فرود و فراز طبقه کارگر چین و آینده جهان ( قسمت اول )

ن.ناظمی

در سال های اخیر بویژه از پائیز ۲۰۰۸ ( از زمان رسانه ای تر و برملاتر شدن بحران ساختاری نظام جهانی سرمایه ) به این سو عظمت امواج اعتراضات و اعتصابات فراگیر کارگری در کشور چین بویژه در شهرهای ساحلی آن علیه خصوصی سازی و مشکلات منبعث از آن – حذف یارانه ها ، ازدیاد بیکاری ، لغو بیمه های درمانی بهداشتی و… – در تاریخ چین معاصر بی سابقه بوده است . اهمیت و نقش تاریخ سازی را که این امواج خروشان در آینده زندگی مردم چین و حتی جهان احتمالا خواهند داشت آن طور که باید و شاید در رسانه های جاری منعکس نگشته اند . با در نظر گرفتن این امر که طبقه کارگر چین امروز از نظر تعداد جمعیت بزرگترین طبقه کارگر در جهان محسوب می‎شود ، در نتیجه وقایع مبارزاتی و روند آن خیلی احتمال دارد که آغاز شکلگیری نقطه عطفی در تاریخ معاصر جهان در دوره بعد از پایان ” جنگ سرد ” و افول دوره ” شکوفائی ” فاز فعلی گلوبالیزاسیون ( بازار آزاد نئولیبرالی ) باشد . بعد از حداقل دو دهه و نیم شکست ، عقب نشینی و سکوت، طبقه کارگر چین متجاوز از هشت صد میلیون نفر جمعیت ، به عنوان یک نیروی جدید اجتماعی – سیاسی در چین دوباره حضور فعال پیدا کرده است . عروج طبقه کارگر چین و گسترش مبارزات آن چگونگی فردای کشور چین و آینده و سرنوشت جهان را شکل داده و تعیین خواهد کرد ؟ آیا طبقه سرمایه داری حاکم ( اولیگارشی تک حزبی ) چین قادر خواهد گشت با تعبیه و تنظیم مجدد ابزارها و راه های سرمایه داری تاریخی ( مثل استعمار تعدادی از کشورهای ” درمانده ” و دربند پیرامونی سه قاره جنوب – ” جهان چهارم “– و یا تعبیه و ایجاد قشر ” آریستوکراسی کارگری” میلیونی بوسیله ” رانت خواری امپریالیستی ” ) از عروج این نیروی عظیم اجتماعی به قله چالش جدی علیه سرمایه داری جلوگیری کند ؟ آیا فراز مبارزاتی طبقه کارگر چین به عنوان یک نیروی مقتدر اجتماعی منجر به یک انقلاب جدی سوسیالیستی در آن کشور خواهد شد ؟ آیا وقوع انقلاب جدید در چین جاده را برای عروج امواج سوسیالیستی در سطح جهان هموار و آماده خواهد ساخت ؟ و بالاخره آیا ممکن است که ادغام امواج عظیم مبارزات کارگری در چین با امواج بیداری و رهائی در کشورهای سه قاره شرایط را برای همکاری و همدلی ها بین جنبش های رهائی بخش ملی و سوسیالیستی به عنوان دو چالش بزرگ علیه نظام جهانی سرمایه را آماده سازد ؟ پاسخ های مناسب به این پرسش های مهم تا اندازه ای می‎تواند خطوط اصلی مسیر تاریخ جهان را در قرن بیست و یکم ترسیم کنند .

شکست طبقه کارگر و پیروزی سرمایه داری در چین

انقلاب ۱۹۴۹ چین براساس بسیج عظیم اکثریت قابل توجهی از جمعیت چین بر علیه استعمار و ستم زمین داران فئودال ، سرمایه داران و امپریالیست ها بنا گشته بود . با تمام کمبود ها و محدودیت های تاریخی خود ، چین توده ای در عهد مائو می‎تواند به عنوان یک ملت – دولتی با ویژه گی های سوسیالیستی مورد بررسی قرار گیرد . زیرا که در آن دوره مناسبات طبقاتی بطور چشمگیری در چین در مقام مقایسه با کشورهای سرمایه داری بویژه کشورهای پیرامونی در بند به نفع کارگران ، دهقانان و دیگر تهیدستان دستخوش تحویل و تحول قرار گرفته بود . این تغییر و تحول که توسط مورخین و جامعه شناسان مطالعات میدانی در شصت سال گذشته بطور مبسوط و مفصل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته اند ، دستاوردهای متنوع و حائز اهمیتی را برای مردم چین و دیگر خلق های جهان به