پرفسور نورمان پش
پرفسور نورمان پش نویسنده این مقاله، استاد حقوق بین المللی است که از سال 2005 تا 2009 نماینده مجلس آلمان و سخنگوی فراکسیون حزب چپ در امور مربوط به سیاست خارجی بود
گرچه معروف است که اطلاعات ” سیا” ، سازمان اطلاعاتی آمریکا، چندان اعتباری ندارد و نمیتوان زیاد به آن اطمینان داشت، ولی از این نباید نتیجه گرفت که حتی گاه و بیگاه هم به اطلاعات درست دست نمی یابد. یکی از این موارد گزارشی بود که در 12 فوریه 2009 منتشر کرد. سیا در این گزارش به این نتیجه رسیده بود که اگر گرایش های کنونی به همین صورت ادامه یابند “اسرائیل طی بیست سال آینده از بین خواهد رفت”. منظور سیا از ” گرایش کنونی ” آرزوی ایران برای دست یابی به سلاح اتمی نبود. مبنای تحلیل سیا این بود که ” غیر ممکن است رهبری اسرائیل برای رسیدن به تفاهم حاضر به کوچکترینگذشتی در برابر همسایگان خود باشد، همسایگانی که جمعیتشان با شتاب رو به افزایش است، امیدی به بهبود وضع ندارند اما خواستار دست یافتن به عدالت و کرامت انسانی هستند”.
این تحلیل بسرعت از میدان ناپدید گشت، زیرا پیش بینی آن واقع بینانه بود. لئون پانتا در آنزمان رئیس سیا بود و این تحلیل را تایید کرده بود. ولی او در سال 2011 که به اسرائیل سفر کرد، دیگر رئیس سیا نبود بلکه وزیر دفاع آمریکا بود و آن تحلیل را هم با خود برده بود. واکنش رهبری اسرائیل حاکی از عصبانیت بود، نه به دلیل این هشدار که اسرائیل نمی تواند آینده را با اتکاء به قدرت نظامی حفظ کند، بلکه به این دلیل که لئون پانتا به آنها گفت که اسرائیل نمی تواند در انتظار دریافت حمایت مالی بی حد و مرز از آمریکا باشد. یا باید با فلسطینی ها صلح کند یا از بین خواهد رفت.
آمریکا بر سر یک دوراهی قرار گرفته است. از سوئی می خواهد دولتی را نجات دهد و حفظ کند که بر پیشانی اش نشانه های یک ” دولت شکست خورده ” نقش بسته است و از سوی دیگر می خواهند دولتی را شکست دهد که برغم محاصره اقتصادی و منزوی شدن موقعیت خود را در منطقه عربی حفظ کرده است. نباید فراموش کرد که زیبیگنیو بریژینسکی مشاور سیاست روسای جمهور آمریکا از جیمی کارتر گرفته تا اوباما، در اواخر سالهای دهه 90 نقشه آمریکا را مبنی بر ایجاد “خاور میانه بزرگ ” اعلام کرد : ” با استفاده از تمام وسائل ضروری باید کلیه کشورهای منطقه از ترکیه گرفته تا پاکستان از منافع آمریکا پیروی کنند”. روسای جمهور آمریکا تاکنون موفق شده اند این سیاست را بهر قیمتی که بوده همه جا به کرسی بنشانند جز در ایران. ولی در حال حاضر مقدمات برای ساقط کردن آخرین دژ “ضد آمریکائی” در خاور میانه امروز که در محاصره کشورهای تحت الحمایه آمریکا و دولت های دست نشانده آن قرار دارد تدارک دیده می شود.
در آوریل 2011، محمد البرادعی، رئیس پیشین مقامات اتمی بین المللی، در مصاحبه ای گفت که دولت آمریکا و دولت های اروپائی ، در دعوای اتمی با ایران، هیچگاه خواستار مصالحه با دولت ایران نبودند، بلکه خواستار آن بودند که به هر وسیله ممکن رژیم را تغییر دهند. یوکیا آمونا، جانشین ژاپنی البرادعی، دوماه پس از آغاز به کار، در ژوئن 2009 به گلین داویس سفیر آمریکا در آن سازمان قول داد وظیفه خود را در ارتباط با استراتژی تصمیمات کلیدی آمریکا انجام دهد. گزارش او در نوامبر 2011 عبارت بود از تکرار اطلاعات شناخته شده پیشین ولی توام با اتهامات بیشتر سازمانهای اطلاعاتی علیه ایران، اما با این همه او حاضر نشد رژیم را قاطعانه متهم به تولید سلاحهای اتمی بکند. بر اساس این گزارش فقط تصمیم به انجام اقدامات ایذائی بیشتر ممکن شد با تهدید به حفظ تمام امکانات ضروری بعدی.
