تارنگاشت عدالت
هاول اخيراً درگذشت و رسانههای رسمی از يادوارههای تحسينآميز پُر است. من حدود ۱۵ سال پيش در بارۀ او نوشتم، نوشتهای که میتواند تصوير جامعتری در مقابل خواننده قرار دهد: از «سياهجامگان و سرخها»، صفحات ۹۷-۹۹.*
از ميان احياءکنندگان سرمايهداری در شرق، هيج چهرهای بيش از واسلاو هاول- نمايشنامهنويسی که اولين رييسجمهور چکسلواکی بعد از کمونيسم و سپس رييسجمهور جمهوری چک شد- مورد مداهنه مقامات، مفسران رسانهها و آکادميسينهای ايالات متحده قرار نگرفته است.
بسياری از متمايلين به چپ نيز که هاول را ستايش میکنند، به نظر میرسد برخی چيزها را در بارۀ او ناديده گرفته اند: تاريکانديشی مذهبی ارتجاعی او را، سرکوب غيردمکراتيک مخالفين چپ از طرف او را، و پايبندی عميق او به نابرابری اقتصادی و سرمايهداری بازار آزاد مهار نشده را.
هاول که در يک خانواده ثروتمند و شديداً ضدکمونيست به وسيله معلمههای سرخانه و شوفرها پرورش يافته بود، «کيش ميانگين عينی و آماری» دمکراسی، و ايده اين را که برای حل بحران زيستمحيطی يک تلاش اجتماعی جمعی بايد به کار گفته شود، محکوم کرد. او خواهان جنس جديدی از رهبران سياسی شد که کمتر بر «تفکر منطقی، شناختی» تکيه نمايند، «انسانيت را روياروی با نظم اسرارآميز هستی» نشان دهند و «به ذهنيت خود به مثابه پيوند اساسی با جهان عينی اعتماد نمايند.»
ظاهراً، اين جنس جديد رهبر بايد يک نخبهگرای انديشمند برتر باشد، نه متفاوت با فيسوف افلاطون، دارای يک «حس مسؤوليت برين» و «خرد اصيل نمونهوار». هاول هرگز توضيح نداد اين خرد برين اصيل نمونهوار چگونه به تصميمات سياسی واقعی، و به سود چه کسانی و به زيان چه کسانی، تبديل خواهد شد.
هاول خواستار تلاش برای حفظ خانواده مسيحی در ملت مسيحی شد. او که خود را يک انسان هوادار صلح نشان میداد و میگفت هرگز به رژيمهای سرکوبگر اسلحه نخواهد فروخت، به فيليپين و رژيم فاشيستی در تايلند اسلحه فروخت. در ژوئن ۱۹۹۴ گزارش شد که ژنرال پينوشه، قصاب دمکراسی شيلی، در چکسلواکی در حال خريد اسلحه بود، بدون آنکه مخالفتی از هاول به گوش برسد. هاول با همه وجود به جنگ خليج جورج بوش ملحق شد، عملياتی که به مرگ بيش از ۱۰۰٫۰۰۰ غيرنظانی عراقی انجاميد. هاول در سال ۱۹۹۱، در کنار ديگر رهبران اروپای شرقی هوادار سرمايهداری با ايالات متحده نقض حقوق بشر در کوبا را محکوم کرد. اما هرگز يک کلمه در محکوميت نقض حقوق بشر در السالوادور، کلمبيا، اندونزی، يا هر دولت دست نشانده ايالات متحده، به زبان نياورد.
هاول، دمکرات کبير در سال ۱۹۹۲، زمانی که رييسجمهور چکسلواکی بود از پارلمان خواست خود را تعليق نمايد تا او بتواند برای اجرای سريع «اصلاحات» بازار آزاد، با صدور فرمان حکومت کند. همان سال، او قانونی را امضاء کرد که هواداری از کمونيسم را جرم و مستوجب حداکثر ۸ سال زندان میدانست. او ادعا کرد که قانون اساسی چک او را ملزم به امضای آن میکند. در واقع، همانطور که او میدانست، اين قانون منشور حقوق بشر را که در قانون اساسی چک مندرج است، نقض میکند. در هر حال، آن برای قانون شدن امضای او را لازم نداشت. او در سال ۱۹۹۵، از قانون غيردمکراتيک ديگری حمايت کرد و آن را امضاء نمود که کمونيستها و کمونيستهای سابق را از اشتغال در ادارات دولتی منع میکند.