ارمغان آورد . البته علیرغم دستاوردهای فراگیر در عهد مائو ، چین توده ای نتوانست به یک بدیل عینی و جدی در مقابل نظام جهانی سرمایه تبدیل گردد و در یک پروسه مجبور گشت که منطق اساسی حرکت در درون نظام را بپذیرد . تولید اقتصادی اضافی بطور قابل توجهی در دست دولت برای رشد انباشت و صنعتی سازی تمرکز یافت . افتادن در دام منطق حاکم بر حرکت سرمایه شرایط مادی را به رشد نخبگان تکنو- بوروکرات که خواهان کسب بیش‎تر قدرت سیاسی برای اخذ امتیازات مادی برای خود بودند ، فراهم ساخت . این نخبگان نوظهور که نمایندگی سیاسی خود را در داخل حزب کمونیست چین پیدا کردند، سال ها بعد حتی در کوچه و بازار بنام ” رهروان سرمایه داری ” حزب معروف گشتند . مائوتسه دون و دیگر حامیان راه سوسیالیسم در درون حزب تلاش کردند که با توسل و بسیج توده های کارگر، دهقانان و جوانان ( بویژه محصل و دانشجو ) از پیشرفت اوضاع در جهت استقرار حاکمیت سرمایه جلوگیری کنند . اکثر کارگران و دهقانان ( که عمدتا از نظر سیاسی بی تجربه و یا سردرگم بودند ) آمادگی نداشتند که بطور مستقیم قدرت سیاسی و اقتصادی خود را بمنصه ظهور بگذارند . بعد از مرگ مائو در سال ۱۹۷۶ ، رهروان سرمایه داری تحت رهبری تنگ شیائوپینگ طی یک کودتای ضد انقلابی طرفداران مهم چین توده ای سوسیالیستی را که بعدها به نام ” رهبران رادیکال مائوئیست ” معروف گشتند ، دستگیرکردند . درعرض چندسال بعد از مرگ مائو ، با تسخیر قدرت توسط تنگ شیائوپینگ چین در جاده تحویل و تغییر از یک کشور سوسیالیستی به یک کشور سرمایه داری قرار گرفت . در نیمه دوم دهه ۱۹۸۰ با اوجگیری فاز نوین گلوبالیزاسیون گسترش بازار آزاد نئولیبرالی ، در چین طی اجرای یک برنامه وسیع رفورم اقتصادی تمام دستاوردهای توده ای عهد مائو مورد یورش و تغییر دگردیسی قرارگرفتند . کمون های توده ای منحل گشتند و کشاورزی بطور قابل توجهی مشمول خصوصی سازی شد . با آغاز دهه ۱۹۹۰ ، صدها میلیون کارگر ، کشاورز و دهقان که از روستاها به شهرها کوچ کرده بودند به عنوان کارگران مهاجر به کارگران اضافی تبدیل گشته و بالطبع مورد استثمار شدید سرمایه داران خارجی و داخلی قرار گرفتند . خصوصی سازی عظیم در دیگر گستره های اقتصادی در دهه ۱۹۹۰ ادامه و رشد یافت . تقریباً تمامی نهادها و بنگاههای کوچک ، متوسط و بزرگ دولتی مشمول خصوصی سازی گشتند . این نهادهای تولیدی عموماً به قیمت های بسیار نازل و مصنوعی به آقاها و آقازادگان صاحب مقام و یا نفوذ در داخل حزب و یا به شرکت های فراملی خارجی فروخته شدند . در واقع این بار نیز پروسه انباشت ابتدائی عظیم سرمایه و شکلگیری یک طبقه سرمایه دار چیزی غیراز دزدی و چپاول ثروت های دولتی و تعاونی توده ای نبود . در همان مدت زمان ( از سال ۱۹۸۴ تا ۱۹۹۵ ) ده ها میلیون کارگر دولتی و تعاونی بیکار گشته و هسته های مهم و اصلی بیکاران را در چین کنونی بوجود آوردند . مشروعیت عروج طبقه سرمایه دار و پروسه های اقتصادی و اجتماعی آن توسط رهبری حزب کمونیست مورد شناسائی قرار گرفت . در کنگره شانزدهم حزب ( در سال ۲۰۰۲ ) مرامنامه حزب بطور کیفی تغییر یافت . در مرامنامه سابق ، حزب کمونیست خود را به عنوان ” آوانگارد ” طبقه کارگر ، نماینده منافع پرولتاریا محسوب می داشت . مرامنامه جدید اعلام کرد که منبعد نماینده منافع ” توده های وسیع مردم ” و پیشرفته ترین نیروهای تولیدی می باشد . واژه ” پیشرفته ترین نیروهای تولیدی ” در واقع حسن تعبیر برای طبقه جدید سرمایه داری در چین بود .

