پرش به محتوا

ایدولوژی کولاک زاده های وطنی ( بازگشت به مارکس از در عقب ) 1

رضا خسروی

چند کلمه در باره ایدولوژی

ایدولوژی در فرهنگ لاروس فرانسوی « نظام ایده ها »! در فرهنگ دودن آلمانی « نظام افکار و عقاید »! و در فرهنگ سخن فارسی خودمان « بینش و آگاهی… »! تعریف شده، به سامانه ای برای مفاهیم مجرد، مضامین انتزاعی و ناب اشاره دارد. ساختاری موهوم و « نیست در جهان »! که دعوای باستانی میان متریالیسم و ایدآلیسم، جدال فلسفی نخبگان قدیم برسر تقدم ماده بر شعور را تداعی می کند. بقول مارکس ایدآلیسم و نوع آلمانی آن فرق زیادی با ایدولوژی مردمان دیگر ندارد – چون جهان را تابع ایده ها ادراک می کند. یعنی، ایدآلیسم همان باور عامیانه، طرز تلقی مسلط در باره کائنات را منعکس میکند. قرائن نشان می دهد که ایدآلیسم – هواداران تقدم « شعور بر ماده »! دست بردار نیستند. هنوز سرنا را از سر گشادش می زنند. حقایق آشکار ناسوتی، رویدادهای تاریخی را برنمی تابند. هستی را وارونه می بینند. هستنده ها را مخلوق می پندارند. کائنات را بازتاب شعور، تاریخ را انعکاس ایده ها، زیست انسان ها را تابع مفاهیم ناب و مجردآویزان به نوعی خرد مطلق می انگارند. ایده ها، افکار و عقاید، بینش و آگاهیاز قضا هستنده ای ذیشعور در زمان و مکان، در شرایط تاریخی – اجتماعی معلومی را مفروض می دارد. ایدولوژی، بدون حضور قبلی این ارگانیسم آلی و تاریخی – موجودی با توانائی اندیشیدناصلا شکل نمی گیرد. ناگفته نماند نوع یونانی ایدآلیسم، دریافت افلاطون و شرکاء از کائنات، از تاریخ و زیست جمعی انسان ها در بستر نظام بردگی رقم خورد، مدیون کار طاقت فرسای برده ها بود.

تزهای مارکس در باره فویرباخ

یکی از ایرادهائی که مارکس از فلاسفه و در تزهای فوق الذکر از فلاسفه آلمانی می گرفت این بود که حضرات کاری با تغییر مداوم جهان ندارند و فقط این جهان را، به طرق مختلف تعریف می کنند. مارکس از متریالیسم در قبال ایدآلیسم، از نگرش علمی نسبت به کائنات در قبال تعبیر کلیسائی و خیالپردازی فیلسوفاندفاع کرده و جهان تعریفی و انتزاعی را بکلی مردود می خواند. او با صدای بلند اعلام می کند که جهان مادی و متحرک بوده و هست، تغییری خودانگیخته و دائم داشته و دارد. مارکس – با توجه به داده های عینی و ذهنی زمانه خود، اقتصادی و اجتماعی، پیشرفت های علمی و فنی و صنعتی، اختراعات و اکتشافات، افزایش نیروی مولد، بارآوری کار، بدنی و فکری، رشد تولید و بارزگانی وبرآمد نگرش متریالیستی در باره هستی و هستنده ها را برخ کشیده و ایدولوژی وارونه و مسلط را به نبردی آشکار می طلبد. ابهام در کجاست؟ ناگفته نماند که تزهای مارکس در باره فویرباخ به سال 1845 میلادی بازمیگردد. نگاه کنید به آثار مارکس و انگلس، بزبان آلمانی، مجلد سوم.

