرودگاههای وین و پاریس و لندن ارزش دارند یا نه. این بار مسأله بنیادی عدالت طبقاتی است که به میان کشیده می شود. غولی که نظام برای مهار آن احمدی نژاد را از شیشه بیرون کشید، اکنون در این شیشه جا نمی شود. ظرفیت احمدی نژاد در جمهوری اسلامی ممکن است به پایان نرسد. اما برای توده هر چه بیشتری از پایه اجتماعی آن روشن می شود که این غول در آن شیشه جائی ندارد. بهترین توصیف وضعیت حاضر را یک بلاگر احمدی نژادی به عمل آورده بود هنگامی که نوشت:
«… متاسفانه من هم چندیست مانند شما به این نتیجه رسیده ام که: “نظام جمهوری اسلامی، گنجایش عدالت را ندارد و عدالت ستیز است” …
شاید یکی از مهمترین دلایل را باید در اول انقلاب جستجو کرد، چه کسانی در مجلس بودند و قوانین پایه کشور و سازمان ها را نوشتند و فنداسیون کشور را ریختند؟! بله! همان آقای ژاپن اسلامی!!!
اگر همانطور که من رسیده ام و شما می گویید نظام ما عدالت ستیز است، یعنی اینکه حضرت مهدی اول باید نظام را درست کند بعد برود سراغ بقیه! و این خیلی معنای سنگینی دارد… .
به هر حال نمی توان از خیانت هایی که هر روزه به نظام و اسلام میشود -و البته از جانب نظام است- چشم پوشید و همچنان فریاد زد: خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی…
شاید انقلاب دیگری لازم باشد…»
مهدی ظهور نخواهد کرد. اما گویا آخرین جانبازان فداکار نظام اسلامی نیز اکنون درحال درک آنند که در این نظام جائی برای عدالت نیست. فرصتی تاریخی برای چپ سوسیالیست در ایران در حال فراهم آمدن است. ما می توانیم در این روند دخالت کنیم. نیروئی که این بار از چنگال نظام خلاص می شود، نیروی انقلاب آتی کارگران است. هر چه چپ سوسیالیست معنای روشن تر و طبقاتی تر و در عین حال ملموس تری به آرمان مبارزه برای عدالت طبقاتی و اجتماعی بدهد، هر چه چپ سوسیالیست راه و روش و منش و اخلاق سیاسی خود را از جنبش متمولین دمکراسی خواه غربی جدا کند، هر چه چپ سوسیالیست حساسیت ها و دغدغه ها و بیم ها و امیدهای توده کارگران و زحمتکشان را بیشتر به برنامه عمل خود تبدیل کند، به همان اندازه نیز هم روند تدارک این فرصت تاریخی شتاب خواهد یافت و هم شانس وقوع و پیروزی انقلاب پرولتاریائی افزایش خواهد یافت. نشانه های امید بخشی از درک لحظه تاریخی کنونی در میان کوشندگان کمونیست و سوسیالیست داخل کشور قابل مشاهده است. موضعگیری های رو به افزایش نسبت به سناریوهای رژیم چنجی و سیاستهای مداخله جویانه ناتوئی، تلاش برای ترسیم مرزهای روشن تر با ادبیات و فرهنگ و روشهای تماما اشراف منشانه و بورژوائی سبز و قرار دادن روزافزون مسأله عدالت در مرکز توجه و تلاش برای ارائه تبیین طبقاتی از آن بارزترین نشانه های تقویت چنین رویکردی را به نمایش می گذارند. می توان به آینده امیدوار بود.