فرازطبقه کارگر به عنوان یک نیروی بزرگ اجتماعی

تبدیل چین از یک کشور سوسیالیستی به یک کشور سرمایه داری در دهه های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ در صد کارگران را در کلیت نیروی کار به شدت افزایش داد . در صد کارگران که در سال ۱۹۸۰ نزدیک به ۳۱ در صد بود در سال ۲۰۰۰ به ۵۰ در صد و در سال ۲۰۰۸ به ۶۰ درصد کل نیروی کار رسید . رشد سریع کارگران غیر کشاورزی در این مدت زمان حکایت از ظهور و عروج یک طبقه کارگر نیرومند در صحنه اجتماعی و سیاسی چین می‎کند . انباشت وسیع سرمایه توسط سرمایه داران چین صرفا بر اساس استثمار بی رحمانه صدها میلیون کارگر چینی بدست آمده است . از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۵ ، در آمد کل نیروی کار کارگران از ۵۰ درصد کل درآمد ناخالص ملی چین به ۳۷ درصد رسید . مزد یک کارگر چینی در حال حاضر برابر با ۵ درصد مزد کارگر آمریکائی ، ۶ درصد مزد کارگر کره جنوبی و ۴۰ در صد مزد کارگر مکزیکی می باشد . از سال های آغازین دهه ۱۹۸۰ به این سو ، ۱۵۰ میلیون نفر از روستاهای چین (کارگران اضافی) توسط سرمایه داران کنده شده و به شهرهای چین پرتاب گشتند . تولیدات صنعتی چین برای صدور به کشورهای جهان بویژه آمریکا و اروپا عموماً بر اساس استثمار کارگران اضافی است که هر روز بر تعدادشان در شهرها افزوده می‎گردد . یک بررسی دقیق درباره وضع معیشتی کارگران در منطقه صنعتی ” دلتای رودخانه مروارید ” که شامل ایالت هنگ کنگ هم است ، نشان می‎دهد که حدود دو سوم کارگران در این منطقه بیش‎تر از ۸ ساعت در هر روز هفته کار می‎کنند . بعضی از این کارگران نزدیک به شانزده ساعت در روز کار می‎کنند . و کارفرمایان کارخانه ها مرتبا با توسل به کتک بدنی کارگران را ” تنبیه ” می‎کنند . نزدیک به دویست میلیون کارگر چینی در شرایط به غایت بی امن و امان کار می‎کنند . طبق گزارش جان چن ( در وب سایت سوسیالیستی جهان در ۱۰ ژوئن ۲۰۱۰ ) در حدود هفت صد هزار کارگر هر سال در چین در سر کار زخمی می‎شوند و نزدیک به صد هزار نفر از آن‎ها می میرند. این درجه از استثمار و ظلم علیه کارگران در چین تحقیقا در تاریخ سرمایه داری و در دوره انباشت اولیه تاریخ سرمایه داری بی نظیر و یا حداقل کم نظیر بوده است . مارکس و انگلس در ” مانیفست کمونیست ” مطرح می‎کنند که مبارزات طبقه کارگر علیه سرمایه داران مراحل متعددی را طی می‎کنند. در مرحله مرکانتالیستی – تجاری رشد سرمایه داری در اروپا ( در قرن شانزدهم و هفدهم ) مبارزات کارگری علیه سرمایه داران عمدتا فردی و گاها گروهی بود که مستقیماً کارگران را استثمار می‎کردند . با رشد سرمایه داری و ورود آن به دوره ” بلوغ ” و شکوفائی ( در قرن هیجدهم و نوزدهم ) تعداد کارگران سریعا رشد کرده و بیش از پیش در کارخانه های بزرگ متمرکز گشتند . وقتی که قدرت کارگران افزایش یافت آن‎ها به ایجاد اتحادیه ها دست زدند تا بطور جمعی علیه سرمایه داران مبارزه کنند . در چین نیز وضع به همان منوال پیش رفته است . با تبدیل چین به یک کشور سرمایه داری و رشد عظیم اقتصادی آن تعداد کارگران در مقام مقایسه با تعداد دهقانان سریعا افزایش می یابد . با پرتاب روستائیان و دهقانان به عنوان ” کارگر مهاجر ” به شهرهای چین در دهه های ۸۰ و ۹۰ قرن بیستم نسل جدیدی از نیروهای کار و زحمت که پرولتریزه شده بودند در آن شهرها به وجود آمدند که دارای آگاهی های طبقاتی بیشتری می باشند . هم اسناد رسمی دولتی و هم رسانه های گروهی فرمانبردر چین حضور و عروج ” نسل جدید کارگران مهاجر” را مورد شناسائی قرار داده و حاشا نمی‎کنند . مطابق گزارشات رسانه های گروهی چین در حال حاضر جمعیت نسل دوم کارگران متعلق به مهاجرین از روستاها که در دهه های ۸۰ و ۹۰ در شهرهای چین ساکن گشتند ، به صد میلیون نفر می‎رسد ، این جمعیت بعد از اخذ دیپلم دبیرستان می خواهند به کار مشغول شوند. اینان تجربه ای در کار کشاورزی نداشته و خود را شهر نشین محسوب می دارند. در مقام مقایسه با ” نسل اولی ” ها جمعیت ” نسل دومی ” ها دارای تحصیلات عالیتر و بالطبع دارای انتظارات بیشتری در گستره های کار و زندگی اجتماعی و معیشتی هستند . آن‎ها طالب سطح زندگی مادی و فرهنگی بالاتری بوده و شرایط سخت و دشوار محیط کار