روش مارکس

سوای انگ و اتهامات« مکتبی و حرفه ای »! هیچ خط و نشان دیگری مبنی براینکه مارکس اهل رمز و اصطرلاب، جن و جن گیری، اهل خیال و خیالپردازی، آرمان و آرمان خواهی بودهوجود ندارد. خیر، مارکس اینکاره نبود. مثل « متوسط ها »! داد و قال براه نمی انداخت، وراجی نمی کرد، موهوم بخورد مردم نمی داد، از روی استیصال حرف نمی زد، جفنگ نمی گفت. شواهدی هست مبنی براینکه مارکس، با وجود ناامنی در لوای سرمایه سالاری، محدویت مالی و معیشتی وخیلی مطالعه می کرد. حوصله بخرج می داد تا محرک رویدادهای تاریخی، انگیزه تنشهای اجتماعی را دریابد. تا تضادهای آشکار و نهان مناسبات جاری را پیدا کند. شرایط عینی و ذهنی، داده های اقتصادی و اجتماعی، توان واقعی نیروهای میرنده و بالنده را در نظر می گرفت و با یک ضریب خطای قابل فهم، معلوم را می سنجید و برای مطلوب طرح می ریخت. دلائل شکست و پیروزی را بررسی می کرد و برای آینده راه حلهای قابل تحقق ارائه می داد. مارکس خیلی پیشرفته تر از آن بود که بدام باورعامیانه بیافتد و نیافتاد. خیلی متمدن تر از آن بود که خاک به چشم کارگران و بینوایان بریزد تا در نهان با بورژوآزی بلاسد، خیلی با فرهنگ تر از آن بود طرز تلقی مسلط را توجیه کرده و در برابر مالکان و اربابان و سرمایه داران سرخم کند

گر ما مقصریم تو دریای رحمتی

درتازه های دو سه روز پیش مجله هفته، داستان مضحک خانه اش ابریمقاله گل و گشاد آقای محمد قراگوزلو را هم خواندم – درد دلی نسبتا طولانی، توائم با کلی داد و قال ارزان، پرخاش افسار گسیخته، با لفظ اربابی، فرهنگ آبا و اجدادی در قبال رعایا گمان نمی کنم که این ادعا نامه درهم و مشکوک در یک نوبت نوشته شده باشد. بهر حال، این پاره های بهم چسبیدهبا نگارش غلیظ « فار – گلیسی »! حکایت از تعجیل نگارنده « گان » دارد. اگر اشتباه نکنم، مثل اینکه مانیفست شتابزده آقای قراگوزلو و شرکاء برای روز 15 اکتبر سال جاری میلادی سرهم بندی شده بود – فرمان تند و تیز رهبر به جهانیان: « وال استریت را اشغال کنید، لندن را اشغال کنید، فرانکفورت را اشغال کنید/ دوران تغییر جهان فرا رسیده است. جهان را برسر سرمایه داری و سرمایه داران خراب کنید »! حاوی چشمکی « نا » مرئی به مالکان و اربابان خرد و کلان در سراسر گیتی. زبانم لال، شاید ناشی از تعلقات تباری فرمان « ده »! که قصد ندارد برای فک و فامیل، وارثان ارباب مکرم و سالار قشمشم ودرد سر درست کند. بگذریم. دانش همه جانبه ارباب قراگوزلو و شرکاء – فلسفی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و تاریخی و ادبی و اخلاقی و غیرهبجای خود. ولی از شما چه پنهان که فرمان تند و تیز شرکت سهامی « قراگوزلو »! به جهانیان برای اشغال وال استریت، لندن و فرانکفورت وبخاطر « انقلاب جهانی 15 اکتبر »! کلی جای حرف دارد.