اشاعه کمونيسمستيزی برای هاول يک اولويت اساسی باقی مانده است. او «يک کارزار بينالمللی سراسيمهای» را برای فعال نگه داشتن دو ايستگاه راديويی آمريکايی دوران جنگ سرد- راديوی اروپای آزاد و راديو آزادی- رهبری کرد، تا بتوانند به اشباع کردن اروپای شرقی با تبليغات ضدکمونيستی خود ادامه دهند.
تحت دولت هاول، قانونی وضع شد که اشاعه نفرت ملی، مذهبی و طبقاتی را جرم تلقی میکند. در واقع، انتقادات از منافع سرمايه مالی اکنون غيرقانونی است، و به طور غيرقابل توجيهی با تعصب قومی و مذهبی يککاسه شده است. دولت هاول به اتحاديههای کارگری اخطار کرد خود را درگير سياست نکنند. دارايیهای برخی سنديکاهای پيکارگر غصب و به سنديکاهای فرمايشی واگذار شد.
هاول در سال ۱۹۹۵ اعلام کرد تا زمانی که همه چيز خصوصی نشود، «انقلاب» عليه کمونيسم کامل نخواهد شد. دولت هاول دارايیهای «اتحاديه سوسياليستی جوانان» را- که شامل جايگاه اردوها، سالنهای ورزشی، تأسيسات فرهنگی و عملی برای کودکان میشد- غصب نمود و آن دارايیها را تحت مديريت ۵ شرکت سهامی قرار داد، و برای جوانان چيزی جز پرسهزنی در خيابانها باقی نگذاشت.
تحت برنامههای خصوصیسازی و «پرداخت غرامت» جمهوری چک، کارخانهها، مغازهها، املاک، واحدهای مسکونی، و بخش عمده اراضی همگانی به قيمتهای ناچيز به سرمايهداران خارجی و داخلی فروخته شد. در جمهوریهای چک و اسلواک، آريستوکراتهای سابق و اعقاب آنها اراضی راکه خانوادهای آنها قبل از ۱۹۱۸ تحت امپراتوری اتريش- مجار داشتند، پس گرفتند و از ساکنين سابق آنها سلب مالکيت کردند و بسياری از آنها را به فقر و تهيدستی راندند. خود هاول مالکيت خصوصی دارايیهای عمومی را که ۴۰ سال پيش به خانواده او تعلق داشت، به چنگ آورد. او در حالیکه خود را به عنوان انسانی پایبند به کردار نيک برای ديگران نشان میدهد، کاری کرد که برای خودش خوب بود.
به اين دلايل است که برخی از ما در بارۀ واسلاو هاول احساسات ناروشن گرم نداريم.
* Michael Parenti, Blackshirts & Reds: Rational Fascism and the Overthrow of Communism, San Francisco, City Lights Books, 1997, pp.97-99.
هاول از طرفداران سرسخت امپریالیسم آمریکا بود ولی کارسیاسی خودرا از طریق سازمان امنیت آلمان شروع کرد بسیارش شاید ندادند که این دلقک با شلوغ بازیهایی که در سالهای 1990 در آورده بود یک بار دستگیر شد و به شهر دیگری فرستاده شد اما با پاشیدگی شوروی غرب برروی وی تمرکز گذاشت و این آأم بدون پایه را که کسی برایش تره هم خورد نمیکرد بمصدر قدرت رساند . از اول هم معلوم بود که چیزی در چنته ندارد و بزودی مردم چک همانند لهستان پی بردند که هاول و والسا دلقکانی بیش نیتند چون پس از اولین دوره انتخاباتی دیگر جایی در بین مردم نداشتند و فقط نیروهای ارتجاعی از جمله آمریکا و آۀمان ج.رج بوش بودند که برایش به به چه چه می خواندند نشان بهمان نشان که هاول همانند لخ والسا در دور دوم انتخابات کمتر از 1.5 درصد رای بیشتر نیاوردند و خفت و خواری تا آنجا رسید که مثل لعنتیان مردم از آنها دوری میکنند جایزه های پی در پی و هندوانه گذاشتن زیر بغال آنها دو تبلیغات کر کننده نیروهای امپریالیستی بنفع این دو چهره منفور راه بجایی نبرد و امروز پس از مرگ هاول کسی برایش هیزم تر نکرد براستی خائنان به مردم بچه سرنوشتی دچار میشوند