ده افسانه در بارۀ افغانستان
منبع: گاردين (لندن)
نويسنده: جاناتان استيل
برگردان: ع. سهند
۱- افغانها، از اسکندر کبير تا دوران جديد، هميشه ارتشهای بيگانه را شکست داده اند؛
تاريخ افغانستان مطمئناً شاهد مواردی است که متجاوزين خارجی سرافکنده شدند. اما موارد بسياری هم وجود داشته است که ارتشهای خارجی به درون کشور رسوخ نموده و شکستهای سختی به آن وارد کردند. در ۳۳۰ قبل از ميلاد، اسکندر کبير از منطقۀ آسيای مرکزی که اکنون افغانستان است عبور کرد و با مقاومت کمی روبهرو شد. بيش از يک هزاره بعد، چنگيزخان، رهبر مغول، نيز مقاومت را درهم شکست.
از زمان ظهور افغانستان به مثابه يک حکومت جديد، سه جنگ با بريتانيا وجود داشته است. حمله بريتانيا در سال ۱۸۳۹، ابتدا با پيروزی متجاوزين همراه بود، و متاقباً به شکست بهتانگيز و پيروزی دوم آنها منجر شد. بريتانيا در سال ۱۸۷۸، يک بار ديگر به افغانستان حمله کرد. گرچه آنها در «میوند» شکست سختی خوردند، اما ارتش اصلیشان افغانها را شکست داد. انگليسیها سپس مرز هندِ انگليس را تا تنگه خيبر کشيدند و افغانها مجبور شدند مناطق مرزی گوناگونی را واگذار نمايند. در جنگ سوم انگليس- افغانستان، نبرد را افغانها شروع کردند. امانالله خان در سال ۱۹۱۹ به هندِ انگليس نيرو فرستاد. در عرض يک ماه، آنها مجبور به عقبنشينی شدند، بخشاً به اين دليل که هواپيماهای انگليسی، طی يکی از اولين موارد استفاده از قدرت هوايی در آسيای مرکزی، کابل را بمباران کردند. جنگ با پيروزی تاکتيکی برای بريتانيا خاتمه يافت، اما تلفات آنها دو برابر تلفات افغانها بود، که نشان میدهد جنگ يک شکست استراتژيک [انگليسیها] بود. بالاخره، بريتانيا از کنترل سياست خارجی افغانستان دست برداشت.
نتايج سه جنگ انگليس- افغانستان اين ادعا را رد میکند که افغانها هميشه بيگانگان را شکست داده اند. حقيقت اين است که بيگانگان هميشه با اشغال طولانی کشور مشکل داشته اند. انگليسیها اين را فهميدند. آنها با توجه به تجربيات تلخ خود، مداخلاتشات را کوتاه کردند، و تسلط بر امور خارجی [افغانستان] را بر گزينه مستعمراتی خود در هند، ترجيح دادند.
۲- تجاوز شوروی به يک جنگ داخلی و کمک غرب به مقاومت افغانستان منجر شد؛
مخالفت مسلحانه با دولت کابل به مدتها قبل از ورود سربازان شوروی در دسامبر ۱۹۷۹، برمیگردد. هر يک از رهبران مجاهدين افغانی مستقر در پاکستان که طی دهۀ ۱۹۸۰ به «هفتِ پيشاور» معروف شدند و ايالات متحده، پاکستان، عربستان سعودی و چين به آنها کمک کردند، قبل از دسامبر ۱۹۷۹، بسياری از آنها سالها قبل از آن، به تبعيد رفته و دست به اسلحه برده بودند. آنها، به عنوان اسلامگرا، با گرايشهای سکولار و مدرنکننده داوود خان [نخستوزير وقت افغانستان]، که در سال ۱۹۷۳ عموزادۀ خود ظاهرشاه را سرنگون کرد، مخالف بودند.