را کم‎تر متحمل می‎شوند. دولت و اقتصاد سرمایه داران چین بالطبع قادر نیست که مطالبات این کارگران را که روزانه بر تعدادشان در شهرها افزوده می‎گردد ، برآورده سازند . این روند تنها محدود به چین نمی‎گردد . از برزیل و آرژانتین در آمریکای لاتین گرفته تا تونس و مصر و ترکیه و یونان اوضاع به همین منوال است . چین سرمایه دار امروز به عنوان یک قدرت اقتصادی جهانی در حال فراز است و تا دهه های آینده درآمد خالص ملی آن که در حال حاضر در مقام دوم بعد از آمریکا در جهان قرار دارد ، برابر با درآمد خالص ملی آمریکا خواهد بود . ولی چین فعلی نیز قادر نخواهد گشت تضادهائی را که سرمایه داری در درون خود به خاطر منطق حاکم بر آن بوجود می آورد ، به نفع بقای نظام سرمایه حل کند. یکی از این تضادهای مهم و چشمگیر ازدیاد عظیم و نجومی کارگران اضافی است که امروز در شهرهای بزرگ و کوچک چین زندگی می‎کنند . با این که با تبدیل چین به یک کشور سرمایه داری و رشد عظیم صنایع و ایجاد کارخانجات بزرگ و متعدد در شهرهای مختلف ، سرمایه داری و دولت برای مدتی قادر گشت بخشی از این کارگران مهاجر نسل دومی را به درون خود جذب کنند. ولی در حال حاضر ما شاهد افزایش روزافزون در صد بیکاری و ” کارگر اضافی ” و مشکلات منبعث از آن در چین هستیم . در قرن هیجدهم و نوزدهم ، سرمایه داری در انگلستان ، هلند ، فرانسه ، بلژیک و… موفق شد که بخش اعظمی از کارگران اضافی خود را به مستعمرات خود در کشورهای آمریکای لاتین ، آفریقا ، آسیا ، اقیانوسیه گسیل کرده و بدینوسیله برای مدتی با توسل به استعمارگری و چپاول کشورهای سه قاره و اقیانوسیه از طغیان ها ، خیزش های کارگری بزرگ و جدی در اروپا جلوگیری کند . ولی امروز چین و هم چنین دیگر کشورهای نوظهور اقتصادی در جهان مثل هندوستان و برزیل و…. ، دسترسی به آن وسیله را ندارند . در نتیجه وقوع یورش ها و اعتراضات کارگری متعدد و جدی توسط کارگران مهاجر و نسل دومی خودی، نه تنها در کشورهای نوظهور بزرگ سرمایه داری مثل چین ، برزیل و هندوستان، بلکه در اکثر کشورهای پیرامونی دیگر مثل ترکیه ، ایران ، مصر ، اندونزی ، نیجریه ، کنیا و… بطور مرتب افزایش می یابد . ولی در چین جنبش کارگری به دو علت بزرگ حائز اهمیت بیشتری است . یکم این که طبقه کارگر چین که در سال ۲۰۱۰ شامل هشت صد میلیون نفر جمعیت است ، بزرگترین طبقه کارگر در جهان می باشد . دوم این که بخش قابل توجهی از طبقه کارگر چین دارای پیشینه کار و تجربه سوسیالیستی است . در تابستان ۲۰۱۰ متجاوز از دوازده اعتصاب بزرگ کارگری در کارخانه های خودرو ، الکترونیکی و نساجی چین بقدری چشمگیر و بزرگ بودند که سرمایه داران آن صنایع را مجبور به قبول افزایش مزدها کردند . اندیشمندان چینی که طرفدار وضع موجود هستند نگرانند که چین وارد مرحله ای از اعتصابات جدی می‎شود که امکان دارد که منجر به پایان ” رژیم کار ارزان ” گشته و لاجرم ” ثبات اجتماعی چین ” را به خطر اندازد . اگر وقوع دگردیسی های انقلابی در جامعه منبعث از تلفیق ارگانیک شرایط عینی و عوامل ذهنی در آن جامعه است در این صورت می‎توان گفت که رشد سریع عظیم سرمایه داری در چین کنونی خودش شرایط عینی را به نحو بارز و مثبتی به رشد سازمان های کارگری آماده می‎سازد . بعد از سالهای زیادی انباشت سریع ، ارتش عظیم ذخیره کار ارزان در روستاهای چین به حد اشباع رسیده است . جمعیت کل نیروی کار ( آنهائی که بین پانزده تا شصت و چهار سال سن دارند ) در سال ۲۰۱۲ به اوج خود یعنی حدود نهصد و هفتاد میلیون نفر خواهد رسید . این تعداد سپس شروع به کاهش کرده و بتدریج در سال ۲۰۲۰ به حدود نهصد و چهل میلیون نفر نزول خواهد یافت . نیروی کار به ” سن مناسب ” ( آنهائی که بین نوزده تا بیست و دو ساله هستند ) که عمدتا منبع اصلی ” کار ارزان ” را تشکیل می‎دهند ، از یک صد میلیون در پایان ۲۰۰۹ به پنجاه میلیون نفر کارگر در سال ۲۰۲۰ خواهند رسید . این ریزش سریع در تعداد نیروهای کارگری برای کار ارزان در بین افراد با سن مناسب احتمالا شرایط را آماده خواهد ساخت که کارگران جوان قدرت مذاکره برای تعیین مزدهای خود را در مقابل کارفرمایان افزایش داده و آن‎ها را تشویق به رشد سازمان های کارگری خود سازند . پژوهش های متعدد در مورد