میگوید: « دوران تغییر جهان فرا رسیده است »! عجب! آقای قراگوزلو، با صراحت بگوئید که شما به کدام جهان اشاره دارید؟ جهان مادی یا جهان تعریفی؟ چون جهان مادی، تابع اراده کسی یا مرجعی نیست، اصلا حرکتی فرمایشی ندارد. مارکس خیلی با فرهنگ تر از آن بود که برای تغییر جهان فرمان صادر کند و نکرد. ولی شرکت سهامی « قراگوزلو »! عارفانه به کائنات نگاه می کند. از چیزی حرف می زند که آن را نمی فهمد. معذالک، فرض می کنیم که این ادعای احمقانه و مضحک مبنی براینکه « دوران تغییر جهان فرا رسیده »! از قضا شعار جهانیان در اوضاع و احوال جاری باشد – یعنی همین جمعیتی که اکنون در برابر ساختمان وال استریت وچادر زده تا شاید منازل از دست رفته خود را پس بگیرد. من بی گناهم. بقول معروف: در مثل که مناقشه نیست. ولی استاد بزرگ، شما دیگر چرا شتاب کردید؟ بدام یک باورعامیانه و باستانی افتادید؟ چون جهان که راکد نبود. هیچوقت راکد نبوده و نیست. از قضا ایراد مارکس به فلاسفه قدیمی و جدید در همین راستاست: که جهان اصلا مادی و متحرک بوده و هست. تغییری خودانگیخته و دائم داشته و دارد. یعنی حرکت، تند یا کند، ازلی و ابدی است. ولی خودمانیم آقای قراگوزلو، آیا براستی این عنوانی که با خود یدک می کشید – عنوان « دکتر »! کسب شده یا آن را برسم بزرگ زادگان برایتان در بازار آزاد خریدند؟ فضولی حقیر بدل نگیرید. بهر حال، شما که سرور مائید

می گوید: « … وقت عینیت بخشیدن به راهبرد تز یازدهم نقد مارکس به فویرباخ فرا رسیده است »! جل الخالق! تردید ندارم که آقای دکتر محمد قراگوزلو، موضوع تزهای یازده گانه مارکس در باره فویرباخ، اصلا دریافتهای مارکس از جهان مادی و متحرک، از تاریخ و رویدادهای تاریخی، از مسائل اقتصادی و اجتماعی، و از چگونگی بازآفرینی زیست جمعی انسانهارا نمی فهمد. بزعم استاد، گویا تغییر جهان نوعی بازی دماغی است که بسال 1845 میلادی، در مغز مارکس صورت گرفته بود… ! قراگوزلو، نمی داند که مارکس و انگلس با این نگرشی احمقانه و ارتجاعی سر ستیز داشتند. او با علم کردن داستان مضحک « وقت عینیت بخشیدن به راهبرد… »! مارکس را متهم به خیالپردازی میکند – که تزهائی می بافت در ورای واقعیتها، داده های عینی و ذهنی، در ورای شرایط تاریخی، اقتصادی و اجتماعی. خودتی آقای دکتر.



۱ دیدگاه »

  1. به نجار و احمد سین
    دوستان کسی به کسی توهین نکرد
    کلمات احمقانه و ارتجاعی دقیقن از مقاله دوست عزیزتان رضاخان وام گرفته شده است. زحمت بکشید یک بار دیگر این نوشته را بخوانید تا بفهمید چند کلمه اهانت آمیز دارد. شما حال انسان را بد می کنید. انقلاب کلمه زیبائی است اما با خواندن مقاله رضا خان من حالم منقلب شد.

    لایک

  2. با سلام بر احمد سین از لندن
    من چند نکته ناقابل که بنظرl می رسد در رابطه با نوشته شما می گویم:
    اولا نقد به ق,ل حریفی به خرمنکوفتن می ماند.
    ثانیا در هیرارشی فئودالی هرکس فونکسیونی دارد:
    نوچه فحش خواهر و مادر می دهد، چاقو می کشد، به زندان می افتد تا سرسپردگی اش را به خان و خانزاده اثبات کند.
    ثالثا رضای مورد نظر شما رضا الف است و نه رضا خسروی
    رابعادر پاسخ به کامنت های دیگر:
    رضا خسروی اندیشمند طراز اول است و احتیاج به تعویض نام ندارد.
    ما نباید قیاس به نفس کنیم.
    خدا عمر رضا خسروی را دراز و امثالش را پرشمار کند.