از تجربیات بدست آمده در عراق روشن است که با محاصره اقتصادی نمی توان ایرانی ها را به چشم پوشی از انجام اجرای برنامه اتمی خود مجبور کرد. بنا براین پرسشی که می ماند اینست: آیا جنگ علیه ایران اجتناب ناپذیر است؟
تقریبا هر هفته سیاستگران یا نظامیان اسرائیل تهدید تازه ای بر زبان می آورند. از آمریکا نیز همواره خبرهائی در باره نقشه های جنگ علیه ایران منتشر می گردد. دانیل السبرگ اقتصاد دان آمریکائی، که در سالهای هفتاد اسناد محرمانه پنتاگون را کشف و افشاء کرد، در سال 2006 خبر از نقشه حمله به ایران داد: “جورج بوش، رئیس جمهور آمریکا و ریچارد چی نی، معاونش، دست کم از 18 ماه پیش چنین نقشه ای داشتند. آنها محرمانه به نظامیان دستور دادند نقشه ای برای حمله اتمی به تاسیسات اتمی زیر زمینی ایران تهیه کنند، و هم چنین نقشه برای حمله وسیع با سلاح های متعارفی برای حملات هوائی به تاسیسات تولید انرژی نظامی و مواضع فرماندهی ایران. فیلیپ ژیرالدی، از همکاران سابق سازمان اطلاعاتی ” سیا” یک سال پیش در نشریه ” آمریکن کانسرواتیو ” گزارش داد که دفتر چی نی، معاون رئیس جمهور، سفارش تهیه نقشه برای حمله هوائی وسیع به ایران با سلاحهای متعارفی و سلاحهای تاکتیکی اتمی را داده بود.” چند تن از افسران برجسته نیروی هوائی آمریکا که در تدارک این نقشه سهیم و بر عواقب کار خود آگاه بودند ـ یعنی حمله اتمی به کشوری که تهدیدی برای آمریکا نیست، از این نیت تکان خورده بودند. ولی هیچ کدام نمی خواستند با ابراز مخالفت با این هدف سرنوشت اداری خود را به خطر بیندازند.”( نقل از فرانکفورتر روند شاو 13 دسامبر2006)
از آنزمان انتشار خبرهائی از این دست قطع نمی شود. اگر دستگاه های حکومتی بعدی تا کنون عاقلانه رفتار کرده اند، شاید به این دلیل است که می دانند حمله به تاسیسات اتمی ایران برنامه را به تعویق خواهد انداخت ولی از بین نخواهد برد. ولی این به آن معنی نیست که آنها چشم از هدف خود یعنی ساقط کردن رژیم با توسل به زور دست برداشته اند. اوباما در سال گذشته به رؤسای دو دولت برزیل و ترکیه نامه نوشت با این تقاضا که ایران را متقاعد کنند که 1200 کیلو گرام اوران غنی شده خود را به ترکیه انتقال دهد تا درآنجا نگهداری شود. سه هفته بعد آن دو دولت با ایران به توافق رسیدند. ولی دولت آمریکا دیگر علاقه ای به راه حل پیشنهادی خود نداشت و خواستار شدت محاصره اقتصادی شد. حتی اگر واشنگتن در اجرای نقشه های جنگی خود تعلل ورزد، خطر بزرگتر از اسرائیل بر می خیزد با حکومت خشونت گرای نتان یاهو و آویدگور لیبرمان.
یک بار درژوئن سال 1981هواپیماهای جنگی اسرائیل با موفقیت رآکتور اتمی عراق را در التویثه، اندک زمانی پیش از آن که به اتمام برسد بمبارن کردند. ایجاد این رآکتور زیر نظر مقامات اتمی بین المللی قرار داشت ولی این برای اسرائیل کافی نبود چون اسرائیل به این مقامات ظنین بود. شورای امنیت سازمان ملل فورا واکنش نشان داد و با رای آمریکا این ” حمله نابهنگام” را که صلح و امنیت بین المللی را بخطر انداخته” و ” نقض صریح منشور سازمان ملل و قوانین بین المللی ” بوده است را محکوم کرد . و از اسرائیل خواست که در آینده نه به چنین اقداماتی دست بزند و نه تهدید به حمله بکند”. ولی تنبیه اسرائیل از طریق انجام اقدامات ایذائی با وتوی آمریکا مواجه و رد شد. قابل پیش بینی بود که انتقاد بدون مجازات مانع تکرار چنین اقداماتی از سوی اسرائیل نخواهد شد. و همین طور هم شد . در سال 2007 هواپیماهای نیروی هوائی اسرائیل تاسیسات اتمی سوریه را هم بمباران کردند. ولی این بار نه شورای امنیت نسبت به این بمباران واکنشی نشان داد و نه اتحادیه عرب.
انچه از اقدامات زوج بی مسئولیت نتان یاهو ــ لیبرمان بسیار خطرناک تر است حمایت آمریکا از هر عمل جنایتکارانه اسرائیل است، که مانع هر اقدامی علیه اسرائیل می شود. این سیاست سبب می گردد که دست اسرائیل برای هر کاری باز بماند. تعیین کننده این سیاست نه کاخ سفید است و نه پنتاگون بلکه کنگره آمریکاست که در آخرین دیدار نتانیاهو او را سخت مورد استقبال قرار داد. کسی که بتواند بر چنین همپیمانی متکی باشد نه احساس مسئولیت خواهد کرد، نه علاقه ای جدی به مذاکرات صلح خواهد داشت، نه حاضر به مصالحه خواهد بود و نه خود را ملزم به اجرای منشور سازمان ملل خواهد دید. ولی جنگ با ایران با جنگ با غزه فرق خواهد داشت: چنین جنگی می تواند به پیش بینی پانتا بینجامد: اضمحلال اسرائیل. آنوقت است که آمریکا درست به عکس آن چیزی خواهد رسید که برای اسرائیل می خواست. و بسیار جای تردید است که آمریکا بتواند در تهران یک ” کرزای ایرانی ” بنشاند.
http://www.jungewelt.de/2011/12-22/045.php