بعدالتحریر: برخورد تحقیرآمیز احمدی نژاد با مجلس در جریان سؤال و جواب امروز نشان داد که هر دو طرف قضیه به توازن قوای جدید واقفند. هم احمدی نژاد که آشکارا نارضایتی های گسترده اجتماعی را به اهرمی برای ترساندن رقبا تبدیل می کند و هم طرف مقابل او که از ترس همین سایه های تهدید آمیز فعلا به تعامل با همین احمدی نژاد تن داده اند. مجلسی که همین چند ماه پیش رئیس جمهور را یک پول سیاه کرده بود و با خفت و خواری او را تحقیر کرده بود، امروز خود توسط همان رئیس جمهور به بدترین شکل به مسخره کشیده شد. یک بار دیگر بر آسمان سیاست ایران ابرهای سنگینی در حال ظهورند. چپ سوسیالیست باید این بار برای لحظه طوفان آماده باشد. این شاید آخرین فرصتی باشد که در دوره تاریخی حاضر برای کمونیسم در جامعه باز شود.
23 اسفند 1390
14 مارس 2012
1 انجام طرح تحول اقتصادی از دیر باز هدف مشترک کلیه جناحهای نظام حاکم بود. آغاز اجرای این طرح به وسیله احمدی نژاد با اقداماتی همراه بود که به منظور تعدیل اثرات ناشی از انجام این طرح در دستور کار قرار می گرفت. اقداماتی از قبیل توزیع سهام عدالت و مسکن مهر و اختصاص مستقیم یارانه ها و اقدام در دست تدارک اصلاح نظام بانکی و مالیاتی. همه این اقدامات از نقطه نظر بورژوازی حاکم در زمره اقداماتی موقت و از روی ناچاری پذیرفته شدند. یک هدف بلاواسطه تعرض دوره اخیر به احمدی نژاد تصحیح همین اقدامات انجام شده بود.
2 به عنوان نمونه نگاه کنید به دو نوشته زیر در سایت خودنویس
احمدی نژاد را در جمع خودمان بپذیریم
اپوزیسیون در دام جمهوری اسلامی
3 نگاه کنید به http://www.entiran.ir/show.php?news_id=21291
4 تبیین نقش و موقعیت جریان احمدی نژاد در تحکیم موقعیت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی از یک طرف و در تأمین شرایط عمومی گسترش انباشت سرمایه از طرفی دیگر، در حوصله یادداشت حاضر نیست. اشاره به این نکته اما لازم است که سیاست احمدی نژاد را نمی توان به نئولیبرالیسم خلاصه کرد. به همان میزان که دولتهای نهم و دهم در خصوصی سازی و تکامل بازارهای مالی در ایران رادیکال و باصطلاح “نئولیبرالی” عمل کردند، به همان اندازه نیز با ایدئولوژی عدالتخواهی و با سیاست مالی انبساطی و توزیع پول در سطح جامعه و اتخاذ سیاست روآوری به بازارهای آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین و تقابل با غرب الگوهای شناخته شده نئولیبرالیسم را کنار گذاشته و سیاستهایی کینزی را در پیش گرفتند. عدم توجه به همین وجه دوم سیاستهای احمدی نژاد است که باعث ناتوانی چپ از توضیح دلایل اقبال توده های محروم تر جامعه به احمدی نژاد می شود. این عدالتخواهی البته بر بستر تحول عمومی سرمایه داری در ایران از کارکردی ایجابی در گسترش و تکامل دستگاه دولت نیز برخوردار بود. این موضوعی است که باید به طور جداگانه به آن پرداخته شود.
5 نگاه کنید به ندایی از درون
آقای شفیق من اینو تو فیسبوک دیدم یک عکس گرفتم ازش ولی هرچی زور زدم نتونستم عکس رو تو بخش نظرات کپی کنم ولی این بابا یک مصاحبه کرده با رادیو راهکارگر در سوئد به اسم سپهر کپی می کنم
محمد رضا شالگونی
مصاحبه رادیو سپهر با محمد رضا شالگونی ! جمعه 17 مارس حول به استهزاء کشیدن شدن مجلس!
در گفتگوی این هفته پس از شادباش های پیشاپیش نوروزی ، رویدادهای اخیر در ایران ، از جمله به سخره گرفته شدن مجلس از سوی احمدی نژاد ، اعتراف او به خالی بودن صندوق ارزی ، واکنش مجمع تشخیص مصلحت نظام نسبت به سخنان احمدی نژاد مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفت .
نوشته ایشون درباره مجلس رو هم کپی می کنم
محمد رضا شالگونی
در حاشیه اجلاس دیروز مجلس حول سوال از احمدی نژاد :
چهارشنبه ، روزی که ” نظام ” ، ” نظام ” را زد . روزی که ” خانه ملت ” شان خوار و ذلیل شد . چهارشنبه ، روزی که ، بار دیگر، خامنه ای مزد کودتای انتخاباتی خود را توسط مهره کودتا ، یک پوپولیست تمام عیار و دروغ پرداز ، دریافت کرد . ” رهبر معظمی ” که روز قبل از آن ، یعنی چهارشنبه سوری ، سیلی محکمی از سوی مردم دریافت کرده بود و حالا مجبور است سرخی صورتک تماما سیلی خورده خود را ، همچون عکس زیر ، تا مدتها بپوشاند . تصویر زیر تنها سرافکندگی یک فرد نیست ، اضمحلال و شکست یک نظام نابهنگام است . ”
اصل مطلب هر دو فیسبوک
با تشکر از آقای خودکار سبز به خاطر تذکری که درباره لینکها داده اند. لینک دو مطلبی که باز نمی شوند اینهاست:
http://www.khodnevis.org/persian/رسانههای-خودمانی/سیاست/12415-احمدی-نژاد-را-در-جمعمان-بپذیریم.html
http://nedaiedaroun.com/domestic-policy/policy-2/58-get-the-main-plan-of-enemies.html#JOSC_TOP
از آقا رضا وحیدی عزیز هم متشکرم به خاطر اظهار نظر ایشان. آقا رضای عزیز، فعلا که کسی به ما حمله نکرده. اما نگران نباشید. ما سالهاست که به حمله دیگران خو کرده ایم. بیان حقیقت هیچگاه بدون دردسر نبوده است. این جزء ثابت شرایط فعالیت کمونیستی است.
درباره تحلیل دلایل اختلافات درون نظام و موقعیت خامنه ای در این اختلافات، نمی توان به یک پاسخ کوتاه اکتفا کرد. امیدوارم بتوانم در روزهای آینده در این باره نیز نظر خودم را بنویسم.
و دست آخر یک سؤال از شما (و همچنین از خوانندگان دیگر). آیا آقای شالگونی درباره همین مجادله اخیر احمدی نژاد در مجلس چنین اظهار نظری کرده است؟ اگر چنین است لطف کنید و لینک آن را در ایجا اعلام کنید.
دستت درد نکند بهمن آقا شفیق واقع بینانه نوشته اید. سوالی دارم اشاره کرده اید برخورد تحقیر آمیز احمدی نژاد به مجلس؟ ادبیات احمدی نژاد ادبیاتی است آشنا و با کمک همین نوع سخنگوئی توانسته در میان اقشار ساده و کم سواد جامعه گوش شنوا بیابد. این یک توانائی در اوست حالا دیگران از سبزها تا محمد رضا شالگونی حرص می خورد که به خانه ملت توهین شده به تخ.. چپ پسرم! در ضمن مجلس با احمدی نژاد بدتر از این ها کرده و ۲ سالی است هرچه خواستند و توانستند نوشتن و فحاشی کردند از اتهام انحراف و دزدی تا دروغ گوئی که بخشی هم درست است اما آیا مجلس حق دارد فحش بدهد؟ احمدی نژاد نه خیر؟ تازه مگر مجلس کم دروغ و فریبکاری می کند؟ گوربابای خانه ملت که در آن باید ری… بهرحال احمدی نژاد هر خری هست نسبت به بقیه جناح های گنده دزد و گنده کلاه بردار نظام مثل خامنه ای و خاتمی و رفسنجانی و سپاه و موسوی و کروبی حداقل چهار تا قدم برداشت که چشم سرمایه سالار کون لیس دمکرات!! اسلامی را سوزانده می گی نه نگاه کن به خبر در روشنگری: « 22اسفند: کارگران اروميه : اگر يارانه ها نبود تکدی گری می کرديم
آژانس خبری موکريان
سرويس حقوق بشر
جمعی از کارگران دو واحد صنعتی بزرگ اروميه اعلام کردند : اگر يارانه های دولت نبود ناچاراً ما امروز به تکدی گری می افتاديم.
براساس گزارش رسيده به آژانس خبری موکريان، جمعی از کارگران شرکت های توليدی صنعتی آذفر و غرب آساد اروميه که توليد کننده ميخ های درودگری و الکترود است، اعلام کردند: از تيرماه سال جاری حقوق و مزايای خود را دريافت نکرده و عليرغم مراجعات متعدد و گفتگو با مسئولين اداره کار تاکنون به نتيجه ای نرسيده ايم.
اين کارگران اظهار داشتند که عيدی و پاداش سال 89 و بن اضافه کاری و حق لباس شش ماه اول و دوم سال جاری را دريافت نکرده اند.
کارگران گروه صنعتی آذفر و غرب آساد ضمن گلايه از بی تفاوتی مسئولين به مشکلات کارگران، گفتند: مسئولين فقط به فکر ميز و پست خود هستند و به نوعی مشغولند نه مسئول. »
خب داداش یک قرون فرقه ولی واقعا یک قرون. خب حتما می گید باعث بدبختی این کارگرا مگر احمدی نژاد نیست؟ هم آره هم نه راستیتش سرمایه داری است و چپاول حقوق کارگرای بی تشکل اگر خر کله هائی مثل رفسنجانی و خاتمی و موسوی بجای احمدی نژاد بودند وضع کارگرا خیلی هم بدتر می شد همین حالا توی خانه ملت آقای شالگونی نماینده ها برای قطع یارانه ها ما تحت پاره می کنند!!
امیدوارم از حملات به نوشته ات نترسی و ادامه بدی به روشنگری من مطمعنم برو بچه های مجله هم منتشر می کنند اینها بر خلاف همه چپ ایران آدمهای با وجدانی اند.
و اما سوال آیا شما فکر می کنی علت اختلافات خامنه ای با احمدی نژاد واقعن چیه؟ خامنه ای اختلاف طبقاتی اش با گرایش احمدی نژادی چیه؟
زنده باشی
جه عجب آقای شفیق از برج عاج پایین اومده و به جهان واقع سری زده؟ البته که دشمنی خود را با جنبش مردم ایران ورهبرانش نتوانسته پنهان کند. در ضمن عزیزان مجله سوپر انقلابی لینک های مقاله کار نمی کنند. هه هه
من با همه ی نوشته موافق نیستم ولی در مجموع بسیار مثبت است، چرا که آقای شفیق در دونوشته اخیر سعی دارد از سایه مباحثات کلیشه ای چپ و راست بپرد و با هوشمندی سرکی به عرصه های واقعی تر بکشد. چرا خارج از کلیشه چون سعی نکرده شعار بدهد و ته مقاله را با آروغهای اخلاقی و سوت های بلند پرولتری برای نترسیدن از تنهای در جنگل پر کند. بچه را به اسمش صدا کرده. بدرستی ترس بورژوا لیبرال ها را دیده وقایع لیبی وتونس علیرغم آنکه به سود امپریالیست ها تمام شده کارنامه متعفنی برای سبز الله و هواداران دخالت بشر دوستانه آفریده اعتبار آنها در سوریه بشدت زیر سوال رفته کسی دیگر براحتی پروپاگانداهای رسانه ای جهان «آزاد» را نمی پذیرد یا دستکم با شک و تردید به آن نگاه می کند. چپ ها آهسته آهسته از خلصه ی لیبرالیسم و هومانیسم و جهانی بهتر و حال و هول بیدار می شوند چشم ها را می مالند چالش ها را در مقابل خود می بینند. مرزها هنوز قاطی است اما سمت و سو شفاف تر شده است الحق عزیزان مجله هفته و نویسندگانش در این شفافیت سهم شیر را دارند. دست همه رفقا درد نکند سرفراز باشید ومنظر مطالب بیشت راز شما رفیقان می مانیم