حمايت غرب از اين ياغيان نيز قبل از ورود نيروهای شوروی آغاز شد. گفتن اينکه روسها به جز آنچه که غرب يک تصرف ارضی تجاوزگرانه ناميده است هيچ توجيهی برای ورود به افغانستان نداشتند، در خدمت تبليغات غربی بود. در واقع، مقامات ايالات متحده شورش مجاهدين را سودمند میديدند. رابرت گيتس، که در آن زمان يک مقام «سيا» بود و بعداً در رياستجمهوری بوش و اوباما وزير دفاع شد، در خاطرات خود درباره يک نشست رسمی در مارس ۱۹۷۹ مینويسد که در آن مقامات «سيا» جويا شدند که آيا بايد مجاهدين را سر پا نگهدارند، تا «شورویها را به باتلاقی مانند ويتنام بکشانند؟» نشست موافقت کرد که برای خريد اسلحه، به مجاهدين کمک مالی بشود.
۳- اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی در افغانستان از مجاهدين شکست سختی خورد؛
اين يکی از سرسختترين افسانههای تاريخ افغانستان است. اين از طرف هر يک از رهبران سابق مجاهدين، از اسامه بنلادن و فرماندهان طالبان گرفته تا جنگسالاران در دولت کنونی افغانستان، پيروزمندانه تکرار شده و میشود. اين در روايت غرب از جنگ نيز، بدون فکر پذيرفته شده است. برخی از سياستمداران غربی تا آنجا میروند که میگويند به اصطلاح شکست شوروی در افغانستان کمک کرد که باعث فروپاشی خود اتحاد شوروی بشود. آنها از اين طريق با بنلادن و ديگر رهبران القاهده، که مدعی اند يک ابرقدرت را نابود کردند و اکنون در راه نابود کردن ابرقدرت ديگر هستند، همصدا میشوند.
واقعيت اين است که مجاهدين افغانی شورویها را در ميدان جنگ شکست ندادند. آنها در برخی برخوردها پيروز شدند، به ويژه در دره «پنچشير»، اما در ديگر درگيریها باختند. به طور خلاصه، هيچ طرف، طرف ديگر را شکست نداد. شورویها میتوانستند سالهای بيشتری در افغانستان بمانند، اما موقعی که گورباچف حساب کرد که جنگ به بنبست رسيده است و ديگر ارزش هزينه بالای انسانی، پولی و وجهه بينالمللی را ندارد، تصميم خروج گرفته شد. مقامات ايالات متحده، به طور خصوصی، در باره توان شوروی به همين نتيجهگيری رسيدند، گرچه فقط بعدها بود که علناً به آن اذعان نمودند. مورتون آبراموويتز (Morton Abramowitz)، که آنموقع سرپرست «ادارۀ اطلاعات و پژوهش» وزارت امور خارجه آمريکا بود، در سال ۱۹۹۷ گفت: «در سال ۱۹۸۵، نگرانی واقعی وجود داشت که [مجاهدين] دارند شکست میخورند، اينکه آنها در حال نابود و متلاشی شدن بودند، تلفات آنها بالا و تأثيرشان بر شورویها چندان بزرگ نبود.»
۴- تحويل موشکهای استينگر از طرف «سيا» به مجاهدين، شورویها را مجبور به خروج از افغانستان کرد؛
اين افسانۀ دهۀ ۱۹۸۰، که با کتاب «جنگ چارلی ويلسون» نوشته جورج کريل (George Crile) و فيلمی به همين نام که در سال ۲۰۰۷ با شرکت تام هنکس (Tom Hanks) در نقش يک نماينده پرمدعای کنگره آمريکا از ايالت تگزاس ساخته شد، جان تازهای گرفت. کتاب، و فيلم هم، ادعا میکند که ويلسون با متقاعد کردن رونالد ريگان به تحويل موشکهای شانه- پرتاب که میتوانستند هلیکوپترها را نابود کنند، وضع جنگ را کاملاً تغيير داد. موشکهای استينگر مطمئناً تغيير در تاکتيکهای شورویها را موجب شدند. خدمۀ هلیکوپترها عمليات خود را به حملات شبانه تغيير دادند چونکه مجاهدين تجهيزات ديدشبانه نداشتند. خلبانها عمليات بمباران را از ارتفاع بيشتری انجام میدادند، که دقت حملات را کاهش میداد، اما ميزان سقوط هلیکوپترها و هواپيماهای شوروی و افغانی نسبت به شش سال اول جنگ تغيير مهمی نکرد.
