استراتژی نوین نظامی آمریکا؟
کنوت مه لنتین – Knut Mellenthin
تارنگاشت عدالت
اگر به گزارش مجله آلمانی (اشپيگل) اعتماد کنيم، رييسجمهور ايالات متحده آمريکا باراک اوباما قصد دارد «ارتش آمريکا را کوچک کند» و برای اين کار «اقدامات رياضتی سختی» را تجويز کرده است. متأسفانه بايد گفت که باز همکاران ما در مجله «اشپيگل» در اين مورد نيز حرف بیمعنی زده اند و در اينجا مجدداً مرز بين فقدان شناخت تخصصی و ترويج آگاهانه دروغ مخدوش گرديده است.
۴۵٠ ميليارد دلاری که از بودجه نظامی و تسليحاتی آمريکا در ده سال آينده بايد صرفهجويی شود، تنها يک فانتزی است، زيرا عملاً در نظر گرفته شده تا مخارج پنتاگون به طور يکنواخت افزايش داده شود، فقط کمی آهستهتر.
اوباما روز پنجشنبه هنگام معرفی طرحهای خود محکمً روی اين مسأله تکيه کرد. او دقيقاً گفت: «فکر میکنم که همه مردم آمريکا بايد به خاطر داشته باشند که طی ده سال گذشته، از ١١ سپتامبر تاکنون، مخارج دفاعی ما با سرعت بیسابقهای افزايش پيدا کرده است. در ده سال آينده بودجه نظامی کشور آهستهتر رشد خواهد کرد، ولی واقعيت اين است که اين بودجه رشد خواهد کرد، زيرا ما دارای آنچنان مسؤوليت جهانی هستيم که بر ادامه رهبری ما تأکيد میکند. در واقع بودجه نظامی در آينده کماکان بيش از بودجه نظامی در پايان حکومت دولت بوش خواهد بود. من اعتقاد راسخ دارم و فکر میکنم که مردم آمريکا اين را درک میکنند که ما با بودجه نظامی که در آينده نيز بزرگتر از بودجه نظامی ده کشور بعد از ما رویهم خواهد بود، ارتش خود را قوی و ملت خود را در امنيت نگاه خواهيم داشت.»
به طور مبهم صحبت از اين است که ايالات متحده به تعداد کمتری از سرباز نياز خواهد داشت ولی برنامه و تعداد مشخص سربازان ارايه نشده است. در اين رابطه لازم به اشاره است که اوباما در مبارزات انتخاباتی سالهای ٢٠٠۷/٢٠٠۸ کسی بود که بر افزايش تعداد پرسنل ارتش آمريکا تأکيد داشت. او بارها روی اهميت توان „to put boots on the ground“ يعنی استفاده از نيروهای زمينی تکيه میکرد. جنگ در افغانستان و عراق نشان داد که کمبها دادن به تعداد نيروهای لازم برای جنگهای همزمان در جبهههای مختلف تا چه اندازه خطرناک است. مثلاً او در ٢۳ آوريل ٢٠٠۷ طی يک سخنرانی انتخاباتی در شيکاگو گفت: «به همين دليل من با قدرت از گسترش نيروهای زمينی کشور، ۶۵٠٠٠ سرباز و ٢۷٠٠٠ تفنگداردريايی مضاعف پشتيبانی میکنم.»
اين در خواست که در اصل از تصميم رييسجمهور وقت آمريکا جورج دبليو بوش پيروی میکرد، بر پايه اين تجربه واقعی بنا شده بود که جنگهای همزمان در دو جبهه مختلف، افغانستان و عراق توانايیهای پرسنلی ارتش را تنها برای مدت محدودی قابل تحمل نگاه میدارد.
اما روز پنجشنبه اوباما در مقابل اصحاب رسانهای واقعاً از اين صحبت کرد که «امنيت» ايالات متحده آمريکا در آينده میتواند «توسط نيروهای زمينی متعارف کوچکی» تأمين گردد. او در استدلال اين نظر گفت: «اکنون تاريخ يک جنگ ده ساله را ورق میزنيم. ما سه سال پيش در عراق و افغانستان ١۸٠٫٠٠٠ سرباز داشتيم. اما امروز اين رقم را به نصف کاهش داده ايم. و با پيشرفت روند گذار در افغانستان باز هم سربازان بيشتری به خانههای خود بازخواهند گشت.»