    لایک

  3. با سلام
    من هم با آقای احمد سین از لندن موافق هستم که نوشته اند ، نقد را بر هر نوشته ای باید نقد کرد ، سانسور و فحاشی دردی را دوا نمیکند.
    نمیشود که هر کس که با نوشته ای مخالف بود از مسئولین مجله هفته بخواهد که آن مطلب را حذف کنند ، اینجا که فقط برای عده ای خاص رزرو نشده است ، سعی کنیم که تحمل نقد را داشته باشیم ، اگر دوستان فکر میکنند که آقای رضا خسروی اشتباه میکنند ، باید او را نقد کنند ، نه حذف ، متدی که مارکس، انگلس ، لنین و رزا لوکزامبورگ در رابطه با مخالفانشان اتخاذ میکردند و درست و مارکسیستی و دیالکتیکی بود ، اینطور نیست که مثلا یک رفیق از هر اشتباهی مبرا است ، همه میشود که نقد شوند ، حتی مارکس و لنین غلط است که دیکتاتوری و استبداد را به سایتهای چپ هم تحمیل کنیم ، نقد و نقد و باز هم نقِ درست راه حل میباشد و دیالوگ سالم ، شاد باشید

    لایک

  4. من دائم به این پدیده بر می خورم وقتی افرادی مطلبی با اعتقاداتشان جور نیست در این سایت از مسئولان سایت یا می خواهند آنرا حذف کند و یا افسوس می خورند چرا این مطلب را چاپ کرد و یا پند و اندرز می دهند که این کار ها آخر و عاقبت ندارد! القصه ماجرا همان است که در اول گفتم شما با متن مقاله مخالفید ولی به خود زحمت نقد به متن را نمی دهید و در عوض از تهدید و تاسف استفاده می کنید.
    نکته دوم دوستی از مجله هفته خواسته که چند مقاله از آقای خسروی به عنوان رفرنس بیاورد البته این سایت نویسندگانی دارد فکر کنم یکی هم همین آقای حسروی است در بخش مترجمان و نویسندگان موجودند کلیک کنید مطالبشان را مشاهده کنید ایشان شناسنامه دارند.
    در مورد رضا خسروی اتفاقن اگر درست یادم باشد گویا ایشان در مقالات قبلی آقای قراگوزلو حتی در بخش نظرات از ایشان در برابر مخالفان حمایت هم می کردند البته ایشان اگر همان رضا باشند در بخش نظرات این نشان می دهد پدر کشتگی در کار نیست.
    من دوستداران محترم مطالب آقای قراگوزلو را دعوت به نقد نظرات و نه توهین و تکفیر می کنم آقای رضا خسروی به مطلب ذهنیت و عینیت اشاره دارند که این دو در مورد آقای قراگوزلو آشکارا ضد مارکسیستی است ایشان به روش برخورد به واقعیت ها اشاره می کنند و می پرسند ایشان در کدام واقعیت زندگی می کند که چنین پرخاش می کند؟ و از کی و در چه شرایطی چنین تغییراتی را طلب می کند؟ ایشان روش را به نقد می کشند و می پرسند با این روش غیر ماتریالیستی آقای قراگوزلو چه هدفی را در جنبش چپ ایران دنبال می کنند؟ چرا سراغ اصل مطلب نمی روید و به نقد دست نمی زنید با نوشتن «احمقانه ارتجاعی» و یا»از کی تا حالا بهمن شفیق تغییر نام داده و با اسم رضا خان خسروی..» و یا «مثل لات ها و چاله میدانیها از درعقب حواله داد» چه هدفی را در اینجا تعقیب می کنید؟ مجله هفته تنها و تاکید می کنم تا آنجا که من دیده ام تنها سایتی است که نظرات مخالف آقای قراگوزلو را بدون واهمه هواداران ایشان که متاسفانه بسیار افراطی و بدور از معیار های رایج برخورد می کنند در کنار نظرات ایشان منتشر می کند. قصدتان از فشار آوردن بر این رسانه کمونیستی چیست؟ که آنرا هم مانند روشنگری یک طرفه کنید؟ به لیبرالیسم حاکم به رسانه ها بچسبانیدش؟آیا معتقدید نقد ها قابل چاپ نیستند؟ اگر چنین است خوب نقدش کنید چرا فحاشی و نه نقد؟ امیدوارم عزیزان هفته این تهدید های کودکانه را جدی نگیرند و به بی طرفی کار روشنگرانه شان ادامه دهند باآرزوی یک محیط سالم بحث و گفتگوی کمونیستی