تصميم شورویها برای خروج از افغانستان در اکتبر ۱۹۸۵، چند ماه قبل از ورود تعداد زياد موشکهای استينگر در پاييز ۱۹۸۶، گرفته شد. هيچکدام از تصميمهای محرمانه هيأت سياسی که تاکنون از ردۀ محرمانه خارج شده اند به موشکهای استينگر يا به هيچ تغيير در تجهيزات مجاهدين به عنوان دليل تغيير در سياست، از حضور نامحدود تا تدارک عقبنشينی، اشاره نمیکنند.
۵- پس از خروج شورویها، غرب کناره گرفت؛
يکی از متداولترين قولهايی که سياستمداران غربی بعد از سرنگونی طالبان در سال ۲۰۰۱ دادند، اين بود که غرب «اين بار» نمیتواند، «آن طور که بعد از خروج شورویها عمل کرد» کنارهگيری نمايد. افغانها از شنيدن اين قولها متعجب میشدند. آنها تاريخ را طور ديگری به خاطر میآوردند. ايالات متحده نه تنها در فوريه ۱۹۸۹ افغانستان را فراموش نکرد، بلکه از همکاری نزديک خود با مجاهدين نکاست. واشنگتن با امتيازها و مذاکرات پيشنهادی نجيبالله، رييسجمهور افغانستان مخالفت میکرد و به مسلح کردن شورشيان و جهاديون ادامه داد، با اين اميد که آنها سريعاً رژيم مورد حمايت مسکو را سرنگون کنند.
اين يکی از خطرناکترين دورهها در تاريخ اخير افغانستان است، که در آن غرب و پاکستان، همراه با سرسختی مجاهدين، بهترين فرصت برای پايان دادن به جنگ داخلی کشور را از بين بردند. اين سياستها رویهمرفته ويرانی افغانستان را طولانیتر و ژرفتر کردند، همانطور که چارلز کوگان (Charles Cogan) سرپرست عمليات «سيا» در خاورميانه و جنوب آسيا در سالهای ۱۹۷۹-۱۹۸۴، بعداً اذعان نمود: «من ترديد دارم که آيا ما بعد از آنکه شورویها رفته بودند، بايد به اين حرکت، به اين وضعيت کمک به مجاهدين ادامه میداديم.» او گفت: «با نگاهی به گذشته، من فکر میکنم، آن احتمالاً اشتباه بود.»
۶- مجاهدين رژيم کابل را سرنگون کردند و به پيروزی بزرگی بر مسکو دست يافتند؛
عامل کليدی که نجيبالله را تضعيف کرد اعلانی بود که در مسکو در سپتامبر ۱۹۹۱- کمی بعد از شکست کودتای تندروها عليه گورباچف انجام شد. رقيب قديمی او، بوريس يلتسين، که رياست دولت روسيه را داشت، در موضعی غالب ظاهر شد. يلتسين مصمم بود که تعهدات بينالمللی کشور را کاهش دهد و دولت او اعلان نمود که از اول ژانويه ۱۹۹۲، ديگر اسلحه به کابل ارسال نخواهد شد. عرضۀ بنزين، غذا و ديگر کمکها نيز متوقف خواهد شد.
تصميم برای روحيه هواداران نجيبالله فاجعهبار بود. دو سال میشد که رژيم خروج نيروهای شوروی را پشت سر گذاشته بود، اما اکنون واقعاً تنها میشد. بنابراين، طی يکی از طُرفههای تاريخ، اين مسکو بود که دولت افغانستان را که مسکو آن همه جان برای حفظ آن قربانی کرده بود، سرنگون کرد.
تغيير سياسی دراماتيک موقعی علنی شد که پروفسور برهانالدين ربانی، رييس يکی از گروههای مجاهدين، در نوامبر ۱۹۹۱ به مسکو دعوت شد. پس از ملاقات، بوريس پانکين، وزير امور خارجه شوروی، در بيانيهای «ضرورت يک انتقال کامل قدرت حکومتی به دولت موقت اسلامی را تأييد کرد.» در شرايط امروز، آن اعلان به اين میماند که هيلری کلينتون از ملا محمد عمر رهبر طالبان دعوت کند به واشنگتن برود و اعلام کند که ايالات متحده میخواهد حکومت را از کرزای به طالبان منتقل نمايد.
حرکت به موجی از رویگردانی [از دولت] انجاميد، چند تن از فرماندهان ارتش و متحدان سياسی نجيبالله تغيير سمت دادند و به مجاهدين پيوستند. ارتش نجيبالله شکت نخورد. صرفاً ذوب و محو شد.
۷- طالبان از اسامه بنلادن دعوت کرد از افغانستان به عنوان يک مکان امن استفاده کند؛
اسامه بنلادن در جريان جهاد ضدشوروی، بعد از مسافرت به پيشاور در سال ۱۹۸۰، با رهبران مجاهدين آشنا شد. دو سال بعد، شرکت ساختمانی او، با کمک مالی «سيا» در کوههای شرق افغانستان تونلهايی ساخت که او بعداً از آنها برای فرار از بمباران ايالات متحده بعد از ۱۱ سپتامبر، استفاده کرد.
او، سرخورده از خانواده سلطنتی سعودی به خاطر همکاری آن با ايالات متحده در جنگ خليج عليه صدام حسين طی سالهای ۱۹۹۰-۱۹۹۱، به عربستان سعودی مراجعت کرد. در افغانستان هم دليل برای سرخوردگی وجود داشت. بیکفايتی مجاهدين مانع از آن بود که نجيبالله را سرنگون کنند. بنلادن توجه خود را به جهاد عليه غرب معطوف نمود و در سال ۱۹۹۲ به سودان رفت. بعد از آنکه سودان در سال ۱۹۹۶ برای اخراج او تحت فشار قرار گرفت، بنلادن مجبور بود جای ديگری برای زندگی پيدا کند. نجبيبالله سرانجام قدرت را در افغانستان از دست داد، و بنلادن تصميم گرفت که آنجا بعد از همه اينها، ممکن است بهترين جا باشد.
بازگشت او در ماه مه ۱۹۹۶، بيشتر به علت زنده شدن علاقه به سياست افغانستان در او بود، تا نيازش به يک مکان امن. رهبران مجاهدين، که [بنلادن] با آنها در جريان مبارزه ضدشوروی دوست شده بود، بازگشت او را تسهيل نمودند. او با هواپيمای دربستی که دولت ربانی تهيه کرده بود، به همراه شماری از جنگندگان عرب، به جلالآباد پرواز کرد.
تنها بعد از آنکه طالبان جلالآباد را از مجاهدين گرفت، او مجبور شد يا بيعت خود را تغيير دهد يا دوباره از افغانستان خارج شود. او گزينه نخست را انتخاب کرد.
۸- طالبان بدترين دولتی بوده است که افغانستان تاکنون به خود ديده است؛
يک سال بعد از آنکه طالبان قدرت را به دست گرفت، من با کارکنان سازمان ملل، امدادگران خارجی و افغانها در کابل مصاحبه کردم. طالبان ممنوعيت بر تحصيل دختران را تعديل کرده بود و گسترش غيررسمی «مدارس خانگی» را، که هزاران دختر در آنها در خانههای خصوصی آموزش میديدند، ناديده میگرفت. قرار بود دانشکده پزشکی برای تربيت ماما، پرستار و پزشک زن دوباره باز شود، چون بيماران زن نمیتوانستند به وسيله [پزشکان] مردان درمان شوند.
افغانها به خاطر میآوردند که اولين محدوديتها بر آزادی را مجاهدين قبل از طالبان تحميل کردند. از سال ۱۹۹۲، سينماها تعطيل شدند و فيلمهای تلويزيونی، با برداشتن بخشهايی که زنان و مردان را در حال قدم زدن و يا گفتوگو با هم نشان میداد- چه برسد به لمس کردن يکديگر- کوتاه شدند. حضور گويندگان زن در تلويزيون ممنوع شد.
بورقه اجباری نبود، آنطور که بعداً در زمان طالبان اجباری شد، اما همه زنان مجبور بودند، سرپوش، يا حجاب بر سر کنند- برخلاف سالهای حضور شوروی و رژيم نجيبالله که متعاقباً آمد. مجاهدين اجازه ندادند زنان در چهارمين کنفرانس جهانی سازمان ملل دربارۀ زنان که در سال ۱۹۹۵ در پکن برگزار شد، شرکت نمايند. جرايم به شديدترين وجه مجازت میشدند. يک دار چوبی در پارکی در نزديکی بازار اصلی در کابل بر پا شد که مجرمين در آنجا در ملاء عام به دار آويخته میشدند. از همه مهمتر، افغانها امنيتی را که طالبان تأمين میکرد، برخلاف هرجومرج بين سالهای ۱۹۹۲ و ۱۹۹۶ که گروههای مجاهدين بر سر پايتخت با هم میجنگيدند، و بدون تبعيض خمپاره و موشک پرتاب میکردند، بيشتر میپسنديدند. در اين درگيریها حدود ۵۰٫۰۰۰ کابلی کشته شدند.
۹- طالبان منحصراً سختگيرترين ستمگران بر زنان افغانی هستند؛
افغانستان تاريخ طولانی از قتلها و قطع عضوهای ناموسی دارد، که به دوره قبل از طالبان برمیگردد و تا امروز ادامه يافته است. اينها در هر بخش کشور اتفاق میافتند و به فرهنگ پشتون- گروه قومی که طالبان از آن میآيند، محدود نيست.
با زنان از طرف سنت قبيلهای، که به دختران جوان به مثابه کالاهای بدون صدا نگاه میکند، ددمنشانه برخورد میشود. آنها به عنوان غرامت به خانوادههای ديگر- اغلب به يک مرد کهنسال- در قبال بدهیها يا اگر يک عضو آن خانواده به دست وابستگان دختر به قتل رسيده باشد- بخشيده میشوند.
در ارتباط با موضوع وسيعتر حقوق جنسيتی، طالبان به درستی به تنزل دادن زنان افغان به شهروندان درجۀ دو، متهم شده است. اما، نشان کردن طالبان به عنوان تنها سرکوبگر نادرست است. خشونت عليه زنان از يک شجرهنامه طولانی در تمام جوامع در افغانستان- در ميان شيعيان، هزارهها و تاجيکهای شمال، و همچنين در ميان پشتونهای سنی- برخوردار است.
ازدواج در سنين پايين در سراسر افغانستان، و ميان تمام گروههای قومی، متداول است. بنا به گزارش «يونيفم» (صندوق توسعه سازمان ملل برای زنان» و کميسيون مستقل حقوق بشر افغانستان، ۵۷ درصد ازدواجهای افغانستان، ازدواج کودکان است- که در آن يکی از طرفين کمتر از ۱۶ سال سن دارد. در يک تحقيق از ۲۰۰ زن کمسن، ۴۰ درصد آنها بين سنين ۱۰ و ۱۳ سالگی، ۳۲٫۵ درصد آنها در سن ۱۴ سالگی، و ۲۷٫۵ درصد آنها در سن ۱۵ سالگی ازدواج کردند. در بسياری از جوامع، زنان از رفتن به بيرون از خانه منع میشوند. اين به يک سری ناتوانیها منجر میشود. زنان اجازه کار ندارند. دختران از رفتن به مدرسه منع میشوند. در اذهان سياستمداران و رسانههای غربی، اين ممنوعيتها اغلب منحصراً به طالبان نسبت داده میشوند. اما انزوای اجباری زنان، از طريق محدود نگهداشتن آنها، بخشی از فرهنگ عميق روستايی افغانستان است. اين در مناطق فقير شهرهای اصلی نيز يافت میشود.
۱۰- طالبان حمايت مردمی کمی دارد؛
در سال ۲۰۰۹، «اداره توسعه بينالمللی بريتانيا»، يک سازمان غيردولتی افغانی را استخدام کرد تا چگونگی مقايسه طالبان با دولت افغانستان از طرف مردم را بررسی نمايد. نتايج تحقيق نشان میداد که کارزار ناتو برای ديو ساختن از طالبان، مؤثرتر از کارزار شوروی عليه مجاهدين نيست.
يک بررسی از برخورد مردم هيلمند به نظامهای قضايی گزارش داد که بيش از نيمی از مردان پاسخدهنده طالبان را «کاملاً قابل اعتماد و منصف» ناميدند. طالبان از طريق مالياتها از محصولات کشاورزی و عوارض راه پول میگرفت، اما تقاضای رشوه نمیکرد. براساس اين بررسی، «اکثريت مردم عادی دولت [ملی] را با اعمال و رفتاری که مردم دوست ندارند، مربوط میدانند: ناتوانی در تأمين امنيت، وابستگی به ارتش خارجی، نابود کردن محصول معيشتی اصلی (خشخاش)، و داشتن يک تاريخ جانبداری (برخورد ترجيحی با شمالیها).
آيا ايالات متحده درک میکند چرا افغانها به طالبان میپيوندند؟ آيا افغانها درک میکنند چرا ايالات متحده در کشورها آنهاست؟ بدون پاسخهای روشن، يک استراتژی ضدشورش نمیتواند موفق شود. يک بررسی انجام شده به خواست «اداره توسعه بينالمللی بريتانيا» در سه منطقه کليدی پرسيد چه موجب میشود مردم به طالبان بپيوندند؟ از ۱۹۲ نفری که پاسخ دادند، تنها ۱۰ نفر از دولت حمايت کردند. باقی آن را فاسد و جانبدار ديدند. اکثريت از طالبان حمايت کرد، حداقل از چيزی که آنها «طالبان خوب» مینامند- آنهايی که پارسايی مذهبی نشان میدهند، به نيروهای خارجی و نه افغانیها، حمله میکنند و عدالت را فوری و منصفانه اعمال میکنند. آنها طالبان پاکستان و طالبان مرتبط با مواد مخدر را دوست نداشتند. افغانها القاعده را دوست نداشتند، اما طالبان را با جنبش به رهبری عربها، يکی تلقی نکردند.
http://www.guardian.co.uk/world/2011/sep/27/10-myths-about-afghanistan
من منحیث یکی از علاقمندان مجله هفته از افغانستان، از شنیدن این خبر خیلی متاسف شدم، چراغ مجله هفته در…
با تشکر از همه ی مقالات و زحمات شما، دوباره خواهش میکنم، لینک های مستقیم مقالات رو در انتهای اونها…
با درود، گمان دارم مستقیم و متمرکز باید به پدیده تحریم یا تحریم های آمریکا پرداخت و بدون عمیق شدن…
مقاله بسیار جالب و خواندنی بود. با تشکر از رفیق شیری و ترجمه دقیق و حرفه ای ایشان و سپاس…
دوست گرامی من عضوی از نویسندگان و مترجمان مجله هفته نیستم اما از همکاران آن هستم و گاهی مطالبی را…