اما اين نظر از جوانب مختلف غلط است. اول اينکه امروز به هيچوجه سربازان بيشتری به «خانههای خود» بازنمیگردند، بلکه در پايگاههای ديگر نظامی در خارج از کشور و به طور عمده در منطقه بزرگ خاورميانه و نزديک به ويژه شبهجزيره عربی و آبهای حومه مستقر میشوند. دوم اينکه توصيفات اوباما نياز پرسنلی ارتش آمريکا در جنگ احتمالی با ايران را بازتاب نمیدهد. در ضمن اسم ايران در سخنرانی او حتا يک بار برده نشد.
در نتيجه در استدلالهای رييسجمهور شکاف عظيمی به چشم میخورد که مطمئناً توسط رقبای جمهوریخواه وی با اشتياق مورد استفاده قرار خواهد گرفت. آنها مطمئناً از کلمات خود او استفاده خواهند کرد: «ما بايد درسهای تاريخ را به خاطر داشته باشيم. ما نمیتوانيم اشتباهات گذشته را تکرار کنيم. اشتباهات پس از جنگ جهانی دوم و يا جنگ و يتنام که ما نظاميان خود را بدون آمادگی به امان خدا سپرديم. من در مقام فرمانده کل اجازه نخواهم داد که اين اشتباه مجدداً تکرار شود. در دوره رياست جمهوری من نه!»
تقابل با اسلامآباد
ولی اوباما در سخنرانی روز پنجشنبه خود کلامی در مورد آينده نگفت. او اشارهای نکرد که يک حمله نظامی به ايران که او به عنوان رييسجمهور بارها در شکل «گزينهای» ممکن اعلام کرده بود، پیآمدهای کاملاً متفاوتی با جنگ هوايی عليه ليبی خواهد داشت. در جنگ هوايی عليه ليبی، دشمنی که فاقد قدرت دفاعی بود از فاصله دور و مطمئن چندين هزار متری مورد حمله قرار گرفت و با موشک و بمب نابود شد، بدون آنکه خطر خسارات انسانی برای نيروهای خودی موجود باشد. برعکس، جنگ عليه ايران نه تنها چندين ماه، بلکه سالها به طول خواهد انجاميد. تقابل نظامی احتمالاً تمام منطقه از جمله لبنان، اسرائيل و شبهجزيره عربی ولی همينطور عراق و افغانستان را نيز در برخواهد گرفت. ايالات متحده مجبور خواهد شد دير و يا زود بخش عظيمی از نيروهای زمينی خود را به کار گيرد، حداقل برنامههای افشا شده در مورد تضمين گسترده امنيت تنگه هرمز در آغاز جنگ اينطور پيشبينی میکنند.
اوباما در سخنرانی خود همچنين از صحنه جنگ AfPak صحبت کرد. اين عبارت که افغانستان و پاکستان را به هم متصل میکند در اصل توسط خود او اختراع شد و يا حداقل توسط او به اهميت کنونی خود رسيد. او در سخنرانی خود اينگونه صحبت کرد که گويی خروج اکثر نيروهای آمريکايی از افغانستان تا سال ٢٠١۴ و يا ٢٠١۵ تصميمی است که گرفته شده و مسلم است. ولی در واقع اينطور نيست، به ويژه که در صورت حمله به ايران تمامی منطقه به آتش کشيده خواهد شد و علاوه برآن، دولت آمريکا علناً و با صراحت خواستار حضور نظامی خود در افغانستان فراسوی سال ٢٠١۵ میباشد.
او همينطور در سخنرانی خود اشارهای نکرد که طی سه سال حکومت او، رابطه با پاکستان که روزی «همپيمان استراتژيک» ايالات متحده و غرب محسوب میشد به نقطه انجماد خود در تاريخ روابط ديپلماتيک رسيده است. و آنهم از جمله به خاطر افزايش تواتر حملات توسط پهپادهای مرگآسا که نسبت به دوران بوش رييسجمهور پيش از او، ۴ تا ۵ برابر افزايش يافته است. دولت آمريکا در مورد اهداف و نتايج اينگونه عمليات اساساً و هرگز هيچ نوع موضع و توضيحی اعلام نمیکند. قواعد و مقرراتی که برای استعمال اينگونه عمليات لازم اند، مخفی نگاه داشته میشوند. به دنبال اين حملات در کنار چندين جنگجوی قبيلهای که حتا نامشان مشخص نيست، صدها زن و بچه به قتل رسيده و يا مجروح شده اند.
از ٢۶ نوامبر ٢٠١١ که حملات هوايی نيروهای آمريکايی دو پست ديدبانی پاکستانی را در مرز افغانستان منهدم ساختند و ٢۴ سرباز پاکستانی را به قتل رساندند، حملات ديگری توسط پهپادها عليه پاکستان صورت نگرفته است. در اين مورد هيچنوع اطلاعيه رسمی از طرف دولت آمريکا انتشار نيافته است و دليلی هم وجود ندارد که تصور کرد پس از بازگشت اوضاع به «حالت معمولی» حملات جنايتکارانه پهپادی مجدداً از نو آغاز نگردند. فعلاً که روابط بين واشنگتن و اسلامآباد به صفر گراييده، زيرا پاکستان خواستار عذرخواهی در مورد حملات ٢۶ نوامبر است و اوباما حاضر به اين کار نيست.
در اين فاصله خط تدارکاتی جنگ در افغانستان که از پاکستان میگذرد، مسدود گشته است. اين خط يکسوم لوازم و احتياجات نيروهای زمينی ناتو را تأمين میکند. يکسوم ديگر از «راه شمال»، يعنی از کشورهای قديم اتحاد جماهير شوروی میگذرد و بقيه که عمدتاً لوازم مرگزا، يعنی سلاح و مهمات است به طور مستقيم و با کمک نيروی هوايی به افغانستان وارد میگردد.
مخارج نظامی به عنوان «کمک»
يک کميسيون مجلس پاکستان در اين روزها وظيفه بررسی روابط با ايالات متحده آمريکا، به ويژه آن اصولی را که در يک سلسله از قراردادها و معاهدات محرمانه مشخص گرديده اند و همينطور تهيه توصيههای لازم (رویهمرفته ۶۳ توصيه) برای رفتار آينده دولت پاکستان را به عهده گرفته است. اين توصيهها در روزهای آتی مورد بحث و گفتوگو قرار خواهند گرفت. بنابر گزارشهای روزنامهها تفاهم کلی در بين احزاب مهم کشور موجود است.
از جمله در نظر است که روابط پاکستان با ايالات متحده آمريکا و سازمان نظامی ناتو بر پايه قواعد مالی و دفترداری مشخص، شفاف و قابل محاسبه تنظيم گردد، يعنی اينکه غرب برای کليه خدمات و شايد حتا استفاده نظامی از حريم هوايی پاکستان مجبور به پرداخت عوارض شود. تاکنون اينگونه خدمات مالی از طرف ايالات متحده آمريکا وقيحانه به عنوان بخشی از «کمک» به پاکستان تعريف میشد و در صورت نافرمانی گيرنده به دلخواه قطع میگرديد.
بسياری از مردم پاکستان حتا در سطح رهبری نظامی و سياسی براين عقيده ند که برای کشور مناسبتر خواهد بود که به طور کامل از خير «کمکهای» غرب بگذرند. بنا بر ارقامی که از نظر تبليغاتی بزرگ جلوه داده شده اند، پاکستان از سال ٢٠٠١ بيش از ٢٠ ميليارد دلار از ايالات متحده آمريکا «کمک دريافت کرده است.» ولی در واقع اين کشور در اثر جنگ داخلی که توسط آمريکا به آن تحميل شده حداقل ۶٠ ميليارد دلار مخارج متحمل شده و خسارت ديده است. در نتيجه، ترازنامه منفی است و خرجدررفته خساراتی معادل ۴٠ ميليارد دلار باقی میماند.
سياست آمريکا، البته با کمک مستقيم محافل درونی پاکستان، اين کشور را طی دهه گذشته به يک کشور شکست خورده „failed state“ تبديل کرد. حداقل در انتشارات آمريکايی متعددی پاکستان اين طور معرفی میشود. صحبت بر سر رشد فزاينده بدهیهای خارجی، اقتصاد ورشکسته بر لبه پرتگاه تلاشی کامل، فقر شديد (که شامل ۶٠ درصد مردم میگردد )، بيکاری ۳۴ درصدی، مشکلات مستمر تأمين برق، اضمحلال ساختارهای دولتی و خطر فروپاشی کامل جامعه است.
اگر استراتژی امپرياليسم آمريکا اين باشد که در يک سلسله از کشورهای اسلامی از شمال آفريقا، خاورميانه و نزديک تا پاکستان و آسيای مرکزی دايماً «کشورهای شکستخورده» به وجود آورد تا در درازمدت آنها را حکومتناپذير ساخته و در خطر تجزيه قرار دهد، بايد گفت که سياست جورج دبليو بوش و اوباما موفق بوده است. نتايج واقعی در افغانستان، عراق، پاکستان، ليبی، لبنان، سوريه و سومالی دقيقاً به اين روند اشاره میکنند.
قدرت اتمی پاکستان
از ديد ايالات متحده، پاکستان تنها کشور اسلامی است که سلاح هستهای دارد. واشنگتن در دهه ۷٠ در ابتدا کوشش کرد از آن ممانعت کند، لکن پس از اينکه پاکستان از سالهای ۷۹/۸٠ به عنوان عقبه و شريک آمريکا در پشتيبانی از مجاهدين افغانی عليه اتحاد جماهير شوروی مورد نياز قرار گرفت، آن را پذيرا شد.
نظاميان و سازمان جاسوسی اسرائيل در اوايل دهه ۸٠ بررسی کردند که چگونه میتوان با کمک هندوستان نيروگاههای اتمی پاکستان را منهدم ساخت. دولت هندوستان به رهبری اينديرا گاندی در ابتدا تمايل به همکاری داشت، لکن هنگامی که مشخص شد اين اقدام مغاير منافع و اهداف آمريکا است، از آن کناره گرفت. در نتيجه طرحهای حمله اسرائيل برای مدتها به کنار گذاشته شد، به ويژه آنکه عملی ساختن اين اقدام به خاطر مسافت دور، استفاده از فرودگاههای هندی را لازم میساخت.
اين مسأله- به ويژه با در نظر گرفتن زمينه بیثبات کردن آگاهانه پاکستان و يا حداقل تحمل آن- که چگونه میتوان سلاحهای هستهای اين کشور را خنثا ساخت، شديداً طراحان سازمان سيا و پنتاگون را به خود مشغول میدارد. تعداد دقيق اين سلاحها که با هواپيما و يا موشک قابل حمل و نقل اند، مشخص نيست. در يکی از تحليلهای دفتر تحقيقاتی کنگره آمريکا که در اکتبر ٢٠١١ انتشار يافت، تعداد آنها بين ۹٠ تا ١١٠ عدد گمانه زده شده. پاکستان در مسابقه تسليحاتی با هندوستان سعی دارد نه تنها کميت زرادخانه اتمی خود را توسعه بخشد، بلکه قابليت استفاده آنها را نيز ارتقاء دهد، بدين صورت که دست به توليد سلاحهای باليستیکی میزند. تمام اينها، اگر استدلالهای آمريکا و اسرائيل را جدی تلقی کنيم، پاکستان را به مراتب از ايران خطرناکتر میکند.
در اين رابطه جالب توجه است که اوباما در کنفرانس مطبوعاتی خود در آوريل ٢٠٠۹ به طور صريح با دکترين «استقلال مشروط» اين کشور را تهديد کرد. او پس از آنکه زرادخانه اتمی پاکستان را در شرايط فعلی «مطمئن» ناميد، گفت: «ما میخواهيم به استقلال شما احترام گذاريم. ولی در عينحال دريافته ايم که منافع استراتژيکی و امنيت ملی ما به شدت به پاکستان باثبات مربوط است و به اينکه ما نهايتاً با يک کشور ستيزهجوی هستهای روبهرو نباشيم.»
حداقل درست مانند ايران در مورد پاکستان نيز نمیتوان منطقاً متصور شد که حمله هوايی و يا کماندويی به نيروگاههای اتمی در ظرف چند روز شدنی باشد. برای آنکه بتوان به نتايج مؤثری دست يافت، میبايستی که آمريکا نيروهای زمينی خود را به پاکستان اعزام دارد و همگام با همدستان محلی برای چندين سال يک رژيم اشغالگر برقرار کند. اينکه برداشتن اين گام در کشوری با ١۸٠ ميليون نفر جمعيت (بزرگتر از ايران، عراق و افغانستان رویهم) به چه معنی است، را میتوان تصور کرد.
اوباما روز ۵ ژانويه ٢٠١٢ در اين مورد هم صحبتی نکرد. البته سخنرانی وی يک سخنرانی واقعاً بسيار کوتاه بود و وظيفه آن معرفی اوراق ۸ صفحهای سياست کاربردی پنتاگون بود. تيتر اين برگه «حفظ هژمونی جهانی آمريکا، اولويتهای سياست دفاعی قرن ٢١» بود. ولی اين اوراق در واقع چيزی بيش از سخنرانی رييسجمهور ارايه نمیدارند. مثلاً در مورد ايران در يک نيمجمله اين نيت اعلام میگردد که بايد «مانع شد که ايران قابليت توليد سلاح هستهای کسب کند و بايد در مقابل سياست بیثبات کننده آن ايستادگی کرد.» در اين اوراق در مورد تبعات مربوطه از نظر نياز پرسنلی و مخارج آن کلامی نيامده است. افغانستان مانند عراق خيلی کوتاه مطرح میگردد، به اين صورت که مثلاً چيزی ديگر به پايان جنگ تهاجمی باقی نمانده است.
يک پيام روشن ولی آنهم باز نه مشخص در اوراق سياست کاربردی پنتاگون آمده، که ايالات متحده آمريکا از نظر نظامی خود را برای مقابله با چين آماده میکند. در آنجا آمده است: «در درازمدت صعود چين به يک قدرت منطقهای دارای اين پتانسيل خواهد بود که اقتصاد و امنيت ايالات متحده آمريکا را از چند جهت تحت تأثير قرار دهد. … ايالات متحده آمريکا کماکان سرمايهگذاریهای لازم را انجام خواهد داد تا راه ورود به منطقه و توانايی انجام عمليات آزاد در چارچوب مسؤوليتهای ناشی از قراردادهای به امضا رسيده و حقوق بينالملل را تأمين کند.» قبل از هر چيز منظور اين نيت به نمايش گذاردن دعوی آمريکا برای حضور نظامی در آبهای پيرامون چين است.
سياست استراتژیک محاصره چين در اوراق پنتاگون با اين سخنان توصيف میگردد: «منافع اقتصادی و امنيتی ايالات متحده آمريکا به صورت جدايیناپذيری به روندهايی وابسته است که در منطقه بين غرب اقيانوس آرام و شرق آسيا تا اقيانوس هند و جنوب آسيا صورت میگيرند که به نوبه خود مخلوطی از چالش و فرصت به وجود میآورند،… ما بر پيمانهای خود که پايه حياتی برای امنيت منطقه آسيايی و اقيانوس آرام است، تأکيد میکنيم. ما شبکه همکاریهای خود با همپيمانانمان را در کل اين منطقه توسعه خواهيم بخشيد تا توانايی و قابليتهای دستهجمعی خود را برای تضمين منافع مشترک تقويت کنيم.» در اينجا هم هر نوع اشارهای به تبعات عملی اين طرح استراتژيکی در مورد نيازهای نظامی مسکوت گذارده شده است.
جنگ بیپايان
همينطور خيلی کوتاه در اين اوراق به امکان ايجاد صحنههای ديگر «جنگ عليه ترور» در سطح جهان اشاره میگردد: «به موازات اينکه ما در افغانستان نيروهای نظامی خود را کاهش میبخشيم، کوششهای ما در مبارزه عليه تروريسم در سطح گستردهتری ادامه پيدا خواهد کرد و مخلوطی از عمليات مستقيم و پشتيبانی از نيروهای انتظامی (خارجی) خواهد بود.» در اوراق پنتاگون به طور مشخص کشورهای پاکستان، افغانستان، يمن و سومالی جزو کشورهايی محسوب میگردند که در آنها سازمان القاعده و گروههای وابسته به آن هنوز فعال اند. با جمله «و جاهای ديگر» تأکيد میشود که حتا با اين تعريف نيز مسأله خاتمه نمیيابد. «صحنههای مورد پسند اين تهديد» جنوب آسياست که در کنار پاکستان و هندوستان، خاورميانه و نزديک را نيز دربرمیگيرد.
اگر تمام اين جوانب را در نظر بگيريم- گسترش «جنگ عليه ترور» ، «گزينه» آغاز جنگ احتمالی عليه ايران در آينده نزديک، ادامه بیوقفه مشکلات موجود در «صحنه افپاک» و سرانجام تشديد نظامیگری درازمدت عليه چين- آنگاه مطلقاً روشن خواهد بود که «چالشهايی» که نيروهای نظامی ايالات متحده آمريکا در پيش رو دارند، در آينده نه کمتر، بلکه بسيار وسيعتر از آنچه که امروز وجود دارد، خواهد بود. وقتی که وزير دفاع آمريکا لئون پانتا در پيشگفتار اوراق پنتاگون ادعا میکند که گسترش وظايف نظامی مورد نظر را میتوان با ارتشی «کوچکتر و لاغرتر» از امروز انجام داد، مزخرف میگويد و احتمالاً يک دروغ تبليغاتی است.
من منحیث یکی از علاقمندان مجله هفته از افغانستان، از شنیدن این خبر خیلی متاسف شدم، چراغ مجله هفته در…
با تشکر از همه ی مقالات و زحمات شما، دوباره خواهش میکنم، لینک های مستقیم مقالات رو در انتهای اونها…
با درود، گمان دارم مستقیم و متمرکز باید به پدیده تحریم یا تحریم های آمریکا پرداخت و بدون عمیق شدن…
مقاله بسیار جالب و خواندنی بود. با تشکر از رفیق شیری و ترجمه دقیق و حرفه ای ایشان و سپاس…
دوست گرامی من عضوی از نویسندگان و مترجمان مجله هفته نیستم اما از همکاران آن هستم و گاهی مطالبی را…