کشورهای برزیل ، و کره جنوبی نشان می‎دهند که در آن کشورها نیز در دهه های ۷۰ و ۸۰ قرن بیستم وقتی که در صد کارگران صنایع ( غیر کشاورزی ) به متجاوز از ۷۰ در صد رسید ، جنبش کارگری به عنوان یک نیروی مقتدر اجتماعی و سیاسی در صحنه سیاسی آن کشورها به قدری سریع رشد کرد که در دهه اول ۲۰۰۰ باعث روی کار آمدن دولت لولا در برزیل گشت . به نظر این نگارنده این اوضاع در کشورهای مصر ، ترکیه ، تونس و… نیز رو به رشد است . در حال حاضر در صد کارگران غیر کشاورزی به ۶۰ درصد کل نیروی کار در چین رسیده است . اگر اوضاع به همین منوال که از سال ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۸ بوده ، ادامه یابد یعنی در صد کارگران غیر کشاورزی در حدود یک در صد در سال افزایش یابد ، در آن صورت در صد کارگران صنعتی در چین به ۷۰ در صد در سال ۲۰۲۰ خواهد رسید . با در نظر گرفتن این امر که طبقه کارگر چین در حال عروج به سکوی یک نیروی مقتدر سیاسی و اجتماعی در کشور چین است و مضافا با عطف به این نکته اساسی که این طبقه بزرگترین طبقه کارگر در تاریخ بشر است ، سئوال کلیدی این است که کدام سمت سیاسی را جنبش کارگری چین در آینده نزدیک اتخاذ خواهد کرد ؟ سیاست فعلی اولیگارشی تک حزبی دولت چین استقرار و تقویت یک ” جامعه سازگار ” از طریق اتخاذ یک رشته مصالحه ها بین نیروهای مختلف اجتماعی است . درعین حال بخشی از هیئت حاکمه چین خواهان پیاده کردن ” رفورم های سیاسی ” در جهت اخته کردن و عقیم سازی جنبش کارگری از طریق اتخاذ دموکراسی های دم بریده کشورهای اروپائی و آمریکائی هستند . در حال حاضر یک مبارزه بزرگ بین جناح طرفدار ” رفورم های سیاسی ” و جناح طرفدار “تامین ” جامعه در درون رهبری حزب کمونیست چین در جریان است که باید مورد کالبد شکافی و بحث و تفحص قرار گیرد .

نتیجه گیری اولیه

آیا طبقه سرمایه دار چین موفق خواهد گشت با دادن امتیازات و مزایا به طبقه کارگر از چالش جدی آن طبقه جلوگیری کرده و نظم اجتماعی و اقتصادی نظام سرمایه را تضمین و تامین سازد ؟ آیا جنبش کارگری چین موفق خواهد گشت که با یک خیزش تاریخی – جهانی و با انتخاب یک مسیر انقلابی سوسیالیستی، به یک گسست پایه ای از نظام موجود سرمایه داری نایل آید ؟ تهیه و تنظیم پاسخ های مناسب به این پرسش ها از ما می طلبد که به بررسی شرایط عینی و عوامل ذهنی که در جامعه چین در دهه های اخیر در حال رشد و گسترش بوده اند بپردازیم . در شماره آینده ” رنجبر ” به تفصیل به بررسی این نکات خواهیم پرداخت .

رنجبر ۷۵ ـ ژوئن ۲۰۱۱

1 Comment

  1. من قصد روده درازی در بخش نظرات را ندارم اما ازنوشته رفیق ناظمی انتقاداتی دارم که سعی می‌کنم دسته بندی شده آنرا بیان کنم و در همین جا از طولانی شدن مطلب از مجله هفته و خوانندگان پوزش می طلبم.
    در ضمن مقدمه‌ای ابتدا به ساکن می‌نویسم که قصدم توهین و پلمیک و شعار های بی‌پایه نیست.
    اشکال مقاله در اولین مرحله این است که در اصل معتقد است چون در چین رویزیونیسم پیروز شده و سرمایه داری مسلط گردید پس کار به اینجا کشیده که کارگران به اعتراض و مقابله دست زده اند. حالا چرا اشکال؟
    بخش عمده رفقای چپ ایران و بطور اخص رفقای مائوئیست جهان را خطی و بسیار ساده می بینند. برای روشن‌تر شدن عرایضم مثالی می زنم: شوروی تا زمانی که رفیق استالین زنده بود سوسیالیستی بود و پس از مرگ ایشان با آمدن خروشچف رویزیونیستی و بعد هم سوسیال امپریالیست شد و یا تا مائو زنده بود چین سوسیالیستی بود با آمدن دنگ سیائو پینگ رویزیونیستی و حالا هم سرمایه داری شده و به غارت کشورهای جهان سوم مشغول است!
    خوب اولاً این تبیین نه با تبیینی دیالکتیکی جور بوده و نه در زمینه واقعیت‌های تاریخی و وقایع روزمره می گنجد.
    در این مقاله بر همین سیاق تلاش شده به مشگلات واقعی چین و دست آورد های آن کمترین اشاره‌ای نشود. نویسنده محترم بدون مراجعه به مباحثات حزب کمونیست چین که در سال‌های اخیر و بدون کوچکترین اشاره‌ای به بحث‌های داخلی این حزب بویژه در سال‌های 2001 تا به امروز با این فرض که سرمایه داری در چین حاکم است در مباحثه را بسته با آمار و ارقام که در هر زمینه‌ای می‌تواند در تائید و یا در مخالفت با آن پیدا کرد بسنده کردهاست.
    برای دقیق‌تر شدن مطلب به محور استدلالات نگاهی بیندازیم: نویسنده می‌گوید وضعیت کارگران در چین بسیار بد تر از دوران سوسیالیسم است
    این ادعا حتی از سوی محافل ضد کمونیستی و رسانه‌های آنان مورد شک است. آسیب دیدن کارگران و بی توجهی به امنیت آنان در چین دیگر دلیل نویسنده برای سرمایه داری خواندن چین است تو گویی در سیستم قبلی مورد ادعائی نویسنده کارگران نه زخمی می‌شدند و نه مشگل امنیتی داشتند. بنابر آمار سازمان ملل متحد چین بالاترین تلاش را برای از بین بردن فقر در جهان انجام داده است چین در عرض چند سال کذشته 300 میلیون نفر را از فقر نجات داده تنها به خاطر تلاش چین در مبارزه با فقر آمار مبارزه با فقر در جهان در مقایسه با سال‌های قبل مثبت شده است. از نویسنده محترم می پرسم این فقر از آسمان که نیامده؟ چه گذشته تاریخی موجب این فقر گسترده در چین بوده ویا بهتر بگویم سیستم فعلی چین وارث کدام سیاستی است که منجربه این فقر گردیده؟ چرا مسیر گسترش فقر در هندوستان روسیه و کشورهای بلوک شرق سابق منفی و در چین مثبت است؟
    شما گمان می‌کنید که وقتی رفیق مائو که یک کمونیست برجسته هم بود سرش را روی زمین نهاد وضع مردم چین چگونه بود؟ حالا چگونه است؟
    در مورد مسأله امنیت و سلامتی کار حزب کموتیست چین به این کمبود ها معترف است و سال‌ها است که در تلاش است این کمبود ها را برطرف کند ولی در کشوری با مقیاس و جمعیت چین چنین اقداماتی بسیار پیچیده است.
    نویسنده اشاره کرده است که دولت تک حزبی چین بیمه اجتماعی و بیکاری و غیره را از بین برده است! عجبا من نمی‌دانم ایشان این ادعا ها را از کجا می‌آورد اما برای خوانندگان محترم عرض می‌کنم در زمان مائو درمان مجانی بود و کسی بیکار نبود خوب پس بهشت بود البته در نگاه اول پس از پیروزی انقلاب کبیر چین و اعلام جمهوری خلق چین توسط حزب کمونیست چین در بیش از 95 درصد مساحت چین نه بیمارستان بود و نه درمانگاه و نه بیمه درمانی این حزب کمونیست چین بود که با تلاش بسیار در اکثر شهر های بزرگ بیمارستان دایر کرد و معالجه را مجانی کرد اما زمان مرگ رفیق مائو هنوز 90 درصد مردم چین در روستا ها زندگی می‌کردند و از این تعداد تنها ده درصدشان زیر پوشش درمانی بسیار پیش پا افتاده‌ای بوده اند!! آن‌ها اگر مریض میشدند باید صدها کیلومتر تا اولین درمانگاه طی طریق کنند و مخارج سفر و اقامت را که نداشتند جور کنند! همین حزب کمونیست چین پس از مائو تا سال2010 تمام شهرنشینان چینی را تحت بیمه درمانی قرار داده و تا سال 2012 تمام ساکنان روستا ها را تحت بیمه درمانی قرار می‌دهد صحبت بیش از یک میلیارد نفر را می‌کنم. در مورد بیمه های اجتماعی :هر کار فرمائی اعم از دولتی و یا سرمایه دار خصوصی موظف است کارگران خود را تحت بیمه درمانی و اجتماعی قرار دهد. وضعیت زندگی فقیر ترین اقشار چینی به مراتب بسیار بهتر از دوران مائو می باشد.اگر زمانی در سال‌های 70 حزب کمونیست چین وظیفه خود را جلوگیری از مرگ شهروندانش به دلیل فقر و گرسنگی قرار داده بود امروز همان حزب تلاش در بهبود سطح زندگی شهروندانش دارد این دو مقوله کاملاً متفاوت است با کیفیت و کمیتی متفاوت.
    نگاه ساده به رشد عظیم اقتصادی، صنعتی و علمی چین به رهبری همان حزب در سی سال گذشته بیندازیم و دست آورد های آنرا با دست آورد های بیست سال اول مقایسه کنیم.
    آمار و ارقام شما در مورد اعتصابات کارگری برای نخوانده اش هیجان آور است ولی برای اهلش یک لبخند کوچک تمسخر انگیز که چگونه نویسنده گرامی و بخش بزرگی از چپ ما تحت تأثیر تبلیغات و پروپاگاندای امپریالیستی است و با چه حرارتی آمار نیمه واقعی را به عنوان حقیقت ارائه می کند.
    چرا؟ نیمه واقعی. اولاً در چند سال گذشته اعتراضات کارگران گسترش یافته. این درست است. دوماً در مناطق شرقی و جنوبی گسترش بیشتری داشته این هم درست است. خوب چرا این‌گونه است.
    سندیکا های کارگری سراسری چین بسیار پر قدرت و سنتا وابسته به حزب کمونیست چین هستند. اکثر این اعتصابات توسط سندیکا های چین و با تشویق حزب کمونیست چین به اعتصاب صورت گرفته اند. بیش از 98 درصد این اعتصابات به دادگاه شغلی کشانیده شده‌اند و تمامی آن‌ها به حکم دادگاه های شغلی با موفقیت روبرو بوده اند. حزب کمونیست چین رسما از سندیکا ها خواسته از حقوق کارگران به دفاع برخیزند با تأکید به این امر که اعتصابات باید سرمایه گذران خارجی را مجبور به بهتر کردن وضعیت امنیت کارگران و حقوق آنان گردد بسیاری از کارگران بین 30 تا 120 درصد حقوقشان افزایش یافته. حالا چرا در شرق و جنوب و نه در دیگر مناطق. زیرا صنایع در این مناطق متمرکز تر و سرمایه گذران خارجی هم بیشترین کارخانه های خود را در آنجا متمرکز نموده اند. کارخانه های تایوانی. کره ای و آلمانی و ژاپنی در این مناطق کارگران زیادی را به کار گرفته اند. از جمله معروف ترین انان کارخانه فوکس کوون می‌باشد که 400000 نفر در آن مشغول به کارند و در چند سال گذشته چندین نفر از کارگران آن تحت فشار سنگین کاری اقدام به خود کشی کردند.این کارخانه سرمایه گزاران تایوانی دارد و برای تراست های بزرگ الکترونیکی مانند هولت پاکارد اپل دل و.. وسایل بسیار ظریف تولید می کند. همین کارخانه و سندیکای آن نه تنها با اعتصاب و مبارزه بلکه با حمایت دولت چین موفق به بالابردن دستمزدها و امنیت شغلی و کاهش ساعات کار شدند. خوب چپ عزیز ایرانی از بنده سؤال می‌کند در کشور سوسیالیستی چین سرمایه گزار خارجی چه می کند؟ که چنین ستم کند؟ حزب کمونیست چین این مرحله را مرحله اول گذار به سوسیالیسم با هدف رشد و مدرنیزه کردن کشور و بالابردن درآمدها و رفاه عمومی و تأمین اجتماعی و ریشه‌کن کردن فقر قرار داده و برای این مرحله با توجه به تجارب جهانی انقلابات سوسیالیستی جلب سرمایه خارجی و سیاست رسمی سرمایه داری با مدیریت دولتی را برگزیده است. این معنی حفظ ماکیت اجتماعی بر ابزار تولید و مدیریت کامل حزب کمونیست بر تمامی زبربناهای اقتصادی و برنامه‌ریزی متمرکز می باشد. تا اینجا صحبت صحبت رشد است و در این مرحله هر دو سیستم سرمایه داری و سوسیالیستی و طبقات درگیر در این پروسه در کنار هم و با کنترل دولت ادامه حیاط می دهند.مرحله بعدی با پیش شرط های رشد اقتصادی و نیروهای مولده امکان‌پذیر خواهد بود.
    اما راه حل نویسنده محترم برای تأمین زندگی بیش از یک میلیارد انسان با سیستم سوسیالیستی زمان مائو آلترناتیو جدی در این دوران نیست.
    از یک سو امپریالیست ها و متحدین چپ و راستشان با نیروی نظامی و متهاجم برای یک لیتر نفت صد ها نفر را به خاک و خون می‌کشند و حتی به قذافی هم سال‌ها بودکه دمش را روی کولش گذاشته بود رحم نمی‌کنند و هر کس به خود جرأت دهد از کله‌اش فکری بگذرد که با منافع آنان نامتناسب است به تحریم و محاصره اقتصادی اش می پردازند و سر آخر هم با بمباران به عصر حجرش بر می‌گردانند و از سوی دیگر تلاشی از سوی چین صورت می‌گیرد تا پاسخی به مشگلات واقعی‌اش با توجه به جمعیت و جایگاهش و تهدیدات بین‌المللی بدهد.در مورد تهدیدات بین‌المللی شاید در فرصت دیگری بتوان بحث کرد.
    در شرایط حاضر تنها کشور جهان است که که امپریالیست ها به شکل واقعی به چالش کشیده است. چه در زمینه اقتصادی و چه در زمینه سیاسی. سیاست گسترش رابطه و حمایت از کشور های آفریقائی که نویسنده محترم آنرا با روش‌های امپریالیستی مقایسه کرده‌اند نشان از بی اطلاعی و بسنده کردن به منابع رسانه‌های امپریالیستی دارد. چین در تلاش گسترده ای برای سرمایه گزاری و برنامه‌های گسترش اقتصادی در آفریقا بوده تا با آموزش و پرورش نیروی کار متخصص و آموزش تکنولوژی نوین و بکار اندازی این تکنولوژی ها در ازای خرید مواد اولیه با مبلغی به مراتب بهتر این کشور ها بتواند موجب رشد و ایجاد وضعیت بهتری در این مناطق باشد بسیاری از طرح های چین به شهرسازی کانالیزاسیون مدرسه‌ها و بیمارستان ها جاده و ساخت و گسترش راه آهن و تصفیه آب و.. در آفریقا اختصاص دارد هدف چین رشد این کشور ها از طریق همکاری متقابل و دریافت مواد اولیه و نفت و دیگر منابع طبیعی و ایجاد اتحاد های سیاسی در برابر اتحاد های اقتصادی امپریالیستی است. نگاه کنید به نقش چین در برابرسیاست هاس غیر انسانس آمریکا و اروپا و هند در زمینه کشاورزی در آفریقا .
    این مطالب متأسفانه به فارسی بسیار کمیابند اما خوشبختانه هم نویسنده و هم بخش وسیعی از روشنفکران چپ اگر تصمیم به مطالعه بگیرند و فقط به ورق زدن مقالات نپردازند مانعی برای دست یابی شان به‌به این منابع نیست چراکه اکثراً به زبان دیگری به جز فارسی هم مسلط اند.
    چین در زمینه سیاست خارجی از سیاست جنگ سرد فاصله گرفته با توجه به تجربه اتحاد شوروی و کشور های سوسیالیستی سابق تلاش دارد به 2 دلیل سیاست عدم تخاصم با یار گیری وسیع را جای گزین جنگ سرد کند. چین در تمامی سی سال گذشته همیشه با سیاست‌های جنگ افروزانه امپریالیست ها مخالفت کرده و در مجامع بین‌المللی به تمامی جنگ‌ها و تحریم ها رأی مخالف داده است. دلیل اول اینک بسیاری از کشور های جهان مشتریان کالاهای چینی و دلیل دوم ممانعت از میلیتاریزه شدن جهان برای حفظ صلح و یک جنگ جدید اتمی. خب بنظر خیلی‌ها این مواضع بورژوائی است و بهترین راه مقابله با جنگ انقلابات پرولتری است. من نمی‌دانم چه کس بیشتر به پرولتاریای جهانی کمک می‌کند وقتی سعی می‌کند جلوی جنگی خانمان سوز را بگیرد و یا کسی که از پرولتاریای افغانستان دعوت به انقلاب سوسیالیستی می‌کند!

    بیماری کودکی چپ ستیزی!
    بسیاری از نویسندگان برجسته با وجود آنکه خوشبختانه سنشان بالای شصت و هفتاد است وقتی دست به قلم می‌برند خواننده احساس می‌کند آنان هنوز در سن بلوغ گرفتارند. شعار های بی مورد و پافشاری بر راه حل هائی که از ابتدا محکوم به شکست هستند و مهم‌تر از همه چپ ستیزی در چارچوب دفاع از پرولتاریا از مهم‌ترین مشخصه های آنان است.منظورم نویسنده عزیز نیست

    این امر مختص ما ایرانیان نیست اما ما در آن صاحب امتیازیم. بسیاری از چپ های انقلابی مرز های خود را با فحش و تحریف دست آورد های پرولتاریا تعین می کنند. با فحش به استالین آغاز و با دهاتی خواندن مائو به ادامه و سر آخر لنین راهم بی نسیب نمی‌گذارند و انگلس را هم اضافه بر درآمد می‌دانند زیرا با طرح مسائل بی اهمیتی مانند ماتریالیسم تاریخی به مارکسیسم گند زده سر آخر میماند مارکس نه به این خاطر که مارکس شناسند بلکه بدتر از آن مارکسیسم بدون مارکس خوب بی‌معنی است و علت تقدس مارکس این است آنرا نمی فهمند!
    این سنت غلط نباید اینطور تعبیر شود انتقاد و نشان دادن نقطه ضعف‌ها نادرست است و باید به هر قیمتی از اشتباهات تجارب سوسیالیستی دفاع کرد اما کمونیست‌ها باید فرا بگیرند روی هوا حرف نزنند و پاهای شان را روی زمین سخت بایستاند. اگر کمونیست‌ها در برابر مشگلات راه حل‌های عملی ارائه کنند طبقه کارگر و جوانان دست به دامان سرمایه داری نمی شوند. وقتی که کسی دست آورد های بزرگترین حزب کمونیست جهان که بیشترین کارگران در آن فعالند و بالاترین درصد عضو جوانان را در تاریخ احزاب کمونیستی دارا ست و از بالاترین اعتماد در میان مردم کشورش به کشوری امپریالیستی تنزل می‌دهد و از سیاست در های باز به عنوان نشانه سرمایه داری بودنش نام میبرد و آرزوی بازگشت به دوران انقلاب فرهنگی را دارد می‌تواند چنین کسی را انقلابی و کمونیست خواند؟ خوشبختانه بسیاری از فعالین سیاسی جهان به ارزش و اعتبار تلاش و تجربیات پرولتاریای جهانی علی‌رغم تمام اشتباهات و شکست هایش پی برده‌اند و از دست آورد های گذشته و حال آنان آموخته اند دفاع از تاریخ جنبش کمونیستی و نقد مثبت آن برای پرهیز از تکرار آن اشتباهات می‌تواند چشم ما را به مشگلاتی که زمانی اتحاد شوروی و یا جمهوری دمکراتیک آلمان و یا همین امروز جمهوری خلق چین یا کوبا و کشورهای آمریکای لاتین مثل ونزوئلا با آن دست به گریبانند بگشاید و به جای دشمنی با آنان و هم صدائی با سرمایه داری بین‌المللی تلاش آنان را برای جهانی بهتر و مبارزه با فقر و برای استقلال و عدم وابستگی ارج بنهیم
    با احترام

Comments are closed.