    لایک

  5. از کی تا حالا بهمن شفیق تغییر نام داده و با اسم رضا خان خسروی همان مطالب دهکده پوتمکین را علیه کارگران و روشنفکران بازتولید می کند.؟
    هر چه فکر کردم که نام این نوشته را چه بگذارم چیزی به خاطرم نیامد. راستی آقایان مجله هفته شما نام فحاشی را چه می گزارید؟

    لایک

  6. می توان با اسم مستعار هر چه خواست نوشت و نام آن را نقد گذاشت
    می توان تمام یک نوشته را با فحش و ناسزا سیاه کرد
    می توان مثل لات ها و چاله میدانیها از درعقب حواله داد
    می توان مانند امیدیان ناامید ایمان به ناامیدی خود داشت
    اما نمی توان هویت هائی را جعل کرد که همه موجودیت شان به همین نوشته سراسر توهین آمیز منتهی می شود. خوب است مجله هفته یک بار دیگر در نام رضا خسروی دقت کند و برای این نام دستکم دو مقاله بیاورد تا ما هم با تراوشات فکری حضرتی که نام واقعی اش چیز دیگری است آشنا شویم. این همان نوشته ی دهکده ی پوتمکینی است که با زبان لومپنی ترجمه شده است. هر چند می دانم این کامنت حذف خواهد شد اما شرافت در نقد گاهی اوقات بد نیست. به قول منصور حکمت بیائید سیاسی باشیم. بیائید جدی باشیم…..
    همان قدر که مقالات رفیق محمد قراگوزلو بازتاب دهنده مشکلات مبارزه طبقاتی است این قبیل نوشته ها توهین به شعور چپ است

    لایک

  7. رفیق رضا از تعریف کردن متنفرم اما حق مطلب را باید ادا کرد مطلب شما به نکته حساسی اشاره می کند نکته ای که مرز بین شناخت شناسی دیالکتیکی و نگاه غیر پرولتری است (انشا نیست کلمات با دقت انتخاب شده) کمی دیر دست به قلم برده اید دکتر از امتیاز داخل کشوری در این سایت (بقیه سایت ها را نمی خوانم) بسیار استفاده کرده بود نوشته اید «پرخاش افسار گسیخته، با لفظ اربابی، فرهنگ آبا و اجدادی در قبال رعایا … » رضای عزیز این در تمام مقالات ایشان وجود دارد مقالات ایشان در کنار محسنات اش دارای ویژه گی های خاص دکتر است.
    اول ایشان خود را پشت شاملو و سپس جنبش کارگری محکم پنهان می کند در پس شعار ها اما بشدت سطحی و پرخاش جویانه قلم می زند تو گوئی دو نفر در حالتی عصبانی به یک دیگر به جدل مشغولند و کنترلی بر گفته های خود ندارند اما ایشان اینها را نوشته اند و چند باری هم خوانده اند! من گمان می کردم این جنبش چپ همه کور شده اند چرا کسی به ایشان نمی گوید آقا بس است این همه پرت و پلا چه سودی به اندیشه ریشه ای رادیکال و طبقه کارگر رسانیده مزین کردن مقالات به شعار و اشعار آیا طریق نوین فریب طبقاتی است؟ دوم ایشان با طرح « وقت عینیت بخشیدن به راهبرد… » عمق بی اطلاعی و سطحی بودن درک و روش خود را از مارکسیسم به نمایش نهاده است. امید در بخش دوم مقاله به نقد اصولی تان ادامه و عمق بیشتر دهید دکتر اگر منصف باشد باید از نقد شما استقبال کند

    لایک

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: